تجزیه و ضد تجزیه

محمد قاسم هاشمی

01-03-09

 

qasim_hashime@yahoo.com

 

انتخاب باراک اوباما توام بود با گمانه زنی های فوق العاده خوشبینانه که از رنگ پوست و دین پدری اش، که خود به عدم اعتقاد به آن به کرات اصرار ورزیده است، ناشی میشد.

اګر به کرونولوژی وقایع و رویدادها ظرف چند ماهء اخیر در منطقه و بخصوص در افغانستان توجه نمائیم و همه را دریک جمعبندی در مقابل خویش قرار دهیم، بدون شک به تشخیص اهداف نهائی سناریست این درامه ها یک قدم نزدیکتر خواهیم شد.

آیا کشورهای مسلمان، اعم از عرب و عجم و بخصوص کشورهای منطقه از افغانستان تا نیم قارهء هند گاهی از خود پرسیده اند که چرا اکثر تروریستان و یا حد اقل اکثر سازماندهندگان فعایت های تروریستی که  روز تا روز با عملیات خویش اوضاع منطقه را وخیم جلوه داده اند، اکثراً شهروندان همان کشورهایی اند که تحت نام مبارزه با تروریسم هر روز به تعداد نفرات و وسایل و ماشین آلات جنگی خویش در منطقه میافزایند؟

از اسامه بن لادن، که در ابتدا در چوکات تطبیق برنامه های سازمان استخباراتی امریکا در مقابله با ارتش سرخ وارد پاکستان شد، تا مجریان عملیات تروریستی در بمبئی، همه بنا به علائقی به کشور های غربی وابسته و به نحوی از انحا از همان طریق وارد منطقه شده و به فعالیت های تروریستی مشغولند.

حوادث بمبئی تلاشی بود برای جدیت بخشیدن به اختلافات مذهبی میان هندوها ومسلمانان ساکن در هندوستان که تا پیشنهاد سازمان استخباراتی اسرائیل غرض اشتراک در خنثی سازی آن دنبال شد؛ مگر با تصمیم خردمندانه دولتمردان هندی بیشناد سازمان متذکره پذیرفته نشد. اگر هندوستان به این پیشنهاد اسرائیل لبیک میگفت، بدون شک آشوب گسترش یافته و صبغهء مذهبی کسب نموده اختلافات سیاسی هند و پاکستان رنگ مذهبی اختیار مینمود و در آنصورت جنگ قربانیان خویش را فقط از میان مسلملنان و هندو ها گرفته زمینه را برای تجزیه ها در منطقه آماده میکرد.

آنچه به افغانستان ارتباط میگیرد، تلاشهای کشورهای غربی در امر تجزیهء کشورهای منطقه چندین بار در اینجا به ناکامی انجامیده است. پس از پیشرفت طالبان از طریق بادغیس و میمنه تا تالقان و ناکامی طرح قصر سفید تحت ادارهء دموکراتها، از انتصاب آقای کرزی به صفت نمایندهء امارت اسلامی افغانستان تحت رهبری طالبان صرفنظر شده، آقای کلنتن با فیر چند راکت کروز به ولایت خوست خشم خویش را که از عدم تطبیق طرح مطابق پیشبینی ها ناشی میشد، فرو نشاند. بدینترتیب اوضاع الی انتخاب جورج بوش به صفت رئیس جمهور اضلاع متحده روال معمولش را میپیمود.

جورج بوش که همچون اکثر جمهوریخواهان کلید درب ورودی به شرق میانهء بزرگ را در عراق جستجو مینمود تا در آفغانستان، به تعقیب حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی جبراً به افغانستان لشکر کشیده و افغانستان در صدر سیاستهای خارجی اش قرار گرفت. او که با حمایهء کمپانی های نفتی که نمایندهء بزرگترین آنها به صفت معاون ریاست جمهوری ظاهر شد، با قصد لشکرکشی به عراق بر اریکه قدرت تکیه داد و به همین دلیل هم ، باوجود آنکه در افغانستان مصروف نبرد بود، یک قسمت قابل ملاحظه ا ی از نیروهایش را، تحت بهانهء جلوگیری از دستیابی صدام به سلاح اتمی، به عراق نیز فرستاد.

عملکردها و تعهدات کرایه نشینان قصر سفید از جورج بوش اول تا باراک اوباما مبین آنست که هرکدام تکتیک های جداگانه را برای ستراتیژی واحد طوری بکار گرفته اند که دموکراتها ها دستیابی به امیال شاان را بیشتر از طریق افغانستان و جمهوریخواهان از طریق عراق ممکن میدانند.

 عده ای از تحلیلگران سیاسی، اضلاع متحده ای تحت زعامت جورج بوش اول را در ردیف یکی از مشوقین عمدهء صدام در امر حمله به کویت قرار میدهند. هرچند بعداً خود به بهانهء دفاع از کویت، برعلیهء عراق وارد جنگ شد. از اینکه عامل ظاهری مداخلهء نظامی کشورهای غربی، در راس اضلاع متحدهء امریکا مرفوع گردیده بود و از سویی هم دورهء ریاست جمهوری جورج بوش اول به پایان میرسید، بناءً  از تعقیب و پیگیری این جنگ، باتوجه به اهمیتی که دموکرات ها به افغانستان قایل بودند، صرفنظر به عمل آمد.

 یکی از عوامل عمده ایکه متکی به آن اضلاع متحده نمیخواهد به داستان القاعده در منطقه خاتمه بخشد در هراس از رفع عامل مداخلهء نظامی نهفته است که در آنصورت آماج انتقادات رقبای نظامی، سیاسی و اقتصادی خویش قرار گرفته به سرنوشت شوروی سابق دچار خواهد شد و الی (چنانچه متخصصین امور نظامی خوب به این نکته واقف اند) برای امریکائیان، که یک شبه طالبان را از هشتاد درصد خاک افغانستان بیرون رانده بودند، ساده بود تا با تعقیب جدی تر آنها را کاملاً از افغانستان بیرون رانده و یا دستگیر مینمودند.

آنچه به افغانستان ارتباط میگیرد، همانطوریکه پیشبینی میشد، با آمدن اوباما منحیث نمایندهء دموکرات های اضلاع متحده در قصر سفید، فعالیت ها پیرامون مسایل مربوط به افغانستان بیشتر از دورهء زمامداری بوش دوم کسب جدیت نموده است.

پرواز غرض مطالعهء منطقه از فضا توسط آقای هالبروک فرستادهء ویژهء امریکا برای افغانستان و امریکا، بیش از آنکه یک ماموریت دیپلوماتیک را افاده نماید، به یک ماموریت نظامی شباهت دارد.

