باز هم سخنی خدمت آقای استاد  اسد الله حیدری

 

نخست باید خدمت تان عرض بدارم که من "یک قطعه" فوتو خود را خدمت  آقای محترم  الم ارسال داشتم اما اینکه ایشان "فوتو" را نشر نکرده تصمیم خود شان بوده. شاید هم  قوانین "وب سایت" این باشد که هویت اصلی باید برای گردانند گان   "وب سایت" معلوم باشد نه به  دیگران.

 خوب به هر صورت شما نوشته اید که :

"باید گفت کسانی که شهامت و جرئت بیان حق را بصورت آشکار و محض رضای الهی داشته باشند، هیچگاه زیر پوشش نام مستعار برای آنکه کسی  ایشانرا نشناسد، مخفی نمی شود. مردانه وار با چهره واقعی  آنچه دارد  ارائه می نماید"

باید  خدمت جناب عالی عرض بدارم که " مردانه وار " گفتن  خود نشاندهند یک فرهنگ خرافی می باشد. فرهنگی که ضد زن و شخصیت زن است. آیا اگر یک زن این مطلب را می نوشت  باز هم می گفتید  که " مردانه وار"بنویس؟؟؟

شما که در مطلب قبلی تان  بدفاع ا ز مقام زن  برآمده بودید. چه شد که یکباره  این صفت "زیبا و خوب" را به مردان اختصاص دادید. بنظر شما کسی که  شهامت داشته باشد مثل شما به اسم اصلی خود بنویسد، دارای صفت عالی "مردانه" میباشد!!.

 بهر صورت من در  مقاله انتقادی خود نظرات شخصی خود را بیان نکرده بودم که در آن صورت  هویت اصلی من مهم می بود.

 شما منحیث یک استاد دانشگاه این موضوع را باید بدانید که وظیفه من در آن مقاله صرف انتقال حقایق از مراجع معتبر اسلامی بوده که در این صورت هویت من  قابل سوال نمی باشد، بلکه شما باید به آن مدارکی که من از آنها نقل قول کرده بودم مراجعه می کردید. اگر نقل قول های من از آن مدارک صحت نمی داشت بعد خواستار هویت اصلی می شدید.

انتقاد شما در قسمت "هویت اصلی" نشاندهنده  این  واقعیت میباشد که  شما از یک رکن  بنیادی "مذهب" خود اطلاع نداربد.

توجه فرماید به مطلب زیر:

"تعقیب و ایذاء شیعیان و لزوم پنهان داشتن تبلیغات، شیعیان را بر آن داشت که نه تنها پنهان داشتن عقیده را تایید کنند بلکه " اختفای عقلانی ایمان" را بصورت اصل کل در آورند. این اصل را "تقیه" و "کتمان" و یا  پنهان کردن می نامند.( اسلام در ایران)

" از امام صادق روایت است که فرموده: " هر کس تقیه نداشته باشد، دین ندارد.(  فقه امام رضا(ع) صفحه 338، بحارالانوار جلد 75صفحه 412، نوشته  علامه باقر مجلسی)

آقایان که پنهان کاری را حتی یک اصل "مذهبی" خود می دانند، نباید این اتهام را بدیگران وارد نمایند که چرا هویت اصلی خود را نمایان نمی کنند.

 

آقای استاد تا زمانیکه  "ما ها" این جانبداری های بیمورد را از یکتعداد نویسند گان و "علمای" مورد علا قه خود ادامه بدهیم مطمین باشید که  تفرقه اندازی ادامه پیدا می کند.

شما که ماشا الله من را به تفرقه اندازی متهم ساخته اید.

من صرف حقایق را از قول معتبر ترین نویسند گان "اسلامی" بازگو کرده ام. اگر واقعآ دنبال ازبین بردن اختلافات هستید، پس بیاید "مردانه وار" در رد بیش از 90 در صد کتابهای نو.یسند گان "اسلامی" برآید.

حالا مطلبی را از کتاب  یکی از معتبر ترین نویسنده گان "اهل تشیع" خدمت تان تقدیم می نمایم تا خود قضاوت نماید که این تفرقه اندازی ها از کجا شروع شده.

 

" بدستور امام مهدی (ع)  اجساد ابوبکر و عمر (خلفای اول و دوم) از گور شان بیرون میآورند و به دار میآویزند. و چند روز بعد امام آنها را پائین میآورد و زنده میکند و در حضور عامه مومنین آنانرا به گناهان زیر متهم می نماید و آنها نیز همه  اتهامات وارده را قبول می نمایند.

" قتل هابیل بدست قابیل، انداختن  حضرت ابراهیم (ع) در آتش، انداختن یوسف (ع) در چاه، زندانی کردن یونس(ع) در شکم ماهی، بریدن سر یحیی (ع)، به صلیب کشیدن حضرت عیسی(ع)، آتش زدن درب خانه حضرت علی (ع)، و سقط کردن فرزند حضرت فاطمه زهرا(س)، مسموم کردن امام حسن (ع)، با اضافه همه زنا های که از زمان حضرت آدم ابوالبشر تا قیام آل محمد (ص) در جهان صورت گرفته است. و بعد از آنکه عمر و ابوبکر به همه این گناهان اعتراف میکنند آنان را دوباره بر همان درخت میآویزد و امر میکند که آتشی از زمین بیرون آید و آنها را همرا با خود درخت بسوزاند.  .(" پس از 1400 سال" نقل از " بحارالانوار، جلد سیزدهم، فصل آخر، علامه  باقر مجلسی ).

" اندکی بعد به قبر دیگری که در آنجا است نگاه می کند و میپرسد : این قبر کی است: می گویند آن قبر "عایشه" خانم پیامبر اسلام است. امام جسد وی را نیز از گور بیرون می نماید و بدو صد تازیانه می زند" (پس از 1400 سال، نقل  باقر مجلسی ).

فکر نمی کنید که این  نویسنده خیلی "عالی و معتبر" ریشه های نفاق را نهاده  و جای برای "ما" نگذاشته که نفاق افگنی نمایم.

 

شما نوشته ایدکه: " ماشا الله  سواد عالی عربی تان از تذکر  تان در سوره رحمان بجای الرحمان و عوض کوثر بجای حوض کوثر، جای شک و تردید را باقی نمی گذارد".

