24-11-08

 

نویسنده: قاری عتیق الله ساکت

 

 

جنت گزیدگان دوزخی

بخش ششم

انتحار خاص ازدیدگاه قرآن وحدیث

 

 

 

دربحث گذشته گفتیم که عمل انتحار به مقصد شهادت طلبی ازآندسته اعمال سادهء فقهی واختلافات مذهبی مثل مسح پای، مسح سر، استنجاکردن با  رَوث، استخوان وآب نیست که پیروان مذاهب مختلف بامشاهدهء روش های گوناگون دراعمال همدیگر چون شیعه وسنی بازهم یکدیگر را بحیث برادرمسلمان  درآغوش میکشند ودراستفتای همچو مسایل آموزه های دینی خودرا حتی ازملاهای کمدانش قریه وطالبهای کوچک مدارس اخذ میکنند.  بلکه اینجا بحث بر سر حیات  انسان  است آنهم بگونه یی که  شخص انتحار کننده براثر فتواهای غلط خُرده ملاها دریک حرکت وزمان کوتاه برای همیش خودرا سرنگون میسازد وبدتر ازهمه اینکه سرنوشت بعد ازمرگ خودرا هم تباه میکند. بنأ فتوای جواز این عمل حرام  حتی ازصلاحیت فقها ومجتهدین چون سفیان ثوری، ابراهیم النخعی، ابن سیرین، ضحاک ابن مزاحم، مقاتل بن سلیمان، سدی وغیره نیست،  حتی ازصلاحیت امامان اربعه چون امام مالک، ابوحنیفه، شافعی واحمد حنبل نیست وحتی ازصلاحیت اصحاب پیامبر وفقهای ایشان چون ابن مسعود، ابن عباس وابن عمر نیست که حلال خدا را حرام وحرام اورا حلال وحتی قرین ثواب فتوا دهند وبا اینهمه اطمینان و وثوق کامل مردم را بزعم خود بسوی جنت روانه کنند.  تاچه رسد به خُرده ملاها وطالبچه های عصر ما درکوچه هاوپس کوچه های مدارس پاکستان وافغانستان که ازجیب شخصی خود کلید بهشت را به نوجوانان احساساتی وبیدانش تحفه میدهند ویکراست ایشان را  به دوزخ روانه میکنند. این درست به این میماندکه زنا، نوشیدن شراب، قمار وسایر مسایل حرام را که قطعأ دراسلام  حرام وممنوع اند، یکصدوهشتاد درجه  تغیر داده با اطمینان کامل بگوییم که اینها نه تنها ازدیدگاهء شرعی حلال اند بلکه قرین ثواب هم اند ومرتکبین آن نظر به نیت وخلوص باطنی شان فورأ مستحق بهشت برین میگردند.   ازانجاییکه اینجا بحث برسر حیات وزندگی است، پس باید که فرد مسلمان دراستفتای همچو مسایل باریکتر ازمو،  حلال بودن وحرام بودن آنرا خاص درکتاب خدا وسنت پیامبر جستجوکند وبپرسدکه: آیا چنین تضمینی درقرآن صریحأ وجود دارد که هرگاه ما به مقصد رضای خدا  وجهاد در راهء او انتحار کنیم، مستحق بهشت میگردیم؟ اگر درقرآن چنین آیتی  نیست بلکه عکس آن است، آیا دراعمال وگفتار پیامبر اسلام چنین فرمانی را مییابیم؟ هرگاه چنین فرمانی را درقرآن و سنت به صراحت نمییابیم کم ازکم به اشاره وایما (اشارة النص ودلالت النص) چیزی  وجود دارد که ما ازان بخاطر شهادت شخص انتحار کننده استدلال کنیم و این روش را به حق بشماریم؟  دربخش گذشته آیات قرآنی را در رد این شیوهء جنگی  ذکر کردیم  پس حالا بیایید که به کارنامه های خود حضرت پیامبر ببینیم.

