سخن نهائی خدمت آقای "پوهنوال استاد داکتر" اسدالله حیدری.

ساحل زمانی

نوامبر 21، 2008

 

یک چند به کودکی به استاد شدیم      یک چند زاستادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید    از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

(عمر خیام)

 

آقای استاد چون شما نوشته تان را "شماره وار" ترتیب داده اید ، من هم پاسخ به هر شماره آن را ، اگرلازم به پاسخ باشند، به اساس شماره می نویسم تا مطلب برایتان واضیح باشد.

 

در باره توضیحات شماره 2 بنظرم جوابی که  محترمه  مریم فریاد و محترمه سحر درویش  خدمت تان ارسال داشته اند کافی بنظر می رسد.

3- قسمی که در نوشته قبلی هم متذکر شدم یکی از اهدافم آشکار ساختن دروغ ها و قهرمان سازی های" نویسند گان" مختلف بوده. و "تهمت زدن  شما  به قرآن" صرف یک  بخشی از نوشته ام را در بر می گرفت.

در قسمت هویت اصلی باز هم متذکر می شوم که شما روی کدام علتی نمی خواهید هدفم را درک نمائید.

اینکه در ادامه نوشته قبلی از مهم نبودن هویت اصلی سخن گفتم صرف مثالی بود که خواستم شما را به اشتباه تان متوجه بسازم که در نقل قول کردن از نویسند گان دیگر هویت نقل کننده اصلا مهم نیست.

درست  مثل یک معلم تاریخ که  وظیفه اش انتقال وقایع تاریخی به شاگردانش میباشد. اصلا مهم نیست که اسم و یا تخلص معلم/استاد چه است. و یا اینکه معلم موصوف به کدام قوم و یا گروهی مربوط  میباشد.

آقای استاد  فکر می کنم شما  امیدوارید که کسی متوجه باریکی ها  در نوشته تان نشود. 

شما در قسمت "هویت اصلی" نوشته اید : " در اینصورت هر کس میتواند اراجیف را از هر گوشه و کنار جمع آوری نموده و بدون هویت اصلی خود به نشر برساند"

آقای استاد مگر چه شد که یکباره همه احادیث و آیات را که من در نوشته قبلی به آنها اشاره کرده ام اراجیف گفته اید. امید وارم که این بی احترامی تان به آیات قرآن قصدی نبوده باشد!!.

من در نوشته ای قبلی خود چیزی دیگری  بجز اشاره به احادیث و آیات قرآن نکرده ام.  و باز هم می گویم که  من آن موضوعات را که به شان خداوند توهین کرده، هر کسی که نوشته کرده باشد، مردود می دانم.

5-شما نوشته اید:

" تقیه - پرهیز کردن، پرهیز گاری، خودداری از اظهارعقیده و مذهب، تظاهر بر خلاف عقیده، خود را هم مذهب دیگران نشان دادن برا ی حفظ جان".

خوب حالا این پرسش را از شما می نمایم: شما که این حق را بخود می دهید که بخاطر حفظ جان تان تظاهر بر خلاف عقیده خود نماید و خود را هم مذهب دیگران نشان بدهید، حتی اگر مذهب دیگران "بت پرستی " هم باشد،  پس چرا این اجازه را برای دیگران هم نمی دهید.

حالا برای یک لحظه می قبولم که من هویت اصلی خود را پنهان کرده ام. پس این نباید برای شما مشکلی باشد چون شما خود بخاطر حفظ جان تان حتی حاضر هستید خود را ضد مقد سات و ضد مذهب خود معرفی نماید.  اما من که  بنظر شما صرف هویت اصلی خود را پنهان کرده ام.

نظر به گفته شما " یکتعداد افراد از یزیدیان تر س و وحشت  داشتند و مجبور به تقیه شدند،  فکر نمی کنید امروز هم یک تعداد افرادی وجود دارند که بخاطر حفظ جان خود نباید هویت اصلی خود را افشاء نمایند. این نظر شما  من را بفکر مثل مشهور" یک بام و دوهوا"  انداخت.

 شما خود شاهد هستید  که حتی تکثیر و ترجمه قرآن به زبان فارسی  کفر قلمداد می شود  و مسئول آن به 20 سال زندان محکوم می شود.

 باید مجددآ متذکر شوم که این هیچگاه بمعنی آن نیست که من به پنهان کردن هویت اصلی خود اعتراف می نمایم.

