ودود رهروان

17-11-08

 

هویت و هویت سازی (هویت قومی و هویت ملی)

 

بحث "هویت" امروز یکی از داغ ترین و حساس ترین بحثها در" جامعهء روشنفکری" افغانستان است. این بحث توانسته "دشمنان دیروز، از چپ ترین "روشنفکران" سیاسی گرفته تا راست ترین عناصر مذهبی، حتا جنایتکاران شناخته شدهء سه دههء اخیر، را در قالبهای هویت قومی گرد آورند. هر جناح تلاش دارد تا صفوف خود را در برابر "حریف" خود بسیج سازد. اشاره های مصرانهء برخی از "روشنفکران" مربوط به اقوام غیر پشتون به تاریخ "غمبار" حکام پشتون تبار در واقع بمنظور عبرت از تکرار آن نیست بلکه هدف از آن اگاه ساختن "همتباران خود" به گذشتهء "مظلوم" شان است تا در آنها حس همبستگی قومی را تقویه سازند. واکنشهای "روشنفکران" و نخبگان "پشتون تبار" نیز نه به این دلیل است که "دیگران" به "گورستان اجداد شان" سر زده اند، بلکه درست به این دلیل است که اتحاد آن "دیگران" را اتحادی علیه خود تعبیر می کنند. سروصدا های برتری جویانه و قوم گرایانهء" ما قوم اکثریت هستیم"، "دانشگاه نه! پوهنتون"، "افغان" و" افغانستان نه! "خراسان، افانستانی و خراسانی"، درین شب و روز به نحوی دل آزاری گوشها را کر می سازند. هرگاه در یک چنین جو آشفته و مسموم خاموشی گزینی و به یکی از جناحهای نژاد باور و قوم گرا نه پیوستی در آنصورت یا " غیرت پختونوالی" را برباد داده یی و یا درردیف "تاجیکهای بی غیرت"۱ جاگرفته یی. اما چه رازی در عقب "هویت" نهفته است؟ هویت چه است٬ چگونه و توسط چه کسانی ساخته می شود؟ و چرا به آن نیاز دارند؟ این همه پرسشهای اند که تلاش خواهم کرد درین جستار پاسخهای به آن جستجو نمایم. بایسته است اشاره کنم که احاطهء گفتمان هویت بسیار وسیع تر از آن است که من درین جستار به آن پرداخته ام. من درین مقال خواهم کوشید تنها به هویتهای جمعی (هویت قومی و ملی) بپردازم تا پاسخی را به چیستی هویت جمعی، هویت جمعی چگونه ساخته می شود و چرا به آن نیاز دارند، جستجو کنم؛ میدانم که بنا بر پیچیدگی موضوع هیچ پاسخی نمی تواند یگانه و آخرین پاسخ باشد.

