اوباما و تسریع روند تطبیق طرح خاورمیانهء بزرگ

قسمت سوم

qasim_hashime@yahoo.com

 

فرار آقای کرزی از چنگ مسئولین امنیتی در اولین روز حملهء شورای هم آهنگی به کابل، سکوت در مورد سرنوشت کوماندوهای امریکائی در مناطق هم مرز پاکستان با افغانستان و چگونگی نتایج ناشی از ارائهء اسناد توسط معاون اول وزارت امور خارجهء افغانستا ن به سازمان ملل متحد معما های اند که تا حال پاسخ مقنعی برای آنها ارائه نگردیده است.

با اینهمه میتوان گفت که امریکا از سالهای قبل در جستجوی ایجاد شرایطی در منطقه بوده است که متکی به آن طرح های شوم خویش را که در هیچ صورت به نفع کشورها و اقوام ساکن در منطقه نیست عملی نماید. طرحی با نتیجهء احتمالی ایکه به گفتهء اکثر تحلیلگران سیاسی محور جنگ جهانی سوم را تشکیل خواهد داد.

هرچند، بنا به گفتهء بعضی از تحلیلگران سیاسی، امریکا دارای حزب واحدی با دونام جمهوری خواهان و دیموکراتها ست، مگر با آنهم میتوان گفت که طراح و بانی اصلی گروهی تحت نام طالبان دیموکراتها اند.

دیموکراتها از همان ابتدای پیشروی طالبان و مقاومت جبههء متحد شمال خواب آغاز تجزیهء کشورهای منطقه را دیده بودند. زمانیکه تونل سالنگ و گذرگاه های مواصلاتی به درهء پنجشیر مسدود و کوچهای اجباری اقوام غیر پشتون به صوب مناطق شمالی آغاز شد، افغانستان قطعاً در آستانهء تجزیه قرار گرفته بود.

درست در همان هنگام بود که آقای حامد کرزی به صفت نمایندهء امارت اسلامی افغانستانی تحت رهبری طالبان در سازمان ملل متحد برگزیده شد.

به ادعای جلالتمآب حامد کرزی، در سال ۱۹۹۸  ایشان در ابتدا این پست را پذیرفتند مگر زمانیکه از مقامات طالبان در مورد صلاحیتنامه ای خویش پرسیدند به ایشان هدایت داده شده بود تا در پاکستان منتظر بمانند که بعد از چند روزی وزارت خارجهء پاکستان ایشان را مطالبه و صلاحیتنامهء مورد نظر را برای ایشان تسلیم نموده بود، از اینکه صلاحیتنامه را وزیر خارجهء پاکستان به ایشان تسلیم نموده بود، به ادعای خودشان به غیرت افغانی ایشان برخورده و ازپذیرش پست نمایندهء طالبان در سازمان ملل متحد صرفنطر نمودند.

آیا ایشان از روابط طالبان با پاکستان اطلاعی نداشتند؟

آیا میتوان به این گفته ها باور کرد؟ و آنهم از زبان شخصی که سرنوشت یک ملت با تصامیمش شکل میگیرد و از جانبی خود به کمک قوتهای خارجی به قدرت رسیده است.

حقیقت آنست که در آن هنگام طالبان نیمی از افغانستان و جبههء متحد شمال نیم دیگر آنرا تحت کنترول خویش داشتند و قصر سفید نیز خوابهای خویش را قرین واقعیت میدید و میخواست با تحمیل دو کرسی از افغانستان در سازمان ملل متحد عملاً به تجزیه افغانستان نایل آید؛ مگر وضع با پیشرفت طالبان از طریق میمنه و جوزجان تا بلخ و سمنگان و کندز زمامداران قصر سفید را از تصمیم شان منصرف نمود و در نتیجه کرسی افغانستان در ملل متحد به حالت تعلیق درآمد. همین پیشروی طالبان برخلاف انتظار اضلاع متحدهء امریکا بود که زمامداران آن کشور را به آن وا داشت تا با شلیک راکتهای کروز به ولایت سرحدی خوست به صورت غیر مستقیم به طالبان هشدار دهند که اگر امریکا خواسته باشد توانائی امحای آنها را دارد.

این در حالی بود که پیشروی های طالبان در هر شکل آن به نفع پاکستان بود؛ زیرا تجزیهء هریک از کشورهای منطقه قطعاً به نفع هیچیک از کشورهای منطقه نیست و بزرگترین بازندهء این بازی پاکستان خواهد بود و به همین علت حکومت پاکستان تا سرحد رسوائی سیاسی از طالبان حمایت نموده و در آینده نیز تا حد توان چنین خواهد کرد. بی دلیل نیست که، به گفتهء جنرال مشرف، ریچارد آرمیتاژ معاون وزارت خارجهء امریکا پس از تهدید مشرف توسط کالین پاول، به مدیر سرویس اطلاعات و امنیت پاکستان هشدار داده بود که باید پاکستان بین آمریکا و تروریستها یکی را انتخاب کند و اگر پاکستان جانب تروریستها را بگیرد باید منتظر عواقب آن هم باشد و آمریکا آنچنان پاکستان را بمباران خواهد نمود که به دوران عصر حجر برگردد.