6- بلی ، درست فرموده اید که تفرقه اندازی از همان ابتدای اسلام وجود داشته.

جای تعجب است که شما  من را به تفرقه اندازی متهم می نمائید ، در حالیکه خود تان  با شکوه و گریه  بخاطر "جنایاتی" که در حق   فاطمه زهرا  صورت گرفته  تفرقه ها و دشمنی های نهفته را آشکار می نمائید.

شما خوب می دانید که "بزرگان " تان کی ها  را مسئولین آن جنایات می دانند.

 شما فکر می کنید که هیچ کس متوجه هدف اصلی  تان نمی شود.

شما با  ذکر "بد رفتاری ها در قسمت فاطمه زهرا" یا نا آگاهانه عمل کرده اید و یا هدف دیگری در پیش دا رید.

7. جالب است حالا که راه گریز دیگر بخود نمی بینید ناچارهمه مسئولیت ها را  به گردن "علامه باقر مجلسی" می اندازید.

اگر واقعآ صحت دارد( که ندارد) که چندین جلد از کتابهای باقر مجلسی در ایران از اعتبار ساقط گردیده و تجدید چاپ آن ممنوع شده پس آیا این عاقلانه خواهد  بود که شما از آن نویسنده که  تخم نفاق را پاشیده  نقل قول نمائید.

آن نویسنده که در باره اصحاب خیلی نزدیک پیامبر اسلام ( خلفای اول ، دوم وسوم و  حتی خانم محبوب پیامبر اسلام )   این همه سخننان ناروا را  نوشته ، لازم بود که از وی نقل قول می کردید؟؟!!.

مگر این می تواند غیر از آن باشد که شما حالا متوجه شده اید که کسانی هستند که کتابهای این نویسند گان تفرقه افگن را خوانده اند و از حقایق آگاه هستند. لذا بخاطر دفاع از خود حالا می گوئید که "چند جلد از کتابهای وی  از اعتبار ساقط شده".

آقای استاد از خود بپرسید که آیا امکان دارد به محتویات کتابهای  دیگری این نویسنده  که ، "از اعتبار ساقط نشده"،اعتماد کرد؟؟؟؟

                       شما نوشته اید : "اگر شما انتقادی راجع به روایات وی دارید، بهتر است با مقامات ایرانی در تماس شوید و نه با من افغان".

فکر می کنم پاسخ این درخواست تان کاملا آشکار است. من بخاطری "با شما در تماس" می شوم که شما با یک اشتیاق خاصی از این آقای نویسنده نقل قول کرده بودید.

8. در قسمت سوره "رحمان" باید خدمت تان بنویسم که توضیحات شما   کاملا نادرست میباشد با آ نکه شما بهتر به  زبان عربی بلد هستید.

برای صدق گفتار من بهتر است به ترجمه فارسی آقای "مرحوم مهدی الهی قمشه ای" صفحه 531 مراجعه شود.

ایشان بآنکه به زبان عربی تسلط کامل دارند سوره "الرحمان" را در قسمت فارسی  همان صفحه به "سوره رحمن" ترجمه نموده اند، نه سوره "الرحمن یا الرحمان".

قسمی که در آخر نوشته تان دیده می شود که شما هم از "قرآن کریم"  که توسطه همین مترجم انجام شده اسم برده اید. لذا اگر هم ادعا شما درست باشد و من  "سوره رحمان" را اشتباه نوشته باشم، تقصیرش را همین مترجمی دارد که مورد اعتماد شما هم می باشد.

 9.آقای استاد یا پوهنوال صاحب : اول اینکه کلمه استاد "کلمه سابق" پوهنوال نمی باشد.  دوم اینکه  برای من درجه تحصیلی "نویسنده" مهم نیست بلکه چیزی که مهم است آن است که آقای نویسنده  تا چه اندازه حقایق را می نویسد.

اما قسمی که از نوشته های شما معلوم می شود، برای شما درجه تحصیلی مهمتر از همه چیز دیگر است.

 حالا که سخن از "پوهنوالی ، داکتری و استادی " تان شد بگذارید این پرسش را از شما نمایم.