 

در قسمت "عوض کوثر" باید متذکر شوم که من آنرا صرف یکبار  در نوشته قبلی ذکر کرده ام که آن هم نقل قول از کتاب " فتح البیان" بود ه. من هیچگاه نخواسته ام در نقل قول هایم از کتابهای دیگر تغیراتی در املا و یا انشاء نویسنده کتاب  وارد نمایم. لذا "عوض کوثر"  را همان قسمی که در کتاب "فتح البیان" بود به نوشته خود منتقل ساختم. اگر قرار این باشد که  اشتباهات املایی را اصلاح کرد ، پس باید کتاب های آقای "علامه باقر مجلسی" را دوباره نوشت.

در قسمت سوره رحمان باید خدمت استاد دانا به عرض برسانم که اگر شما به ترجمه فارسی قرآن یک کمی دقیقتر متوجه شوید موضوع برایتان حل خواهد شد.

در ترجمه همه سوره های قرآن  که به  "ال" شروع شده، بدون "الا" ترجمه شده. چون "الا" عربی است و زمانی که ما کلمه و یا لغتی را از عربی به فارسی ترجمه می نمایم باید به فارسی اصیل ترجمه شود، نه نصف فارسی و نصف عربی. و این هم کار من نبوده   بلکه در همه ترجمه های فارسی قرآن این موضوع وجود دارد.

اما شما که "ما شا الله"  از سواد عربی تان خیلی راضی معلوم می شوید، پس لطف نماید به  مقاله خود نطر باندازید.

شما که  بر( شاگرد تان) می خندید که سوره  رحمان را  بجای الرحمان نوشته است. حالا  به (شاگرد تان ) هم اجازه می دهید که بر شما بخندد!!

شما نوشته اید:

"قرآن مجید جز به موارد استثنائی صراحتآ از اشخاص نام نبرده است تا از حضرت فاطمه(س) نام ببرد. مثلآ در آیه 40 سوره توبه........ و همچنان در جای دیگری  ( سوره احزاب ،33)  نوشته اید........." مگر چه باعث شد که شما بجای سوره التوبه، سوره توبه و بجای سوره الاحزاب سوره احزاب  نوشته اید؟.

همچنان باید متذکر شوم که من در هیچ موردی ادعا نکرده ام که "سواد عربی" خوب دارم. بنظر من، ما بدون دانستن زبان عربی قادر هستیم که قرآن را بفهمیم.

شما استاد دانشگاه باید این را بدانید که  انسانی که توانمندی رفتن به ماه و همچنان توانمندی انتقال شما را از افغانستان به استرالیا  دارد ،  می تواند قرآن را  هم از عربی به هر زبان دیگر  ترجمه نماید. و در اینصورت ضرورت به آموختن  زبان عربی وجود نمی داشته باشد. شما عقیده دارید که اگر  کسی  زبان عربی را مثل شما نمی داند نباید از قرآن صحبت نماید.

 

 حالا که بعد از خواندن مقاله اخیر تان  از سمت استادی تان هم  اطلاع پیدا کردم بیشتر از قبل متاثر شدم که شما منحیث یک معلم و استاد زمانی که می خواهید در باره  موضوعات مهم و قابل ارزش بنویسید ، قبول زحمت نفرمودید تا در مورد  نویسند گان  که از ایشان نقل قول می کنید، کمی تحقیقات نماید تا که خدا نخواسته  بعدآ خود تاسف نکنید که چرا از این اشخاص نقل قول کرده  اید.

قسمی که از مطب قبلی تان معلوم می شود  شما اشتیاق خاصی  به آقای مجلسی( مرحوم علامه مجلسی) دارید.

خوب، به نظر "شاگرد تان"( اینجانب) بهتر می بود اگر شما قبل از اینکه  نقل قول های از "نویسنده محترم و مسلمان واقعی"  علامه مرحوم باقر مجلسی داشته باشید، کمی در قسمت ایشان معلومات کافی بدست می آوردید.  

حالا بیاید با هم یکجا  سری به کتاب های آقای مجلسی و دیگر نویسند گان مشهور که راه مجلسی را ادامه داده اند بزنیم تا درجه نقاق  اندازی و در ضمن دروغ پراگنی آنان را  در یابیم.

" پیامبر اسلام فرمود: در شب معراج وقتی که خداوند به طور مستقیم با من سخن گفت احساس کردم که آن صدا، لهجهء علی (ع) است و گویی علی (ع) با من سخن می گوید.

عرض کردم: " پروردگارا! تو با من سخن می گویی یا علی(ع) با من سخن می گوید؟"

خداوند فرمود: " ای احمد! من موجودی همانند موجودات نیستم، و به انسانها تشبیه نمی شوم، و به صفات مخلوقات متصف نمی گردم، من تو را از نور خود آفریدیم، و علی را از نور تو خلق کردم، و در نهان قلب تو چنین یافتم که هیچکسی را مانند علی (ع) دوست نداری، از این رو مانند صدای علی (ع) با تو سخن گفتم، تا قلبت آرامش یابد" ( سیمای معراج پیامبر، نقل از  ارشاد القلوب، جلد 2 ص 28 و 29- بحارالانوار جلد 18، ص 386- الجواهرالسنیه، ص 228).

حالا استاد محترم شما خودتان قضاوت نماید  که پیامبر دلش از دیدار و سخن گفتن با خداوند آرامش نمی یابد و خداوند بزرگ و متعال  "جبرآ" باید صدای خود را مثل صدای علی بسازد تا قلب پیامبر را آرامش بدهد. پس باید بپذیریم که پیامبر اسلام از دیدار با خداوند چندان خوش نبوده و در موجودیت خداوند  دلش به خاطر علی می تپیده.

پیامبر (ص) فرمود: در شب معراج در سیر خود در آسمانها، به هر گروه از فرشتگان که می رسیدم مرا بشارت می دادند، تا اینکه جبرئیل در یکی از محافل فرشتگان به من گفت:

" اگر همه امت تو در دوستی با علی (ع) اتفاق رای داشتند، و او را دوست می داشتند،  خداوند آتش دوزخ را نمی آفرید." ( سیمای معراج پیامبر ، نقل از بحار،  جلد 18، ص  388)

 

" پیامبر(ص) فرمود: در شب معراج، وقتی که خداوند مرا از مکه به سوی بیت المقدس سیر داد، در آنجا بر صخره بیت المقدس دیدم چنین نوشته بود. " معبودی جز خدای یکتا نیست، محمد(ص) رسول خدا است، او را به وسیله وزیرش تآ یید نمودم........... " به جبرئیل گفتم: وزیر من کیست؟ گفت: علی(ع) پسر ابوطالب است. وقتی که در سیر خود به صدره المنتهی (در آسمان هفتم) رسیدم، دیدم بر روی آن چنین نوشته شده است " همنا من خدای یکتا هستم، محمد (ص)  برگزیده من از میان آفریده هایم می باشد، او را به وسیله وزیرش تائید نمودم..." پیامبر(ص) سفر خود را ادامه داد  و تا به عرش پرورد گار جهانیان رسید ، و در آنجا هم همان کلمات نوشته شده  بود.(سیمای معراج پیامبر، محمد محمدی اشتهاردی  صفحه 203 ، موسسه انتشارات نبوی، قم، ایران ).

