8 صبح

سوم عقرب:

داغ ننگی بر قبای دمو کراسی تاجدار

لکه سیاهی بر درفش سرخ رژیم خلقی

دموکراسی تاجدار ظاهر شاهی، که بنا بر الزامات سیاسی و تاریخی و اجتماعی آغاز دهه چهل، به عنوان نمایشی برای تحمیق و فریب مردم و نقابی بر چهره‌ي وقیح خودکامگی خانواده حکمران و سرداران مادرزاد به میان آمده بود، تولد خویش را با سرکوب و به گلوله بستن تظاهرات دانشجویی در سوم عقرب 1344 شمسی جشن گرفت و در همان آغاز نشان داد که این دموکراسی جز با خون و سرکوب و اختناق و خشونت، تفسیر و معنا نمی‌یابد. خانواده‌ي حکمران، که یک دهه قبل‌تر از این نیز ادای دموکراسی را درآورده بودند و با سرکوب و زندانی کردن رهبران جنبش دانشجویی در اوایل دهه سی و به دنبال آن به صدارت نشاندن سردار محمد داوود، حد و مرز آن را رسم کرده بودند، با به گلوله بستن تظاهرات دانشجویی به فرمان سردار عبدالولی، حدود اربعه دموکراسی خودساخته و خود پرداخته‌شان را از نو نشانی می‌کردند، تا ساده لوحان و خوش باورانی را که آزادی و قانون و عدالت را به گدایی نشسته و عطیه‌ای از جانب اربابان حاکم می‌پندارند، هشدار دهند و بفهمانند که پا را از گلیم خویش درازتر نکنند؛ که در این دموکراسی جز بوسه زدن بر شمشیر سرداران چکمه پوش، راهی برای رسیدن به مقامی نیست. بدین ترتیب دموکراسی بخششی با خون آغاز شد و طرفه این‌که چند سال بعد با کشته شدن یکی از دانشگاهیان در صحن دانشگاه، به آخر خط رسید و چندی بعد و از قضا با یک کودتای سرداری، گلیم خویش را برچید. تصادف را ببین که جريان‌هاي «پرچم» و»خلق» که با سوار شدن بر موج خون قربانیان سوم عقرب، توانسته بودند کشتی مرادشان را به ساحل اقتدار بکشند، دقیقا در همین روز (سوم عقرب) نقاب شرم و شرافت از چهره برگرفتند و با اعلام اسامی هزاران قربانی بی‌دفاع از دهقان و کارگر و دانشجو ماهیت حقیقی خویش را از پرده برون انداختند. تقارن این دو حادثه در یک روز، هر چند از روی تصادف، نشان‌دهنده‌ي ماهیت یکسان دو رژیم متفاوت و ناهمزمانی است که با روکش‌های متفاوت‌شان، در غیاب مردم ولی به نام آنان بر اریکه‌ي قدرت سوار شده‌اند، همان‌گونه که تقارب هفت ثور با هشت ثور و در هم آمیزی خلقی و مجاهد و پرچمی و ملیشیا، و ايتلاف جريان‌هاي ظاهرا ناهمگون و نامتجانس، تداعی‌گر خیلی از واقعیات تلخ و دردناک است. از قضا و پس از آن همه حوادث و وقایع، جامعه و مردم ما در جهتی به جلو رانده می‌شوند که اثرات تلخ آن میراث‌ها را در خود دارد. بر علاوه این‌که فرقه‌ها و گروه‌ها و دسته‌های تازه‌ای نیز مدعی سهام‌داری در این خوان یغما هستند. اکنون همه آدم‌کشان خلقی و پرچمی، حتا فرماندهان کودتای هفت ثور و جنایت‌کاران بعدی، در سایه‌ي حمایت دموکراسی اعطایی به راحتی نفس می‌کشند و اسدالله سروری قاتل و قصاب، با وجود هزاران شاهد و مدعی سند، به انتظار رهایی نشسته است (گرچند بعد از مدت‌ها محكمه استيناف وي را به 19 سال حبس تنفيذي محكوم كرده است.) مصالحه با گروه متحجر طالبان در دستور كار است و دستان خونین آنان را به نشانه‌ي اخوت و برادری می‌فشارند و جلادان برای خودشان امان نامه می‌نویسند، اما یک دانشجوی بی‌پناه بنام کامبخش به بیست سال حبس محکوم می‌گردد و در حالی که متجاوزین به نوامیس مردم و عاملان تجاوز جنسی به کودکان، آزاد شده و مورد عفو قرار می‌گیرند، او با پاهای بسته به زنجیر به محاکمه کشیده می‌شود.

تقارن زمانی سوم عقرب (در دوره دموکراسی و کمونیسم) نشان‌دهنده‌ي این حقیقت تلخ است که نام و عنوان، ماهیت هیچ چیزی را عوض نمی‌کند و می‌توان زیر هر شعار و عنوانی جنایت وتجاوز و خشونت و قتل عام و شکنجه کرد. عقرب، عقرب است و نیش زدن او به مقتضای سرشت و طبیعت اوست، خواه مجاهد باشد خواه طالب و خواه کمونیست.