آیا فکر می کنید که اشخاصی که در آن " حوزه های علمیه و جامعء " ها  که برای شما قرآن و احادیث را تفسیر و ترجمه می نمایند، درجه تحصیلی شان بالا تر از " استاد پوهنوال داکتر" می باشد؟ شما که "سواد" عربی تان هم خیلی عالی است و شکر "استاد پوهنوا ل و داکتر" هم مباشید. آیا شما هم ضرورت به آنان دارید که قرآن را برای شما تفسیر نمایند. این صرف در یک صورت امکان دارد که شما خود به دانش" استادی، پوهنوا لی و داکتری "خود اعتماد نداشته باشید.

10.ادعای شما در قسمت کتاب" اصول کافی"  واقعیت ندارد.

 کتاب "اصول کافی" اعتباری بعد از نهج البلاغه را دارد. و قسمی که در نوشته قبلی هم تذکر داده بودم، من به پیشنهاد یکی از ملا های اهل تشیع این کتاب را مطالعه نمودم. موصوف از جمله ده ها  کتابهای دیگر "احادیث اهل تشیع" که نزدش  موجود بود این کتاب "اصول کافی " را برایم پیشنهاد کرد.

 

12. شما نوشته اید : که  من در نوشته قبلی نزول  آیه "افک" را در قسمت خانم پیامبر اسلام رد کرده ام.  من نزول آن آیه را در قسمت خانم پیامبر اسلام نه رد کرده ام و نه قبول.

 من سر و کاری به این ندارم که آن آیه در مورد کی نازل شده. هدف من، قسمی که در نوشته های قبلی هم متذکر شد ه ام، این میباشد که "این ما ها" هستیم که هر آیه و حدیث را  قسمی که  میل خود ما باشد برداشت نموده و از اشخاص مورد نظر خود چهره  دیگری ترسیم  می نمائیم. و همین تفاسیر مغرضانه بوده که مسئولیت این همه انسان کشی ها را در جوامع ما داشته وهنوز هم دارند.

 هدف من در تذکرم در قسمت آیه "افک"  فقط این بوده که شما را متوجه بسازم که این مترجمین و مفسرین هر کدام مطابق به میل خود شان آیات قرآن را تفسیر می نمایند.

زمانیکه ما دو تفسیر مختلف از آیه "افک" را ازمترجمین و مفسرین مشهور که هر یک هواداران و مریدان خود را در کشور های مختلف دارند مشاهده می نمائیم ، آیا هنوز هم عاقلانه خواهد بود که به این تفاسیر اعتماد کرد.؟!!

آقای استاد شما خود خوب می دانید که این تفاسیر  تا چه اندازه مغرضانه  صورت گرفته اند اما هنوز هم ، چون مثل  ملیون ها  اشخاص  دیگر عقاید تان را که  از اجداد تان  به ارث گرفته اید، بدون آنکه خود لحظه ای تامل کرده باشید و از خود این پرسش را کرده باشید که چرا این همه تفاسیر مختلف وجود دارد.

 

12.  باز هم کوشش می کنید  " خود را به کوچه حسن چپ" بزنید.

 

13.  آقای استاد اگر واقعآ به این عقیده هستید که" درک و معانی قرآن آنقدر ساده و آسان نسیت.... و از جامعء الازهر مصر، حوزه های علمیهء قم، نجف اشرف" و غیره باید کمک گرفت  پس باید به دست آورد های این حوزه های و جامعء ها هم یک کمی دقیق شوید.

حالا من یکی از دست آورد های این حوزه ها و جامعء ها را خدمت جناب عالی مثل می آورم تا خود نتیجه کار آنان را درک نمائید که تا چه اندازه مفید بوده!!.

ترجمه اول:

سوره مائده  آیه 6:  ای اهل ایمان چون خواهید برای نماز بر خیزید صورت و دستها را تا مرفق(آرنج) بشویید و سر و پا ها را تا برآمدگی پا مسح کنید و اگر جنب هستید پاکیزه شویید(غسل نمایید) ................"( قرآن کریم، ترجمه: مهدی الهی قمشه ای، قم، ایران)

ترجمه دوم:

ی مسلمانان چون بر خیزید بسوی نماز پس بشوئید روی خود را و دستهای خود را تا آرنج و مسح کنید سر خود را و بشوئید پایهای خود را تا شتالنگ و اگر باشید با جنابت پس غسل کنید ......................." ( قرآن کریم،  ترجمه خضرت شاه ولی الله محدث دهلوی (رح) لاهور و کراچی.، پاکستان)

یکی از این ترجمه ها با تائید یکی از حوزه های  علمیه صورت گرفت و دیگرش با تائید یکی از"جامعء ها.