 

حالا استاد محترم شما خود قضاوت نماید که این گفته های آقایان مجلسی و امثال شان تا چه اندازه حقیقت دارد.

" آیا هنوز هم ادعا دارید که این نویسند گان و مفسرین " محترم" شما حقایق را می نویسند.

آیا خداوند پیامبر محبوبش را به وسیله علی بن ابی طالب تائید نموده است؟؟

 

از ابن عباس نقل شده:" رسول خدا(ص) فرمود: در شب معراج همراه جبرئیل تا آسمان هفتم سیر کردیم، در آنجا جبرئیل گفت: آخرین نقطه سیر من تا اینجا است، دیگر نمی توانم بالا تر بیایم، سپس مرا به طور سریع به سوی حجاب نور بردند، در آنجا ناگاه فرشته ای را به شکل علی(ع) دیدم، و نام وی علی بود، و در قسمت تحتانی عرش سجده می کرد و چنین دعا و نفرین می کرد:

خدایا! علی(ع) و فرزندان و دوستان و شیعیان و پیروانش را بیامرز و دشمنان و مخالفان و حسودان به مقام وی را لعنت کن، همنا تو بر هر چیزی توانا هستی." ( سیمای معراج پیامبر ص 209-210 بر گرفته از مناقب آل ابیطالب، جلد 2 ، 233)

خوب آقای استاد، آیا هنوز هم جای شک و تردید باقی خواهد ماند که داستان های این نویسند گان مغرضانه نبوده . قسمی که خود مشاهده می فرماید، این نویسند گان حتی به مقام خداوند و پیامبر خود شان هم بی احترامی کرده اند تا افراد مورد نظر خود را بیشتر از آنچه که  بوده اند معرفی نمایند.

 

شما نوشته اید:.

"اکثریت مفسرین اسلامی به این عقیده اند که "کوثر" خیر کثیر معنی میدهد و همچنان به اتفاق آراء، کوثر را نهری در بهشت گفته اند. مفسر معروف روح المعانی که ضمن همه ا حتمالات متعدد یک احتمال دیگر هم علاوه میکند و آن را اشاره به  ،فاطمهء زهرا(س) میداند".

خوب، آقای استاد با آنکه اکثریت مفسرین به ا تفاق آراء کوثر را نهری در بهشت گفته اند، این برای شما کافی نبوده و شما "یک احتمالی دیگری را" که آقای روح المعانی افزوده، انتخاب نماید.

 این بر میگردد به خواست خود فرد  که کدامش را می پذیرد. اکثریت مفسرین را یا آقای روح المعانی را؟؟!!.

 

در قسمت منابع "دلخواه" خود باید متذکر شوم که این کاملا یک سخن بیجا میباشد که شما تصور کرده اید که آن تفاسیر "تفاسیر" دلخواه من بوده است.  حقیقت این است که من قسمی در مطلب قبلی هم  متذکر شدم، ترجمه های قرآن را از مترجمین مختلف از کشور های مختلف انتخاب نموده بودم.  ترجمه و تفسیر آقای "مهدی قمشه ای" از ترجمه های بسیار معتبر در "قم" ایران می باشد.

آقای استاد باید خدمت تان به عرض برسانم که اگر ما از این قهرمان سازی ها دست نکشیم چیزی  جز ادامه  کشتار  همنوعان  ما  نصیب ما نخواهد شد.

 

حالا توجه فرمایید که نویسنده و متفکر خیلی مشهور" اسلامی" در اثر بی نظیرش که در ایران خیلی از اعتبار بر خوردار است در قسمت امام صادق چه می فرماید.

" امام صادق(ع) فرمود"  نزد ما  است مصحف فاطمه(ع) و چه می فهمند که مصحف فاطمه چیست؟ گوید: گفتم: مصحف فاطمه(ع) چیست؟ فرمود: سه برابر این قرآنی  که  میان شما است در آن است و به خدا یک کلمه هم از این قرآن شما  در آن نیست، گوید: گفتم:  به خدا علم کامل این است، فرمود: این علمی است ولی آن علم نهائی و کامل نیست، و ساعتی خاموش شد و باز فرمود: به راستی در نزد ما است علم آنچه بوده و علم هر چه خواهد بود تا قیام ساعت ...........( اصول کافی، جلد دوم،  صفحه 237)

حسین بن ابی العلاء گوید: از امام صادق(ع) شنیدم می فرمود: به راستی در نزد من جفر ابیض است: گفتم:آن چه چیز است؟ فرمود: زبور داود، تورات موسی، انجیل عیسی، صحف ابراهیم، احکام حلال و حرام و مصحف فاطمه(ع)، متعقد نیستم که در آن قرآنی باشد با این حال در آن است آنچه مردم راجع به آن به ما نیاز دارند و ما به احدی نیاز نداریم و آنقدر جامع است که در آن حکم مجازات به یک تازیانه و نصف تازیانه و ربع تازیانه و غرامت خراش هم در آن درج است . .........( اصول کافی، جلد دوم صفحه 239 )

اصول کافی از جمله کامل ترین و صحیح ترین مجموعه احادیث امامان اهل تشیع بشمار می آید.  من  به تشویق یکی از  ملا های" اهل تشیع" آن را مطالعه کردم. از ملای مذکور پرسیدم که کدام کتاب احادیث قابل اعتماد بیشتر است ، وی  کتاب "اصول کافی" را برایم پیشنهاد کرد.

خوب استاد محترم بقول "اصول کافی" امام صادق هر علمی دیگری نزدش بوده  بجز از علم قرآن. حتی امام محترم می فرماید " قرآن شما" نه قرآن  خودش .

