جنت گزیدگان دوزخی

بخش پنجم 

انتحار خاص از دیدگاهء قرآن وحدیث

نویسنده: قاری عتیق الله ساکت

درین بحث عمل انتحار را ازدیدگاه قرآن وحدیث به بررسی میگیریم.

فتوای جواز عمل زشت انتحار ازانجاییکه یگانه ترین متاع باارزش انسان یعنی زندگی را از او میگیرد، ومرگ را برایش تحفه میدهد، باید خیلیها محتاطانه مورد بررسی قرار گیرد نه همچو سایر اعمال اجتهادی وفقهی که برمبنای اختلاف مذاهب بنا شده اند ومیگویند رأی جمهور اینست، رأی امام ابویوسف اینست و یا "هذا جایزٌ عند ابی حنیفه ومکروهٌ عند مالک، شافعی واحمد".  همچنان  درجواز  این  عمل  ازدیدگاهء اسلامی  نباید همچو حکم سایر پدیده های زندگی از روش های قیاس، استحسان، وحتی اجتهاد امامان کاربگیریم. زیرا درین معامله بازی بر سر زندگی  انسان است و شخص انتحار کننده در یک لحظه حیات خودرا یکدم قمار میزند که دیگر به هیچ صورت روح وی به کالبدش در دار دنیا بر نمیگردد ومسافری است که دیگرهیچ  بازگشت ندارد. این عمل (انتحار)  آخرین حرکت یک شخص زنده است که انجام میدهد و پس ازان هیچ رمقی برای توبه وآمرزش برای شخص خطاکار میسر نیست. برعکس سایر اعمال که مسلمان هرگاه اشتباهأ ویاهم ذریعهء اجتهاد به غلط انجام میدهد، ازانجاییکه زندگی او درمعرض مرگ وهلاکت قرار نگرفته و هنوز درقید حیات است، فرصت ندامت وبازگشت به راهء اصلی  را دارد وهنوز هم وقت برایش باقیست. بنأ احتیاط  بحدی لازم است که درین ارتباط حتی باالفرض اگراصحاب پیامبر هم به رأی خود فتوایی مبنی برجواز آن داده باشند، نباید برصحت آن ازدیدگاهء شرعی کاملأ مطمین بود وآنرا چون حکم خدا وحی الهی دانست.  زیرا انتحار بمنظور استشهاد آخرین تیری است که انسان از خریطهء خود گرفته آنرا بسوی هدف مورد نظر پرتاب میکند وچه بسی که این آخرین تیر از بی احتیاطی وبیدانشی به هدف درست  اصابت نکرده بجای برخورد نمایدکه هلاکت خود شخص را بدنبال داشته باشد وآنوقت حسرت وافسوس هم هیچ سودی برای وی نخواهد داشت. ازینرو میگویم که درخصوص جواز انتحار بمنظوراستشهاد حتی عمل اصحاب و تأییدات گفتاری ایشان هم نمیتواند برای ما مورد حجت قرار گیرد. البته این قاعده در صورتی است که ما هیچ سند روشنی مبنی برجواز، ثواب، اباحه  ویا هم اکراهء انتحار درقرآن وسنت نداشته باشیم وبرای روشن شدن این موضوع ناچار باشیم که به کردار وگفتار اصحاب پیامبر مراجعه کنیم وببینیم که ایشان دربارهء انتحار بمنظور استشهاد چگونه مینگریسته اند که حتی در صورت موجودیت نظریات وآرای اجتهادی ایشان مبنی برتأیید این عمل بازهم مسلمان باید ازان خودداری ورزد. ولی زمانیکه ازطریق قرآن وسنت هدایاتی روشنی دررابطه به درستی ونادرستی یک عمل برای ما وجود دارد، قاعدتأ تکلیف رأی ونظر اصحاب پیامبر برایما معلوم است که چه جایگاهی در برابر منابع اصلی تشریعی دارند تاچه رسد به فتوای  مجتهدین پایینتر ازیشان دراعصار بعد. حالا بیایید به قرآن وسپس به احادیث پیامبر رو آوریم و فرمان خدا ورسول اش را درین ارتباط جویا شویم وببینیم که انتحارهای استشهادی در اسلام حلال است یاحرام، جهاد است یا جحاد، ظلم است یا ثواب، سنت است یا بدعت؟