پیشروی طالبان تا ولسوالی خان آباد ولایت کندز و قسمت های از ولایت تخار در محاسبهء حامیان آنطرف ابحار طالبان پیشبینی نشده بود و به همین علت اضلاع متحده تلاش داشت تا قبل از سقوط پنجشیر و گسترش حاکمیت طالبان در سراسر افغانستان، به پیشروی طالبان خاتمه دهد. به گفتهء سفیر پاکستان در واشنگتن، مقامات قصر سفید قبل از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ از قصد خویش مبنی بر حمله به افغانستان خبر داده بودند.

اینکه جورج بوش میگوید که او برای جنگ آمادگی لازم را نداشت، تا حدی میتوان به آن باور کرد؛ زیرا او با حضور در صحنه باید همان سناریویی را تعقیب مینمود که از قبل نوشته شده بود.

حالا که ارزشهای ایدئولوژیک و دینی در میان جریانات سیاسی افغانستان جایش را به ارزش های قومی، لسانی و منطقوی خالی نموده و عمال طراحان خاور میانهء بزرگ هرروز بر آتش نفاق قومی و لسانی هیزم میکشند، یکبار دیگر حزب دیموکرات در اضلاع متحده به قدرت رسیده است.

شکل گیری اوضاع در افغانستان و عراق تسهیلات لازم را آماده نموده است تا جانشین جورج بوش به تحقق خواب های اسلاف دیموکرات خویش نایل آید. 

زمینه سازی ها برای انتخاب سیاه پوستی که از صُلب مسلمانی بدنیا آمده است امر تصادفی ای نیست؛ بلکه همه قبلاً و دقیقاً محاسه شده است تا ملتهای مسلمانی را که طی سه دهه بزرگترین صدمات را از اجرای  سیاست های کشورهای قدرتمند متحمل شده اند، اغوا نمایند و در صورت لزوم خسته ها را در پای او شکسته، مسلمان بودن او را به رخ جهان اسلام کشند.

 

آوباما زمانی وارد قصر سفید میشود که جورج بوش آگاهانه ویا غیرآگاهانه شرایط را برای تطبیق پلان قبلاً طرح ریزی شدهء دیموکراتها آماده ساخته است.

همانطوریکه روس ها قبل از خروج از افغانستان اقوام مختلف را تحت نام تشکیلات نظامی قومی در برابر هم قرار داده و مسلح نمودند، امرکائیان نیز اقوام و مذاهب مختلف ساکن در عراق را در برابر هم مسلح نموده و آتش نفاق میان آنها را شعله ور ساخته اند.

آوباما آمده است تا با خروج عساکر امریکائی از عراق تجزیهء کشورهای چون عراق، ترکیه و ایران را از طریق تشکیل دولت جدید کردستان سرعت بخشد.

عساکر امریکائی مانند دیوار ضخیمی در میان اقوام و فرقه های مختلف مذهبی قرار گرفته اند و جنگ فرقه ای را در معادلهء مداخلهء نظامی خویش از قبل پیشبینی نموده و شرایط آنرا آماده نموده اند. عراق نیز به عین سرنوشتی دچار خواهد شد که افغانستان در ختم مداخلهء نظامی اتحاد شوروی سابق به آن مواجه شد.

ختم مداخلهء نظامی امریکا به عراق، آغاز جنگ های خیابانی تحت نام قوم و مذهب خواهد بود و در نتیجه نخستین کشوریکه استقلال خویش را اعلام خواهد کرد کردستانی متشکل از کردهای عراقی، ترکی و ایرانی خواهد بود. دولت جدیدالتاسیس کردستان توسط کشورهای غربی به رسمیت شناخته شده و کشورهای متضرر با خشم در برابر چنین اقدامی عمل خواهند کرد و از جانبی بلوچ های ساکن در افغانستان، ایران و پاکستان به شورش های آزادیخواهی متوسل شده، از حمایت کشورهای غربی برخوردار خواهند شد.

تا آنزمان امریکا و هم پیمانانش فعالیت های خویش را در افغانستان و پاکستان متمرکز نموده اقوام را تحت نام کشمیری، پنجابی ، بلوچ، پشتون، تاجک و هزاره و شیعه و سنی در برابر هم قرار خواهند داد و در حفظ توازن قوا میان آنها تا حدیکه هیچیک بر دیگری توانائی غلبه را نیابد، عمل خواهند نمود.

