حکومت و عقلانیت

 

دکتور اسد آصفی

01-09-08

 

پیوسته به گذشته

ابن رشد دین و حکمت را دو راه رساننده افراد به حقیقت امور می داند . او میگوید « حکمت علمی است که با بکار گیری قیاس عقلی به دست می آید» از نگاه او « از آن جا که شریعت عهده دار تصحیح نوع نگاه افراد به غایت و مبادی هستی و تأمین کننده سعادت اخروی آنهاست ، سیاست،به عنوان یکی از مشتقات حکمت عملی، تدبیر نفوس ساکنان مدینه برای رسیدن به کمال شان را برعهده دارد.چنانچه در محیطی حاکمان و شهروندان در پی تحقق بخشیدن به این نگرش، از راه علم و حکم نمودن به آن باشند، مدینه فاضله شکل می گیرد. شریعت در این میان می تواند با تأ سیس و ارائه مدل یا تأیید الگویی، در پذیرش و انجام رفتار های هم آهنگ با مدل مطلوب، به افراد کمک کند. بنا بر تفکر بر اساس اعتقاد مسلمانان، شریعت بر حق است و همینطور تأملات عقلی و فلسفی از واجبات شرعی است. و هر آنچه از واجبات شرعی است، بر حق است، لهذا تأملات عقلی و فلسفی از واجبات شرعی است ؛ پس تأملات عقلی و فلسفی که محصول آن فلسفه است نیز حق است، از طرفی چون حق با حق در تضاد نمی افتد، بلکه با آن موافق است و به آن شهادت میدهد، در نتیجه فلسفه و دین نمیتوانند در مقابل با یکدیگر قرار گیرند، بلکه موافق هم اند و یکدیگر را تصدیق می کنند». اما باید به نکاتی در این خصوص توجه کرد. این که نوع تفکری که در صدد نوعی جمع کردن یا آشتی دادن میان امور مختلف است، اساسا" ریشه ای دیرینه برتفکری نو افلاطونی دارد. غزالی حقایق عالی و معارف والارا به عرفان نسبت داد و تفکر عقلانی را تحقیر کرده  و از قلمرو دین راند و کلام را به عنوان پاسدار مبانی دینی تعیین کرد. این طرح غزالی بر این تأکید میکند که حقیقت امری واحد است که میتواند برامد های مختلفی داشته باشد. پایه استدلا ابن رشد چه در توجیه حق بودن دین اسلام و چه در توجیه حق بودن فلسفه و تأملات فلسفی که دو مقدمه استدلال او هستند بر اعتقاد به خدا و در نتیجه اعتقاد به دین تکیه می کند. ولی محمد ارگون مینویسد :«.ابن رشد در باب تبیین نسبت اخلاق با علم، قائل به اولویت علم است، چون به واسطه آن ابعاد عمل روشن می گردد، و اخلاق برای علم و عمل هردو لازم است کما این که در فراگیری علم، علم منطق مقدم بر دیگر علوم است، چون فراگیری ان، زمینه رفع خطای ذهنی را فراهم می آورد». ابن رشد پس از منطق ، ریاضیات، طبعیات و ما بعدالطبیعه را قرار میدهد که هر یک مهارتی را جهت بهره گیری از میراث ارائه می دهد.

مواضع و آرای علمی ابن رشد:                                             

با گذر بر برخی موضع گیری های ابن رشد، چگونگی تعامل او با میراث سلف به دست می آید. اولین و مهمترین آن نحوه و نوع نگرش وی به  نسبت دین و دینداری با سیاست میباشد.      