چرا حضرت محمدص  درجنگ احزاب آنگاهی که شهادت حتمی پیروانش دربرابر لشکرچندین برابر مجهزتر وافزونتر یورشگران مکه  متصور بود، بخاطر دفع خطر تجاوزدشمنان  خندقی بزرگی را حفر نموده آنرا میان خود وایشان حایل ساخت تا ازمرگ وباصطلاح  قرآن شهادت پیروان اش  جلوگیری کند؟ آیا بادرنظرداشت آنهمه فضایل که درمورد شهید درقرآن و از زبان خود پیامبر روایت شده، حضرت پیامبر یاران خودرا ازین نعمت بزرگ (شهادت) محروم نساخت؟ 

مسلمأ هرگاه پیامبر با این وسیله حملهء دشمنان را دفع نمیکرد وبا وصف کم بودن تعداد افراد دربرابرتعداد کثیری ازدشمنان به استقبال شهادت میرفت، در زمانه های بعدی ثمرهء استنباط این عمل بیباکانهء پیامبر درمیان مسلمانها همین میبود که جواز عمل انتحاررا  ازان استخراج کرده برمبنای آن قیاس میکردند وآنرا قرین ثواب میدانستند و آنوقت هیچکس نمیتوانست مزخرف بودن وغیر شرعی بودن اجتهادشان را رد کند.

  

دران جنگ شمار کافران چندین برابر بیشتر از تعداد مسلمانها بود وآن چیزی بود که اگر پیامبر چنین نقشه یی خردمندانهء نظامی را عملی نمیکرد شکست وشهادت مسلمانها یک امر حتمی وصدفیصد بود وحتی یکنفر مسلمان هم از شرّ ایشان جان بسلامت نمیبرد و یقینأ که اگر پیامبر جلو حملهء کافران ومشرکان را با اینگونه تدابیر نمیگرفت، مقابلهء نظامی با ایشان  با در نظرداشت اقلیت بودن مسلمانها و ناچیز بودن وسایل ایشان بمنزلهء صدور  فرمان خود کشی وانتحار محسوب میشد واینجا بودکه فرهنگ انتحار وخودکشی به مقصد بهشت ورضای خدا بمثابهء یک عمل سنت عرض اندام میکرد  وتا قام قیامت درمیان مسلمانها باقی میماند.  ازینرو پیامبر باوصف اینکه یاران واصحاب حقیقی اش همه آمادهءاطاعت از فرمان رسول خدا وتشنهء شهادت بودند، ولی بازهم ایشان را از اقدام به اینچنین جنگ نابرابر منع وبه شیوهء دیگری حملهء دشمنان خود را دفع نمود که دراصل میتوان گفت این عمل ایشان با اینکه موجب دفع شکست و جلوگیری ازانهدام قطعی مسلمین بود از طرف دیگر دفع شهادت هم بود. شهادتی که اگر اتفاق میافتاد، حقیقتأ بمنزلهء انتحار بود.  زیرا هرگاه همچو شهادتی درمیان مسلمانان اتفاق می افتاد، هیچ منطق عقلانی نداشت و درست مخالف همین نص قرآن عظیم الشأن واقع میشد که مسلمانان را صرف با دو برابر تعداد مخالفین شان مجاز به ادامهء پیکار میداند وازان بالاتر رخصت به عقب نشینی وامتناع ازجنگ میدهد. هرگاه پیامبر برخلاف وحی مُنزل خود عمل کرده یاران قلیل خودرا دربرابر تعداد  چندین برابر افزونتر ازپیروان خود ترغیب به قتال مینمود، یقینأ که امروز عمل انتحار به مثابه یک عمل مسنون ومنصوص پایه گزاری میشد.

  بنأ کدام عقل سلیم میتواند قبول کندکه انتحار در اسلام عمل مشروع وقرین ثواب است؟ ویا کدام عاقل میتواند بپذیرد که نظر به  ضعف بنیهء مسلمانها وقویتربودن کافران ومجهزتر بودن شان  برعلیه مسلمانها "انتحار" بعنوان آخرین راهکار جنگی جواز شرعی پیدا کرده است؟ در حالیکه پیامبر این دین خودش بخاطر دفع وطرد حملهء سیل آسای دشمن زمانیکه میداند دشمن با چندین برابر نفوس زیادتر وقویتر ازیشان به میدان آمده، جنگ را با این شیوه (حفر خندق) دفع میکند ویاران خودرا از انهدام قطعی نجات میدهد.