 

بداهتأ  دررد عقیدهء انتحاریون تنها استدلال به آندسته ازآیات قرآن عظیم الشأن که مقابله وجنگ با کفار را با درنظرداشت تعداد مشخص  افراد دربین لشکر مسلمانها واجب میداند وبرای فرار ویاهم مقابله نکردن با کفاردرصورت کم بودن تعداد نفرات نظامی و پوره نکردن نصاب معین افراد جنگی مسلمانان، ایشان را رخصت به عقب نشینی وامتناع ازجنگ  میدهد،  کفایت میکند. مگر چرا خداوند با اینکه شهادت را میستاید ولی در موضع که عدد مسلمانان با کمیت کافران برابری نمیکند اجازهء عقب نشینی، یاهم فرار و مقابله نکردن با ایشانرا داده است. زیرا درینصورت  شکست قطعی گروهء کوچک دربرابر گروه بزرگ حتمی وقابل پیش بینی است که  این امر در ذات خود برابر باخود کشی است. حالانکه خداوند شهادت را برای ما میستاید وحتی آنهایی که  شهید را مرده میپندارند، ایشان را فاقد شعور میخواند ولی درموضع که شهادت مسلمانان نظر به کم بودن افراد نسبت به تعداد دشمنان حتمی وقطعی  است ایشان را اجازهء فرار وعقب نشینی میدهد. حالا سؤال پیدا میشود، مگر باوصف اینهمه عظمت وشوکت که دروصف شهید درقرآن  وعده داده شده است،  لازم نبود که خداوند امر میکرد ومیگفت اگر یک نفر هم دربرابر صدها نفرقرار گرفتید اجازهء فرار ندارید وتاپای جان  باید برزمید تا به مقام شهادت نایل شوید؟  آیا خداوند نمیتوانست ویا این حق را بالای ما بندگان نداشت که همچو یک امر مالایطاق وفوق توان بشری را برای ما صادر میکرد؟ برعکس میبینیم که خداوند متعال در سورهء انفال  عقب نشینی وامتناع ازجنگ را  در شرایط خاص رخصت داده است. زیرا آنجاییکه انسان عقلأ ومنطقأ میداندکه توان مقابله را قطعأ با جانب مقابل ندارد وهلاکت اش حتمی است، این دیگر مبارزه نه بلکه خود کشی است. ولی آنجاییکه افراد مسلمان میدانند ازعهدهء مقاومت ومبارزه دربرابر دشمن بدر میایند آنگاه عقب نشینی او بزرگترین گناه است.

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطنِ الرَّجِیم:

 

یا اَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا اِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحفاً فَلَا تُوَلُّوهُمُ الاَدبَار. وَمَن یُّوَلِّهِم یَومَیِذٍ دُبُرَهُ اِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ اَو مُتَحَیِّزاً اِلَی فِیَِةٍ فَقَد بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ وَمَأوَاهُ جَهَنَّم. (پارهء نهم، سورهء انفال، آیهء 16) ترجمه: ای کسانیکه ایمان آورده اید! هنگامیکه با انبوه کافران درمیدان نبرد روبرو میشوید به آنها پشت نکنید(عقب نشینی وفرار نکنید).  وهرکس دران هنگام پشت کند، مگر آنکه هدفش ازکناره گیری درمیدان برای حمله مجدد ویابه قصد پیوستن به گروهی (ازمجاهدان) بوده باشد،  چنین کسی به غضب خدا گرفتار خواهد شد وجایگاهء او جهنم است.