 

ترفند های مستقیم و غیر مستقیم جهت ایجاد فاصله میان اقوام مختلف ساکن در افغانستان، باوجود آنکه بعضاً اثرات خود را داشته و ګاه ګاهی نتایج آن در نوشته ها و سخنان بعضی از نماینده های اقوام مختلف، اعم از تاجک، پشتون و هزاره و ،،، انعکاس یافته و آنرا میتوان احساس کرد؛ مگر تا کنون، تا آن حدی کسب شدت ننموده است که توانائی آنرا داشته باشد تا عطش اجانب معلوم الحالی را که از آنسوی ابحار به اینجا آمده اند ارضا نماید.

با پیشنهاد تشکیل نیروهای اربکی میشد امکان رویکار آمدن دموکراتها را در راس حکومت اضلاع متحده حدس زد. هرچند این پیشنهاد به ابتکار یکی از اعضای کابینهء اقای کرزی صورت گرفته بود؛ مگر خصوصیت و خصلت حکومات پوشالی به همه هویداست و یا، شاید هم، آقای حنیف اتمر خواسته است با ایجاد نیروهای اربکی وحدت ملی را از طریق حاکمیت قوم واحدی، جبراً تحمیل نماید تا از خطریکه بوی تجزیه از آن به مشام میرسد جلوگیری نموده باشد. ولی به هر ترتیب چنین اقدامی جز آتش زدن نفاق های قومی در میان افغانها به نفع بیگنگان نتایج دیگری را به دنبال نخواهد داشت.

این قلم در مقالهء تحت عنوان تمثیل ضعف و اشتباه نوشته بودم که آقای کرزی و شاید هم کشورهای غربی که در افغانستان حضور نظامی دارند، خواسته اند تا مبتکر پشنهاد تشکیل نیروهای اربکی و افغانیزه کردن افغانستان رادر یکی از وزارت های کلیدی که از آن طریق تطبیق طرح خاورمیانهء بزرگ تسهیل و سرعت بخشد، انتصاب نموده اند. پس از گذشت مدت کوتاهی دیده شد که آقای اتمر تشکیل نیروی جدیدی را که متشکل از افرادی اند که نه پولیس اند و نه ملیشا اعلان نمود، و مهمتر از همه اینکه گفته شده است که این نیرو ها در ابندا از جوانان مناطق نا امن تشکیل و وظیفهء امنیت شاهراه ها به آنها واگذار خواهد شد.

این درست مانند آنست که آقای اتمر از دیگران بخواهد تا او را دیگر ضابط حنیف نه بلکه جنرال جنیف خطاب نمایند؛ در حالیکه اگر او را ضابط و یا جنرال خطاب نمائیم او همان حنیف اتمر خواهد بود.

مهمتر اینکه موضوع تشکیل نیروهای ویژه بدنبال حملات طالبان بر دیپو های ناتو مستقر در آنسوی سرحد اعلان شد و جندی بعد نماینده نانو اعلان نمود که آن سازمان تصمیم گرفته است تا منبعد نیروهایش به محض شناسائی، قاچاقچیان مواد مخدر را از بین ببرند. شاید آنها محاسبه نموده اند که در صورت تلفات غیر نظامی که افشای آن بمنظور دستیابی به اهداف استراتیژیک نتوانست به تشکیل نیروهای اربکی بیانجامد، قربانیان حوادث را قاچاقچیان مواد مخدر معرفی نموده خود را از زیر بار انتقادات برهانند.

دور از امکان نخواهد بود که عده ای از طالبان، بنا به موافقهء قبلی با نمایندهء ناتو، چندین بار به دیبوهای قوتهای ناتو در پاکستان حمله نموده، آنرا به آتش کشیده و بالاخره پل منطقهء خیبر را که افغانستان را به پکستان وصل مینماید منفجر نموده در اخیر اعلان نمایند که حملات آنها مؤثر بوده است.

 سازمان اتلانتیک شمالی و مقامات امریکائی از حکومت افغانستان و فساد اداری در آن شدیداً انتقاد نموده و وجود فساد اداری را بیشتر از طالبان و عملیات آنها در تاخیر پیروزی قوتهای بین المللی مسقر در افغانستان بر طالبان و القاعده مؤثر دانسته تصمیم اتخاذ نمودند تا جهت جلوگیری از قاچاق مواد مخدر که حکومت افغانستان، بنا به آلودگی ادارات به فساد نتوانست در آن ساحه مؤفق جلوه نماید، به نیروهای خویش دستور دهند تا در صورت شناسائی قاچاقچیان مواد مخدر بالای آنها فیر نموده و آنها را در محل از بین ببیرند.

آقای حنیف اتمر که دیگر بر پست وزارت داخله تکیه داده است، به اسرع وقت تشکیل نیروهای ویژه ای را ـ که غیر از همان نیروهای اربکی نیست ـ متشکل از جوانان مناطق نا آرام، به منظور تامین امنیت شاهراه های مواصلاتی، در چوکات وزارت امور داخله اعلان نمود.

سازمان پیمان اتلانتیک شمالی بارها درمورد انتقال کاروانهای تدارکاتی خویش از طریق جمهوری فدراتیف روسیه به افغانستان توافق مقامات روسی را مطالبه نموده است و بنا به گزارش اخیر ریچارد گالپین، خبرنگار بی بی سی در مسکو، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه اعلام نموده است که مسکو تقاضای آمریکا  در رابطه به حمل کالاهای تدارکاتی ناتو از طریق خاک روسیه به افغانستان، را پذیرفته است.

آقای لاوروف همچنان تاکید نموده است که روسیه قبل از دادن هرگونه اجازه بخصوصی، منتظر کسب اطلاعات درباره مشخصات کامل محموله های غیرنظامی تدارکاتی آمریکا خواهد ماند.

با قبول این تقاضا از جانب جمهوری فدراتیف روسیه کاروانهای اکمالاتی سربازان ناتو در افغانستان از قبیل سوخت، مواد دارویی و غذایی از مسیر روسیه و از طریق یکی از بنادر شمال (حیرتان یا شیرخان بندر) به افغانستان منتقل خواهد شد.

طرح دیگری که عملی شدن آن چندان منطقی به نظر نمیآید، عبور کالاهای تدارکاتی ناتو از طریق ایران به افغانستان است.

هرچند ایران و امریکا در سقوط و برانداختن رژیم طالبان در افغانستان در موضع مشترکی قرار گرفته و غیر مستقیم با همدیگر همکاری نموده اند، ولی اینبار مسئله طور دیگریست، زیرا هیچ مرجعی نمیتواند ایرن را قانع سازد که این محموله ها همه وارد افغانستان شده و از طریق استخدام اجیران امریکا در اختیار مخالفین رژیم ایران قرار نمیګیرند.

مهمترین راهیکه که میتواند جانشین تورخم برای انتقال کاروانهای متذکره به افغانستان شود، دو پلیست که بر فراز دریای آمو احداث و افغانستان را از طریق حیرتان و شیرخان بندر باالترتیب به ازبکستان و تاجکستان وصل مینماید.