               

 دیانت و سیاست                       

ابن رشد، عامل بلوغ فضایل علمی و رفتاری را تکرار و کسب مهارت میداند؛ همان طور که در مباحث نظری و ذهنی، آنچه باعث کمال آن میشود فراگیری و باز آموزی است. از نظر او بنا برین تحول در عالم انسانی، تابع تحول در سنن، قوانین و نهاده های برآمده از اجتماع می باشد و این تحول، تحولی در ملکات رفتاری و هیئات اجتماعی است. از نظر او آنچه اخلاق فاضله را تثبیت می کند تکیه و بنای بر فضیلت قرآنی می باشد. وی درمورد نسبت اخلاق با علم، قایل به اولویت عـــلم 

است، چون به واسطه آن ابعاد عمل روشن میگردد؛ و اخلاق برای علم و عمل هردو لازم است؛ کما این که در فراگیری علم، علم منطق مقدم بر دیگر علوم است، چون فراگیری آن، زمینه رفع خطای ذهنی را فراهم می آورد. ابن رشد پس از منطق، ریاضیات، طبیعیات و مابعدالطبیعه را قرار می دهد که هر یک مهارتی را جهت بهرگیری از میراث ارائه می دهد.                                         

نظرگاه دیگر ابن رشد نوع نگاه وی به جایگاه عقل انسانی است که آرای وی را با گذشته و میراث کهن در گیر میکند؛ به ویژه اعتباری که به جایگاه عقل بشری می بخشد همانند اعتبار مستفاد از مفاد نصوص شرعی است، یعنی فرآورده ها و یافته های آن را فرا زمانی و فرامکانی کرده و در عین حال آن را اساس بنای نظام تعاملی اجتماعی قرار می دهد.                                                    

از طرف دیگر، توانایی منطقی افاده محتواست که از آن اثر میتواند استفاده شود که در چارچوب خاصی سیر کرده یا نه و این چارچوب بر خوردار از چه پیامد هایی بوده است.                        

موضع گیری آخر ابن رشد ، نگاه نقادانه وی به فرآورده های دیگران است. در این زمینه عاطف عراقی مینویسد:                                                                                                       

کسی را نیافتم که این گونه نگاه نقادانه را دقیق و شامل بیان کند ار فلاسفه ای که در مشرق عربی بودند مانند فارابی و ابن سینا و یا در مغرب عربی همانند ابن باجه و ابن طفیل. وی اساس مواجهه نقادانه ابن رشد را متأثر از نوع نگاه وی به عقل می بیند به گمان وی، اساس فکری ابن رشد، نقد و نه تبعیت صرف آرای دیگران می باشت در این صورت « نقد راهی است برای حرکت، نه سکون؛ راهی است برای تجدید نه تقلید، راهی برای جنبش و تحرک است نه جمود» ابن رشد اکثر جریان های فکری زمانه خودش را مورد نقادی قرار داد؛ اگر رویه فقها را از جهت عدم توجه به فلسفه شریعت و تأدب بع آداب و اصول مورد نقادی قرار می دهد، رو به متکلمان، فلاسفه  را از جهاتی دیگر مورد نقادی قرار داده است. او متفکر برای آینده بود و است؛ نگاه تعاملی موجود در آثار ابن رشد، وی را متفکر می سازد که آینده و گذشته و وضع موجود را مورد کاوش قرار داده و از طریق آن و با عقلانیت بومی بنایی را بسازد که در ضمن داشتن نقاط قوت گذشتگان ، ضعف های موجود را بر طرف نماید .

 

مکتب معتزله                  

                                                                         

مکتب معتزلی یکی از مهمترین فرقه هایست که بر مبنای عقل گرایی در جهان  اسلام بوسیله واصل بن عطا (131ـ80 ق) یکی از شاگردان حسن نصرپدید آمد.  پس از هجوم اعراب علی رغم فضای بسته و استبداد مذهبی که حکومت های مختلف در کشور ها ایجاد کردند. اما بواسطه فضای فکری نسبتا" آزادی که عباسیان فراهم نموده بودند خردگرایانی به نام معتزله به جمع فکری آن زمان پیوستند، این گروه برای اثبات و استدلال افکار خود بسیاری از کتب فلسفی، نجوم، طب، ریاضیات و روانشناسی را از زبان های دیگر به عربی برگردادند و از این راه کمک بزرگی به توسعه علوم در کشور های اسلامی نمودند. آنها بوسیله علم کلام که امروزه به اسم علم استدلال می شناسیم نظرات و افکار خود را به اهل تفکر ارائه می کردند. علم کلام در آن زمان بو سیله دینمداران تکفیر شده بود( هنرو مهارت استدلال) اکنون هم در جوامع اسلامی جایگاه ندارد. بیشتر اعتقاد معتزلیان رنگ فلسفی داشت، انها انسان را فاعل مختار می انگاشتند  رفتار و گفتار انسان را فقط مولد اراده خدا نمیداستند و معتقد بودند هرکس مسؤل و خالق کار های خودش است و تنها در پرتوی عقل و نیروی خرد می توان به حقایق امور پی برد.                                                                      