تمام بحث بر درک این موضوع استوار است که هویت و از جمله هویتهای جمعی از دیدگاه تاریخی سازه های اجتماعی ساخته شده، دگرگون شده و دیگرگونی پذیر هستند. هویتهای ملی و قومی مانند سایر هویتهای جمعی مهندیسین خودشان را دارند. این هویتها به خواست دولتها و تلاشهای پیهم روشنفکران سیاسی و نخبگان با نفوذ جوامع، ساخته شده اند. به این صورت هویت سازی ملی و قومی پروژه های اند که توسط این فعالین مهندیسی گردیده اند. هویت "ملت افغان" با آنکه از دید تاریخی در مفابل چشم ما ساخته می شود قدامت تاریخی آن را به چند هزار سال دور میبرند. طیف وسیع از "روشنفکران" ملی گرای افغان با همسویی تنگا تنگ با دولت، چه حال چه در گذشته، تلاشهای پیگیری را در ساختن آن به خرچ داده و به خرچ میدهند. طرفداران فرآیند هویت سازی "افغان" برای نهادینه کردن خواست ملی گرایانهء شان، که ساختن ملت واحد" افغان" است، به تاریخ نویسی پنداری، استوره سازی ها و حماسه سازی های ملی دست می یازند. این تاریخ پنداری، با اسطوره ها و حماسه های پنداریش، بکمک تعلیمات عمومی رفته رفته بعنوان "واقعیتهای تاریخی" تردید ناپذیر به حافظه ها سپرده میشوند. دولت با تکیه بر قدرت از طریق تعلیمات عمومی و کمک نخبگان وابسته به خود این تاریخ را به سراسر حیطهء حاکمیتش بسط داده و به آن عمومیت می بخشند. در فرایند این تاریخ سازی و تاریخ نویسی به خاطر سپاری با فراموشی توام میگردد؛ به این معنا که چیزهای باید به خاطر سپرده شوند و چیزهای هم بایست از خاطره ها زدوده شوند. فرایند بخاطرسپاری و فراموشی بخشی از پروژه های فرایند هویت سازی و ملت سازی است که نخبگان در تبانی با دولت حاکم پیریزی و پیاده می سازند. هدف از این پروژه، ساختن تاریخ مشترک و یکدست سختن آن برای اتنیکهای ساکن در جغرافیای زیر حاکمیت دولت است. به این وسیله تلاش به خرچ داده می شود تا به این اتنیکها تلقین کنند که ارزشهای فرهنگی و ریشه های تاریخی مشترک دارند. چنانکه بینیدیکت اندرسن Benedict Anderson درین باره می نویسد: " آنچه که ملت را می سازد نه زبان مشترک، بلکه تاریخ مشترک است، تاریخی که به پندار در آمده است. درین تاریخ پنداری و باز نویشته شده به خاطر سپاری با فراموشی توام است."2

هویت به معنای همسانی یا همانندی همیشه در یک رابطهء دیالکتیکی با "دیگربودگی" کار آمد دارد. بنآ هویت همیشه در یک رابطهء دوجانبه یعنی "ما" و "آنها" قابل درک بوده میتواند. "ما" بعنوان یک جانب این رابطه زمانی قابل درک است که با جانب دیگر این رابطه، یعنی "آنها"، مورد توجه قرار گیرد. "ما" برای اینکه "ما" باشد به "آنها" نیاز دارد. طبق نظر توربورن Thorborn حتا میتوان گفت که در ساختن هویت، "دیگر بودگی" بر "همان سانی" پیشی یا قدامت دارد و این دقیقآ به این معناست که تا "انها" نباشند "ما" بوجود نمی آید. بعبارهء دیگر وجود "دیگران" پیش شرط تشکل هویت جمعی است. رابطهء "خود" و "دیگر" قوام دهندهء هویت ملی پنداشته شده است. در اروپای عصرمیانه ایجاد بازار ها، تشدید بازرگانی، پیش بردن جنگها، بسط آهسته اما بالندهء حوزهء حاکمیت دولتها، آگاهی از تشکیل جماعتهای که با جماعتهای بیرون از خود تمایز داشتند، بوجود آمد. ایجاد این شرایط زمینه ای شد تا بین جماعتهای مختلف روابط و تماسها برقرار شوند. و این روابط آغازی بود برای تشکل هویتهای جمعی در آروپا. درست در همین مرحله است که میتوان از پیدایش ملتها و هویتهای ملی سخن گفت. از آنچه گفته آمدیم به این نتیچه می رسیم که بدون احساس "دیگر" احساس "ما" پدید نمی آید و بدون آگاهی از "دیگربودگی" تمی تواند هویت جمعی پدید آید. بنآ هویت بصورت عام و هویتهای ملی و قومی بصورت خاص به وجود "دیگر" نیاز دارد. مواجهه با "دیگر" یقینآ اساسی و پیش شرط هویت ملی و هویت قومی است

در هر "هویت" و از جمله "هویت جمعی" وصله ساختن یا چسپاندن ارزشها به "خود" و "دیگران" اصل بسیار مهم است. به این دو فرد شعرگونه توجه کنید:

قوم من ای تودهءوالا نژاد _ وی نیاکان غیورت مرد و راد۳

و یا:

قوم من، ای تاجیک والا تبار _ هیبت و فرو شکوهت یاد آر۴

" والا نژاد" و "والا تبار" خواندن قوم "خود" بدون شک اشاره به "پست تبار" شمردن "دیگران" است. زیرا" والا تباری" زمانی قابل درک است که با " پست تباری" در تقابل قرار گیرد. و یا گزاره های: "ما ملت شجاع هستیم"، "ما شکست نا پذیریم"، "ما مردم مهمان نوازیم"، "پاکستانیها دالخورند". گزاره های از این دست همه حامل ارزشهای مانند "شجاعت"، "مهمان نوازی"، شکست ناپذیری" و "دالخوربودن" اند. هر گروه جمعی، قوم، ملت، در یک کلمه "ما" ارزشهای را که بار "مثبت" دارند و یا در فرهنگ خاصی مثبت تاویل شده اند بخود و آنچه را که از آن تعبیر منفی دارند به "دیگران" نسبت میدهند. نسبت دادن همین ارزشهاست که به یک جمع "هویت جمعی" می بخشند. تلقین مداوم این ارزشهای "مثبت" به "ما"، این تصور یا پندار را در "ما" پدید می آورد که خیال کنیم به راستی هم "ما همه شجاع، مهمان نواز و شکست ناپذیریم". همین تصور یا پندار است که از" ما" ای نا همگون یک "ما" ای همگون و همسان میسازد و این همسان سازی پنداری است که به " ما" هویت می بخشد.

تا اینجا فقط یک جانب رابطهء فرایند تشکل هویت را بیان داشته ایم. زیرا "شجاعت"، "مهمان نوازی" و شکست نا پذیری" بعنوان ارزش، وقتی قابل درک اند که با " ترسویی"، "مهمان گریزی" و " شکست پذیری و میدان گریزی" در یک تقابل مفهومی و ارزشی قرار داده شوند. به این معنا که وقتی ما "شجاعت، مهمان نوازی و شکست ناپذیری" را بخود نسبت دهیم، "ترسو بودن، مهمان گریز بودن و میدان گریز بودن" را به "دیگران" نسبت داده ایم؛ تا به این وسیله بین "ما" و "دیگران" تمایز خلق کرده باشیم. ادامهء این فرایند، یعنی نسبت دادن ارزشهای مثبت به خود و ارزشهای منفی به دیگران، ما را به درک این نکته میرساند که هر هویت جمعی برای تمایز خود از هویتهای جمعی دیگر، به خلق و ایجاد مرزها نیاز دارد. این مرزهای تمایز دهنده میتواند زبان، فرهنگ، دین، مذهب، شکل و شمایل فزیکی، رنگ پوست سرزمین و غیره باشند. تکیه بر چنین مرزها در تشکل هویتهای گروهی از اهمیت بسزای برخوردار اند. زیرا با این مرزهاست که "خود" از "بیگانه"، دوست" از "دشمن"، "وحشی" از "خردگرا"، "متمدن" از "قبیله گرا" تمایز داده می شوند. البته این مرزها هرگز ثابت و بی تغیر نیستند بلکه همواره، به دلایل گوناگون، دیگردیسی می پزیرند. به این دلیل "ما" و "آنها" نیز نمی تواند دچار دیگر دیسی نشوند. توجه کنید به رابطهء "ما" و "آنها" در افغانستان وقتی مثلآ، مرز تمایز بین "ما" و "آنها" زبان مشترک است، چگونه کم رنگ می شود، زمانیکه مذهب مشترک، مثلآ تسنن یا تشیع، مرز مشترک قرار داده شود. درینصورت "ما" ای که بر بنای زبان مشترک ساخته شده باشد از ریشه دیگرگون شده و حتا پارچه توته های آن در موقعیت آن "دیگران" جا خواهد گرفت.

