نویسنده: قاری عتیق الله ساکت

10-01-09

 

جنت گزیدگان دوزخی

بخش اخیر

یک دلیل  انتحاریون از صحابه با تلاش نهایت مذبوحانه

میگویند: الغریق یتشبث بکل حشیش. یعنی انسان درحال غرق شدن به هر خس وخاشاک دست میاندازد. گروه های هراس افگن که برای توجیهء شرعی اعمال وحشیانهء خود با آخرین تلاش میکوشند که دین را باخود همراه بسازند  و حد اقل کوچکترین اشاره یی را از اسلام اگر برای سنت بودن و واجب بودن عمل انتحار نمییبابند کم از کم اباحهء آنرا ثابت بسازند،  زمانیکه از یافتن کوچکترین دلیلی شرعی ویاهم گواه وسند قولی وعملی درگفتار واعمال پیامبر مأیوس میشوند، یک دلیل بسیار ضعیفی  را برمبنای قیاس مع الفارق از یکتن اصحاب پیامبر بنام ابوایوب انصاری ارایه میکنند. بیایید که همان یک دلیل  غریبانهء شانرا هم با وصف اینکه هیچ ارتباطی با تأیید عمل انتحار ندارد، ازقید قلم بیرون نگذاریم.

 

عن اسلم ابی عمران: کنا بالقسطنطنیة وعلی اهل مصر عقبه ابن عامر وعلی اهل الشام رجل یزید بن فضالة بن عبید فخرج من المدینة صف عظیم من الروم فصففنا لهم فحمل رجل من المسلمین علی الروم حتی دخل فیهم ثم خرج الینا فصاح الناس الیه فقالوا سبحان الله القی بیده الی التهلکة فقال ابوایوب یا ایهاالناس انکم لتتألون هذه الایه علی غیرالتاویل وانما نزلت فینا معشر الانصار انا لما اعزالله دینه وکثر ناصروه قلنا فیما بیننا لو اقبلنا علی اموالنا فاصلحناها فانزل الله هذه الایة .[1]

 

از اسلم بن ابی عمران روایت است که گفت: هنگامیکه درجنگ  قسطنطنیه بودیم فرماندهان مصر وشام هریک "عقبة بن عامرو شخصی بنام "یزید بن فضالهنیز دران اشتراک داشتند. درین اثنا لشکر عظیمی از سپاهیان روم دربرابر ما صف بستند. ناگهان شخصی از صف مسلمانها بالای شان حمله نموده دربین ایشان داخل شد وپس از زدوخوردی دوباره از بین ایشان خارج شده بسوی ما آمد. درین هنگام مسلمانها بالای اش فریاد بر آوردند که این مرد قریب خودرا بادستان خود به هلاکت اندازد. (یعنی منظور شان همین آیت قرآن کریم بود: ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکة: خودرا بادستان خود به هلاکت نیاندازید) درین اثنا ابوایوب انصاری گفت: ای مردم شما این آیت را طور دیگری تأویل میکنید. این آیت دربارهءما گروهء انصار نازل شد. زمانیکه خداوند دین خودرا غالب ساخت وپیروانش ازدیاد یافتند ما دربین خود گفتیم: بیاییدکه حالا به مال ومنال خود برگردیم و درست زندگی کنیم. پس خداوند این آیت را فرستاد.

این واقعه از طریق دیگر نیز روایت شده که ازمیان شش کتاب بزرگ حدیث بخاری، مسلم، ترمذی، نسایی، ابودواد و ابن ماجه صرف سه تای آنها ابوداود، الترمذی والنسایی جریان را روایت کرده اند ولی درپای آن ترمذی وابی داود صریحأ نوشته اندکه روایت آن غریب وناشناخته است یعنی چندان مورد اعتماد نمیباشد. بهرصورت روایت ایشان اینست:

 

عن یزید ابن حبیب عن اسلم ابی عمران قال حمل رجل من المهاجرین بالقسطنطنیة علی صف العدو حتی خرقه ومعنا ابو ایوب الانصاری فقال ناس القی بیده الی التهلکة فقال ابو ایوب نحن اعلم بهذه الایة انما نزلت فینا صحبنا رسول الله وشهدنا معه المشاهد ونصرناه فلما فشا الاسلام وظهر اجتمعنا معشر الانصار تحببا فقلنا قد اکرمنا الله بصحبة نبیه  ونصره حتی فشا الاسلام وکثر اهله وکنا قد آثرناه علی الاهلین والاموال والاولاد وقد وضعت الحرب اوزارها فنرجع الی اهلینا واولادنا فنقیم فیهما فنزل فینا : وانفقوا فی سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکة. فکانت التهلکة فی الاقامة فی الاهل والمال وترک الجهاد. رواه ابوداود والترمذی والنسایی.کلهم من حدیث یزید ابن حبیب وقال الترمذی حسن صحیح غریب. ولفظ ابی داود

 

ترجمه: از یزید پسر حبیب روایت است که او از اسلم پسرابی عمران روایت کرده که گفت مردی از مهاجرین درجنگ قسطنطنیه به صف دشمن حمله کرد تا اینکه صف ایشان را پاره ساخت. درین هنگام ابوایوب انصاری هم بامابود. مردم با دیدن این صحنه گفتند این مرد خودرا بادستان خود به کشتن انداخت (مراد شان همان آیت است: خودرا بادستان خود به هلاکت نیاندازید).