معتزلیان قایل به اصالت اخلاق اند و به عینی بودن ارزش ها ی اخلاقی باور دارند و معتقدند صرف از نظر اینکه پیامبران آمده باشند یا نیامده باشند، اخلاقیات، ارزش مستقل خود را دارند، یعنی عقل آدمی میتواند بگوید چه کاری نیکوست یا نیست، هر امری را که عقل نکو یا نکوهیده می شمارد، خداوند هم نیکو و یا نکوهیده می انگارد.آنها عقل را پیشوا و رهنمون خود معرفی می کردندودر مورد ادیان می گفتند:« اگر مقصد از نماز فقط تضرع و خشوع در برابر خداوند است ، این مقصود از طریق نماز عیسوی ها ، یهود یان و زردشتیان حاصل میشد، حال اگر پیامبر فقط طریقه خود را حق اعلام کندو روش دیگران را غلط و باطل نامد چگونه میتوان او را منصف و عادل خواند؟  اگر مراد از مذهب و اصول و فروع دین اجرای عمل خیر و اجتناب از کار های زشت است ، پس چرا بعضی پیامبران اقرار نبوت خودرا جزء  ایمان قرار داده  می گویند هرکس پیامبری آنهارا قبول ندارد ولو اینکه نیکو کار باشد نجات نخواهد یافت. آنها کتاب های آسمانی را نشأت گرفته از ذهن پیامبران می دانستند و می گفتند اگر فصاحت و بلاغت دلیل آسمانی بودن کتاب است بسیلر آثری است که بی نظیر است. انها هم  به بسیاری از آیات این کتاب ها اشاره می کردند و می گفتند که محال است چنین سخنانی از جانب خداوند باشد.اهل حدیث  یا سنت که در نقطه مقابل معتزله قرار داشتند ـ به شدت طرفدار این عقیده بودند که کلام خداوند همانند ذات خداوند قدیم و غیر مخلوق است. معتزلیان طرفدار این باور بودند که کلام  خداوند مخلوق و حادث است. آنچه معتزله را از  سایر مذاهب و مکاتب اسلامی بر جسته و متمایز میسازد، گرایش انها به توجیهات عقلی است. آنها در برابر کرامات اولیا و الله و سحر و تأثیر آن موضع انکار آمیز و واقع گرایی دارند. چون عقل نمیتواند آنرا اثبات نماید. به اعتقاد معتزله تفسیر صحیح قرآن ایجاب می کند که با تکیه بر خرد و عقل ، افسانه پردازی و خرافات را از  حقایق دین بزداییمجورج حورانی  مینگارد: « در اخلاق معتزله یک غایت اخلاقی صادقانه وجود دارد که میتوان آن را بحق دانست  این غایت عبارت از حمایت و تشویق اختیار و قدرت عمل انسانها است در برابر اذزش های قاطعی که سنت گرایان به قدرت مطلق الهی میسپارند. این طرحها همواره در پی توضیح و تبیین ان بوده است و عبارت اند از: (1). خصایل اخلاقی مانند عدالت، تکلیف، خیر و شر وجود عینی واقعی دارند. این خصایل را میتوان هم در مورد خدا و هم در مورد اعمال انسان بکار برد.(2). انسانها قادرن مستقل از اراده ی الهی یا اقتضائات مادی عمل کند.(3)انسانها هم چنین قادرند حقایق اخلاقی عینی را درک کنند و تا اندازه ای با تفکر مستقیم یا "عقل" خود دست به قضاوت بزنند.(نه صرفاً  از طریق تفسیر متن مقدس ـ کاری که علما را شخصاً در جایگاهی بر تر قرار می دهد و آنها صحبت های نهایی بر زندگی مردم عادی می کند»  در بخش دیگر مینویسد «اگر انسان از راه قدرت تفویض شده به او بتواند بدرستی زندگی کند و مستحق پاداش و مبری از عقاب باشد ، او باید د ر باب آگاهی اخلاقی المغنی به تفصیل آمده است. از آنجا که عدالت، تکلیف و دیگر اصطلاحات اخلاقی معانی عینی دارد ، انسان بطور مستقیم قادذ است در یابد که چگونه لین معانی را میتوان هم به اعمال و اندیشه های خاص و هم به قوانین کلی رفتار بدرستی نسبت داد. بنابر این هرکس میتوان واجبات و محرمات اصلی زندگی را با عقل خود در یلبدف که متضمن استفاده از اشارات و مشاهدات تجربی است »   