 پیامبر درین حملهء سیل آسای دشمن، خودش با اشکم گرسنه بیل وکلند را گرفته بایاران خود خندق میسازد وباین ترتیب از وقوع جنگ که محتملأ منتهی به شهادت یارانش میشد، جلوگیری میکند درحالیکه او خود بیشتر ازهمه کس  نسبت به  کرامتها ومزایای شهادت آگاهتر است وحتی معلم ومحرک  مردم بسوی شهادت است. وی یکبار در جنگ اُحُد پس ازشکست که نصیب یارانش شد، این جمله را دردهان عمر گذاشت تا دربرابر ابوسفیان آنرا  با آوای بلند فریاد کند که "کشته های شما در دوزخ وکشته های ما درجنت اند".  ولی اینجا زمانیکه بامیزان عقل ومنطق  نتایج و پیامدهای این جنگ را محاسبه میکند که درصورت درگیری همه بسود ونفع دشمنان میانجامد، یاران شهادت طلب خودرا ازجنگ با ایشان منع ومیان خود ودشمنان اش گودالی عمیقی را حفر مینماید.

آیا دین اسلام اینقدر بی منطق است که مقابلهء نابرابر پیروان خودرا ولو اینکه ازنگاهء وسایل، کمیت وکیفیت هیچگاه با کافران قابل مقایسه نباشند، ولی بازهم رویارویی نظامی با آنانرا که در اصل حکم خود کشی را دارد، فرض بداند تا چه رسد به نفس عمل خود کشی وانتحارهای استشهادی؟

  بازهم از طریق دیگر ازحضرت ابن عباس دربارهء آیت قبلی "تخفیف" روایتی داریم:

 

  عن عطاء عن ابن عباس قال لما نزلت هذه الایة ثقلت عی المسلمین واعظموا ان یقاتل عشرون مأتین،  ومأة الفأ فخفف الله عنهم فنسخها بالایة الاخری. فقال: "الان خَفَّفَ اللهُ عَنکُم وَعَلِمَ اَنَّ فِیکُم ضَعفأ:  فکانوا اذا کانوا علی الشطر من عدوهم لم یسغ لهم ان یفروا من عدوهم واذا کانو دون ذالک  لم یجب علیهم قتالهم وجاز لهم ان یتحوزوا عنهم. (رواه ابن کثیر)

ترجمه: عطاء ازحضرت ابن عباس روایت میکندکه گفت: زمانیکه این آیت نازل شد بالای مسلمانها خیلیها دشوار وسنگین تمام شد که چگونه بیست نفر با دوصد نفر بجنگند وچگونه صد نفر با یکهزار نفر مقابله کنند. پس همین بودکه خداوند این رقم را تخفیف داده وآیات مذکور را بوسیلهء این آیت که بنام آیت تخفیف یاد میشود نسخ نمود: الان خفف الله عنکم ...... بعد ازان مسلمانان اگر تعداد شان برابر با کافران یا تعداد تعین شده میبود، برایشان جایز نبود که  از ترس دشمنانشان فرار نمایند ولی هرگاه تعداد شان کمتر ازتعداد ورقم معین میبود، پس حتمی ولازمی نبود که خواه ناخواه با کافران بجنگند واجازه داشتند که معرکه را ترک نموده  عقب نشینی کنند.

 

چنانچه قبلأ هم گفتیم درنظرگرفتن تعداد مبارزین وحساب دقیق کمیت میان دو صف درمیادین جنگ اساسأ به این هدف درقرآن بیان شده که خداوند خواهان اجرای مأموریتهای مالایطاق، غیر معقول، ومخالف با منطق نظامی نیست که خواه ناخواه حتی اگر یکنفر مسلمان هم در برابر صد نفردشمن قرار بگیرد،  بهرقیمتی باید ازمعرکه فرار ننموده وبه جنگ بپردازد، که طبعأ این امرخود بمثابهء خود کشی، بهلاکت انداختن جان خود وعمل انتحار است. حالا ممکن درذهن خواننده سوالی پیدا شودکه تا اینجا همه آیات وشأن نزول های  را که بعنوان سند آوردید همه اشارات ودلالتهای در رابطه به تحریم اعمال انتحاری واستشهادی بود که شما ازمفاهیم آن استفاده کردید. آیا درقرآن وحدیث چنان  سند صریحی دربارهء منع انتحار وجود داردکه با لهجهء رُک وراست برایما بگوید: ای مسلمانان خودرا خودکشی نکنید وبه هلاکت نیندازید.