ولی آنچه که موجبات نگرانی را آماده میسازد اینست که اکثر مردمان ساکن در مسیر حیرتان ـ کابل و شیرخان بندر ـ کابل را اقوام غیر پشتون تشکیل داده اند و از جانبی آقای اتمر نیرو های نیو اربکی خویش را از جمع جوانان مناطق ناآرام؛ چون هلمند، خوست، پکتیا، پکتیکا و قندهار استخدام نموده و حامیان بین المللی هم ریختن خون افراد را تحت نام قاچاقچی مباح دانسته اند و در صورتیکه بیگانه ها از چنین حقی برخوردار باشند، هموطنان ما که در ترکیب نیروهای نیو اربکی آقای اتمر تنظیم یافته ان، بیشتر از بیگانگان این حق را برای خویش محفوظ میدارند.

در نتیجه اقوام مختلف ساکن در صفحات شمال کشور، با جزئی ترین اشارت  و تشویق عناصر فرصت طلبی که خواب تجزیهء افغانستان را میبینند، قیام نموده، آتش یک جنگ قومی مشتعل شده افغانستان را تا حدی خواهد سوخت که تجزیه به عنوان یگانه و بهترین نسخهء علاج برایش توصیه خواهد شد.

 

یکتن از هموطنان عزیز ما به اسم محمد امین بسمل که بعد از استماع مصاحبهء محترم پروفیسور روستار ترکی  و فیصله های نشستی که به گفتهء خود شان در آلمان داشته اند، از شنیدن امکان تجزیهء افغانستان به وجد آمده و مضمونی را تحت عنوان جـــدي غوښتنې او هیلـــې از طریق بعضی از سایت ها به نشر رسانیده و ضمن آن از مردم افغانستان و بخصوص افغانان مقیم کشور های خارجی تقاضا نموده اند تا اعلامیهء صادرهء کمیتهء کلتوری ایشان را که در شهر مونشن آلمان فعالیت دارد به زیان های آلمانی، انگلیسی و فرانسوی ترجمه نمایند تا ایشان آنرا از طریق خویش به آدرس مقامات جرمنی، امریکائی، انگلیس و فرانسوی گسیل دارند.

بنده، باوجود آنکه احساس پاک آقای بسمل را که از شنیدن خبر امکان تجزیهء افغانستان جریحه دار شده است، تمجید مینمایم، میخواهم به ایشان یکبار دیگر بنویسم که احساس هدف آفرین است، مگر وسیلهء بسیار بدی برای رسیدن به هدف.

اول باید دانست که همان کشور هائیکه ایشان میخواهند به آدرس ایشان اعلامیهء اتحادیهء کلتوری خویش را بفرستند خود تلاش دارند تا زمینه های تجزیهء افغانستان را فراهم آورند.

دوم اینکه اگر واقعاً هم کشور های غربی در جهت تجزیه افغانستان تلاش نورزند، چرا ما از مردم خویش و کشورهائیکه از تجزیهء افغانستان متضرر میشوند این تقاضا را ننمائیم؟

سوم و آخر اینکه متن اعلامیهء خود آتش نفاق های قومی را دامن میزند و در نتیجه ما را یک قدم به تجزیه نزدیکتر خواهد کرد، در اعلامیه آمده است :

 

    داسې ښکاري چې زموږ د خاورې په سر له ايران"

او ځينو نورو هېوادونو سره پټې معاملې روانې دي که داسې نه وي نو ولې نړيوال په تېره بيا امريکا دايران په

بربنډولاسوهنونه تنها چې سترګې پټوي بلکې لا يې لاسوهنوته هڅوي چې بېلګې يې ايران ته دامريکاد پوځي او

ديپلوماتيکو کړيو له خوادافغانستان په اړه د يو نړيوال کانفرانس د ګدون پرله پسې غوښتنه ده.

ولې دهرات پخواني والي انوري د شعيه مذهبو په نوم داسلام قلعه ډېرې مهمې ځمکې دايران سپاه پاسداران او په

ځانګړې توګه هزاره وروڼو ته ورکړې دي ؟

ولې ايران دڅلوروسووميليونو ډالرو په بيه درېلګاډي دپټليولار د افغانستان شمالي برخو ته تر اسلام قلعه پورې

را ورسوله که هدف ورڅخه نظامي، سوق الجيشي امتياز او په نهايت کې دافغانستان ټوټه کېدل نه وي نو ولې يې

دافغانستان په سهيلي برخه د پټلۍ استقامت ور نه ووست ؟

که ترکاسه لاندې نيم کاسه شتون ونه لري نوولې د ٢٠٠٨ کال دجون مياشتې په قراردادکې دبهرنيو چارو وزير

ډاکتر سپنتا داسلام قلعه دپولې په ځای دافغانستان داسلامي جمهوريت پوله ليکلې ده ؟

ولې دافغانستان په درې ګونو قضائيه، مقننه اواجرائيه قواوکې دهېوادپالو پر ځای ايران پالي برلاسه شول ؟

ولې زموږ کوچي وروڼه په سره ګرمي، په خپل هېواد کې له خپلو ځمکو څخه هر کال شړل کيږي؟

ولې دتخار په خواجه بهاألدين کې زموږ بېګناه پښتانه په زندان کې شپې تېروي؟

ولې او د څه لپاره د فارسي ژبي تلويزيون لپاره ګړندي ګامونه پورته شول؟

ولې او دڅه لپاره جنګي جنايتکاران د سزاورکولو په ځای لا نازول کيږي ؟

ولې او دڅه لپاره دمزاروالي عطأ ورځ په ورځ پياوړی کيږي؟ "

  

آیا هیچ مقامی میتواند از بخشی از ملت تقاضا نماید که در فلان گوشه ای از کشور حق توطن را ندارد؟ و آنهم در صورتیکه این افراد با پرداخت پول از مجرای قانونی و بدون توسل به زور میخواهند در آنجا سکنا گیرند.

همینکه گفته شد فلان قومی در این گوشه و یا آن گوشه حق توطن را ندارد، خود زمینه را برای تجزیه آماده نموده ایم؛ زیرا موجودیت ملت واحد را تحت سؤال قرار داده ایم. مردم و سرزمین دو عنصر عمدهء متشکله دولتها را تشکیل داده اند. هرگاه اقوام مختلف تحت نام مردم، در چوکات سرزمین واحد خود را تحت حاکمیت واحد قرار ندهند، چگونه میتوان از دولت و ملت که در تابعیت از دستگاهء حاکمهء واحدی بنام دولت مفهوم میشود، صحبت کرد؟

و اما در مورد عطا محمد نور والی بلخ، صرفنظر از تمام تعصبات جزبی و قومی، وجود عطا محمد برای ثبات اوضاع در صفحات شمال به همان اندازه ضروریست که حضور نیروهای ائتلاف در مناطق مرزی با پاکستان. عطا محمد با تدبیر نظامی ایکه دارد توانسته است مجموع صفحات شمال را در تابعیت از دولت مرکزی متقاعد سازد. امریکه در مقطع کنونی از اهمیت حیاتی برای جلوگیری از آنچه که اتحادیهء کلتوری مونشن به اصدار اعلامیه متوسل شده است، برخوردار است.

