اوباما

تسریع روند تطبیق طرح خاور میانهء بزرگ

 

در ابتدای دور اول ریاست جمهوری آقای بیل کلینتون من به منظور دیدن یکی از اقاربم که بنا به وضع نا مساعد امنیتی نمیخواست به کابل بیاید، برای نخستین بار، برای مدت یک هفته سرحدات افغانستان را عبور و وارد پیشاور پاکستان شدم تا آن یکتن از اقاربم را که مدت بیش از پانزده سال باهم ندیده بودیم، ملاقات نمایم.

در آن هنگام در پیشاور پاکستان آوازه هایی شنیده میشد مبنی بر اینکه گویا سازمان ملل متحد افسران سابق اردوی افغانستان را در بدل معاش دالری در چوکات اداره ایکه تا اکنون اسمش فاش نشد، استخدام مینماید.

صاحب منصبان و افسران سابق اردوی افغانستان که از فقر و تنگدستی در دیار غربت به ستوه آمده بودند هرکدام تلاش داشتند تا در چوکات همان ادارهء مرموز جذب و از مدد معاش آن به نفقهء فامیل های خویش بپردازند.   

اینکه چه کسانی مؤفق شدند تا به این مدعای خویش دست یابند و چه کسانی ناکام، هنوز نمیتوان در مورد آن حکم کرد.

پس از بازگشت به کابل، دیری نگذشت که اخباری در مورد دیسانت نهصد تن از سربازان قطعات کوماندوی امریکا در مناطق مرزی پاکستان با افغانستان منتشر و چندی بعد سه صد تن دیگر از کوماندو های امریکائی به هموطنان خویش در خطوط مرزی پاکستان با افغانستان ملحق شدند.

در ابتدا، تبلیغاتی از آدرس نامعلومی پخش شد که گویا اینهمه کوماندو ها جهت سرنگونی حزب اسلامی تحت رهبری گلبدین حکمتیار که در آنوقت در برابر حکومت تحت رهبری برهان الدین ریانی میجنگید، مامور شده اند. ولی پس مدت اندکی دیگر هیچ کسی و هیچ منبع خبری، هیچ حرفی در مورد سرنوشت این کوماندوها نگفت و یا قصداً آنرا فراموش نمودند.

دیری نگذشت که طالبان تحت عنوان نهاد متشکل از طلبه ها به خبرساز ترین مطلب رسانه های داخلی و خارجی مبدل شدند و ولایات جنوبی و غربی را یکی پی دیگری در کنترول خویش درآوردند.

زمانیکه اسمعیل خان قوماندان حزب جمعیت و والی هرات جهت جلوگیری از پیشروی روزافزون طالبان داخل اقدام و نیروهای آنها را تا گرشک عقب زده، در محاصرهء خویش درآورد، به یکبارگی مقامات حکومت مجاهدین تحت رهبری برهان الدین ربانی درمورد عزل اسمعیل خان و انتصاب شخص دیگری به صفت قوماندان نظامی زون غرب تصمیم اتخاذ نمودند و به منظور جلوگیری از هرج و مرج و معرفی قوماندان جدید هیاتی تحت ریاست داکتر عبدالله که در آنوقت به صفت سخنگوی وزارت دفاع ایفای وظیفه مینمود به هرات فرستاده شد.

اسمعیل خان که از تصمیم مقامات حکومت مجاهدین سخت آزرده و ناامید شده بود، به افراد خویش دستور توقف تعقیب نیرو های طالبان را صادر نموده و خود به ایران پناهنده شد.

طالبان که به یکبارگی چنین تغییری را در جبههء جنگی مشاهده نمودند، در ایتدا با بسیار شک و تردید وارد میدان هوائی شیندند شدند و همینکه فهمیدند از افراد اسمعیل خان خبری نیست، به چابکی خود را تا هرات رسانیدند. 

هیات مؤظفی که از کابل به هرات سفر نموده بود، در بندر تورغندی تلاش داشت تا جان مامورین مؤظف را که برای معرفی قوماندان جدید به هرات مسافرت نموده بود، نجات دهد.

وزارت خارجهء افغانستان بنا به دستور مقامات حکومتی وقت وظیفه گرفت تا از مجاری دیپلوماتیک با مقامات ترکمنستان در تماس شده، هرچه زودتر سهولت های لازم را؛ از جمله اجازهء عبور از مرز و  تسهیلات ترانسپورتی جهت انتقال هیات ارسالی به ترکمنستان و از آنجا به کابل، آماده سازد.