آری! خوشبختانه که درقرآن واحادیث همچو اسنادی داریم که در زیر به آن میپردازیم:

 درقرآن کریم آیت صریحی  داریم که گرچه آیت مذکور نظر به خصوص سبب ومضامین ماقبل ومابعدش بعضأ تعابیری مختلفی توسط مفسرین قرآن ازان  بعمل آمده  ولی نفس خود آیت و آهنگ آن با واژه های مرکب از لای نافیه، فعل واسم  همه وهمه  به تنهایی دلالت بر منع خود کشی وانتحار میکند:

 وَلَا تُلقُوا بِاَیدِیکُم اِلَی التَّهلُکَة (پارهء دوم، سورهء بقره، آیت:          ). ترجمه:  وبادستان خود خویشتن را بهلاکت نیاندازید.

 هرچند بوده اند بعضی مفسرین صحابه مانند ابن عباس که از آیت مذکوربا درنظرگرفتن محتوای جمیع آیات وتسلسل آن به ماقبل و مابعد ونیز شأن نزول آن، معنای آن را مجازی تفسیر نموده هلاکت را بمعنای اجتناب از انفاق وخرچ نکردن در راهء خدا تفسیر کرده اند زیرا ابتدا وانتهای آیت دربارهء انفاق وخرچ کردن در راهء خدا، احسان کردن ونیکی نمودن با بندگان خداست. (این آیت طورمکمل چنین است: وَاَنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللهِ وَلَا تُلقُوا بِاَیدِیکُم اِلَی التَّهلُکة وَاَحسِنُوا  اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنِین)   ولی چه بسا که غیر از"ابن عباس" سایر همنشینان ودست پروردگان پیامبر اسلام همین بخش  آیت را قطع نظر از آیات ماقبل، مابعد وشأن نزول آن معنای حقیقی وکلمه به کلمه ای آنرا با استقلال ازبند مدلولات ماقبل و مابعد، معنا کرده قاعدهء عقیدتی وفکری دیگریرا برمبنای این آیت مرتب وبراساس آن حکم میکرده اند. یعنی اینکه همین بخش آیت را ازمضمون ماقبل ومابعد آن قیچی کرده مستقلأ منطوق آنرا مدنظر میگرفتند.  مثلأ یکی هم  حضرت "عمرو بن العاص" است که درهنگام محاصرهء دمشق زمانیکه یکی ازعساکر وی  به تنهایی ازصف مسلمانها جدا شده به استقبال لشکر دشمن شتافته بود،  عمل ویرا اینگونه رد و مورد نکوهش قرار داد وازین آیت عمل خودکشی وانتحار را مراد گرفت:

عن ابن شهاب عن ابی بکر ابن نمیر بن عبدالرحمن الاسود بن عبد یغوث اخبره انهم حاصروا دمشق فانطلق رجل من ازد شنوءة فاسرع الی العدو وحده لیستقبل فعاب ذالک علیه المسلمون ورفعوا حدیثه الی عمرو بن العاص فارسل الیه عمرو فرده وقال عمرو قال الله :     َولَا تُلقُوا ِباَیدِیکُم اِلَی التَّهُلکَة. (رواه ابن کثیر)

ترجمه: حضرت "ابن شهاب"  از جناب "ابی بکر" پسر ابن نمیر روایت میکندکه ایشان زمانیکه دمشق را درمحاصرهء خود درآوردند، شخصی ازمسلمانها (از قبیله ازد شنوء) به تنهایی سریعانه به استقبال دشمنان شتافت. پس مسلمانها این عمل ویرا عیب شمرده گزارش این واقعه را به فرماندهء شان حضرت "عمرو بن العاص" رساندند. پس "عمرو بن عاص"  ویرا طلبیده این آیت را برایش خواند: ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکة. خداوند میگوید: بادستان خود خویش را به هلاکت نیاندازید.