استاد دانا مگر هیچ وقتی متوجه این شده اید که چرا "بعضی ها" در هنگام وضو پا ها را می شویند و "بعضی ها" صرف به مسح کردن اکتفاء می نمایند در حالیکه طریق وضو کردن در قرآن ذکر شده است.

 

مگر نماز در قرآن ذکر نشده ؟؟ آیا هیچگاه این پرسش بفکر تان خطور نکرده که چرا یکتعداد از مسلمانان  سه بار نماز می خوانند در حالیکه یک تعداد دیگر متعقد به نماز های پنچگانه هستند. و ده ها موارد دیگر وجود دارد که  فرقه های مختلف به شکل های مختلف انجام می دهند.

مگر هیچگاه متوجه نشده اید که حتی روز اول رمضان و عید ها در نزد همه یکسان نیستند.

آقای استاد این پرسش را از خود نمائید که چرا روز اول  رمضان شما با همسایه تان فرق دارد. چرا روز اول عید شما با روز اول عید همسایه  تان فرق دارد.

  آیا این خود نمایند گی از چند پارگی مسلمانان نمی نماید. مگر این "حوزه ها علمیهء و جامعء ها"  کاری کرده اند که این چند پارچگی ها را از بین ببرند؟.

چرا نمی خواهید دلایل این فرق ها را بیابید و مسئولین آن را به تفرقه اندازی محکوم نمائید، نه کسانی را که کوشش می کنند چهره های  این  تفرقه افگن ها را معرفی  نمایند. شما بجای که  "باقر مجلسی"  و ده ها افرادی دیگری که ریشه های تفرقه را پی ریزی کرده اند به تفرقه افگنی متهم نمائید،  من را که صرف بخاطر بیدار شدن شما ها ، حقایق را می نویسم به "تفرقه افگنی" متهم می نمائید. جای بسیار افسوس است که گفتن حقایق مساوی به تفرقه افگنی شده چون این حقایق به "مزاج" یک تعداد انسانها سازگاری ندارند.

 

 زمانی که ما مشاهده می نمائیم که این جامعء ها و حوزه ها حتی "قادر" نیستند که یک آیه قرآن را ترجمه درست نمایند، پس چطور ادعا نمائیم که وجود آنان ضروری است.

 موضوع جالب دیگر این است که شما  به ضرورت این حوزه های علمیه  پا فشاری می کنید اما با آن روایات و داستان های این حوزه ها که به مزاج شما سازگار نیست  مخالف هستید.  کتابهای را که در همین حوزه های به چاپ میرسند بی نام و نشان قلمداد می کنید چون واقیعت های را که بعضی از آن کتابها بیرون میدهند مخالف" واقعیت" های هستند که شما از زبان این و آن شنیده اید.  شما کتاب " قصه هجرت" را، که من  در نوشته قبلی از آن اسم برده بودم، یک کتاب بی نام و نشان گفته اید. در حالیکه آن کتاب در قم به چاپ رسیده.  من در نوشته قبلی معلومات کافی در باره "قصه هجرت" خدمت تان نوشته بودم.  امید وارم با مقامات این حوزه ها در قم ارتباط بگیرید و ایشان را متوجه بسازید که   " دروغ "  های زیادی  در آن کتاب موجود است.

یکبار دیگر معلومات کامل در باره "قصه هجرت" در ختم همین نوشته خدمت تان تقدیم می شود.

 آقای استاد من کاری به این ندارم که کدام ترجمه از آیه فوق  و یا آیات دیگر درست میباشد. هدفم این است که آقلا  یکی از این "حوزه ها و یا جامعء ها" که  این همه نام و نشان  نزد شما و دیگران دارند، باید  کار شان تفرقه اندازی بوده باشد. در غیر آن هر انسان با خرد این را می داند که این حوزه ها و جامعء ها توانمندی ترجمه درست را دارند در صورتیکه  ترجمه درست  به منافع  خود شان سازگار باشد.

من کاملا باور دارم که مترجمینی هستند که ترجمه درست از این آیه و دیگر  آیات کرده اند. 

در قسمت آیات ناسخ ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص، عام و غیره باید خدمت تان متذکرشوم که این  کاملا به یک بحث جدا گانه ضرورت دارد. و آن هم در یک مجلسی که افرادی دیگر هم بداوری نشسته باشند.  و همچنان  بشرطیکه که شما قبل و یا بعد از بحث  حکم "مرتد" بودن افراد طرف مقابل تان را صادر  ننموده و خواهان "سرزدن" ایشان نشوید و قادر به شنیدن حقایق باشید.