یاداشت لازم تهیه و از طریق شعبهء مخابرهء وزارت امور خارجه که در آن هنگام در تهکاوی تعمیر وزارت فعالت داشت، به عشق آباد، مرکز ترکمنستان مخابره شد  و به اینگونه داکتر عبدالله و هیات همراهش سالم و سلامت به کابل برگشتند.

سقوط هرات بدست طالبان شکست بزرگی بود برای حکومت تحت رهبری برهان الدین ربانی که تا هنگام طالبان را حرکت خودجوش و اصلاح طلب خوانده بود. شاید نیروی نظامی طالبان را تا آنزمان ضعیف ارزیابی نموده بود و چنین میپنداشت که با تضعیف و یا هم اضمحلال نیرو های حزب اسلامی در نتیجهء جنگ در دو استقامت مختلف، نیروهای دولتی توانائی آنرا دارند تا طالبان را شکست داده و حاکمیت دولتی را در سرتاسر افغانستان تحمیل نماید. ولی بعد از سقوط هرات و بخصوص پس از سقوط تورن امان فرمانده نیرو های حزب اسلامی در میدان وردک، دانسته شد که طالبان نه تنها توسط سازمان استخباراتی پاکستان، بلکه قدرتهای پزرگی از آنسوی ابحار نیز تمویل، تسلیح و حمایه میشوند.

در سال ۱۳۷۴، پس از انتصاب شهید عبدالرحیم غفورزی به صفت معین وزارت امور خارجه، طالبان بر مواضع  حزب اسلامی تحت رهبری گلبدین حکمتیار در میدان وردک یورش برده و به حاکمیت نظامی تورن امان در آن ولایت خاتمه بخشید. طیارات بمب افگن نیروهای دولتی به یاری طالبان شتافته و حکمتیار را مجبور به فرار از قرارگاه معروفش در چارآسیاب نمودند.

 گلبدین حکمتیار که یک شب قبل از آنجا در مورد توانائی های نظامی اش برای مدت بیست و پنج سال با مخالفینش صحبت میکرد، مقرش زا به سروبی انتقال داد و حکومت ربانی تلاش نمود تا با اتکا به کمکی که به طالبان در شکست نیروهای حزب اسلامی نموده بود، با رقیب جدیدش که از طریق چارآسیاب کابل را تهدید میکرد، از در مصالحه و آشتی پیش آید. هیات های از کابل غرض مذاکره با طالبان فرستاده شد، تا اینکه طالبان قوماندان پناه فرماندهء مشهور جبههء پنجشیر در سالهای جهاد ضد ارتش سرخ را در دوراهی پغمان به شهادت رسانیدند.

دفتر ریاست جمهوری افغانستان اعلامیه ای را مبنی بر مداخلهء اضلاع متحدهء امریکا در امور داخلی افغانستان از طریق حمایت مسقیم نظامی از طالبان منتشر نموده، کاپی آنرا به سازمان ملل متحد فرستاد.

شهید عبدالرحیم غفورزی در ملاقات شخصی اش قبل از مسافرتش به صوب نیویورک غرض اشتراک در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد داشت، از قصد سفرش سخنان پراگند ای که شایستهء یک دیپلومات است میگفت، ومیشد از مجموع سخنانش به هدف سفرش که ارائهء اسناد و مدارکی مبنی بر دخالت کشورهای خارجی در امور داخلی افغانستان واز طریق حمایت از طالبان پی برد. اما به صورت واضح نمیشد مخاطبش در مورد هدفش جهت افشای حمایت نظامی امریکا از طالبان حکم نماید.

او مرد متین، خوشبرخورد، وطندوست و برخلاف تصوریکه تا آنزمان از افغانهای مهاجر در اروپا و امریکا داشتم، انسان فوق العاده متدینی بود. او ترجیح میداد تا در مکاتیب رسمی و یادداشت ها اورا معاون اول وزارت امور خارجه بنویسند تا معین آنوزارت.