 

میبینیم که حضرت عمرو بن العاص که شخصیت وسابقه اش درکنار پیامبر از آغاز بعثت تا رحلت آنحضرت همچو ستارهء درخشانی روشن است، ازآیت مذکورفقط عمل انتحارشهادت طلبانه  را مراد میگیرد واز منطوق آن استفاده میکند نه انفاق وخرچ کردن در راهء خدارا چون ابن عباس.

 تا اینجا اسناد وشواهد ما همه ازقرآن وبرداشتهای مسلمانان صدر اسلام ازین کتاب مقدس بود،  حالا میرویم به سراغ احادیث نبوی تا ببینیم آیا نهی قطعی و صریحی در رابطه به خود کشی وانتحار  وجود دارد:

عَن اَنَسٍ قَال رَسولُ الله  لَا یَتَمَیَنَّ اَحَدُکُمُ المَوتَ لِضُرٍّ اَصَابَه فَاِن کَانَ لَا بُدَّ فَاعِلًا فَلیَقُل الّلهُمَّ اَحیِنِی مَا کَانَتِ الوَفَاةُ خَیرًا لِّی وَتَوَفَّنِی مَاکَانَتِ الوَفَاة خَیرًا لِّی. متفق علیه

ترجمه: از حضرت انس روایت است که پیامبر اسلام فرمود: هرگز مرگ را به سبب مشقات وتکالیف زندگی که بشما میرسد، آرزو نکنید، ولی هرگاه کسی بسیار ناگزیر بوده  از زندگی سیر آمده باشد، پس باید اینگونه بگوید که خدایا هرگاه زندگی برایم بهتراست، پس مرا درقید حیات نگه دار وهرگاه مرگ برایم بهتراست پس مرا بمیران.

 

میبینیم که حضرت پیامبر نه تنها  خود کشی وانتحار را درعمل مردود میخواند، بلکه فراتر ازان حتی تمنای آنرا چه در دل وچه در زبان منع میکند.   میدانیم که تمنا کردن وآرزو بردن از خواطر قلب وذهن انسان است وچه بسی که انسان اکثر آرزو ها وتمنیات قلب خودرا در دل خود نهفته نگه میدارد ولی پیامبر همان مقدار را هم  که درحد خطورات ذهنی است، ناروا دانسته ازاینگونه خواطر مسلمانها را جدأ منع میکند تا چه رسد باینکه  انسان مسلمان نقشه ایرا درذهن خود مرتب نموده ولو بهرنیتی که باشد، سپس  براساس آن خودرا انتحار نماید.

بنأ برای انسان هرگز مجاز نیست که حتی برزبان ویا درفکر خود آرزوی مرگ را بپروراند وبگوید: خدایا مرگم بده ویا اینکه بگوید: ایکاش بمیرم. حتی در سختترین شرایط زندگی که شداید روزگار بعضأ انسان را از زندگی خسته وبیزار میسازد، شرعأ انسان این حق را ندارد که درفکر ویا برزبان خود مرگ را تمنا کند تا چه رسد باینکه دست به عمل خود کشی زده مرگ را استقبال نماید.

ولی جزای شخصی که دست به عمل خود کشی زده وخودرا انتحار میکند، چگونه است؟ درین مورد چند حدیث پیامبررا شماره وار ذکر میکنیم:

1 عَن ثَابِت اِبنِ الضَّحَاکِ رض عَنِ النَّبی  قَالَ : مَن حَلَفَ بِمِلَّةِ غَیرِالاِسلَامِ کَاذِبًا مُتَعَمِّدًا فَهُوَ کَمَا قَالَ وَمَن قَتَلَ نَفسَه بِحَدِیدَةٍ عُذِّبَ بِهَا فِی نَارِجَهَنَّمَ. رواه البخاری، ( همچنان رحمة الباری683)

ترجمه: از ثابت پسرضحاک روایت است که پیامبر فرمود: کسیکه از روی قصد وبدروغ بدین دیگری غیرازدین اسلام قسم میخورد اوهمان چیزی است که گفته است. وکسیکه خودرا با آهنی میکشد بهمان آهن درآتش دوزخ عذاب میگردد.