14. آقای استاد قسمی قبلا هم متذکر شدم  شما تا حال هدف اصلی  من را از این بحث درک نکرده اید.

اینکه من ذکری از احادیثی مختلف می نمایم به این معنی نیست که من با آنان موافق هستم بلکه همواره کوشش کرده ام تا شما را به اشتباه که دارید متوجه بسازم.  و همواره شما را به جعل بودن این احادیث هشدار داده ام. بلی من احادیثی را برای اثبات نظرم خدمت تان آورده ام.  و من با ذکر یک تعداد از احادیث که جعلی بودن شان کاملا آشکار بوده شما را به اشتباه تان متوجه می سازم.

"چشم های ما روشن" که این بار شما خود به جعلی بودن هزار ها حدیث و روایت شهادت می دهید. پس مشکل در کجا است؟؟ فکر می کنم شما صرف آن تعداد احادیث را جعلی می دانید که  به مزاج  شما سازش نداشته باشند. 

آن احادیثی که حتی به شان خداوند  لطمه وارد می نمایند اما فضائل علی پسر ابی طالب را ضعیف نمی کنند کاملا به نظر شما درست است.

خوب شد که بلاخره هدف باطنی خود را بیان کردید. 

آقای استاد شما همان درخواستی را که من از شما دارم از من می نمائید. من ضرورت به معلومات بیشتر ندارم تا بدانم که احادیثی جعلی وجود دارد. این شما بودید که در نوشته های قبلی تان از تفاسیر و احادیثی فراوانی نام برده اید  تا "ثابت"نمائید که شخص مورد نظر شما "قهرمانتر" از دیگران بوده.

اینکه شما نوشته اید که  من در نوشته هایم استقرار و ثبات ندارم، یک کوششی از جانب شما میباشد که "خورد شدن" خود را پنهان می نمائید.

من مطمین هستم که تا امروز کسی شما را به اشتباهات تان متوجه نساخته بوده  با آنکه در صحبت های روزمره تان روایات فراوانی که کاملا از حقیقت بدور میباشد نثار دوستان  کرده اید.

اما حالا که می بینید کسی حاضر شده که شما را به اشتباهات تان متوجه بسازد، یکباره عصبانی شده اید و کوشش  دارید که " خاک به چشم مردم" بزنید و وی  را متهم به نداشتن "اسقرار در نوشته های " اش  نمائید.

عصبانی شدن تان شاهد مضحک و بی پایه بودن این ادعای تان است.

فکر نمی کنم سن "بالغ از هفتاد" و یا استاد بودن شما دلیل این باشد که همه موضوعاتی را که شما میگوید واقعیت داشته باشد.

بلی استاد محترم،  شنیدن حقایق خیلی دردناک است برای کسانی که نمی خواهند حقایق را بدانند.

15- در باره آقای " مجددی" و تلویزیون "عمرخطاب" باید خدمت آقای استاد به عرض برسانم که من خودم اصلا علاقه و تمایلی به آن تلویزیون ها ندارم. من روی تصادف خانه دوستی رفته بودم که  همین برنامه ها را مشاهده می کرد.

و در همان موقع که من آنجا بودم این جریان گفت و گو صورت گرفت.

 شخصی که خود را "مجددی" معرفی کرد  زنگ زد و آن جملات را در باره احادیث "صحیح بخاری"  گفت. من از دوستم پرسیدم که این کدام تلویزیون یا برنامه  تلویزیونی است وی گفت که این آقای "عمر خطاب" است.  و همچنان گفتند که این آقای دیگر  یعنی "مجددی" امام مسجدی در یکی از مساجد کلیفورنیا میباشد.

اینکه چطور آقای مجددی "با یافتن یک حدیث جعلی "در صحیح بخاری شاید تمام کتاب را  آتش بزند  تصمیم  خود آقای مجددی خواهد بود.

شما نوشته اید:

"ثالثاً قسمیکه در بالا اشاره شد شما گفته اید صحیح بخاری مورد قبول تمام مسلمانان"اهل سنت"می باشد. مگر خدای ناخواسته شما مسلمان نیستید و از اهل سنت نمی باشید؟؟!!