 

پاکستان با استفاده از طالبان چندین مراتبه زمینه های تجزیهء افغانستان را خنثی نموده است. بعضی ها دلیل آنرا در عطش پاکستان مبنی بر تشکیل کنفدراسیون پاکستان ـ افغانستان جستجو مینمایند، مگر به نظر این قلم هراس از بیامد های ناگوار تجزیهء افغانستان برای پاکستان است که آنکشور را حتا تا سرحد تشکیل کنفدراسیدن اسلامی کشانیده است.

جمهوری پاکستان اینبار نیز به تسلیح افراد تحت بهانهء مبارزه با طالبان و آنهم پس از امضای آتش بس دایمی با آنها مبادرت ورزیده تا از وجود آنها، تا حد امکان برای رفع عواقب ناگوار تجزیهء یکی از کشور های منطقه، به نفع خویش استفاده نماید. ازجانب دیگر جمهوری اسلامی پاکستان دارای نیروی اتمیست و ایران نیز به آن نزدیک شده  و هردو کشور دارای اردوی منظم اند.

آنچه نگران کننده است، اوضاع مربوط به عراق و افغانستان است که هر دو از داشتن نیروی اتمی بی بهره و فاقد اردوی منظم اند.

بناءً میتوان گفت که تجزیهء یکی از کشورهای منطقه، از عراق و ترکیه تا ایران، افغانستان و هند، به نفع هیچیک از کشور های متذکره نیست. بناءً هیچ منفعتی از تجزیهء افغانستان برای ایران متصور نیست. طرح تجزیهء کشور های منطقه در جا های دیگری ریخته شده است.

 

پس آیا منتظر نشست تا دیگران آیندهء ما را به مذاق خویش ترسیم نمایند؟

 

آیا روشنفکران افغانستان توانائی مبارزه با چنین طرح های محیلانه را در خود میبینند؟

 

تاریخ از شکل گیری، انکشاف و اوج امپراتوریهای بزرک جکایه ها دارد و به همینگونه از شکست و سقوط آنها. تاریخ به ما میآموزاند که انتهای هر امپراتوری اضمحلال، ازهمپاشی و سقوط است، همچنانیکه هیچ امپراتوری اای نتوانسته تا بر تمام کشورها حاکم شود. ولی امروزه امپراتور چهره بدل نموده است.امپراتورها دیگر اشخاص نه بلکه سرمایه هاست که روز تا روز تحت نام جهانی شدن و اقتصاد بازار آزاد ساحهء تحت حاکمیت خویش را گسترش داده، بر انسان حکم میراند، و این نقش روشنفکر جوامع بشریست تا نقاب از چهرهء این امپراتور نامرئی برافگنده ماهیت آنرا به همه هویدا سازند.

نقش روشنفکر افغانستان در دو دورهء متفاوت از هم فرق میکند :

دورهء اول شامل روشنفکران قبل از هفتم ثور سال ۱۳۵۷ میشوند که عوام به آنها اعتماد نموده، چشم امید دوخته بودند تا شاید آنها افغانستان را در شاهراهء ترقی و پیشرفت سوق دهند؛ ولی دیده شد که این روشنفکران پس از تحصیل در کشورهای خارجی به وطن برگشته و هرکدام به نحوی توسط سازمانهای استخباراتی کشورهائیکه از آنجا دیپلوم اخذ نموده بوند، استخدام و همان دُهلی را در کشور عقب ماندهء ما به صدا درآوردند که در پیشرفته ترین کشورهای جهان نواخته میشد. آنعده روشنفکرانیکه غرض فرگیری به مصر و سایر کشورهای غربی فرستاده شده بودند، پس از بازگشت در جنب گروه های اسلامی، آنعده که به اتحاد شوروی سابق و سایر کشورهای عضو بلاک کمونیستی اعزام شده بودند، پس از بازگست در احزاب و جریانات کمونیستی و آنانیکه به اضلاع متحده و سایر کشور های غربی رفته بودند ، در چوکات جریانات دموکراتیک به شیوه امریکائی جذب و به فعالیتهای سیاسی خویش آغاز نمودند و از جانب همان کشور ها مورد حمایه قرار گرفتند.

این دوره با براندازی حکومت تحت رهیری شهید محمد داوود به پایان رسید و با مداخلهء نظامی شوروی به کشور، روشنفکران حمایت و پشتیبانی عوام را از دست دادند که این وضع تا هم اکنون دوام دارد؛ زیرا عوام این حق را دارند تا مسئولیت این همه بربادی را بر دوش روشنفکر جامعهء خویش بگذارند و به او منحیث بیگانه برستی که به دین و فرهنگ شان اهانت نموده نگاه کنند. رمز نفوذ طالبان و مجاهدین در مقایسه با جریانات سیاسی ایکه اکثریت اعضای آنها در کشور های خارجی تحصیل نموده اند، در همین نکته نهفته است.

هرچند طالبان با عملکرد های فوق العاده افراطی خویش، تصویری نهایت خشنی از اسلام عزیز ارائه نموده اند. مگر از اینکه جامعهء افغانی اسلام را منحیث دین پذیرفته و سخت به آن ایمان دارد، میتوان با شناختی که قببلاً افغانها از اسلام دارند، این تصویر خشن را از اذهان زدود. چیزیکه هرگز نمیتوان در مورد فرهنگ ها و باورهای توریدی کرد.

روشنفکران قبل از کودتای هفت ثور توانائی آنرا داشتند تا عوام را بنا به مذاق خویش در جهتی سوق داده و آنها را اداره نمایند. حالا دیگر نه تنها عوام؛ بلکه محصلین و متعلمین نیز به روشنفکران خویش که از کشورهای خارجی دیپلوم اخذ نموده اند به دیده شک و تردید مینگرند.

بناءً نقش روشنقکر در جامعهء امروزی افغانستان بیش از هر وقت دیگر ضعیفتر جلوه مینماید و آنها تنها از طریق حضور در عبادتگاه ها و در تبانی با متنفذین دینی توانائی آنرا خواهند داشت تا در جهت بخشیدن اجتماع در مسیری سهم بگیرند.  

مجاهدین و احزاب کمونیستی تنها نیرو هایی اند که عوام و روشنفکران را در اختلاط آورده اند. هرچند نیرو های چپی با عملکرد های دین ستیزانه محبوبیت خویش را که از شعار هایی به نفع کارگران و زحمتکشان ناشی میشد، از دست داده اند؛ مگر مجاهدین، هر چند بعضی از شاخه های آنها، با عملکردهای مدنیت ستیز محبوبیت خویش را در میان روشنفکران از دست داده اند؛ ولی با آنهم بعضی از شاخه های مجاهدین تا هنوز محبوبیت خود را در میان روشنفکران و عوام حفظ نموده اند.