 

2 عَن جُندُب رض عَنِ النَّبِیّ قال کَانَ بِرَجُلٍ جِرَاحٌ فَقَتَلَ نَفسَه فَقَالَ الله بَدَرَنی عَبدِی بِنَفسِه حَرَّمَتُ عَلَیهِ الجَنَّةَ. رواه البخاری (رحمة الباری684)

ترجمه: ازجندب روایت است که پیامبر فرمود: شخصی زخمی گردید تحمل درد را نکرده وخودرا کشت خداوندمتعال فرمود: این بنده ام پیش از آنکه من اورا بکشم خودرا کشت ومن بهشت را براو حرام گردانیدم.

 

3 عَن اَبِی هُرَیرَةَ رض قال قال النبی: الَّذِی یَخنُقُ نَفسَه یَخنُقُهَا فِی النَّارِ وَالَّذِی یَطعُنُهَا یَطعُنُهَا فِی النَّارِ. رواه البخاری (رحمة الباری685)

ترجمه: از ابوهریرة روایت است که پیامبر فرمود: هرکسی که خودرا خفه کند دردوزخ همانطور عذابش مرتب شده وخودرا خفه میکند وهرکسی که خودرا باحربهء بکشد در دوزخ هم همانطور عذابش خواهد بود.

 

 ما تا اینجا در رد عمل مذموم انتحار با دستان پر ولبالب از اسنادهای مأخوذ ازقرآن وحدیث آمدیم.  حالا سؤال پیدا میشودکه مگر مشوقین ومحرکین انتحار که نوجوانان خوشباور را فریفته به بهانهء حمایت از دین وجهاد ایشان را به انتحار وا میدارند،  چه دستاویزی  از قرآن  وحدیث دارند که پیروان خودرا اینگونه سرمست وبی اعتنا به زندگی خود وانسانهای مظلوم دیگر بار میاورند؟  این سؤال  بسیار جالب است که بدانیم مگر ایشان باکدام منطق شرعی میتوانند اینقدر قوی عمل کنند وحرام خدا را مطلقأ به یک امرثواب مبدل سازند؟ چگونه میتوانند شراب را به آب زمزم، کفر وارتداد را به معنای توبه وانابت، قذف وغیبت را به معنای حمد و ثنای پروردگار وبدعت را  به معنای سنت برای پیروان خود معرفی کرده بالای ایشان بقبولانندکه این حکم خدا ورسول است. ایشان  چگونه میتوانند کارهایرا که واضحأ سبب خشم خدا میگردد واز چشم هیچکس پوشیده نیست، به ثواب ها وعبادات مقبول درگاهء خدا مبدل سازند  وآنهارا  سبب خوشنودی خدا معرفی نمایند؟

 

اولین وآخرین دلیل شان ازقرآن:

یگانه دلیل که این گروه  ازقرآن سند میگیرند، به یقین میتوان گفت که اصلأ دلیل نه بلکه بهتان محض است. چنانچه ایشان یکی ازآیات قرآن عظیم الشان را که راجع به جهاد است، ایشان آنرا به معنای جواز عمل انتحار تأویل میکنند وآن آیت متبرکه اینست:

 وَجَاهِدهُم بهِ جِهَاداً کَبیراً. (پارهءنزدهم، سورهء نمل) ترجمه: و با ایشان (کافران) جهاد کن، جهاد بزرگ. 

حالانکه این آیت هیچ ربطی به عمل انتحار که بعضی اوقات واژهء استشهاد را با آن مرادف میسازند، ندارد ولی اینها میگویند که جهاد بزرگ یعنی انتحار وعملیات استشهادی. اکنون به سخافت و اجتهادات جاهلانهء این مردم ببینیدکه حتی خوارج به ریش ایشان خندیده است؛ میگویند:

ازانجاییکه آخرین مرتبه فداکاری درجنگ علیه دشمنان دین، ازجان خود دست شستن است ازین لحاظ اگر چه خداوند واژهء  انتحار واستشهاد را صراحتأ درقرآن  نکرده،  ولی همینکه خداوند قایل به تخصیص نوع (کبیریعنی بزرگ) شده است، معلوم میگردد که هدف ازین نوع (جهادکبیر) شکل خاصی ازجهاد است که آن عبارت از انتحار میباشد. این امر است بالای پیامبر وسایر مسلمانان که بخاطر حمایت از دین خدا دربرابر کافران جهاد کند آنهم جهاد بزرگ.