( پارهء نهم، سورهء انفال،  آیهء پانزده و شانزدهم)

 همچنان در قرآنکریم آیتی بنام "تخفیف" وجود دارد که داستان وعلت نزول آن بدلیل اینکه ناسخ آیت ماقبل خود است، خیلیها جالب وآموزنده است.  باری خداوند متعال فرمان  شاقهء را برشانهء مسلمانها

گذاشته بود که به موجب آن بیست نفر افراد مسلمان درمیدان معرکه باید دربرابر دو صد تن دشمنان خود میجنگیدند واجازهء فرار را نداشتند. هرگاه تعداد مسلمانان صد نفر واز دشمنان یکهزار میبود، برمبنای آیات نازل شده بهرشکلی باید مسلمانان با ایشان مبارزه میکردند ولو اینکه همهء صد نفر بدون استثنا هلاک میشدند.  دوستان وپیروان پیامبر ازین آیت حکم وجوب را بالای خود استنباط کرده  وازین لحاظ تطبیق این امررا درساحهء عمل  خیلیها سخت وناممکن  میدانستند.  زیرا هلاکت ایشان بموجب اطاعت ازچنین امری بزرگ حتمی بود. گویا خداوند ازیشان خواسته بود که خودرا به هلاکت بیاندازند وانتحار کنند. پس ازچندی آیت که بنام تخفیف مشهور است،  نازل شد که ایشان را دربرابر دشمنان چندین برابر کمتر ازتعداد قبلی مأمور به مبارزه ومقابله ساخت که مسلمانان بامأموریت یافتن مبارزه دربرابر تعداد کمتر از رقم پیشین خیلیها خرسند شدند. برمبنای این آیت مسلمانان وظیفه داشتندکه صرف برعلیه دشمنان دو برابر زیادتر ازخود ازنگاهء تعداد افراد مقابله کنند. درحالیکه پیشتر ازان مأمور بودند تا مقابل ده برابر افراد زیادتر ازخود بجنگند وازیشان فرارنکنند.  آیت مذکور رقم افراد دشمن را از دوصد تن به بیست تن آنهم برای ده تن مسلمان درهنگام جنگ تخفیف داد و دوهزار تن افراد دشمن را با یکهزار مسلمان  قابل رویارویی ومساوی میدانست. یعنی اینکه ده تن مسلمان با بیست تن و صد تن مسلمان با دوصد تن مشرکان وکافران برابر بودند ومیبایست ازیشان فرار نمیکردند. وهرگاه ازین رقم تعداد کافران تجاوز میکرد، فرضأ اگردرمقابل یکهزار مسلمان دونیم هزار مسلمان قرار میگرفت ویاهم دربرابر بیست تن سی تن، درانصورت مسلمانان اجازهء فرار، عقب نشینی وامتناع ازجنگ را داشتند مشروط براینکه ازین فرصت برای حملهءمجدد ومبارزه با دشمن  ویابه قصد پیوستن به گروهی ازمجاهدان وهمرزمان میبود.

 

اِن یَّکُن مِّنکُم عِشرُونَ صَابِرُونَ یَغلِبُوا مِأتَینِ وَاِن یّکُن مِّنکُم مِاَةٌ یَّغلِبُوا اَلفاً مِّنَ الَّذِینَ کَفَروا بِاَنَّهُم قَومٌ قََومٌ لّایَفقَهون.  ترجمه: هرگاه بیست نفربااستقامت ازشما باشند، بردوصد تن غلبه میکنند. واگر صد نفرباشند برهزارنفر کسانیکه کافرشدند پیروز میگردند چرا که آنها گروهی استندکه نمی فهمند.

بعد آیت زیر نازل شد که بنام آیت تخفیف مشهور است و حکم آن بالای مسلمانان آسانی آورد.

اَلاَنَ  خَفَّفَ اللهُ عَنکُم وَعَلِمَ اََنَّ فِیکُم ضَعفاً فَاِن یَّکُن مِّنکُم مِاَةٌ صَابِرَةٌ یّغلِبُوا مِاَتَین وَاِن یّکُن مِّنکُم اَلفٌ یَّغلِبُوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِین. (  پارهء دهم، سورهء انفال، آیهء  65)                         

 ترجمه:  هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد ودانست که درشما ضعفی است بنا براین هرگاه یکصد نفر با استقامت ازشما باشند بردو صد نفر پیروز میشوند واگر یکهزار نفرباشند بردوهزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد وخدا باصابران است. ( همان سوره، آیهء بعدی)

 

 

 

عن عکرمة ان ابن عباس قال لما نزلت : ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا ماءتین شق ذالک علی المسلمین حین فرض الله علیهم ان لا یفر واحد من عشرة  ثم جاء التخفیف فقال الآن خفف الله عنکم الی قوله یغلبو مایتین. قال خفف الله عنهم من العدة  ونقص من الصبر بقدر ما خفف عنهم. 