اختلاط دو قشر روشنفکر و عوام که تا هنوز میتوانند همدیگر خویش را تحمل نمایند، میتواند در حفظ وحدت ملی مؤثر واقع شود و بدینگونه از تجزیهء احتمالی جلوگیری به عمل آید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

qasim_hashime@yahoo.com

 

انتخاب باراک اوباما توام بود با گمانه زنی های فوق العاده خوشبینانه که از رنگ پوست و دین پدری اش، که خود به عدم اعتقاد به آن به کرات اصرار ورزیده است، ناشی میشد.

اګر به کرونولوژی وقایع و رویدادها ظرف چند ماهء اخیر در منطقه و بخصوص در افغانستان توجه نمائیم و همه را دریک جمعبندی در مقابل خویش قرار دهیم، بدون شک به تشخیص اهداف نهائی سناریست این درامه ها یک قدم نزدیکتر خواهیم شد.

آیا کشورهای مسلمان، اعم از عرب و عجم و بخصوص کشورهای منطقه از افغانستان تا نیم قارهء هند گاهی از خود پرسیده اند که چرا اکثر تروریستان و یا حد اقل اکثر سازماندهندگان فعایت های تروریستی که  روز تا روز با عملیات خویش اوضاع منطقه را وخیم جلوه داده اند، اکثراً شهروندان همان کشورهایی اند که تحت نام مبارزه با تروریسم هر روز به تعداد نفرات و وسایل و ماشین آلات جنگی خویش در منطقه میافزایند؟

از اسامه بن لادن، که در ابتدا در چوکات تطبیق برنامه های سازمان استخباراتی امریکا در مقابله با ارتش سرخ وارد پاکستان شد، تا مجریان عملیات تروریستی در بمبئی، همه بنا به علائقی به کشور های غربی وابسته و به نحوی از انحا از همان طریق وارد منطقه شده و به فعالیت های تروریستی مشغولند.

حوادث بمبئی تلاشی بود برای جدیت بخشیدن به اختلافات مذهبی میان هندوها ومسلمانان ساکن در هندوستان که تا پیشنهاد سازمان استخباراتی اسرائیل غرض اشتراک در خنثی سازی آن دنبال شد؛ مگر با تصمیم خردمندانه دولتمردان هندی بیشناد سازمان متذکره پذیرفته نشد. اگر هندوستان به این پیشنهاد اسرائیل لبیک میگفت، بدون شک آشوب گسترش یافته و صبغهء مذهبی کسب نموده اختلافات سیاسی هند و پاکستان رنگ مذهبی اختیار مینمود و در آنصورت جنگ قربانیان خویش را فقط از میان مسلملنان و هندو ها گرفته زمینه را برای تجزیه ها در منطقه آماده میکرد.

آنچه به افغانستان ارتباط میگیرد، تلاشهای کشورهای غربی در امر تجزیهء کشورهای منطقه چندین بار در اینجا به ناکامی انجامیده است. پس از پیشرفت طالبان از طریق بادغیس و میمنه تا تالقان و ناکامی طرح قصر سفید تحت ادارهء دموکراتها، از انتصاب آقای کرزی به صفت نمایندهء امارت اسلامی افغانستان تحت رهبری طالبان صرفنظر شده، آقای کلنتن با فیر چند راکت کروز به ولایت خوست خشم خویش را که از عدم تطبیق طرح مطابق پیشبینی ها ناشی میشد، فرو نشاند. بدینترتیب اوضاع الی انتخاب جورج بوش به صفت رئیس جمهور اضلاع متحده روال معمولش را میپیمود.

جورج بوش که همچون اکثر جمهوریخواهان کلید درب ورودی به شرق میانهء بزرگ را در عراق جستجو مینمود تا در آفغانستان، به تعقیب حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی جبراً به افغانستان لشکر کشیده و افغانستان در صدر سیاستهای خارجی اش قرار گرفت. او که با حمایهء کمپانی های نفتی که نمایندهء بزرگترین آنها به صفت معاون ریاست جمهوری ظاهر شد، با قصد لشکرکشی به عراق بر اریکه قدرت تکیه داد و به همین دلیل هم ، باوجود آنکه در افغانستان مصروف نبرد بود، یک قسمت قابل ملاحظه ا ی از نیروهایش را، تحت بهانهء جلوگیری از دستیابی صدام به سلاح اتمی، به عراق نیز فرستاد.

عملکردها و تعهدات کرایه نشینان قصر سفید از جورج بوش اول تا باراک اوباما مبین آنست که هرکدام تکتیک های جداگانه را برای ستراتیژی واحد طوری بکار گرفته اند که دموکراتها ها دستیابی به امیال شاان را بیشتر از طریق افغانستان و جمهوریخواهان از طریق عراق ممکن میدانند.

 عده ای از تحلیلگران سیاسی، اضلاع متحده ای تحت زعامت جورج بوش اول را در ردیف یکی از مشوقین عمدهء صدام در امر حمله به کویت قرار میدهند. هرچند بعداً خود به بهانهء دفاع از کویت، برعلیهء عراق وارد جنگ شد. از اینکه عامل ظاهری مداخلهء نظامی کشورهای غربی، در راس اضلاع متحدهء امریکا مرفوع گردیده بود و از سویی هم دورهء ریاست جمهوری جورج بوش اول به پایان میرسید، بناءً  از تعقیب و پیگیری این جنگ، باتوجه به اهمیتی که دموکرات ها به افغانستان قایل بودند، صرفنظر به عمل آمد.

 یکی از عوامل عمده ایکه متکی به آن اضلاع متحده نمیخواهد به داستان القاعده در منطقه خاتمه بخشد در هراس از رفع عامل مداخلهء نظامی نهفته است که در آنصورت آماج انتقادات رقبای نظامی، سیاسی و اقتصادی خویش قرار گرفته به سرنوشت شوروی سابق دچار خواهد شد و الی (چنانچه متخصصین امور نظامی خوب به این نکته واقف اند) برای امریکائیان، که یک شبه طالبان را از هشتاد درصد خاک افغانستان بیرون رانده بودند، ساده بود تا با تعقیب جدی تر آنها را کاملاً از افغانستان بیرون رانده و یا دستگیر مینمودند.

آنچه به افغانستان ارتباط میگیرد، همانطوریکه پیشبینی میشد، با آمدن اوباما منحیث نمایندهء دموکرات های اضلاع متحده در قصر سفید، فعالیت ها پیرامون مسایل مربوط به افغانستان بیشتر از دورهء زمامداری بوش دوم کسب جدیت نموده است.

پرواز غرض مطالعهء منطقه از فضا توسط آقای هالبروک فرستادهء ویژهء امریکا برای افغانستان و امریکا، بیش از آنکه یک ماموریت دیپلوماتیک را افاده نماید، به یک ماموریت نظامی شباهت دارد.

 

ترفند های مستقیم و غیر مستقیم جهت ایجاد فاصله میان اقوام مختلف ساکن در افغانستان، باوجود آنکه بعضاً اثرات خود را داشته و ګاه ګاهی نتایج آن در نوشته ها و سخنان بعضی از نماینده های اقوام مختلف، اعم از تاجک، پشتون و هزاره و ،،، انعکاس یافته و آنرا میتوان احساس کرد؛ مگر تا کنون، تا آن حدی کسب شدت ننموده است که توانائی آنرا داشته باشد تا عطش اجانب معلوم الحالی را که از آنسوی ابحار به اینجا آمده اند ارضا نماید.