در ردّ این نظریه باید گفت که هرگاه "جهاد کبیر" درقرآن به معنای عملیات انتحاری واستشهادی باشد، درانصورت همه مسلمانان صدر اسلام به شمول پیامبر به این امر پروردگار عمل نکرده بلکه فرمان خدا  را تعطیل وحتی نافرمانی کرده اند، زیرا ایشان نه تنهاکه انتحار نکردند، بلکه برضد انتحار هم بودند. پس درینصورت میتوان گفت که نعوذبالله پیامبر واصحاب اش رفتند درحالیکه به یکی از اوامر بزرگ خدا  عمل  نکردند!!!؟ 

این بود یگانه دلیل باصطلاح اولین وآخرین سند ایشان از قرآن که آنهم  با روح اسلام کاملأ ناسازگار است. فرض کنید که معلمی درصنف شاگردان خود را توصیه به تلاش بزرگ وجد وجهد زیاد  درجهت فراگیری دروس نماید. درین میان یکی ازشاگردان به گمان خود کلمهء تلاش بزرگ را چنین تعبیرنماید که هدف  استاد ازتلاش بزرگ فراگرفتن محتوای کتاب تا سطح بی نیاز شدن ازکتاب ومواد درسی است. سپس او پس ازحفظ کردن وازبرکردن دروس کتاب همه مواد درسی وکتابهای خود وهمصنفان اش را آتش بزند با این پندار که معلم ازما تلاش بزرگ خواسته بود تاحدی که دیگر به کتاب ها ونگاهداری مواد درسی محتاج نباشیم ومن این آرزوی استاد را پوره وعملی کردم.

آیا این عمل شاگرد که مطابق گمان خود عمل کرده وکتابهای خود وهمصنفان اش را تباه کرده است، واقعأ مطابق میل وهدف اصلی معلم بوده است؟ آیا هدف اصلی استاد از تلاش بخرچ دادن شاگردان واقعأ آتش زدن کتابها بود؟ آیا تلاش بزرگ همین بود که او خود وسایرهمصنفانش را تباه سازد؟

همچنان که گفتیم این اولین وآخرین دلیل بزعم خود شان از قرآن بود که هیچ مبنای منطقی ندارد وبسیار به سادگی قابل رد است. زیرا معنای "جهادکبیر" را به معنای انتحار نه تنها که قیاس مع الفارق است بلکه ترجمهء غلط وناروای عمدی ونابخشودنی ازآیات قرآن است که همه میدانند. مثل اینکه کسی سیب بخواهد دیگری آنرا کدو ترجمه نماید.  

 و اما دلایل شان از سنت:

دلایل مفتیهای عمل انتحارازاحادیث پیامبر کمتر ازبهتان ایشان نسبت به قرآن وآیت فوق الذکر نیست.  آخرین زور این گروه دراستفاده ازاحادیث پیامبر بخاطر توجیه عملیات انتحاری صرف همان حدیث "انماالاعمال باالنیات" است که درزیر چتر آن همه زشتی ها واعمال ناروای خودرا رنگ جهاد وصبغهء دینی میدهند. اینها  همین حدیث را که اشکال سؤ استفاده ازآنرا بوسیلهء طبقات مختلف چون عیاشان ومنافقان دربحث های گذشته یاد آوری کردیم، باهمه دغدغه های دینی وجهادی شان معنای حقیقی آنرا یاندانسته اند که درینصورت جاهل اند وجاهلانه مبارزه میکنند ویا هم دانسته اند ولی بخاطر پیشبرد اهداف شخصی وگروهی خود خویش را گول زده برای فریب جوانان احساساتی ازان استفاده میبرند. اتکای بیش ازحد به نیت وانگیزه های درونی باندازه ایشان را گمراه ساخته که حتی  بدترین فعل حرام را که همانا قتل بی موجب مسلمانان وانسانهای بیگناه  است، ناچیز انگاشته فقط نیت قلبی را مدار هرنوع اعمال وحرکات زندگی بشمار میاورند  وبس. درحالیکه مقتضی نیت خوب عمل خوب نیز است.