 

آقای استاد نوشته اید:

" شاید دیگر آیهء مبارکه افک دال بر پاکدامنی ام المومنین حضرت عایشه(رض) میباشد، در حالیکه  اسم وی در قرآن مجید ذکر نشده است. شده می تواند بگوئیم این آیه در باره ء  حضرت عایشه (رض) نیست؟؟"

آقای استاد، بسیار جالب است که شما خود می گوید  که آیه مبارکه افک در قسمت پاکدامنی حضرت عایشه(زض) آمده. اما  زمانیکه  سوره احزاب( به گفته  شما ال احزاب) به شکل کاملا واضیح از زنان  پیامبر اسلام سخن می گوید، اما شما قبول ندارید که در قسمت زنان پیامبر نازل شده باشد. حالا بخاطر واضیح شدن موضوع لازم می بینم که هر دو مورد را خدمت شما و دوستان دیگری که این مقاله را می خوانند  بیاورم تا  ببینیم که واقعیت چه است.

سوره نور آیات 11 – 16

همنا آن گروه منافقان که بهتان به شما مسلمین بستند نپندارید ضرری به آبروی شما می رسد بلکه خیر و ثواب نیز خواهید یافت و هر یک از آنها به عقاب اعمال خود خواهند رسید.....................(11).   آیا سزاوار این نبود که شما مومنان زن و مرد تان چون از منافقان چنین بهتان  و دروغها شنیدید حسن ظنتان در باره یکدیگر بیشتر شده و گویید این دروغی است آشکارا......(12)  چرا منافقین بر دعوی خود چهار شاهد اقامه نکردند.........(13). اگز فضل و رحمت خداوند شامل حال شما نبود.......(14). زیرا شما آن سخنان منافقان را از زبان یکدیگر تلقی کرده .......(15)چرا به محض  شنیدن این سخنان نگفتید این تهمت به خدا  است........(16)

 استاد محترم شما  موافق هستید که این آیات در قسمت عایشه (رض) نازل شده است در حالیکه بگفته خود تان هیچ تذکری از اسم عایشه در این آیات نشده است.

حالا چرا در قسمت  سوره احزاب موافق نیستید که در قسمت خانم های پیامبر اسلام نازل شده و آنان را مورد خطاب قرار داده و خاندان نبوت معرفی می نماید.  سوره احزاب بشکل کاملا آشکار زنان پیامبر را مخاطب قرار می دهد و می گوید " شما زنان پیامبر" . قسمی که  شما خود مشاهده می فرماید که آیات  30 – 34 مشخصآ در قسمت "زنان پیامبر" صحبت می نماید و ایشان را "اهل بیت" معرفی می نماید.

 

سوره احزاب آیات  30-34 :

ای زنان پیامبر از شما هر که به کاری ناروایی دانسته اقدام کند او را دو برابر دیگران عذاب کنند و این کار بر خدا سهل است.(30) و هر که از شما مطیع فرمان خدا و رسول باشد و نیکو کار شود پاداشش را دوبار عطا کنیم و برایش روزی بسیار نیکو مهیا سازیم.(31). ای زنان پیامبر  شما مانند دیگران نیستید......(32) در خانه های تان بنشینید  و آرام گیرید............ خداوند چنین می خواهد که رجس و هرآلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک گرداند(33).  و از آن همه حکمت و آیات الهی که در خانه های شما تلاوت می شود متذکر شوید و پند گیرید...........(34).

مگر این آیات که به این صراحت از ابتدا تا آخر در قسمت زنان پیامبر سخن می گوید برای شما کافی نیست که شما لازم می بینید به تفاسیر مراجعه نماید.

قسمی که قبلا متذکر شدم همین تفاسیر و احادیث  جعلی از اشخاص مغرض باعث شده که   نفاق در بین مردم ایجاد گردد. مگر شما کدام نکته ای را در این آیات دیده اید که دال بر "اهل بیت" بودن علی و فاطمه زهرا باشد.

حالا بخاطر اثبات نظر من  در قسمت  اینکه  اکثریت این تفاسیر  مغرضانه و در خدمت یک گروپ مشخص بوده است ،  توجه فرمائید  به تفسیری  کاملا مختلف از آیه "افک"  که  نقل آن در کتاب "نقش عایشه در احادیث اسلام" ذکر شده .

" و چون به کتاب حدیث و سیره "مکتب اهل بیت" مراجعه نماییم، در روایات بسیاری از امیر المو منین، علی بن ابی طالب و امامان از فرزندان او، امام باقر و امام صادق و امام رضا(ع) چنین آمده است: "یادشاه  قبط غلامی به نام "جریح" و کنیزی به نام " ماریه قبطیه" را برای رسول خدا هدیه فرستاد. آن دو اسلام آوردند و اسلامشان نیکو گردید.  رسول خدا آن کنیز را نزد خود نگه داشت و ابراهیم را به دنیا آورد. رسول خدا اصحابش را فراخواند و آنها  جریح را دیدند و توطئه آن گروه آشکار گردید و تهمتشان باطل شد. آنها نیز، نزد رسول خدا آمدند و آمرزش خواستند...." پس از آن آیات مربوط به "افک" نازل شد. و "ماریه" و "جریح" را از تهمتی که بدان متهم شده بودند تبرئه نمود".  ( نقش عایشه در احادیث اسلام، صفحه 217، نقل از  تفسیر برهان، تفسیر آیه افک از سوره نور و تفسیر البیان و الدرر و الغرر، سید مرتضی)

استاد محترم این بود یکی از تفاسیر که کاملا برداشت متفاوت در قسمت "افک" داشت.

 

حالا به احادیثی توجه فرمائید که خیلی به سادگی می توان  جعلی بودن شان را ثابت نمود.

 

" هنگامیکه آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین" نازل شد، رسول خدا(ص) بر بلند ای "صفا" رفت و فرمود: ای فاطمه دخت محمد! ای صفیه دخت عبدالمطلب! ای فرزندان عبدالمطلب! من در برابر خدا برای شما مالک چیزی نیتسم. هر چه می خواهید از اموال من بخواهید." ( نقش عایشه در احادیث اسلام، نقل از صیح مسلم، جلد 1، ص 192؛ سنن نسائی، جلد6 ص 250؛ مسند احمد، جلد 2 ص 360 و جلد 6 ص 187؛ صحیح بخاری، جلد 2 ص 179؛ سنن ترمذی، ج9 ص 191؛ و جلد 12 ص 59).

از ابو هریره روایت است که: هنگامیکه آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین) نازل شد، رسول خدا (ص) قریش را فراخواند  و  فرمود: چون گرد آمدند عام و خاص و  مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای فرزندان کعب بن لوی!  ای ..... ای ...... ای ...... ای فاطمه! خودت را از آتش برهان که من در برابر خدا برای شما چیزی نیستم، جز آنکه شما حق خویشاوندی دارید و بزودی آن را جبران می کنم" ( همان کتاب ص 340، نقل از صیحح مسلم، ج1 ص 192؛ سنن نسائی،ج6 ص 248؛ مسند احمد، ج 2 ص 333 و 519).