مبانی اعقادات معتزله:

ـ افعال خداوند معلل به اغراض بوده، بر اساس حکمت و مصلحت  انجام می پذیرد.

ـ رویت خداوند در دنیا و آخرت محال است.

ـ توحید و عدل از  باور های اولی و اصلی  معتزله به شمار میرود.

ـ کلام خدا مخلوق و حادث است و قدیم بودن منحصر به ذات الهی است.

ـ تکلیف مالا یطاق محال است.

ـ مؤمن قادر بر کفر است، چنان که کاافر قادر بر ایمان است.

ـ قرآن با عقل قابل تفسیر است.

ـ در تعارض عقل و نقل، عقل مقدم است.

 

       زمان خلافت مامون دوره شگوفایی معتزله بود چراکه مامون به مباحثات فکری فلسفی و امر ترجمه کتابها بها میداد ه است. از همین سبب  خلافت وی دوران شگوفایی مکتب های فکری بود. اما از زمان متوکل عباسی ببعد با روی کار آمدن متعصبین مذهبی ( اشعری ها) بنیان آزادی فکر در جهان اسلام  در همان دوره  فرو ریخت و مردم که متأسفانه رشد فکری و اجتماعی کافی نداشتند و متحد و متشکل نبودند در راه حفظ ان اصول مبارزه و تلاشی نکردند و بار دیگر جمود و کوتاه بینی در معتقدات مذهبی راه یافت  و از آن پس دانشمندان آن زمانه به واسطه خطر تهمت ذندیق زدن عقاید خود را در درون خود حبس کردند ، این ضعف موجب از بین رفتن طرز فکر این مکتب خردگرا شد. از آن پس متعصبین بر معتزله تهمت کفر و الحاد بستند. آثار معتزلیان از بین رفت و کمتر اطلاعات در دسترس است.  جمود بر پهنای افکار اندیشمند و خردگرا سایه افگند . انسان میتواند به دو گونه زندگی کند یا با باز نگهداشتن چشم خرد حاکم بر سر نوشت خود باشد . یامحکوم باورهای  خود بودن .                                  

« منشا باور های ما گذشته ما است . اما چون ما تصور می کنیم باور ها قدیمی ما همه درست و مقدس هستند و پیش از ما باز بینی شده اند، آنها را به نیم کره راست مغز می سپاریم. این باور ها یکی  پس  دیگری در ذهن رسوب می کند و ما گمان میکنیم این لایه های فوسیل ایمانی است که از ازل در قلب ما وجود داشته است. بیداری چشم خرد مانع از رسوب هر باوری در وجود ما می شود . چراکه خرد از هر باوری مدرک معتبر می طلبد، اما بیداری چشم خرد، نیاز به تحقیق و مطالعه و تمرین و ممارست دارد.»                                                                        باقیدارد