طرح تشکیل نیروهای اربکی، حوادث بمبئی و کسب خصوصیت قومی و فرقه ای جریانات سیاسی کشورهای منطقه میتوانند به عنوان ابزار تحرکات جنگی تحت نام قوم و مذهب برای تطبیق طرح خاورمیانهء بزرگ مورد استفاده قرار گیرند. پذیرائی اتحادیهء اروپا از دالائی لاما رهبر مذهبی تبت علی رغم انتقادات و هشدار های جمهوری مردمی چین دلیل دیگریست که میتوان براساس آن بر نیات تفرقه افگنانهء هم پیمانان اضلاع متحدهء امریکا در منطقه پی برد. ایجاد فضای عدم اعتماد میان ملت ها و حکومات کشورهایی چون افغانستان، پاکستان، ایران و هند از جمله ابزارهای غیر مستقیمی اند که جهت دوری ملتها به منظور جلوگیری از اتحاد احتمالی در برابر قدرتهائیکه از آنسوی ابحار تحت شعار مبارزه با تروریزم آمده اند بکار گرفته میشود.

اضلاع متحدهء امریکا حد اقل بخاطر جبران مصارف نظامی ایکه طی هفت سال اخیر در منطقه متقبل شده و در بحران شدید اقتصادی قرار گرفته است ناگزیر است تا به هر وسیلهء ممکن از طریق نتایج متصور از لشکرکشی های چند سال اخیرش، به ترمیم مجدد زیربنای اقتصادی اش نایل آید.

این در حالیست که اتحادیهء اروپا، بنا به شرایط خاص ژئوپولیتیک در مضیقهء اقتصادی قرار گرفته و هر روز به مشکلات اقتصادی آن افزوده میشود. همانطوریکه رئیس سابق سیا در خاور میانه، طی نشست تیلویزیونی ایکه در اوایل ماهء دسامبر سال ۲۰۰۸ از طریق چینل فرانس ۳ انتشار یافت، گفته بود  اروپا برای رهائی از معضلات روزافزون اقتصادی ایکه دامنگیر آنست راهء دیگری جز توسل به جنگ ندارد و اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، ناگزیر خواهد شد تا سال ۲۰۱۵ وارد جنگ شود.

ولی سؤال اساسی اینجاست که آیا تحقق چنین طرحی با به قربانی کشیدن میلیونها انسانیکه فقط برای باخت خواهد جنگید ممکن است؟

باید درنظر داشت که ناتو با دامن زدن به آتش اختلافات قومی و مذهی به تجزیه یوگسلایای واحد با وجود آنکه میلاسویچ از حمایت جمهوری فدراتیف روسیه نیز برخوردار بود، نایل امده و دولت های میکروسکوبیک حوزهء بالکان را یکی پی دیگر برسمیت شناخت.

تا زمانیکه رهبران گروهکهای سیاسی تحت نام قوم، لسان و فرقه های مذهبی با احساسات افراد برای دستیابی به قدرت مؤقت، در تبانی با دستگاهء جنگی ناتو که قوتهای نظامی کشورهای منطقه در برابر آن ضعیف جلوه مینمایند، عمل کنند، تحقق چنین امری بدور از امکان نخواهد بود.

ملتهای کشور های منطقه، از عراق تا نیم قارهء هند باید بدانند و آگاه باشند که تجزیهء یکی از آنها آغازیست برای تجزیهء سایرین. بناء نباید هندوستان ار باخت پاکستان و پاکستان از باخت هندوستان و افغنستان و ایران و ایران از باخت عراق و افغانستان و پاکستان در این بازی خطرناک خرسند شوند.

ولی اگر متنفذین قومی و قشر روشنفکر جوامع مختلف خود را به عوام نزدیکتر نموده، از طریق کلام و نوشته ها مردم را از عواقب نامیمون گرایشات قومی بخصوص در چنین مقطعی آکاهی بخشیده و دولتهای متبوع آنها از طریق دیپلوماتیک در خنثی سازی این طرح عمل نمایند، نیرومند ترین ماشین های جنگی در برابر آنها شکست خواهند خورد.

شیوه های مختلف دیپلوماتیک را میتوان برای خنثی سازی این طرح اتخاذ نمود. ولی به هر ترتیب پیروزی دیپلوماتیک نیز به همصدائی و پشتیبانی قاطع ملتهای کشورهای مختلف منطقه نیازمند است.