پس از سفر غفورزی به نیویورک، کارهای یومیه که اکثراً در تهیهء اجمال های خبری، احتجاجیه ها و تعاطی تبریکیه ها به مناسبت روزهای ملی کشورها و انعکاس اخبار مربوط به ملاقات های مقامات وزارت امور خارحه و رئیس جمهور با مهمانان خارجی که در آنزمان به صورت قابل ملاحظهای کاهش یافته بود، خلاصه میشد، ادامه داشت.

در آنروزها گروپی از مجاهدین که فاقد اسناد معتبر تحصیلی بودند غرض تعقیب کورس اکمال تخصص دیپلوماتیک که در شهر تهران تدویر یافته بود آمادگی میگرفتند. 

این عمل قطعاً به منظور آن بود تا مجاهدینیکه بدون اسناد تحصیلی و با فشار مقامات منحیث مامور بر وزارت خارجه تحمیل شده بوند، بتوانند با اتکا به تصدیقنامهء صادره از مرکز مطالعات دیپلوماتیک تهران حضور خویش را منحیث افراد مسلکی در وزارت خارجه و بخصوص در نمایندگی های سیاسی کشور در خارج بیمه نمایند.

سفر این گروپ پس از سفر معاون اول به نیویورک پروگرام شده بود. من که اسناد معتبر تحصیلی خویش را از پوهنځی حقوق و علوم سیاسی و تخصص خویش را در ساحهء تفتیش امور مالی و اقتصادی از پوهنځی اقتصاد پوهنتون کابل حاصل نموده بودم، شامل گروپ آمادهء سفر به ایران نبودم.

من در آنوقت به صفت عضو مدیریت اطلاعات و نشرات وزارت امور خارجه ایفای وظیفه مینمودم و از مصاحبت همکاران قلم بدستی چون وحید مژده، داوود پنجشیری، حسام الدین برومند، عثمان شیریار و سایرین که هرکدام در نویسندگی ید طولایی داشتند فیض ها بردم.

ما همکاران میان خویش پروگرام نوکریوالی را ترتیب نموده بودیم؛ زیرا حضور یکی از مایان برای تهیهء اخبار که اکثراً در اواخر عصر ترتیب میشد و باید بطور عاجل، قبل از سرویس خبری ساعت هشت شب، به آزانس باختر و رادیو تیلویزیون ملی غرض نشر انتقال میافت، ضروری بود. چند روز بعد از سفر معاون اول باید من نوکری اجرا مینمودم.

عصر همان روز، رئیس دفتر وزیر دولت درامور خارجه که در آن وقت سرپرستی وزارت را نیز عهده دار بود تیلفونی از من خواست تا هرچه عاجلتر به دفتر آقای لفراېی حاضر شوم.

نجیب الله لفرائی شخصیت والای جهاد، انسان پاکدامن، شریف، وطندوست، امین و به تمام معنا یک مسلمان و مجاهد واقعی بود. او نه تنها از پیروزی مجاهدین بر اندوخته های مادی خویش نیاقزود، بلکه در راهء آرمان مقدسش آنچه از خود داشت خرج کرد. همه شاهدند که دخترش را یکی از برادرانش با بایسکل شخصی از خانه پدری اش تا لیسه ملالی میبرد و دوباره میآورد، باوجود آنکه هرلحظه امکان آن موجود بود تا راکتی در مسیر راه اصابت نماید. مگر لفرائی هیچگاهی نخواست از امکانات دولتی برای مقاصد شخصی استفاده نماید. این خصیصه ای بود که هیچیک از مقامات مجاهدین را نمیتوان سراغ کرد که از آن برخوردار بوده باشد.

او که در سیاست و روابط بین المللی از یونیورستی هانولولوی اضلاع متحدهء امریکا دوکتورا داشت، شاید بیش از هرکس دیگری میدانست که قدرتهای بین المللی چه میخواهند و به همین دلیل هم شدیداً مخالف سفرهای بدون دست آورد اراکین دولتی به خارج از کشور بود. این موضعگیری لفرائی موجبات نارضایتی آنعده ای را فراهم نموده بود که میخواستند تحت بهانه های مختلف به خارج از کشور سفر نموده و مصارف هنگفت دالری را بر دولت تحمیل نمایند. به همین علت او خار چشم بسیاری از مجاهدین همرزمش نیز بود. او در کنفرانس سفرای افغانی در خارج از کشور که در شهر کابل دایر گردیده بود، در پاسخ به شکایت یکی از سفرا مبنی بر تقرر افراد غیر مسلکی در نمایندگی های سیاسی، تمام نامه های رهبران جهادی را که حاوی هدایات جدی و مکرر جهت تقرر اشخاص به نمایندگی ها بود، به عموم اشتراک کنندگان مجلس افشا نموده و خود بارها از آن انتقاد مینمود.