"از ابوهریره روایت است که گفت: "رسول خدا(ص) هنگامی که (آیه انذر عشیرتک الاقربین) نازل شد، فرمود: " ای گروه قریش! ای ..... ! ای ......!  ای ........! ای فاطمه دختر رسول خدا! هر چه از من می خواهی بخواه که من به هیچ روی تو را از خدا بی نیاز نمی کنم." ( همان کتاب ص 340؛ نقل از صحیح مسلم، ج1 ص 192-193؛ سنن دارمی،ج2ص305؛  مسند احمد، ج2ص350 و 399؛ تفسیر سیوطی،ج5 ص96؛  درالمنثور،ج5 ص96).

از ابوامامه" روایت است که گفت: " هنگامی که آیه ( انذر عشیر تک الاقربین) نازل شده، رسول خدا(ص) بنی هاشم را فراخواند و آنها بر درب............................ به آنان فرمود....................................ای بنی هاشم! ای .......! ای عایشه دخت ابی بکر! ای حفصه دخت عمر! و ای ام سلمه! و ای فاطمه دخت محمد! جان های خود را از خدا خریداری کنید.  در برابر خدا برای شما کاری نمی توانم کرد و شما را بی نیاز نمی کنم." عایشه گریست و گفت: : آیا چنین روزی که تو به هیچ روی ما را بی نیاز نکنی خواهد آمد....؟"( نقش عایشه در احادیث اسلام ص 342، نقل از  تفیر سیوطی، دارالمنثور، ج 5 ص 96)

حالا استاد محترم به مدارک که  جعلی بودن این احادیث را ثابت می نماید  توجه فرماید.

همه علما و مفسرین بر آنند که آیه ( انذر عشیرتک الاقربین) از سوره  شعرآ در "مکه" و در سال سوم بعثت نازل  شده است.( تاریخ طبری ، حوادث سال سوم بعثت، ج1 ص 1169-1174 ؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2 ص 44؛ ابن کثیر، ج3 ص 37؛ تاریخ الخمیس،ج1ص287؛ انساب الاشرف، ج1 ص 116؛ الاکتفاء کلاعی، ج 1 ص279-280 چاپ مصر)

 

حالا ببینیم که حضرت عایشه خانم پیامبر اسلام و فاطمه زهرا دختر پیامبر  در کدام سال تولد شده اند.

حضرت عایشه (رض) در سال چهارم بعثت بدنیا آمد بود و در مدینه در هجرت با پیامبر اسلام ازدواج کرد. ( نقش عایشه در احادیث اسلام؛ تارخ طیری در باره وقایع سال چهارم بعثت،  نقش عایشه در تاریخ اسلام و ده ها کتاب دیگر).

"فاطمه زهرا(ع) در سال پنجم بعد از بعثت به دنیا آمده است.( اصول کافی،ج1 ص 487؛ تاریخ الائمه، ابن ابی ثلج، ص 6؛ تاج المواالید، طبرسی، ص 97؛ المستدرک علی الصحیحین،ج3 ص 156).

نکته جالب دیگری که در این احادیث  به مشاهده میرسد این است که  پیامبر سه دختر دیگر هم  داشت که ازدواج کرده بودند و به سن بلوغ هم رسیده بودند. مگر هیچگاه از آنان  ذکری  در این موقع نکرده است اما از دختریکه هنوز متولد نشده اسم می برد و وی را از آتش دوزخ هشدار می دهد.

آیا پیامبر اسلام  فاطمه زهرا و عایشه صدیقه را قبل از تولد شان به اسلام دعوت کرده بود؟؟

 

زمانیکه ما این احادیث  را در معتبر ترین کتاب های احادیث از جمله "صحیح بخاری و صحیح مسلم" که درست ترین احادیث تلقی می شوند، در قسمت آیه (انذر عشیر تک الاقربین) میبینیم و در ضمن به این سادگی دروغ بودن شان را در می یابیم ،باید از خود این پرسش را نمایم  که آیا می شود به  دیگر احادیث  اعتماد کرد؟؟

آیا  می تواند غیر از این باشد که هر شخص و یا گروه به خاطر پیشبرد اهداف خود شان احادیثی جعل کرده اند و به پیامبر خود دروغ بسته اند؟؟.

توجه فرمائید به حدیثی دیگری که مثل صد ها حدیث جعلی بخاطر "قهرمانتر" ساختن افراد مورد علاقه ساخته شده .

"حضرت خضر 5 سال هر روز صبح به دیدار ابو حنیفه می آمده و احکام دین را از او می آموخته، وقتی ابو حنیفه در گذشت، خضر دعا کرد و گفت، خداوندا اگر من پیش تو قرب و منزلتی دارم، به ابو حنیفه اجازه بده تا  در قبر مرا آموزش دهد و من نیز چون گذشته، مردم را آموزش داده و از اهل طریقت گردم، خداوند دعای خضر را مستجاب کرد و او توانست مدت 25 سال در قبر از محضر ابو حنیفه استفاده نماید".( فروغ ابدیت ص 262، نقل از " الیاقوت فی الوعظ، ص 48)

مالکی ها می گویند: با قلم قدرت بر ران مالک نوشته شده بوده: او حجت خدا در زمین است، وی اصحاب فوت شده خود را از قبر احضار و ضمن رد نکیر و منکر از ایشان، به آن دو فرشته  اجازه نمی دهد که از یارانش حساب بکشند.( فروغ ابدیت ، نقل از مشارق الانوار عدوی، ص 88)

 

حالا مشاهده فرمائید که بزرگان اسلام در باره احادیث چه گفته اند.

"  از قاسم روایت است که گقت : عمر فاروق(رض)  از مردم خواست تا اگر حدیثی در اختیار دارند، برای او فرستند،کسانی که روایتی در اختیار داشتند، برای عمر فرستادند . عمر تمام آنها را جمع کرد و آتش زد، و گفت: اینها مطالبی است که برخی از ما، همچون اهل کتاب(یهودیان)، آنها را درست کرده و هیچ واقعیت ندارند.(کتاب تقیید العلم، نوشته خطیب).