با پیشنهاد تشکیل نیروهای اربکی میشد امکان رویکار آمدن دموکراتها را در راس حکومت اضلاع متحده حدس زد. هرچند این پیشنهاد به ابتکار یکی از اعضای کابینهء اقای کرزی صورت گرفته بود؛ مگر خصوصیت و خصلت حکومات پوشالی به همه هویداست و یا، شاید هم، آقای حنیف اتمر خواسته است با ایجاد نیروهای اربکی وحدت ملی را از طریق حاکمیت قوم واحدی، جبراً تحمیل نماید تا از خطریکه بوی تجزیه از آن به مشام میرسد جلوگیری نموده باشد. ولی به هر ترتیب چنین اقدامی جز آتش زدن نفاق های قومی در میان افغانها به نفع بیگنگان نتایج دیگری را به دنبال نخواهد داشت.

این قلم در مقالهء تحت عنوان تمثیل ضعف و اشتباه نوشته بودم که آقای کرزی و شاید هم کشورهای غربی که در افغانستان حضور نظامی دارند، خواسته اند تا مبتکر پشنهاد تشکیل نیروهای اربکی و افغانیزه کردن افغانستان رادر یکی از وزارت های کلیدی که از آن طریق تطبیق طرح خاورمیانهء بزرگ تسهیل و سرعت بخشد، انتصاب نموده اند. پس از گذشت مدت کوتاهی دیده شد که آقای اتمر تشکیل نیروی جدیدی را که متشکل از افرادی اند که نه پولیس اند و نه ملیشا اعلان نمود، و مهمتر از همه اینکه گفته شده است که این نیرو ها در ابندا از جوانان مناطق نا امن تشکیل و وظیفهء امنیت شاهراه ها به آنها واگذار خواهد شد.

این درست مانند آنست که آقای اتمر از دیگران بخواهد تا او را دیگر ضابط حنیف نه بلکه جنرال جنیف خطاب نمایند؛ در حالیکه اگر او را ضابط و یا جنرال خطاب نمائیم او همان حنیف اتمر خواهد بود.

مهمتر اینکه موضوع تشکیل نیروهای ویژه بدنبال حملات طالبان بر دیپو های ناتو مستقر در آنسوی سرحد اعلان شد و جندی بعد نماینده نانو اعلان نمود که آن سازمان تصمیم گرفته است تا منبعد نیروهایش به محض شناسائی، قاچاقچیان مواد مخدر را از بین ببرند. شاید آنها محاسبه نموده اند که در صورت تلفات غیر نظامی که افشای آن بمنظور دستیابی به اهداف استراتیژیک نتوانست به تشکیل نیروهای اربکی بیانجامد، قربانیان حوادث را قاچاقچیان مواد مخدر معرفی نموده خود را از زیر بار انتقادات برهانند.

دور از امکان نخواهد بود که عده ای از طالبان، بنا به موافقهء قبلی با نمایندهء ناتو، چندین بار به دیبوهای قوتهای ناتو در پاکستان حمله نموده، آنرا به آتش کشیده و بالاخره پل منطقهء خیبر را که افغانستان را به پکستان وصل مینماید منفجر نموده در اخیر اعلان نمایند که حملات آنها مؤثر بوده است.

 سازمان اتلانتیک شمالی و مقامات امریکائی از حکومت افغانستان و فساد اداری در آن شدیداً انتقاد نموده و وجود فساد اداری را بیشتر از طالبان و عملیات آنها در تاخیر پیروزی قوتهای بین المللی مسقر در افغانستان بر طالبان و القاعده مؤثر دانسته تصمیم اتخاذ نمودند تا جهت جلوگیری از قاچاق مواد مخدر که حکومت افغانستان، بنا به آلودگی ادارات به فساد نتوانست در آن ساحه مؤفق جلوه نماید، به نیروهای خویش دستور دهند تا در صورت شناسائی قاچاقچیان مواد مخدر بالای آنها فیر نموده و آنها را در محل از بین ببیرند.

آقای حنیف اتمر که دیگر بر پست وزارت داخله تکیه داده است، به اسرع وقت تشکیل نیروهای ویژه ای را ـ که غیر از همان نیروهای اربکی نیست ـ متشکل از جوانان مناطق نا آرام، به منظور تامین امنیت شاهراه های مواصلاتی، در چوکات وزارت امور داخله اعلان نمود.

سازمان پیمان اتلانتیک شمالی بارها درمورد انتقال کاروانهای تدارکاتی خویش از طریق جمهوری فدراتیف روسیه به افغانستان توافق مقامات روسی را مطالبه نموده است و بنا به گزارش اخیر ریچارد گالپین، خبرنگار بی بی سی در مسکو، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه اعلام نموده است که مسکو تقاضای آمریکا  در رابطه به حمل کالاهای تدارکاتی ناتو از طریق خاک روسیه به افغانستان، را پذیرفته است.

آقای لاوروف همچنان تاکید نموده است که روسیه قبل از دادن هرگونه اجازه بخصوصی، منتظر کسب اطلاعات درباره مشخصات کامل محموله های غیرنظامی تدارکاتی آمریکا خواهد ماند.

با قبول این تقاضا از جانب جمهوری فدراتیف روسیه کاروانهای اکمالاتی سربازان ناتو در افغانستان از قبیل سوخت، مواد دارویی و غذایی از مسیر روسیه و از طریق یکی از بنادر شمال (حیرتان یا شیرخان بندر) به افغانستان منتقل خواهد شد.

طرح دیگری که عملی شدن آن چندان منطقی به نظر نمیآید، عبور کالاهای تدارکاتی ناتو از طریق ایران به افغانستان است.

هرچند ایران و امریکا در سقوط و برانداختن رژیم طالبان در افغانستان در موضع مشترکی قرار گرفته و غیر مستقیم با همدیگر همکاری نموده اند، ولی اینبار مسئله طور دیگریست، زیرا هیچ مرجعی نمیتواند ایرن را قانع سازد که این محموله ها همه وارد افغانستان شده و از طریق استخدام اجیران امریکا در اختیار مخالفین رژیم ایران قرار نمیګیرند.

مهمترین راهیکه که میتواند جانشین تورخم برای انتقال کاروانهای متذکره به افغانستان شود، دو پلیست که بر فراز دریای آمو احداث و افغانستان را از طریق حیرتان و شیرخان بندر باالترتیب به ازبکستان و تاجکستان وصل مینماید.