آقای استاد من اگر موضوعات  جعلی را درهر کتابی بخوانم، باآنکه در وصف اشخاص "مورد علاقه" من گفته شده باشد، از پذیرفتنش خود داری می نمایم.  و واقعیت را می پذیرم و در شناسایی واقعیت از خرد خود کمک می گیرم.

 17."ثانیاً اگر ادعای شما درست باشد و حضرت علی (ع) "سالهای خیلی قبل از رحلت اش"، آنقدر متمول بوده که  تنها یک هدیه که به سائلی داده اند، ملیون درهمی و یا قرار نوشته مقاله اولی تان"قیمت آن معادل باخراج یک ساله کشور شام بود" ، معلوم میشود که آنحضرت قبل از زمان محدود خلافتش، شخصی خیلی متمولی بوده است. بنا اً، این اتهام شما در باره زمان محدود خلافت آنحضرت، کاملاً دور از عقل و منطق بوده، دروغ محض وعداوت آشکار با آنحضرت  می باشد".

باز هم ازاین قسمت نوشته تان معلوم می شود که شما نمی خواهید هدفم را بدانید.

من از شما پرسیده بوده ام  که اگر علی پسر ابی طالب شخص "تهی دست" بوده ، قسمی که شما ادعا دارید،  پس این همه مالی را که در هنگام وفات  خود در وصیتنامه خود که در نهج البلاغه از آن ذکر شده  از کجا کرده بود.؟؟

شما نوشته اید

"ثا لثاً شما تحریر داشته اید که: "اینقدر مال دنیا" معلوم نشد که این قدر چقدر میباشد؟؟.

شما که مرا به " زدن به کوچه حسن چپ" متهم کرده اید. مبادا که شما هم  این کا را کنید!!.

اگر نوشته  قبلی ام را دقیق  خوانده باشید یا " همه آن برایتان خوانده شده باشد" "مقدار مال" را از منابع مختلف ذکر کرده بودم.

موضوعاتی که در قسمت امام باقر نوشته بودم از کتاب خیلی معتبر "اهل تشیع" بود. من صرف از شما پرسیده بودم که اگر به این همه کتابها اعتماد کرد پس این موضوعی را که "اصول کافی" در قسمت امام باقر نوشته باید صحت داشته باشد!!.

اگر شما آن موضوعات را دروغ می پندارید تقصیر من نیست. بروید و با "مقامات آن حوزه های علمیه"  که این کتابها را به نشر می رسانند این شکوه های تان را در میان بگذارید.

18- شما نوشته اید :

"آنچه را راجع به حضرت زهرا (س) و کمک خواستنش از انصار که دروغ محض می باشد و آنحضرت هیچ وقت آن ذلت را قبول نکرده است، خود شما این داستان را جعلی خوانده اید که حاجت به صحبت در آنباره نمی باشد".

آقای استاد، این موضوع  ضرورت به عصبانی شدن  ندارد!!.

آن جملات را  که من در باره "کمک خواستن فاطمه زهرا از انصار" نوشته ام نقلی از کتاب "تاریخ تشیع" بوده که من صفحه و جلد آنرا خدمت تان نوشته بودم. باز هم معلومات کافی در باره  کتاب "تاریخ تشیع" در ختم همین نوشته خدمت تان تقدیم می دارم.

آقای استاد  این کتاب هم یکی از آثاری" بینظیر" همان "حوزه  های علمیهء " میباشد. شما که خود به این حوزه ها  خیلی اعتماد دارید. پس موضوعاتی را که کتاب فوق در باره "فاطمه زهرا" نوشته است باید صحت داشته باشد باآنکه شما آن را "یک ذلت" می خوانید.

تقصیر من در این چیست؟؟.

چه خوب گفته شاعری:

گفت آن یار کزو گشت سردار بلند                     جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد.

19- آقای استاد اگر واقعآ مطمین هستید که آن "شتایش های خلیفه دوم" در باره علی پسر ابی طالب، که شما نقل کرده اید، صحت دارد و کتابهای  نامبرده تان  با اعتماد هستند ،پس بیائید "مردانه وار" اسم آنانی را که بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اسلام  آن همه مظالم را در حق فاطمه زهرا و علی پسر ابی طالب  روا داشته اند  افشاء نمائید. در غیر آن باید قبول نمائید که محتویات این کتابها صحت ندارند.  چون  قسمی که شما می دانید عمر فاروق با آنکه خلیفه دوم مسلمین بود،  در دوران خلیفه اول هم شخص با قدرتی بوده. پس چرا این شخصی که بگفته شما و کتابهای مذکور تان این همه تمجید و ستایش از علی پسر ابی طالب کرده، حاضر نشد که افرادی را که آن همه مظالم را در قسمت خانم محترمه علی پسر ابی طالب انجام دادند، مجازات نماید؟؟. چرا حقوق گرفته شده  آنان را دوباره برایشان نداد؟؟.

