پیکار پامیر – تورنتو

19-01-09

 

         سخنی کوتاه پیرامون هنر و هنرمند           

 

 

هنر، باسا س تعاریف مختلف که تا کنون ازان بعمل آمده است ، عبارت از احاطه ی  انسان پیرامون یک شغل و یا فن خاص میباشد . بعباره ی دیگر ، معرفت مربوط به اجرای ظریفانه ی یک  پیشه یا صنعت خاص را هنر گویند .  و هنر مند هم به کسی اتلاق میشود که در یک یا چند رشته از فنون مستظرفه تتبع و تبحر داشته و در همان زمینه ، سازنده و مولد نیز باشد . درخت هنردر باغستان ذوق و ضرورت  انسان خیلی باروربوده و  شاخه های مختلفی دارد : مثلا، هنر خطاطی ، هنرنویسنده گی ، هنرسرایش شعر، هنرنقاشی ، هنر مجسمه سازی یا پیکر تراشی ، هنر تیاتر و  تمثیل ، هنررقص ،هنرسخنرانی ، هنرعکاسی ، هنر سرایش و نوازش ، هنر کمیدی و ده ها هنر دیگر.

حال ، اگر بگوییم مثلا هنرموسیقی ، معنی آن ، همان دانش ، تبحر و آگاهی اختصاصی در باره امور موسیقی خواهد بود.  چون  موسیقی ، فن بسیار حساس ،  ظریف و نوازشگر روح و روان هر زنده جان است ، بنابران ، علم و آگاهی مربوط بدان نیز از زمره ی علوم و فنون ظریفه بحساب میرود .

آنچه مسلم است ، اینست که هنر موسیقی از جمله ی کهن ترین پدیده های هنری فرزند آدم بر روی کره ی خاکی بوده  آدمی زاده  همیشه و پیوسته بدان سر و کار داشته است ،  البته با افزایش این نکته که هنر موسیقی نیز همانند سایر هنر ها ، مراحل ابتدایی و تکاملی خودش را در میان  کتله های بشری در نقاط مختلف جهان بگونه های متنوع  پیموده است که پی گیری بیشتر و دقیقتر آن ایجاب تحقیقات و تتبعات علمی و  اختصاصی  را مینماید .

هنر موسیقی ، حاوی سه بخش عمده  ( استعداد آوازخوانی ، توانایی نواختن  و تیوری ساز و آواز ) بوده و هنرمندانی در هر بخش  و یا در همه بخشهای آن وجود داشته و دارند که در جوامع مختلف به درجات مختلف دست بکار میباشند.

کشور عزیز ما افغانستان که یکی از سر زمین های باستانی و غنامند جهان بوده و بمثابه ی مهد تمد ن های شکو همند بشری شناخته شده است ، هنر های زیبا ی رقص و موسیقی وآواز را نه تنها در گستره ی زمان و  زمانه ها ، درپهنای  سینه اش محفوظ داشته ، بلکه در امر تکامل ، پرورش و حتا صدور آن به بخشهای دیگر منطقه نیز پیشگام بوده است . چون کشورعزیز ما ، اقوام و زبانهای گونه گونی را در آغوش خویش  پروریده و نگهداشته است ، بنابران ، هنر آوازخوانی هم با زبانهای مختلف ، لهجه های متفاوت و (سر) و ( لی ) خاص مربوط به  هر زبان و هر محیط  مانند ازبکی ، ترکمنی ، نورستانی ، هزاره گی ، شمالی، قندهاری، جلال آبادی ، هراتی ، بدخشانی ، پشه یی و امثالهم  وجود دارد که شنونده را به نحوی مسحور و متاثر میگرداند. همچنان ، آلات مختلف موسیقی در سر زمین باستانی ما سراغ میگردند که از اصالت علمی و هنری ، و دیرینه ی تاریخی بر خوردار اند . مانند دنبوره ، غیجک ، دهل ، دف ، نی ، دوتار، سرنا، چنگ، رباب، قانون، تنبور ، زیربغلی و غیره . این آلات موسیقی ، همیشه نوازنده گان  مستعد و متبحری داشته اند که هر کدام آنها ، درزمان  و مکان خودش استاد توانایی بوده است .  