" رسول(ص) فرمود: چیزی از قول من ننویسید، و اگر کسی چیزی غیر از قرآن نوشته است، آن را محو و نابود کند".(سنن دارمی و مسند احمد)

"پس از رحلت رسول خدا ابوبکر(رض) مردم را گرد آورد و گفت اکنون که رسول خدا تازه از دنیا رفته است در مورد روایات او، اختلاف و جود دارد، آینده وضع بدتر از این خواهد شد، بنابراین چیزی از قول آن حضرت نقل نکنید، اگر کسی چیزی از شما پرسید، بگوید کتاب خدا در میان ماست، حلالش را حلال بدانید، و حرامش را حرام.(فروغ  ابدیت ،ص 54 ، نقل از اضوا علی السنه المحمدیه/53)

حضرت عایشه(رض) داستان را چنین می گوید: پدرم شبی رابا  ناراحتی بسر برد، صبح گفت دخترم احادیثی که نزدت است بیاور، آوردم، آنها را از من گرفت و آتش زد، آنگاه در توجیه کار خود گفت: ترسیدم من بمیرم و این احادیث پیش تو بماند و در بین آنها، روایات دروغی باشد و من مسول باشم.

 

شما نوشته اید :

" هیچ عقل سلیم آنچه را از کتاب " قصه هجرت"  آورده اندقبول نمی نماید. زیرا اولا  اعتبار آن کتاب  با مقایسه ء کتاب عبدالفتاح  عبدالمقصود جای تامل است".

شما خود مرا به این متهم کرده اید که غیر از کتاب های دلخواه خود  کتابها دیگر را قبول ندارم. پس چه شده که شما هم  ارزش کتاب" قصه هجرت" را  کمتر از کتاب "عبدالفتاح  عبدالمقصود" می دانید. مگرگفته شما  به این معنی نیست که شما هم غیر از کتا بهای" دلخواه" خود دیگر کتابها را قبول ندارید.

آقای استاد ، امیدوارم کتابهای  احادیث ، صحیح بخاری، صحیح مسلم، اصول کافی، را  در فهرست کتابهای  " بی نام و نشان"  اضافه نکنید

آقای مجددی سال قبل در صحبت اش در تلویزیون "عمر خطاب" که از لاس انجلس، امریکا پخش می شود، فرمودند که، "اگر یک حدیث از احادیث " صحیح بخاری" به قرآن مطابقت نداشته باشد من همه کتابهایش را آتش می زنم". باید خدمت استاد محترم به عرض  برسانم که  احادیث صحیح بخاری  مورد قبول تمام مسلمانان " اهل سنت" می باشد، نه تنها آقای

مجددی . اگر استاد محترم در این زمینه شک و تردید دارند می توانند صدق این گفتار را تحقیق نمایند.

اما در باره "اصول کافی" فکر نمی کنم استاد مخالفت داشته باشند. چون کتابهای "اصول کافی" در قم از اعتباری بعد از قرآن بر خوردار است.

 

شما نوشته اید:

"سپس آقای زمانی با ادامهء همین قسمت  دو مطلب کاملا ضد و نقیض  را تذکر می دهند. اول اینکه تهی دستی علی را رد کرده  و میگوید که  تنها انگشری را که علی به سائلی هدیه داد  قیمت آن معادل با خراج یکساله کشور شام بود... و از طرف دیگر می گوید که  حضرت زهرا به پیامبر گفت " مثلیکه مرا برای مردی  تهی دستی از قریش ذخیره کرده ای.."

بله استاد محترم ،من این جملات را از قول کتاب "قصه هجرت " ذکر کرده ام. اما قسمی که از نوشته  شما معلوم می شود ، شما به هدف من متوجه نشده اید. باید خد مت تان عرض بدارم که یکی از اهداف من در مطلب ارسالی  این بود که "ضد و نقیض " بودن این نویسدگان را خدمت تان ارایهء بدارم. تا بدان وسیله شما و دیگران را هشدار داده که نباید به این نویسند گان اعتماد کرد. چرا که اینان همیشه کوشش کرده اند افراد مورد نظر خود را "قهرمانتر" از دیگران معرفی نمایند.

شما نوشته اید:

"من از آقای زمانی می پرسم که این وصیتنامه  چند سال بعد از زمان خواستگاری  علی(ع) از زهرا(س) صورت گرفته؟"

بلی استاد محترم این کاملا واضیح است که از زمان ازدواج علی بن ابی طالب تا زمان  نوشتن وصیت نامه خیلی وقت زیادی گذشته.

خوب حالا فرض می کنیم  که علی بن ابی طالب در زمان ازدواج اش با فاطمه زهرا  کاملا یک شخص تهی دست بوده، و  شما هم  در نوشته قبلی تان  متذکر شده بودید که بعد از رحلت پیامبر (ص) علی بن ابی طالب خانه نشین شد و مزارع و نخلستانهای "فدک" از ایشان گرفته شد.

حالا این پرسش را از خود بکنید که چطور امکان دارد که با وجود این هم علی بن ابی طالب در زمان وفاتش این قدر مال دنیا را ذخیره داشته. و همچنان در سالهای خیلی قبل از رحلت اش "انگشتر  ملیون درهمی" خود را به سائلی هدیه  می دهد.

پرسش دیگرم این است که : آیا این همه مال را در زمان خیلی محدود که منحیث "خلیفه" چهارم امور را بدست داشت جمع آوری نموده بود؟.

سوره انفال آیه 28 چنین می فرماید:

".. و محققآ بدانید که که شما را مال و فرزندان  فتنه  و ابتالی بیش نیست و در حقیقت اجر اعظیم نزد خدا است..."

با وجود که قرآن به صراحت  جمع آوری سرمایه را منع می نماید اما علی بن ابی طالب در زمان وفات اش این همه مال و دارائی را داشته.

بار دیگر خدمت استاد محترم متذکر می شود که که من قصد تخریب "اصحاب پیامبر" را ندارم. هدفم این است که "ما ها" نباید به دروغ های که در این کتابها مختلف در قسمت "قهرمانتر" ساختن اشخاص مورد نطر شان می گویند، گوش بدهیم.

توجه فرمائید به این دو حدیث ذیل در قسمت معاویه که ضد و نقیض بودن/جعلی بودن شان  حتی برای یک کودک خورد سال هم آشکار است:

"فردی به نام محجن ضبی در شام به دیدار معاویه- که دشمن امام علی (ع) بود- رفت، و برای رضایت و خشنودی او گفت: از نزد بخیل ترین انسانها آمده ام، معاویه گفت: وای بر تو چه گفتی؟ علی را می گویی؟ من می دانم که اگر او خانه ای از طلا و خانه ای از کاه داشته باشد، اول خانه طلا را انفاق خواهد کرد. (شرح ابن ابی الحدید 1/22).