 20

شما نوشته اید:

"مگر آنچه را از من خواسته اید و من جواب نداده ام (گرچه مآخذ رابرای تان ارائه داشته ام که جواب تانرا بگیرید)،من درجواب ندادن آن صلاح امت اسلامی، وحدت هموطنان مسلمان وعزیزم و دوری از نفاق افگنی را می بینم".

پس باید بپذیریم که شما بخاطر "دوری از نفاق" نمی خواهید  حقایق را بیان نمائید. آقای استاد این را که شما " نفاق بین امت اسلامی و وحد ت مسلمانان" نامیده اید صحت ندارد.

 آیا شما "قاتلین" فاطمه زهرا را هم مسلمان می دانید؟؟

نه آقای استاد، حقیقت این است که شما نمی توانید "مردانه وار"  اسمای آنان را افشاء نمائید.

افشاء کردن اسمای آنان نه  تنها  نفاق افگنی نمی باشد بلکه خدمتی به اسلام هم می باشد. اما قسمی که از نوشته شمامعلوم است یا شما نمی خواهید این خدمت را به اسلام نمائید یا اینکه این داستان های تان واقعیت ندارند.

اگر واقعآ نمی خواستید که نفاق افگنی نمائید پس چرا این زد و بند های 1400 سال قبل را یادآور شدید؟؟.

هر انسان باخرد هدف باطنی تان را از بیان آن حوادثی که قرن ها قبل رخ داده  درک کرده می تواند.

بلی من در نوشته قبلی متذکر شده بودم که  نویسند گان فراوانی در این ارتباط نوشته اند و جواب های داده اند.  اما این شما هستید که روایات  یکتعداد از آنان را "ضعیف" معرفی می نمائید. این شما بودید که از مظالم که در حق فاطمه زهرا صورت گرفته  بود "گریه و ناله" کردید. پس این وظیفه شما بود که داستان را بطور مکمل بیان می نمودید.

شما می خواهید این داستان ها را بشکل "چستان" بنویسید که این خود یک  شیوه کاملا نا درست می باشد.

آقای استاد من نمی دانم که اقبال لاهوری ازچه دید گاهی این شعر را در وصف "فاطمه زهرا" سروده است.

اما توجه تان را به این شعری، که در"وب سایت شیعه شناسی" منتشر شده است ، جلب میدارم تا خود تان قضاوت نمائید که سرودن شعری در وصف دیگران نمایند گی از هم عقیده بودن/هم دین بود شعرا با آنان نمی نماید.

 

 

مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم               

 بجنبد تا رگم در جان علي گويم علي جويم

ز پيدا و ز پنهانم همين يك حرف را دانم
 اگر اهل خراباتم وگر شيخ مناجاتم
 
به هر آئين ، به هر دستان علي گويم علي جويم

علي دين است و ايمانم ،علي درد است و درمانم
كه در پيدا و در پنهان علي گويم علي جويم

اگر در خانقه افتم وگر در ميكده خفتم
 
اگر درويش و مسكينم وگر ديندار و بي دينم
 چه با كفر و چه با ايمان علي گويم علي جويم

 

 

ماخذ:

قرآن کریم

ترجمه: استاد مهدی الهی قمشه ای

خطاط: عثمان طه/ نوبت چاپ:دهم/ محل چاپ: تهران- طلوع آزادی

با تائید سازمان دارالقرآن الکریم . ثبت و چاپ توسط انتشارات "فیض کاشانی"

شابک: 6-048-403-964 ISBN

 

تاریخ تشیع  جلد اول(دوره حضور امامان معصوم)

مولفان: محمود حیدری آقایی، قاسم خنجانی، حسین فلاح زاده، رمضان محمدی

 زیر نظر دکتر سید احمد رضا خضری

 چاپ اول: پایز 1384 / قم

 

-قصه هجرت: "تاریخ زندگی و سیره رسول خدا"/ تالیف: حجته الاسلام و المسلمین علی نضری منفرد.

چاپ: قم:  .1386

شابک:(ISBN 978-964- 6314- 30-9 )