بنام خدا

 

 

سینمای ملی از خیال تا واقعیت

نویسنده : سلطان حیدری

 

Parvanah22@yahoo.com

 

             افغانستان بعد از سپری نمودن چندین دهه بحران و نا امنی که منجر به نابودی تمام زیربناهای فرهنگی فکری و اجتماعی ا ش  گردید ؛ با شروع تحولات جدید گامهای استواری را برای از بین بردن عواقب و نتیجه های آن همه ویرانی و نابودی برداشته است . در این میان بازسازی زیربناهای فرهنگی با  شکل دادن به ساختارهای ارگان های مسئول ؛ روی دست گرفتن پروژه های فرهنگی – هنری ؛ رشد سریع رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی آغاز گردید.

            در این نوشتار تلاش میگردد تا چند خطی در رابطه به روند رشد هنر سینما و فعالیتهای مربوط به جریان فیلم ساز ی کشور به بررسی گرفته شود و در کنار سایر  مقولاتی که پسوند ملی به خودش گرفته است به  سینمای ملی نیز به عنوانی توهمی که حالا کم کم دارد به واقعیتی گریز ناپذیر تبدیل میگردد ؛ پرداخته شود .

         هنر در طول تاریخ ؛ تعاریف مختلفی را به خود گرفته است .در سنتی ترین تعریفی که از هنر شده است به نحوه استفاده از وسایل و فنون نیز هنر گفته میشد. به  عنوان مثال ؛ اگر کسی از تیر و کمان خوب استفاده میکرد یا شمشیر زن خوبی بود ؛ یا در پهلو انی مهارت داشت از این مهارتهای وی به عنوان هنر وی یاد میشد و بدین ترتیب یک تیرانداز نیز هنرمندی بود که خوب تیر می اندازد و از یک پهلوانی که میتوانست رقیبان خو درا شکست دهد نیز به عنوان کسی که هنر کشتی گرفتن را بلد است یاد میشد  . اما این تعبیر از هنر در دوره کنونی  با چالش جدی مواجه گردیده است و هنر در تعریف مدرن خویش تغییرات اساسی را پذیرفته است .

       هنر در این  مفهوم خویش نحوه بیان احساس ؛ درک و تفسیری است که هنرمند از خود ؛جامعه و روابط اجتماعی موجود  دارد و میخواهد آنرا به دیگران منتقل نماید . یک شعر در عالی ترین مرتبه خویش احساسی است که یک شاعر آن را با واژه ها بیان میکند و خواننده شعر با توجه به تجربه حسی خویش از آن برداشت مینماید .

      هنر امروز اگرچه میراث دار تغییر و تحولات تاریخی معترض و پرخاشجوی  خویش است اما بیشتر به یکی از دغدغه های ذهنی بشر برای جاودانه ماندن  نیز سامانی دیگر داده است .

     آندره بازن معتقد است :مطالعه و جستجو در تاریخ و روان شناسی هنر ... انسان را رو در روی انگیزه و فلسفه مومیایی گری و در نتیجه حفظ جاودانی تن ؛ در مصر باستان قرارمیدهد وا اهمیت  و نقش ارزنده این فلسفه و انگیزه را در تولد و گسترش هنر می نمایاند.. . و  در این مبارزه تاریخی و سهمگین انسان برای ماند ن ؛ هنر نیز توانسته است که نقش مهم  و اساسی خویش را بازی کند و از بودن چیزی برای تفریح و خنداندن مردم  به وسیله ای برای ماندن ؛ بودن و زیستن اش  تبدیل گشته است  و در بین  تمام هنرهای تقسیم شده توسط انسان ؛ هنر هفتم  یا سینما به دلیل رشد بی باور خویش همچنان در تار و پود زندگی انسان امروز ریشه دو انیده  است .

     سینما به عنوان هنری که در طول سالیان دراز تحولات پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است امروزه به عنوان جزیی از زندگی مردم دنیا گردیده است . پس سینما به عنوان یک هنر مدرن در بطن خویش راوی دید یک سینما گر نسبت به جامعه فرهنگ و اجتماع خویش میباشد . سینماگر انسانی است که در قالب تصویر به بیان بر داشتهایش از اجتماع ؛ سنن؛ آداب و رسوم جامعه اش میپردازد. برداشتهایی که باعث ارتباط بین هنرمند و جامعه ا ش میگردد و دریک فرایند کلی ارتباطی تنگاتنگ بین هنرمند و جامعه اش برقرار میسازد. 

       بحثهای مربوط به سینما آنقدر وسیع است که به همه آنها در این نوشتار نمیتوان پرداخت اما روند رشد  سینما ی افغانستان - جدای از مسایل تئوریک سینما- میتواند جای بحثهای فراوانی داشته باشد . وضعیت افغانستان بعد از سال 1371 روند جدیدی را به پیش گرفته است و در این میان سینما نیز از تحرک و پویایی خویش بازنا ایستاده است و هرچند نا همگون وناهما هنگ اما  با سرعت لازم خویش به پیش میرود.پس از سقوط طالبان و شرایط جدید در کنار رشد رسانه های ارتباط جمعی ؛سینما نیز به کمک ومسا عدت جامعه جهانی تکانی به خودش داد و صدیق الله برمک   با ساخت فیلم پر سروصدای اسامه که گفته میشود یک فیلمساز ایرانی بنام مخملباف نیز در ساخت آن نقش عمده ای ر اداشته است ؛ توانست که نام سینمای افغانستان را در جهان پس از سالها خاموشی و سکون بر سر زبانها اندازد .