 درین اثنا ابوایوب انصاری گفت ما بیشتربه این آیه داناتراستیم. این آیت درشأن ما نازل شد که باخود گفتیم: ما پیامبر خدا را در سخت ترین حالات همراهی کرده کمک کردیم و  درصحنه های مختلف ازسختیها وکارزار با اوشان حاضر بودیم  ومال ومنال واولادهای خودرا گذاشته بودیمپس حالا که دین اسلام گسترش و غلبه یافته وقت آنست که   بعدازین باید با اهل وعیال واولادهای خود بسر ببریم که تکلیف جنگ هم ازدوش ما رفع شد. همین بودکه این آیت نازل شد: در راهء خدا مصرف کنید وخودرا با دستان خود به هلاکت نیندازید. و این واژهء هلاکت یعنی اقامت دایمی با اهل خانواده وترک کردن تلاش وجهاد بود.

حالا بیایید بنگریم که کجای این واقعه جواز عمل انتحاررا تأیید میکنداین واقعه را هرگاه دقیق مطالعه کنیم بیش ازینکه سندی برای انتحاریون باشد، برعکس برایما حجت است. زیرا چنانچه شخص روایت کننده میگوید: درمیان لشکر چندهزارنفری که متشکل ازتعدادی زیادی ازاصحاب پیامبربوده همه بایک نوا شخص حمله کنندهء مسلمان را بلحاظ حملهء بیموردش که نزدیک به خودکشی بود، مورد نکوهش قرار میدهند وهمهء شان بالای وی فریاد میزنند که چرا یکه وتنها در میان انبوهء دشمنان خزیده بالای ایشان حمله مینماید و عمل مشابه به خودکشی را انجام میدهد. اینجا جز ابوایوب انصاری که طبعأ در واقعهء مذکور درمیان هزارها اصحاب پیامبر  یکی ازیشان او هم  بود که آنجا حضور داشت، نظریهء  شخصی خودرا دربارهء شأن نزول این آیت قرآن عظیم الشان بیان فرمود آنهم نه به شکلی که عمل آن شخص محکوم را دفاع نماید وعمل خودکشی را تأیید نماید. بلکه واقعات راکه خود شاهد نزول همان آیت مورد نظر بوده به حکم مسؤلیت ورسالت ایمانی و وجدانی خواسته تا پیرامون آن روشنی بیاندازد وآنچه را میدانسته نباید ازآگهی دیگران پنهان نگاه دارد. ولی این شهادت دربارهء نزول آیهء متذکره هیچگاه به معنی تأیید عمل انتحار نیست. شاید هم زمانیکه حضرت ابو ایوب انصاری  ملاحظه میکند که مسلمانان همه  بالای آن شخص مجاهد داد وفریاد میزنند وعمل اش را تقبیح  ونکوهش میکنند، خواسته برای اینکه مبادا آن شخص برای همیش زبانزد عام وخاص گردد ومردم هرجا اورا ملامت کنند، بنحوی ازگزند نیش ملامتگران نجات دهد. ولی چنانچه درین واقعه میخوانیم جناب شان بهیچ صورت نگفته که وی کاری خوبی را  انجام داد، شجاعت بخرچ داد ویا هم اینکه انتحار شرعأ جواز دارد و شما بناحق ویرا بباد ملامتی میگیرید. بلکه جناب ابوایوب انصاری صرف خاطره وبرداشت خودرا ازان آیت متبرکه بیان فرمود. واینهم نا گفته نماند که نظریهء ابوایوب انصاری  درحضور هزارها اصحاب پیامبرکه او درمیان شان  یک شخص  واحد است و آنهمه اصحاب وتابعین همه از آیت مذکور صرف موضوع  اجتناب ازخودکشی وانتحاررا مراد میگیرند ولی وی آنرا به معنی ترک جهاد واقامت با مال وعیال تعبیر میکند، قابل ایراد است. زمانیکه صدها نفر اصحاب پیامبر بالای آن شخص فریاد میزنند واین آیت را بخاطر منع خود کشی وانتحار میخوانند معلوم است که همهء شان ازین آیت یک مفهوم واحد را داشته اند ومیدانسته اند که انتحار و خودکشی  ولو بخاطر خدا وشهادت طلبی درمیدان جنگ برعلیه دشمنان اسلام  حرام قطعی است. بنأ این قصهء غریب گروه های هراس افگن که بهیچ صورت ره به منزل نمیبرد، قطعأ نمیتواند مجوز شرعی انتحار را برایما فراهم کند وهیچ حکم شرعی هم بالای آن  مترتب نمیگردد.ازینرو با جرأت میتوان گفت که این دلیل غیر منطقی انتحاریون کاملأ قیاس مع الفارق است وهیچگاه اثبات حکم واجب بودن، سنت بودن وکم از کم اباحه وجایز بودن آن استنباط نمیگردد. در اخیر باید بگوییم که تلاشهای مذبوحانهء  مبلغین انتحار بخاطر استحلال (حلال خواستن) یک امر حرام درست به این میماندکه ایشان  بخواهند خمر ومیسر وزنا را که در حرمت آنها هیچ اختلافی دراسلام وجود ندارد، ناگهان به کارهای ثواب وموجب قربت خدا مبدل بسازند ولی ایشان باید بدانند که این امر واضحأ  به مثابهء آب درهاون ساییدن است وخورشید هیچگاه با دو انگشت پنهان نمیگردد.

ختم

 


 


[1]  تفسیر ابن کثیر