این هنر ماندگار و دل انگیز ، هرچند گهگاه درمسیرت زمان  ، مورد خشم و کین عده یی از قشریون و متعصبین کور دل قرار گرفته و سعی در نا بودی آن بعمل آمده است  ، ولی  از آنجا که طنین طبل و تار این هنر سحر آفرین با تار و پود روح و جسم آدمیزاده گان سخت عجین گشته است ، هیچ قدرت قهار و هیچ خشک مغز متعصب در هیچ زمان و مکانی نتوانسته چنین طنین پر طنطنه ی ملکوتی را به  سکون  و سکوت همیشه گی  بکشاند که همیشه چنین باد !

آنچه را در این جا گفتنی میدانم اینست که هر چند هنر و هنرمند هیچگاه  در سر زمین تاریخی ما به گودال   زوال و نابودی  فرو نرفته ، بلکه  به اشکال متنوع به عمر و هستی خویش ادامه داده اند ، چنانچه امروز نیز ملاحظه میشود ، خوشبختانه  علی الرغم موانع و سختی های ناشی از جنگ  و دهشت چندین ساله ، هم هنرمند انی وجود دارند   و هم تا هنوز چلچراغ هنر می تابد ، ولی ، اگر قرار باشد چگونه گی سیرهنر و هنرمند ما را درسالهای اخیر وبگونه ی نقادانه   به بحث و بررسی گیریم ، شیوه ی داوری ما متفاوت خواهد بود . مثلا، وقتی میگوییم هنر، عبارت از احاطه ی علمی انسان پیرامون یک فن خاص یا رشته ی خاص ، متاسفانه همان احاطه ی  علمی  و لازم , در وجود یکتعداد از " هنرمندان " امروزین ما  سراغ نمیشود. و خود شان هم متوجه چنین نقیصه یی نمیشوند و یا اصلا نمیخواهند توجهی اندرین زمینه  داشته باشند .  یا بعباره ی دیگر، قبل از طی مراحل تکاملی و بدون تحمل ریاضت های لازم ، نشستن در پای آموزش های ضروری و تلمذ نزد استادان مسلم ، با تعجیل پا بمیدان مینهند.

شاعر چه خوش گفت : شگفتن غنچه ی بی رنگ و بو را میکند رسوا

                              همین خوبست که دست بی هنر در آستین باشد.

این سخن ، به هیچوجه به معنا و مفهوم آن نیست که ذوق و استعداد تازه کاران سرکوب گردد و یا بجای دلگرمی بخشیدن به آنها  ، دلسردی ایجاد شود ، بلکه بدین معنا خواهد بود که کار هنرمند ، هنگامی قبول عام می یابد  و شخصیت واقعا هنری خودش را کسب میکند که به فرود و فراز و به کو چه و پسکوچه ی شهر هنر مورد نظر آشنا بوده به راز ها و رمز های آن آگاهی لازمه را کسب کرده  باشد . این ، البته قابل فهم است که با دریغ ، علم و فرهنگ ومن جمله ، گراف هنر  در کشور محبوب ما ، در نتیجه ی هجوم بلای استعمار ، اشتعال جنگ های دراز مدت ، جفا ها  و  بی مهری های عمدی و عقید تی ، حاکمیت جهل و اختناق سیاسی – فرهنگی سیر درد ناک نزولی داشته است و اما ، در عین حال ، نباید چنین اسباب و عوامل ناروا ، دلیل همیشه گی برای عدم سعی و توجه در راه  رشد و تکامل هنر و هنرمند ما گردد . چون راه کوشش باز است و انسان مبتکر و متشبث میتواند و قادر است علی الرغم افتیدن ها ی  مکررو محرومیت های پی در پی ، باز هم به پیش بشتابد و خودش را بسوی هدف عالی تر نزدیک و نزدیکتر سازد.  عافیت ها در کمین حسرت وامانده گیست

                     صبر کن ای شعله تا سعی تو خاکسترشود.(بیدل)  

این نکته نیز قابل تذکراست که هنرمندان همیشه بدو بخش تقسیم میشوند :  دسته ی نخست همان ها اند که هنر را صرفا برای هنر می آموزند و می پذیرند و دسته ی دوم آنهایی اند که هنر را برای جامعه انسانی و در خدمت انسان قرار میدهند که اصولا همینطور هم باید باشد .

پس ، توانا باد دستانی که اندرین راه بکارمی افتند و موفق و کامگار باد هنرمندانی که با خون دل چراغ هنر برای انسان  را مایه و  فتیله میشوند .