سودایی

27-10-08

 

نور احمد اعتمادی با دستهای خون آلود سروری خفه شد

 

حال که محاکمه ی یکی ازجلادان عصر ما (اسدالله سروری) مطرح است ، بگذار آنچه را از زبان یکی از کارکنان " اکسا" در پاکستان شنیدم ، یاد آورشوم :

من متاسفانه اسم کارمند " اکسا" را طی مدت بیست و هشت سال آواره گی و موثرات آن فراموش کرده ام . اما آنچه او به من  گفت ، کاملا بیاد دارم . این کارمند " اکسا" جوان بلند بالا، سفید پوست و باریک اندام بود، لحجه ی هراتی غلیظ نداشت، اما گمان میکنم ازمناطق جنوب غربی کشور بود.  آهسته و آرام سخن میگفت و چنین بر می آمد که از چیزی یا پیشامدی درگذشته آزرده است. دقیقا سال 1980 میلادی بود. وی دو حادثه ی تکان دهنده یا دو عمل جنایتکارانه و سنگدلانه ی اسدالله سروری را حکایت کرد:

1) قتل نوراحمد اعتمادی :  وی گفت ، شبی که رادیو (بی بی سی ) تبصره یی را به نشر رسانید  مبنی بر اینکه کرملن از اوضاع در افغانستان راضی نیست و احتما لا یکی از شخصیت های ورزیده ی افغان بنام ( نوراحمد اعتمادی ) را که فعلا در زندان پلچرخی است، بقدرت برساند. فردای آن اعتمادی را از زندان پلچرخی مستقیما به دفتر کار اسدا لله سروری انتقال دادند. چون هیچ دلیل دیگری غرض کشتن او  نزد مقامات وجود نداشت ، سروری، زندانی (اعتمادی)  را بالای کرسی یی که جلو میز کارش قرار داشت دعوت به نشستن نمود و شروع کرد به قدم زدن و گفتن حرفهای بی ربط تا آنکه پشت سر اعتمادی قرار گرفت و به سرعت و با دودست خویش سر او را به یکطرف پرخانید و بدین گونه گردن او را شکستاند. جلاد حاکم وقتی مطمین شد که محکوم دیگر زنده نیست، دستور داد تا جسد وی را از دفترش بیرون برند.

 

2)  وی همچنان حکایت کرد که یکروز ( سروری) همه ی کارمندان " اکسا " را در صحن حویلی آن ریاست جمع کرد و جوانی را که  از لوگر بوده  و کارمند ریاست " اکسا " بود ، در حالیکه دستانش به عقب  بسته شده بود،  به نمایش گذاشت و خطاب به کارمندان، با عصبانیت اظهار داشت که " این خاین را که می بینید با اشرار رابطه دارد و باید به جزای عملش برسد " آنگاه   جوان را بالای حفره یی قرار داد  که قبلا در همان صحن حویلی آماده شده بود و خودش شخصا با تفنگچه ی دست داشته بالای او چند شلیک کرد و درهمان حفره پنهانش کردند . بعد از آن سروری کارمندان را گفت بروند به دفاتر خویش و خودش نیز به دفتر خود بر گشت .

این دو موضوعی بود که من بیست و هشت سال قبل از زبان شاهد عینی شنیدم و خواستم با در نظرداشت  فریاد وجدان خویش آنرا به هموطنان عزیز هم در میان گذارم. هموطنان عزیزما، بخصوص آنانیکه در این موارد معلومات بیشتر دارند، میتوانند با رعایت صادقانه ی احساس انسان دوستی ، توضیحات بیشتر ارایه فرمایند بااحترام