 ترجمه: عکرمه از ابن عباس روایت میکند که اوگفت: زمانیکه این آیت: "هرگاه ده نفر مردمان صابر ازشما دربرابر کافران قرار بگیرند، بالای دوصد نفرازیشان غالب میگردند" نازل شد این حکم برای مسلمانان خیلی سخت تمام شد (باین معنی که ایشان ازین آیت چنان فهمیدندکه خدا ایشان را مکلف ساخته  اگر درجایی بیست نفر دربرابر دوصد نفر مقابل میشوند، بهیچوجه نباید به ایشان تسلیم ویا فرار نمایند باین ترتیب میبایست که یکنفر دربرابر ده نفر تا پای جان مبارزه  نموده ازیشان نگریزد). پس ازچندی خداوند  رقم تعین شده را تخفیف داده  این آیت را فرستاد: "حالا خدا برایتان تخفیف نمود نظر باینکه دربین شما مردمان ضعیفی نیز وجود دارند. پس هرگاه صد نفر ازشما مردمان صابر بود، دربرابر دوصد نفردشمن غالب خواهند شد". پس خداوند به قدر که ازشمارهء افراد جنگی کاست از مقاومت وصبر(بالاتر ازتوان) نیزکاست.

عن عمرو بن دینار عن ابن عباس فی هذه الایة فالکتب علیهم ان لا یفر عشرون من مأتین.ثم خفف الله عنهم فقال الآن خفف الله عنکم وعلم ان فیکم ضعفأ  فلا ینبغی لماءة ان یفروا من مأتین.

ترجمه: حضرت عمرو بن دینار ازحضرت ابن عباس پیرامون این آیت روایت میکند: پس حکم کتاب خدا درآغاز بالای ایشان (مسلمانان)  مقابله بیست نفر دربرابر دوصد نفر بود. سپس  خداوند برای ایشان تخفیف داد وفرمود: حالا خدا برایتان تخفیف داد ازانجاییکه میداند درمیان شما هم افراد ضعیفی وجوددارند.  پس ازان دیگر شایسته نبود که یکصد نفر ازدوصد نفر روگردانند وفرار کنند.

 

 مگر  شهادت در راهء خدا سعادت اخروی نیست؟  اگر هست پس چرا دستیابی به این فضیلت بزرگ در قرآن عظیم با اگر ومگرهایی همراه بوده است و چرا خداوند به صیغهء امرمطلق مسلمانان را مورد خطاب قرار نداده که در هر صورت وهر شرایط ولو اینکه یکنفر هم بودید، هنگام مقابل شدن با دشمنان تان تا پای جان بجنگید تا آن لحظه یی که یک نفر تان هم زنده نماند،  هیچگاه اجازهء فرار ندارید؟  حتمأ باید بجنگید که اگر هم کشته شدید فحبّذا ومرحبا  زیرا مقام شهادت وفضایل آن برای تان معلوم است.   پس ازمرگ نگریزید، وهیچگاه به قلت افراد واسباب تان فکر نکنید که سرنوشت تان درصورت کشته شدن پیش ازپیش معلوم  است.