 

" معاویه سب علی (ع) را  سنتی قرار داده بود  که مزدوران وی  در سر زمین های حکومتش به آن تبرک می جستند".( کتاب "با نور فاطمه هدایت شدم"، ص 283)

حالا استاد محترم خود تان قضاوت نماید که چطور امکان دارد که در یک مورد معاویه "بد گوئی" در قسمت  علی بن ابی طالب را سنت قرار داده بود و در مورد دیگر خود به آن شخص مذکور آن جمله فوق  را گفته باشد.

 

شما نوشته اید:

جناب آقای زمانی! مگر ده ها بار حضرت عمر فاروق (رض) نگفته است: " اگر علی نمی بود عمر هلاک می شد............... شما اگر به فرمایشات  عدیدهء حضرت عمر فاروق(رض) معلومات داشته باشید، آنگاه  مقام  علی و فاطمه (رس) را میشناسید. بیایید اعتقادات خود را  مثل میراث پدران بخود نگیریم. بهتر است ما تحقیق، تتبع، و تامل نمائیم تا در رستاخیز، شرم سار و خجل نگردیم."

بلی آقای استاد شما خیلی درست فرموده اید. ما باید عقاید خود را مثل میراث پدران خود نگیریم.

اما در قسمت گفتار عمر فاروق(رض) چرا نفرموده اید که  شما در کدام کتابها مطالعه نموده اید که حضرت عمر فاروق (رض) در باره حضرت علی(رض) این کلمات را گفته باشد. چرا قبول زحمت نفرموده اید  و اسم آن منابع را ذکر نکرده اید.

 شما خود در مطلب اولی تان نوشته اید: " بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) علی بن ابی طالب(ع) خانه نشین شد و فدک از فاطمه زهرا(س) گرفته شد".

مگر  چرا هیچگاه از خود این پرسش را نکرده اید که اگر این همه داستان ها حقیقت داشته باشد، پس چرا " حضرت عمر فاروق(رض) فدک را به فاطمه زهرا نداد. آن شخص کی بود که حتی قدرت و توانش بیشتر از عمر فاروق و ابوبکر صدیق بود که علی بن ابی طالب را خانه نشین ساخت و سر مایه ایشان را که میراث پیامبر اسلام بود از ایشان گرفت.

هیچ عقل سلیم این داستان های  ضد و نقیض  را نمی تواند بپذیرد. هر انسان با عقل می تواند دروغ بودن این داستان ها را در یابد. علت  اینکه چرا این داستان های  ضد و نقیض وجود دارد این است که هر کسی بخاطر پیشبرد اهداف خود قصه و داستانی را از پیامبر اسلام  جعل کرده اند.

 باز هم از استاد  محترم می پرسم. آگر  واقعآ این داستان در باره حضرت عمر فاروق و تمجیدش از علی پس ابی طالب صحت دارد  پس چرا ، امام زمان پس از ظهورش، بقول  بحارالانوار جلد سیزدهم فصل آخر، همان حضرت عمر فاروق را این قدر مورد شکنجه قرار می دهد.

آیا هنوز هم جای تردید برایتان باقی خواهد ماند که این" ما ها" نیستیم که نفاق افگنی می نمایم بلکه تخم نفاق قبلا توسط این نویسند گان "با نام و نشان" افگنده شده است.

 

شما نوشته اید:

"اگر آقای زمانی تسلسل جملات ، مبدا و خبر جملات را درک کرده باشند، زندگی ساده و در نقش یک مربی بزرگ بودن حضرت زهرا (س) را قبل از رحلت  پدر بزرگوارشان میرساند و جای بسیار تاسف و عدم توجه شما است که این هفتادو پنج روز را به آن ارتباط داده اید، که کاملا دور از توقع، بیمورد و  خنده آور میباشد."

در این ارتباط باید  خدمت آقای استاد  به عرض برسانم که اگر واقعآ این داستان صحت داشته باشد. پس چه شد زمانیکه فاطمه زهرا دست دو پسر خود را گرفته و خانه به خانه انصار  رفت و از آنان کمک خواست، اما هیچ کس حاضر نشد به وی کمک نماید.

"

فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر(ص)  به مخالفت ابوبکر و به دفاع از علی(ع) بر می خیزد. اما از این امر که مسلمانان را دور اهل بیت جمع نماید، نتیجه ای نگرفت و نا امید شد. و همچنان  فاطمه شبانه به خانه های انصار با دو پسر خود می رفت و از آنها کمک می خواست و چون از این اقدام نا امید شد، از آنان اعلام نارضایتی کرد و در حال که به راستی از آنان دل شکسته شده بود، وصیت کرد تا وی را شبانه و مخقیانه دفن نماید ( تاریخ تشیع جلد اول، صفحه 80 ، نقل از  شیخ صدوق ، و معانی الاخبار ص 356 ، السقیفه و فدک ص 147)

چطور امکان دارد کسی که تا دیروز منحیث یک" مربی بزرگ" در بین مسلمانان دارای این همه  اعتبار و محبوبیت  بود اما روز بعدش هیچ کسی حاضر نبود کمک اش نماید.

من متقدم که این داستان هم مثل هزار ها داستان های دیگر جعلی میباشد.

 آقای استاد نوشته اید که شما در هیچ قسمتی از نوشته تان  خانه علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا  را برتر از خانه پیامبر اسلام نگفته اید!!.

شما در نوشته قبلی تان چنین نوشته اید: " خانهء فاطمه وعلی (ع) یگانه خانهء بود که هم زن وهم شوهراز گناه وانحرافات معصوم وبه فضائل وکمالات انسانیت آراسته بودند".

مگر از این واضیح تر می شود گفت که خانه علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا بر تر از هر خانه دیگر می باشد.

اگر بنظر شما خانه پیامبر، علی  و فاطمه زهرا یک خانه بود، پس چرا نگفتید که خانه پیامبر علی و فاطمه، یگانه خانه بود که هم زنان و هم شوهران شان از گناه و انحراف معصوم بودند....."

در حالیکه این کاملا آشکار است که خانه پیامبر خانه های بوده که زنان شان در آن زندگی می کردند.

 شاید مشکل  شما در این قسمت این باشد که شما هنوز هم به این باور هستید که علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا از جمله "اهل بیت نبوت" بودند. و این مشکل بخاطر اعتماد مطلق تان به آن احادیث جعلی خلق شده است.