کشور های منطقه باید هرچه عاجلتر دست بکار شده کنفرانس منطقوی ایرا به اشتراک کشورهای افغانستان، پاکستان، هند، ایران، عراق، چین و روسیه دایر نموده تجزیه طلبی ها را منحیث بیماری خطرناک عصر ما که به مراتب بیشتر از ایدز قربانی خواهد گرفت معرفی نمایند. طی این کنفرانس باید طرحی را مبنی به شرایط تشکیل دولت های جدیدالتاسیس با در نظرداشت مساحت سرزمین، نفوس و موقعیت آنها با توجه به دولتی که میخواهند با اعلام استقلال از آن جدا شوند ترتیب و درج منشور سازمان ملل متحد نمایند.

طرح مقدماتی باید عنوانی سازمان ملل متحد ترتیب و پس از ایزاد و حذف لازم در جزئیات، به سازمان ملل متحد تسلیم و از سایر کشور ها دعوت بعمل آید تا به منظور جلوگیری از چنین مصیبنی که فردا دامنگیر ایشان نیز خواهد شد، از طرح متذکره پشتیبانی قاطع نموده در تسجیل آن در منشور سازمان ملل متحد همکاری نمایند.

 

تجزیه طلبی بیماری اجتماعی عصر ماست. بیماری ایکه تاریخ بشریت خطرناکتر از آنرا ندیده است. بیماری ساری ایکه بیشتر از هر مرض جسمی قربانی خواهد گرفت.

این خود محوری های قومی، لسانی، فرقه ای و... توانائی تنگ شدن تا کوچکترین تشکیلات اجتماعی را دارد.

هیچ اقدامی به منظور جلوگیری از این مرض مهلک که روز تا روز دامن میگستراند و زندگی میلیونها انسان بیدفاع را تهدید مینماید، رویدست گرفته نشده است.

حوادث خونین یوگسلاویای سابق و تشکیل دولتهای کوچک حوزه بالکان، تجزیه طلبی کورس ها و باسکها، حوادث خونین دارفور و رواندا، تجزیه طلبی کردهای ترکیه، ایران و عراق، آزادیخواهی بلوچ ها، کشمیری ها، تبتی ها و چیچینی ها و ده ها مورد دیگر که هرکدام اقوام مختلفی را که سالها و قرنها تحت نام ملت واحدی در کنارهم زندگی نموده اند در برابر هم قرار داده است، نشانه های روشنیست از وسعت این بیماری. اقوام و فرقه های مذهبی مختلف به منظور تشکیل دولتهای تک قومی و تک مذهبی در برابر هم خواهند جنگید و میلیونها انسان بیگناه را به قربانی خواهند سپرد. این همه خشونت های موجود و ممکن بر پایه واحد عطش تجزیه طلبی استوار است. 

 سکوت کشورهای قدرتمند غربی در برابر این مرض مهلک و عدم هشدار و تلاش جهت علاج آن از منافع احتمالی آنها ناشی میشود؛ زیرا غولهای اقتصادی غرب در جستجوی از بین بردن دولتهای ملت اند تا دولتهای کوچک تاسیس و دوباره آنها را در تشکیلات وسیعتر از دولت ـ ملت جذب و بعداً تحت حاکمیت خویش درآورند.

فراموش نکنیم که برنارد کوشنر وزیر خارجهء فرانسه در فردای اعلان استقلال کوزوو گفته بود :

 میدانم که مصالحه به زمان درازی ضرورت دارد، شاید چندین نسل؛ مگر بدون گمان که روزی کوزووایی ها و صرب ها مجدداٌ در اتحادیهء اروپا با هم یکجا خواهند شد.

او یکی از دلایل ضرورت حذف سکرتریت حقوق بشر را که بنا به ابتکار حکومت جدید فرانسه تحت رهبری نیکولا سارکوزی در چوکات وزارت امور خارجهء فراتسه تشکل گردیده بود عدم هم آهنگی بعضی از پرنسیپ های خقوق بشر با سیاست هایی دانست که جمهوری فرانسه در عرصهء بین المللی تعقیب مینماید. از جانب دیگر یکی از تحلیلگران سیاسی فرانسه طی مباحثات تیلویزیونی که هر هفته از طریق چینل ای تیلی فرانسه پخش میشود بتاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۰۸ صریحاً اقرار نمود که جمهوری فرانسه پس از انقلاب بورژوازی سال ۱۷۸۹ و اعلامیهء حقوق بشر، اولین کشوری بود که تحت شعار دفاع از حقوق بشر به استعمار کشور های افریقائی پرداخت و حالا اضلاع متحدهء امریکا تحت همان شعار تلاش دارد تا کشور های آسیائی را تحت کنترول خویش درآورد. 

 

به امید روزیکه کنفرانس منطقه ای تدویر و ملتها آگاهانه در برابر توطئه های اجانب عمل نمایند.

 

محمد قاسم هاشمی