 اینها همه دلالت میکنند به اینکه  ازدیدگاهء اسلام  جنگ نباید به شکل خود کشی وانتحار درآید  وشجاعت ودلیری مسلمانان هرچند صفات پسندیده است، ولی نباید باندازه مسلمانان را ازخود بیخود بسازدکه سر ازپانشناسند وحتی دست به انتحار بزنند.  مبادا مسلمانان  روزی که ولو هیچ توانی برای مقابله با دشمن نداشته باشند، بازهم بخاطر جهاد در راهءخدا خودرا  به هلاکت بیاندازند وبهرشکلی ، جنگهای بی نتیجه یی را که بیشتر به سود دشمن شان تمام گردد، براه اندازند.    بیشک مسلمانان درهنگام ضعف ونیرومندی کافران نیز وظایفی بحکم تکالیف دینی بدوش دارند ولی این وظایف  تنها محدود به کُشت وخون ومقابلهء نظامی دریک زمان واحد نمیگردد. مسلمان میتواند درهنگام ناتوانی وقلت اسباب وافراد دربرابر کفار، مهاجرت کند. حتی آنانیکه برای مهاجرت هم عاجز استند، زندگی کردن ایشان در سرزمین تحت اشغال  کفار ودشمنان اسلام گناه نیست بلکه خداوند خود این عذر را رسمأ برای شان مشروع دانسته است.

 

 اِنّ الّذِینَ تَوَفّهُمُ المَلایکةُ ظالِمِی اَنفُسِهِم قَالُوا فِیمَ کُنتُم قَالُوا کُنّا مُستَضعَفِینَ فِی الاَرضِ قَالُوا اَلم تَکُن اَرضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا. فَالیکَ مَأوَاهُم جَهَنَّم وَسَاءَت مَصِیراً. اِلّاالمُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلدَانِ لَا یَستَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یَهتَدُونَ سَبِیلاً. فَاُولیِکَ عَسَی اللهُ اَن یَعفُوَ عَنهُم وَکَانَ اللهُ عَفُوّاً غَفُوراً.ترجمه:   کسانیکه فرشتگان روح آنهارا گرفتند، درحالیکه به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما درچه حال بودید( چرا با اینکه مسلمان بودید درصف کافران جای داشتید) گفتند: مادر سرزمین خود تحت فشار ومستضعف بودیم. آنها (فرشتگان) گفتند مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟  مگر آندسته ازمردان وزنان که براستی تحت فشار قرار گرفته اند(حقیقتأ مستضعف اند) نه چاره ای دارند ونه راهی (برای نجات ازان محیط آلوده) مییابند.  (پارهء پنجم، سورهء نساء، آیهء 97 و98)

 

 میبینیم که ما درقرآن واژهء بنام مستضعفین داریم. مستضعفین که جمع واژهء مستضعف وازباب استضعاف یعنی ضعیف ساختن وضعف خواستن است، دلالت به چنان ضعفی میکندکه قصدأ بوسیلهء جانب مقابل وعمل دشمنانهء او به ضعف کشانده شده است.  این طبقه یعنی مستضعفین طبق تعریف خداوند درقرآن کسانی اند که نه تنها توان جنگ ومقابله با دشمنان خودرا ندارند بلکه حتی  توانایی نقل مکان را ومهاجرت را نیز ندارند ودر دیار کفار ویاهم تحت حاکمیت ایشان زندگی میکنند. کمی  بالاتر از مستضعفین واقعی   طبقه یی دیگری وجود داردکه میشود ایشان را مستضعفین درجه دو بنامیم. مستضعفین درجه دو کسانی اندکه توانایی مهاجرت ونقل مکان را دارند ولی با استفاده از معاذیر شرعی که خداوند برای مستضعفین درجه یک  اختصاص داده ایشان نیزخودرا درپهلوی ایشان جا زده واز مهاجرت خودداری ورزیده اند. اینجا  میبینیم که خداوند متعال اینان را نمیگویدکه مگر شما ازانجاییکه نسبت به طبقهء فروتر یعنی مستضعفین واقعی درجه یک بیشتر توانایی داشتید، چرا به جنگ ومقابله برنخاستید چرا انتحار نکردید؟  بلکه ایشان را میگوید چرا مهاجرت نکردید. آیا زمین خدا فراخ نبود؟

 با استفاده ازین آیات متبرکه دلیل مفتی های جواز انتحار باصطلاح استشهاد کاملأ مردود است که انتحاررا  بزعم باطل خود برای مسلمانان درشرایط ضعف وفتور نظر به تقاضای زمان مثل امروز  که درمقابل کفار سخت ضعیف واز وسایل مجهز محروم اند، جایز میشمارند.