       پس از آن بود که موسسات گوناگونی در گوشه و کنار کشور برای ساخت فیلمهای سینما ی بو جود آمدند . روند ساخت فیلم در کشور جان تازه ای گرفت و امید میرفت با توجه به شرایط کشور که یک دوره طولانی جنگ را پشت سرگذاشته بود ؛ مسوولین دولتی با ارایه پلا نهای دقیق و حساب شده ؛ این جریان را رهبری نماید  اما متاسفانه نه تنها این کار صورت گرفت ؛ که روند رشد فیلمسازی بدون نظارت دولت به شکل خودسرانه ای ادامه یافت و بد ین ترتیب سر و صداهای مربوط به ایجاد یک بستر ملی برای سینما و شکل گرفتن یک سینمای ملی فروکش نمود .

      سینمای ملی در حقیقت مؤلفه های را بیان میکند که این مؤلفه ها به روایت شرایط موجود در جامعه و تفسیر و تحلیل آنها میپردازد . مفهوم ملی بودن یک پدیده ابعاد گوناگونی دارد که باز برمیگردد به بحث ملت سازی ؛ یکسان ساز ی ارزشهای قومی دریک واحد کلان ملی و سینمای ملی نیز تعبیری است که در سایه آن میتوان به یک دید فرا قومی و انسانی در عرصه سینما رسید در حقیقت وقتی از یک بستر ملی برای سینما ی افغانستان یاد میگردد ؛ میشود به راحتی دریافت که این بستر میتواند با توجه به گذشته دشوار و آزاردهنده اش تا چه اندازه شکننده و ناهموار باشد .

 افغانستان کشوری است درسه دهه گذشته  از تاریخ سیاه خویش؛ زخمهای نا سوری را از مشکلات بین اقوام ساکن در این کشور در پیکر خویش به یادگار دارد و طبیعی است که این سرطان خطرناک تا چه اندازه در تاروپود افکار و اندیشه تمام مردم وحتی سینماگران ما رخنه نموده است و اکنون بعد از گذشت نزدیک به هفت سال هنوز هم از ورای چهره ها نام ها و فعالیتهای موسسات دولتی مسئول در عرصه فیلم ساز ی  کشور میتوان به این واقعیت تلخ رسید که تعلق داشتن به یک منطقه و یا یک قوم خاص تا چه اندازه میتواند برای ارگانهای مسئول مهم باشد تا اینکه کسی بخواهد یک فیلم خوب بسازد ولی شریک باندی نیست که بر شاهرگهای سینمایی کشور تسلط دارد.

از طرفی دیگر به دلیل انحصاری بودن این روند و عدم مشارکت افکار ؛ چهره ها ؛ و نیروهای جوان در ساختار سینمایی کشور از سال 1371 تا به امروز سینمای ما نتوانسته است که پتانسیل واقعی اش را بکار بگیرد و نیروهای خفته و ساکن خویش را به حرکت دربیاورد . به یاد داشته باشیم که چند تن از فیلمسازان جوان کشور ما بنابه همین دلایل نتوانستند در این روند کار نمایند و دیدیم که راه دیار غربت را به پیش گرفتند و فرصتهایی را که میتوانستند با حضورشان به یک درخشش مناسب تبدیل نمایند از دست رفته ساختند .

بنابه همین دلایل که شاید اگر از تمام زوایا به آنها پرداخته شود مثنوی هفتاد من کاغذ شود ؛ روند ملی شدن سینما ی ما  با چالشهای جدی مواجه است و میتواند قابل نگرانی برای کسانی باشد دغدغه های جدی در رابطه به سرنوشت سینمای کشوری دارند که اسلام و ارزشهای اسلامی در تاروپود زندگی مردمش ریشه دوانیده است اما متاسفانه بدلیل باندی بودن جریان سینمایی مان و انحصار ارگانهای مسئول در چنگال یک تعداد افراد خاص ؛ نه تنها تولید فیلمهای ارزشی در سینمای مان  تولید نمی شوند که همه روزه شاهد هستیم فیلمهای بسیار بی کیفیت به بازار عرضه میگردد و حتی این فیلمها نمیتوانند که یک روز در سینماهای شهر دوام داشته باشند و حریف فیلمهای مبتذل هند ی شوند .

 دریک فیلم بی محتوی و بی ارزشی که چیزی جز توهینی به ارزشهای ملی وا سلامی جامعه مان نیست تمام سردمداران دولتی سینمای ما شرکت نموده وبا تشویق های شان نه تنها این روحیه را تقویت مینمایند ؛ بلکه  باعث میگردد  تعداد زیادی از سینما گران آماتور ما که هیچ توانایی را  در ساخت فیلم ندارند ؛ با توجه به بیکاری و شرایط دیگری که وجود دارد ؛ دست به ساخت فیلم بزنند که در این اواخر شاهد ساخت از این دست فیلمهای بی کیفیت بوده ایم .

 بحث درباره  سینمای ملی  در حقیقت میتواند برای تعیین یک معیار مشخص در این زمینه نیز منجر شود چراکه اگر ارگانهای مسئول دولتی  درقبال ساخت انواع فیلمهایی که به بازار عرضه میشوند ؛  سکوت اختیار نمایند و همانگونه  که وزارت مسئول مان –اطلاعات و فرهنگ -  درقبال نشر سریالهای مبتذل هندی نتوانست از خود   و موضع خود دفاع نماید و در مقابل تلویزیونهای خصوصی تسلیم شد- وضعیت ساخت و ساز سینمایی ما نیز نمیتواند به سروسامانی برسد و وضعیت از این  هم بدتر خواهد شد.

........... ادامه دارد.....