 

آقای استاد در قسمت اخیر چنین نوشته اند:

"در قسمت اخیر مقالهء پر محتوا  خود، آقای زمانی از دشمنان حضرت زهرا(س)، از آنانیکه بی احترامی  و ستم را در حق شان روا داشتند، از علت خانه نشینی  حضرت علی(ع) و از دست دادن نخلستانهای فدک ، معلومات و وضاحت خواسته اند."

بلی آقای استاد این خیلی مهم است که شما جواب اش را بنویسید.

  شما نوشته اید:

"آقای زمانی خود شان جواب سوال خود را می داند. .... و ما بخاطر اخوت اسلامی و افغانی و اوضاع نا بسامان بلاکشیده مسلمان ها از جوابی که باعث نفاق شده و هیچ دردی را هم  دوا نمی کند پرهیز می داریم".

این جواب شما به آن می ماند که کسی به دفتر پولیس برود و ادعا نماید که شخصی/اشخاصی  اموال خانه اش را دزدی کرده یا خانم و اولاد هایش را بقتل رسانیده. اما زمانیکه پولیس از وی بپرسد که کی این کار را کرده  بعد  شخص موصوف بگوید که " می دانم اما نمی گویم".

آقای استاد مگر چرا "مردانه وار" نمی گوید که آنان کی ها بودند که این اعمال زشت را در قسمت – پاره تن پیامبر- انجام دادند. اگر واقعآ به این عقیده  هستید که جواب دادن به آن  " هیچ دردی را دوا" نمی کند، پس چه  ضرورتی به یاد آوری داشت.؟؟

من متعقدم اگر این داستان تان صحت داشته باشد پس آنانیکه این اعمال را مرتکب شده اند مسلمان نبوده اند.

نه، آقای استاد دلیل جواب ندادن تان به آن پرسش چیزی دیگر می باشد.

مگر خود تان در ابتدای  مقاله تان ننوشته اید که : " باید گفت کسانی که شهامت و جرئت بیان حق را بصورت آشکار و محض رضای الهی داشته باشند، هیچگاه زیر پوشش نام مستعار برای آنکه کسی  ایشانرا نشناسد، مخفی نمی شود. مردانه وار با چهره واقعی  آنچه دارد  ارائه می نماید".

مگر چه شد که حالا شما نمی توانید "مردانه وار" حقایق را بنویسید. آیا بنظر شما  جواب دادن به این سوال  تفرقه  افگنی در بین مسلمانان میباشد؟

آیا آنانیکه این "عمل زشت" را در برابر "پاره تن پیامبر" انجام داده اند مسلمان بوده اند؟

چرا شما هم مثل باقر مجلسی و صد ها نویسنده دیگر  "مردانه وار" نظر تان را نمی گوید؟.

آقای استاد بسیار جالب است که شما بر خلاف تمام نویسند گان" اهل تشیع" از جواب این سوال خود داری می نماید. در حالیکه همه  نویسند گان قابل اعتماد شما قبلا هر کدام به جواب این سوال پرداخته اند و هیچ کدام شان ، به  آن" تفرقه افگنی" که شما کوشش می کنید اجتناب نماید،  اعتنائی نکرده اند. چون بنطر آنان کسانی که این جنایت "زشت" را در قسمت "پاره  تن پیامبر" مرتکب شده اند، مسلمان نبوده اند.

آقای استاد شما می خواهید " هم شهید و هم غازی شوید". هم  به ارتباط جنایات مرتکب شده در قسمت "پاره تن پیامبر" "جگر خونی" می نماید و هم از افشای  نام کسانیکه آن "جنایات" را مرتکب شده اند خود دارای می کنید.

 واقعیت این است که  تعصب، پیروان هر مذهب ویا  راه سیاسی ایشان را بر آن داشته تا- برای بالا بردن ارزش اندیشه خویش- به جعل حدیث و روایت دست بزنند.

اگر انسان افکار و عقایدش را جزو وجود و کیان خود بداند، حاضر نیست که انتقادی در مورد عقایدش بپذیرد-هر چند که انتقاد حتی بنفع خودش و عقایدش هم  باشد. چون گمان می کند انتقاد از عقاید او به معنی انتقاد از وجود و کیان اوست،پس بر اساس غریزه حب نفس و دفاع از خود- بدون درک آگاهی- با تمام نیرواز "عقیده اش" دفاع می نماید.

 علاقه  نا آگاهانه  به هر  "عالم" و" نویسنده"  ، یکتعداد اشخاص  را  وادار  کرده تا بدون فکرو اندیشه از آنان تقلید نمایند. در بعضی موارد ترس همراه تاثیر وراثت و تربیت، انسان را مجبور می سازد از عقاید و افکاری دفاع نماید که در واقعیت  حتی ضد مقدسات خودشان هم می باشد.

این پیروی های نا آگاهانه  از بزرگترین حجابهای است که مانع از کشف حقیقت می گردند.

 

با احترام

ساحل زمانی

سپتمبر 16 ، 2008

 

مآخذ :

1-قصه هجرت: "تاریخ زندگی و سیره رسول خدا"/ تالیف: حجته الاسلام و المسلمین علی نضری منفرد.- قم:  .1386(ISBN 978-964- 6314- 30-9 )

2-تاریخ طبری: تالیف: محمد بن جریر طبری/ترجمه: ابولقاسم پاینده/ انتشارات اساطیر بنیاد فرهنگ ایران.

3-نقش عایشه در احادیث اسلام/ تالیف: علامه سید مرتضی عسکری: دانشکده اصول دین، ایران . ISBN 964-5841-62-3

4-فروغ ابدیت/  تالیف  آیه الله جعفر سبحانی:  انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی: قم، ایران

5-اصول کافی: ثقه الاسلام کلینی(ره)/ ترجمه و شرح فارسی: نجف( مجموعه کامل احادیث اهل بیت)

6-بحارالا نوار: علامه باقر مجلسی: تهران و نجف

7-قرآن الکریم: ترجمه  مهدی الهی قمشه ای / موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض کاشانی: ایران

8- با نور فاطمه هدایت شدم/تالیف عبدالمنعم حسن؛ مترجم حسین محفوظی موسوی.- قم: بنیاد معارف اسلامی: کتابخانه ملی ایران.( (ISBN 964-6289-88-6

9- سیمای معراج پیامبر/ تالیف: محمد محمدی اشتهاردی/ ناشر: موسسه انشارات نبوی/ ایران