ولی آنچه که موجبات نگرانی را آماده میسازد اینست که اکثر مردمان ساکن در مسیر حیرتان ـ کابل و شیرخان بندر ـ کابل را اقوام غیر پشتون تشکیل داده اند و از جانبی آقای اتمر نیرو های نیو اربکی خویش را از جمع جوانان مناطق ناآرام؛ چون هلمند، خوست، پکتیا، پکتیکا و قندهار استخدام نموده و حامیان بین المللی هم ریختن خون افراد را تحت نام قاچاقچی مباح دانسته اند و در صورتیکه بیگانه ها از چنین حقی برخوردار باشند، هموطنان ما که در ترکیب نیروهای نیو اربکی آقای اتمر تنظیم یافته ان، بیشتر از بیگانگان این حق را برای خویش محفوظ میدارند.

در نتیجه اقوام مختلف ساکن در صفحات شمال کشور، با جزئی ترین اشارت  و تشویق عناصر فرصت طلبی که خواب تجزیهء افغانستان را میبینند، قیام نموده، آتش یک جنگ قومی مشتعل شده افغانستان را تا حدی خواهد سوخت که تجزیه به عنوان یگانه و بهترین نسخهء علاج برایش توصیه خواهد شد.

 

یکتن از هموطنان عزیز ما به اسم محمد امین بسمل که بعد از استماع مصاحبهء محترم پروفیسور روستار ترکی  و فیصله های نشستی که به گفتهء خود شان در آلمان داشته اند، از شنیدن امکان تجزیهء افغانستان به وجد آمده و مضمونی را تحت عنوان جـــدي غوښتنې او هیلـــې از طریق بعضی از سایت ها به نشر رسانیده و ضمن آن از مردم افغانستان و بخصوص افغانان مقیم کشور های خارجی تقاضا نموده اند تا اعلامیهء صادرهء کمیتهء کلتوری ایشان را که در شهر مونشن آلمان فعالیت دارد به زیان های آلمانی، انگلیسی و فرانسوی ترجمه نمایند تا ایشان آنرا از طریق خویش به آدرس مقامات جرمنی، امریکائی، انگلیس و فرانسوی گسیل دارند.

بنده، باوجود آنکه احساس پاک آقای بسمل را که از شنیدن خبر امکان تجزیهء افغانستان جریحه دار شده است، تمجید مینمایم، میخواهم به ایشان یکبار دیگر بنویسم که احساس هدف آفرین است، مگر وسیلهء بسیار بدی برای رسیدن به هدف.

اول باید دانست که همان کشور هائیکه ایشان میخواهند به آدرس ایشان اعلامیهء اتحادیهء کلتوری خویش را بفرستند خود تلاش دارند تا زمینه های تجزیهء افغانستان را فراهم آورند.

دوم اینکه اگر واقعاً هم کشور های غربی در جهت تجزیه افغانستان تلاش نورزند، چرا ما از مردم خویش و کشورهائیکه از تجزیهء افغانستان متضرر میشوند این تقاضا را ننمائیم؟

سوم و آخر اینکه متن اعلامیهء خود آتش نفاق های قومی را دامن میزند و در نتیجه ما را یک قدم به تجزیه نزدیکتر خواهد کرد، در اعلامیه آمده است :

 

    داسې ښکاري چې زموږ د خاورې په سر له ايران"

او ځينو نورو هېوادونو سره پټې معاملې روانې دي که داسې نه وي نو ولې نړيوال په تېره بيا امريکا دايران په

بربنډولاسوهنونه تنها چې سترګې پټوي بلکې لا يې لاسوهنوته هڅوي چې بېلګې يې ايران ته دامريکاد پوځي او

ديپلوماتيکو کړيو له خوادافغانستان په اړه د يو نړيوال کانفرانس د ګدون پرله پسې غوښتنه ده.

ولې دهرات پخواني والي انوري د شعيه مذهبو په نوم داسلام قلعه ډېرې مهمې ځمکې دايران سپاه پاسداران او په

ځانګړې توګه هزاره وروڼو ته ورکړې دي ؟

ولې ايران دڅلوروسووميليونو ډالرو په بيه درېلګاډي دپټليولار د افغانستان شمالي برخو ته تر اسلام قلعه پورې

را ورسوله که هدف ورڅخه نظامي، سوق الجيشي امتياز او په نهايت کې دافغانستان ټوټه کېدل نه وي نو ولې يې

دافغانستان په سهيلي برخه د پټلۍ استقامت ور نه ووست ؟

که ترکاسه لاندې نيم کاسه شتون ونه لري نوولې د ٢٠٠٨ کال دجون مياشتې په قراردادکې دبهرنيو چارو وزير

ډاکتر سپنتا داسلام قلعه دپولې په ځای دافغانستان داسلامي جمهوريت پوله ليکلې ده ؟

ولې دافغانستان په درې ګونو قضائيه، مقننه اواجرائيه قواوکې دهېوادپالو پر ځای ايران پالي برلاسه شول ؟

ولې زموږ کوچي وروڼه په سره ګرمي، په خپل هېواد کې له خپلو ځمکو څخه هر کال شړل کيږي؟

ولې دتخار په خواجه بهاألدين کې زموږ بېګناه پښتانه په زندان کې شپې تېروي؟

ولې او د څه لپاره د فارسي ژبي تلويزيون لپاره ګړندي ګامونه پورته شول؟

ولې او دڅه لپاره جنګي جنايتکاران د سزاورکولو په ځای لا نازول کيږي ؟

ولې او دڅه لپاره دمزاروالي عطأ ورځ په ورځ پياوړی کيږي؟ "

  

آیا هیچ مقامی میتواند از بخشی از ملت تقاضا نماید که در فلان گوشه ای از کشور حق توطن را ندارد؟ و آنهم در صورتیکه این افراد با پرداخت پول از مجرای قانونی و بدون توسل به زور میخواهند در آنجا سکنا گیرند.

همینکه گفته شد فلان قومی در این گوشه و یا آن گوشه حق توطن را ندارد، خود زمینه را برای تجزیه آماده نموده ایم؛ زیرا موجودیت ملت واحد را تحت سؤال قرار داده ایم. مردم و سرزمین دو عنصر عمدهء متشکله دولتها را تشکیل داده اند. هرگاه اقوام مختلف تحت نام مردم، در چوکات سرزمین واحد خود را تحت حاکمیت واحد قرار ندهند، چگونه میتوان از دولت و ملت که در تابعیت از دستگاهء حاکمهء واحدی بنام دولت مفهوم میشود، صحبت کرد؟

و اما در مورد عطا محمد نور والی بلخ، صرفنظر از تمام تعصبات جزبی و قومی، وجود عطا محمد برای ثبات اوضاع در صفحات شمال به همان اندازه ضروریست که حضور نیروهای ائتلاف در مناطق مرزی با پاکستان. عطا محمد با تدبیر نظامی ایکه دارد توانسته است مجموع صفحات شمال را در تابعیت از دولت مرکزی متقاعد سازد. امریکه در مقطع کنونی از اهمیت حیاتی برای جلوگیری از آنچه که اتحادیهء کلتوری مونشن به اصدار اعلامیه متوسل شده است، برخوردار است.