هویتهای ملی یا قومی را نباید چیزهای نامیرا و فنا ناپزیر، عقیدهء که برای قوم گرایان و ملی گرایان از جمله هوادارن و دلباختگان هویت "آریایی"، "افغانی"، "خراسانی" و غیره بسیار ارجناک است، پنداشته شوند. در واقع، از دید تاریخی هر گروه اجتماعی، قوم یا ملت، هم از نگاه فرهنگی و هم اتنیکی، سازه های پیوسته سیال، گوناگون و متنوع بوده اند؛ سازه های متلونی بی ثبات و تصنعی ای که در یک فرایند مداوم گاه به اهستگی و گاه به سرعت شکل گرفته و دگرگون شده اند. با توجه به سرشت تغیر یابنده و دگرگونی پذیر هویتهای قومی و ملی اندیشهء حفظ و پاسداری این هویتها بیشتر پنداری و تخیلی است تا یک دید علمی، که فقط در بازی های سیاسی قدرت میتوند کار برد داشته باشد و بس. حرف دهقان زهما درینباره بکلی بجاست وقتی می نویسد:"...ما فقط ازپدیده یی می توانیم پاسبانی کنیم که در حرکت نیست".۵ هرچند که هویتهای جمعی و گروهی همیشه سیال و دیگرگونی پذیر بوده اند اما شتاب سیالیت و دگرگونی پذیری آنها امروز، یعنی در "عصر جهانی شدن"، بیش از هر زمان دیگر است.

زشت ترین و ارتجاعی ترین خصلت پاسبانی هویت جمعی اینست که در آن بر تضادهای طبقاتی و سایر تفاوتهای اجتماعی، چه در گروه "خود" و چه "دیگران"، پرده کشیده می شود. ۶ و این درست به این دلیل است که بین هویت و قدرت یک رابطهء ناگسیستنی و همیشگی وجود دارد؛ قدرت هویت می آفریند و هویت قدرت را استحکام می بخشد و به استمرار آن کمک می رساند. حمایت برخی از هواداران هویت "افغان"، از جاهل ترین و عقبگرا ترین نیروهای قرن، و نیز حمایت شان ازجنایتکارترین عناصر حزب دموکراتیک خلق، بدون هیچ تردیدی برهمین بنا استوار است. البته هوادارن هویت "افغان" تنها نیستند، زیرا این خصلت عام هوادارن هویت است، بنآ مخالفین فرایند هویت سازی "افغان"، هوادارن "هویت تاجیکی" و "خراسانی" نیز از هیچ وسیله ای فروگزار نیستند تا از "حریف" پس نمانند. آنها نیز با افتخار بردستان خون الود "قهرمانان" شان بوسه می زنند. هردو گروه با پر رویی وقیحانه ای قصر نشینان هیرویین فروش و زمرد فروش را با خیل گرسنه گان شامل گروه "خود" و "دیگران" یک رنگ و همسان می بینند. داغ این ننگ یک رنگ و همسان دیدن، بر پیشانی آنهای که زمانی از آزادی، دیموکراسی، عدالت اجتماعی و مبارزهء طبقاتی دم میزدند، بیش از همه زشت می نماید.

پیوسته ها:

۱"تاجیک های بی غیرت" را درویش دریا دلی به آنعده "روشنفکران" تاجیک تبار بکار برده بود که "خطابه" هایش را نشنیده گرفتند.

۲ Benedict Anderson, Imagined Communities

۳ عبدالحی حبیبی، نشر شده در فراتر از مرزها

۴ لطیف کریمی استالیفی، نشر شده در فراتر از مرزها

۵ دهقان زهما تاملی چند بر مقوله ای نژاد باوری. نشر شده در گفتمان

۶ دهقان زهما تاملی چند بر مقوله ای نژاد باوری