طرفداران عمل انتحار ویا باصطلاح خود شان استشهاد،  نخست احادیث نیت محوری بخصوص "انماالاعمال باالنیات" را همچو کلمهء توحید "لا اله الا الله" درذهن پیروان خود تلقین میکنند سپس   عمل خود کشی وانتحار را به دسته های مختلف تقسیم کرده آن نوع انتحاررا که به قصد رضای پروردگار صورت میگیرد، براساس نیت باطنی شخص از زمرهء جهاد بزرگ وجنگ کبیر بشمار میاورند. طبق نظریهء ایشان  دو نفر با انجام یک عمل بد چون خود کشی با دو نیت مختلف دو سرنوشت متفاوت دارند. هرگاه یک شخص از زندگی سیر آمده ویاهم بنا به مقاصد دنیوی خودرا میکشد وانتحار میکند، ولو اینکه تنها خودرا هلاک میسازد، وی عمل زشتی را انجام داده  ویرا مستحق دوزخ میدانند ولی هرگاه یک شخص به نیت رضای پروردگار وجهاد در راهء خدا انتحار واستشهاد میکند،  و حتی غیر ازخود باعث کشتن تعدادی بسیار  مسلمانهای بیگناه میشود،  برعکس ویرا جنتی میدانند. چرا بخاطریکه بزعم فاسد ایشان نیت وی به قصد رضای خدا وحصول جنت بوده  و وی براساس حدیث  "انماالاعمال با النیات"  شهید است!!!؟ نعوذ باالله. 

حالانکه درساحت دین قاعدهء بسیار مشهوری داریم که میگویند: الغایََةُ لایُبَرِّرُ الوَسِیلَة. هدف ونیت هیچگاه وسیله را تبریه وپاک نمیکند. خدا روح آن بزرگان سلف را شاد داشته باشدکه با وضع این قاعدهء فقهی ودینی براساس آیات وحدیث مشکل مارا درفهم احادیث نیت محوری وخلوص قلبی آسان ساختند. درغیر آن هیچ بعید نبود که زناکاران هم  به بهانه ی تقرب به خدا ونیت قلبی همین حدیث را بخاطر براءت خود دلیل میگرفتند ومیگفتند نیت قلبی ما از زنا، لواطت، تجاوز جنسی وغیره صرف رضای خدا ورسولش بودتا به جمعیت مسلمانان روز به روزافزوده شود. آنگاه غزالی هم نمیتوانست با ایشان استدلال کند.

از طرف دیگر میبینیم که در همچو عملیات وحشیانه باصطلاح خود شان استشهاد وجهاد کبیربخاطر به جنت رفتن یک نفر ده ها وصدها نفر مسلمان دیگر هلاک میشوند وخانواده های ایشان بخاک وخون مینشینند؟ آیا وجود انسانهای بیگناه دیگر خون، پوست، گوشت واستخوان دارد یا کاملأ خشک وبی خون اند؟ آیا وسعت ساحهء نیات قلبی اینقدر فراخ است که قتل سایر افراد بیگناه جزء ناچیز آن باشند وبخاطرنیت یک شخص قتل ده ها وحتی صد ها افراد بیگناهء دیگر هیچ حساب وکتابی نداشته باشد؟ آیا ازین آیت پروردگار غافل مانده اید: فَمَن یَّعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَّرَهُ وَ مَن یَّعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَّرَهُ.

ترجمه: پس هرآنکس که برابریک مثقال خوبی کند آنرا خواهددید وهرآنکس که برابر یک مثقال بدی کند نیز آنرا خواهد دید.(پارهء 30، سورهء زلزال، آیات آخر)

مطابق این آیات جا دارد که بپرسیم آیا حیات یک انسان بیگناه که صدهای آن درعملیات انتحاری واستشهادی شما ازبین میروند، برابر یک مثقال هم ارزش دارد یاخیر؟  آیا میشود شخصی را که به نیت استشهاد مرتکب قتل بسی افراد بیگناهء مسلمان میشود، شهید بنامیم؟ راستی آیا چنین شخصی قطع نظر ازینکه خودش مرتکب عمل حرام خودکشی شده است وبرخود ستم  کرده است، بموجب قتل افراد بیگناهء دیگر قاتل نیست؟