 

پاکستان با استفاده از طالبان چندین مراتبه زمینه های تجزیهء افغانستان را خنثی نموده است. بعضی ها دلیل آنرا در عطش پاکستان مبنی بر تشکیل کنفدراسیون پاکستان ـ افغانستان جستجو مینمایند، مگر به نظر این قلم هراس از بیامد های ناگوار تجزیهء افغانستان برای پاکستان است که آنکشور را حتا تا سرحد تشکیل کنفدراسیدن اسلامی کشانیده است.

جمهوری پاکستان اینبار نیز به تسلیح افراد تحت بهانهء مبارزه با طالبان و آنهم پس از امضای آتش بس دایمی با آنها مبادرت ورزیده تا از وجود آنها، تا حد امکان برای رفع عواقب ناگوار تجزیهء یکی از کشور های منطقه، به نفع خویش استفاده نماید. ازجانب دیگر جمهوری اسلامی پاکستان دارای نیروی اتمیست و ایران نیز به آن نزدیک شده  و هردو کشور دارای اردوی منظم اند.

آنچه نگران کننده است، اوضاع مربوط به عراق و افغانستان است که هر دو از داشتن نیروی اتمی بی بهره و فاقد اردوی منظم اند.

بناءً میتوان گفت که تجزیهء یکی از کشورهای منطقه، از عراق و ترکیه تا ایران، افغانستان و هند، به نفع هیچیک از کشور های متذکره نیست. بناءً هیچ منفعتی از تجزیهء افغانستان برای ایران متصور نیست. طرح تجزیهء کشور های منطقه در جا های دیگری ریخته شده است.

 

پس آیا منتظر نشست تا دیگران آیندهء ما را به مذاق خویش ترسیم نمایند؟

 

آیا روشنفکران افغانستان توانائی مبارزه با چنین طرح های محیلانه را در خود میبینند؟

 

تاریخ از شکل گیری، انکشاف و اوج امپراتوریهای بزرک جکایه ها دارد و به همینگونه از شکست و سقوط آنها. تاریخ به ما میآموزاند که انتهای هر امپراتوری اضمحلال، ازهمپاشی و سقوط است، همچنانیکه هیچ امپراتوری اای نتوانسته تا بر تمام کشورها حاکم شود. ولی امروزه امپراتور چهره بدل نموده است.امپراتورها دیگر اشخاص نه بلکه سرمایه هاست که روز تا روز تحت نام جهانی شدن و اقتصاد بازار آزاد ساحهء تحت حاکمیت خویش را گسترش داده، بر انسان حکم میراند، و این نقش روشنفکر جوامع بشریست تا نقاب از چهرهء این امپراتور نامرئی برافگنده ماهیت آنرا به همه هویدا سازند.

نقش روشنفکر افغانستان در دو دورهء متفاوت از هم فرق میکند :

دورهء اول شامل روشنفکران قبل از هفتم ثور سال ۱۳۵۷ میشوند که عوام به آنها اعتماد نموده، چشم امید دوخته بودند تا شاید آنها افغانستان را در شاهراهء ترقی و پیشرفت سوق دهند؛ ولی دیده شد که این روشنفکران پس از تحصیل در کشورهای خارجی به وطن برگشته و هرکدام به نحوی توسط سازمانهای استخباراتی کشورهائیکه از آنجا دیپلوم اخذ نموده بوند، استخدام و همان دُهلی را در کشور عقب ماندهء ما به صدا درآوردند که در پیشرفته ترین کشورهای جهان نواخته میشد. آنعده روشنفکرانیکه غرض فرگیری به مصر و سایر کشورهای غربی فرستاده شده بودند، پس از بازگشت در جنب گروه های اسلامی، آنعده که به اتحاد شوروی سابق و سایر کشورهای عضو بلاک کمونیستی اعزام شده بودند، پس از بازگست در احزاب و جریانات کمونیستی و آنانیکه به اضلاع متحده و سایر کشور های غربی رفته بودند ، در چوکات جریانات دموکراتیک به شیوه امریکائی جذب و به فعالیتهای سیاسی خویش آغاز نمودند و از جانب همان کشور ها مورد حمایه قرار گرفتند.

این دوره با براندازی حکومت تحت رهیری شهید محمد داوود به پایان رسید و با مداخلهء نظامی شوروی به کشور، روشنفکران حمایت و پشتیبانی عوام را از دست دادند که این وضع تا هم اکنون دوام دارد؛ زیرا عوام این حق را دارند تا مسئولیت این همه بربادی را بر دوش روشنفکر جامعهء خویش بگذارند و به او منحیث بیگانه برستی که به دین و فرهنگ شان اهانت نموده نگاه کنند. رمز نفوذ طالبان و مجاهدین در مقایسه با جریانات سیاسی ایکه اکثریت اعضای آنها در کشور های خارجی تحصیل نموده اند، در همین نکته نهفته است.

هرچند طالبان با عملکرد های فوق العاده افراطی خویش، تصویری نهایت خشنی از اسلام عزیز ارائه نموده اند. مگر از اینکه جامعهء افغانی اسلام را منحیث دین پذیرفته و سخت به آن ایمان دارد، میتوان با شناختی که قببلاً افغانها از اسلام دارند، این تصویر خشن را از اذهان زدود. چیزیکه هرگز نمیتوان در مورد فرهنگ ها و باورهای توریدی کرد.

روشنفکران قبل از کودتای هفت ثور توانائی آنرا داشتند تا عوام را بنا به مذاق خویش در جهتی سوق داده و آنها را اداره نمایند. حالا دیگر نه تنها عوام؛ بلکه محصلین و متعلمین نیز به روشنفکران خویش که از کشورهای خارجی دیپلوم اخذ نموده اند به دیده شک و تردید مینگرند.

بناءً نقش روشنقکر در جامعهء امروزی افغانستان بیش از هر وقت دیگر ضعیفتر جلوه مینماید و آنها تنها از طریق حضور در عبادتگاه ها و در تبانی با متنفذین دینی توانائی آنرا خواهند داشت تا در جهت بخشیدن اجتماع در مسیری سهم بگیرند.  

مجاهدین و احزاب کمونیستی تنها نیرو هایی اند که عوام و روشنفکران را در اختلاط آورده اند. هرچند نیرو های چپی با عملکرد های دین ستیزانه محبوبیت خویش را که از شعار هایی به نفع کارگران و زحمتکشان ناشی میشد، از دست داده اند؛ مگر مجاهدین، هر چند بعضی از شاخه های آنها، با عملکردهای مدنیت ستیز محبوبیت خویش را در میان روشنفکران از دست داده اند؛ ولی با آنهم بعضی از شاخه های مجاهدین تا هنوز محبوبیت خود را در میان روشنفکران و عوام حفظ نموده اند.

اختلاط دو قشر روشنفکر و عوام که تا هنوز میتوانند همدیگر خویش را تحمل نمایند، میتواند در حفظ وحدت ملی مؤثر واقع شود و بدینگونه از تجزیهء احتمالی جلوگیری به عمل آید.