در مورد وزارت امور خارجه باید دو موضوع را در نظر گرفته و مطابق به آن در مورد مقامات مربوطه قضاوت کرد.

یکی اینکه هر وزارت بنا به خصلت وظیفوی و ساحهء فعالیت از یکدیگر جدا میشوند؛ ولی آنچه به وزارت خارجه خصوصیت میبخشد سیاسی بودن تمام پست های آن است. بدین مفهوم که در سایر ادارات پست های پائین تر از وزیر، همه پست های اجرائیوی بشمار میآیند؛ در حالیکه در وزارت امور خارجه از مدیریت و اعضای آن تا مقام وزارت همه پست هایی اند سیاسی. بناءً همانطوریکه احزاب تحت حمایهء اتحاد شوروی سابق حق داشتند تا در تقرر افراد در پست های وزارت امور خارجه به موضعگیری سیاسی آنها توجهء جدی نمایند، هر جریان سیاسی ایکه قدرت دولتی را تمثیل مینماید حق دارد تا به همان شیوه متوسل شود.  بدین مفهوم که استخدام و یا عدم استخدام افرادی با طرز دید متفاوت از آنچه حزب و یا گروپ حاکم به آن معتقد است نمیتواند اساس قضاوت ما در مورد مقامات وزارت امور خارجه قرار گیرد و متکی به استخدام و یا عدم استخدام افرادیکه متعلق به گروه ها و جریانهای خاص سیاسی اند در مورد قضاوت کرد.

 این مساله ای بود که بارها در زمان ماموریتم در چوکات کمیسیون اصلاحات اداری و خدمات ملکی به آن برخورده و شدیداً از آن دفاع نموده ام.

 

دیگر آنکه سیاست، باوجو آنکه توانائی اثر پذیری از سایر علوم و اثر گذاری بر آنها را دارد، مبحثیست خاص. امروزه، بالاثر اوضاع خاص سیاسی، عادت شده است که افراد غیر متخصص، اعم از طبیبان، انجنیران، معلمین و سایر اصناف، قلم را بردارند و در ساحهء سیاست سطور چندی نوشته و آنرا با استفاده از تسهیلاتیکه پیشرفتهای تکنولوژیک در ساحهء ارتباطات فراهم نموده است، از طریق سایت های مختلف به نشر رسانیده و اذعان عامه را که اکثراً از مبانی علمی سیاست بیخبرند تحت تاثیر قرار دهند.

 حتی ژورنالیزم، با آنهمه روابط تنگاتنگی که با سیاست دارد، از آنجهت که وظیفه اولی بیشتر افشاگری و از دومی بیشتر حفظ اسرار است، ازسیاست جدا میشود. ولی باوجود آن طبیبان و انجنیران و متخصصین سایر ساحات علمی بجای آنکه در ساحهء تخصص خویش تحقیقات نموده و تصویر افغانستان را عوض نمایند، همه بر سیاست پیچیده اند و هی که در این ساحه، بدون در نظرداشت مبانی لازم، قلم فرسائی مینمایند و اکثراً به دشنام نامه ها منتهی میشوند.

 

به هر ترتیب،

به تعقیب تیلفون ریاست دفتر سرپرست وزارت امور خارجه، خود را به دفتر محترم لفرائی که در منزل دوم تعمیر جدید وزارت امور خارجه موفعیت داشت رسانیدم.

سرپرست وزارت بدون درنگ به من هدایت داد تا هرچه زودتر به دفتر عزیز مراد که در آنوقت مسئولیت ریاست دفتر آقای برهان الدین ربانی را عهده دار بود، رفته و سندی را که متکی به آن در مورد مداخلهء نظامی امریکا و حمایت آن از طالبان اعلامیه دولت به نشر رسیده است باخود بیاورم تا باشد سند مذکور را به معاون اول وزارت به نیویورک غرض ارائه به سازمان ملل متحد فکس نمایند.

 

ادامه دارد

 قسيم هاشمی