دپلـوم انجنـیر خلیـل الله روًوفی

01-09-08

 

محمود طـرزی  در فاصلهً دو دربار

 

درهفتـهً که گذشت برای نخستین بار سـیمینار دو روزهً  بخاطر بزرگداشت ازدو شخصیت شناخته شـدهً

فرهنگی وسـیاسی کشور مرحـوم  محمود طــرزی و زنده یاد محمد ولیخــان دروازی، درکابل از طرف

وزارت خارجهً افغانستان تدویر گردید.  درین رابطه مطلبی را دوسال پیش درمورد کارکردهای محمود

طرزی دردولت شاه امان الله، به نشررسانده بودم. نظر به تقاضای تنی چند ازارادتمندان زنده یاد طـرزی

نوشتهً مذکوررا که به زندگی وجنبه های مثبت ومنفی کاری آن مرحومی ارتباط میگیرد، باردیگر درینجا

با بعضی تعدیلات، پیشکش دوستان میگردد.

 

حدود یکصد سال پیش آنگاهیکه ازیکسو شبح اسـتعماربماننـد ابرسیاهی هنوز درفضای کشوردرگـردش بود ازسوی دیگـرملتی عـقب مانده و بیخبـرازجهان که از کوره گاه امیرعبدالرحمن خان به سختی گـذشته بود، اینک ادامهً همان استبداد به شکل دیگری دود از دمارش میکشید. مصادف با این برهه های سنگین روشنائی نامرئی یی ازافقهـای دوردست، ذهن و روان جامعه را بسوی خود میکشیـد وبه دلبسته گان راه آزادی وترقی کشور، نوید بیشترمی بخشید. نهضت نیم جانی درحال نضج گیری بود که سری و مخفیـانه برنامهً براندازی نظام شاهی مطلقه و بجای آن استقـرار شاهی مشروطه و مبارزهً بی امان علیه استعمار را، درسرخط مرگ وزنده گی قرارداده بـودند. وجیبـهً مقدسی که به قیمت حیات انسان محاسـبه میشـد و درهرگام وحشت مرگ وسـیه چالهای مخوف را با خود داشت. چنانچه این حوادث خونباردرعهــد امـیر عبـدالرحمن واینک خلف جانشیـن او« سراج الملت والدین » به تکراربسته میشد واندرین راه سرنوشت صدها تن ازوطنپرسـتان آزادیخواه ومشروطه طلب به دخمه های زندان ویا چوبه های دار، کشیـده شـده بود، ولی بازهم روحیهً آزادیخواهی درمیان مشروطه طلبان سربکف فروکش نکرده، صداها وشفـرهای مخـفیـانه یی ازکوچه ها وپسکوچه های شهـــر وازدرون انجمن های ادبی بهــم رد وبدل میشـد ودسـتان متعهـدی با هم پیـوند میخورد.

دربحبـوحهً این روزگار، سردارروشنفکرواصلاح طلبی بنام محمود طرزی ازدود مان محمـد زائی سر بلند کـرد، شخصیتی که با درایت وآزاده گی قلـم میزد، مشـی سیاسی وآرمانی خودرا دربیـــداری مردم ترقی وآزادی افغانستان به آزمون گرفته بود.

محمود طرزی پسرسردار غلام محمد خان، نواسهً رحمدل خان وکواسهً وزیرفتح خان است که درغـزنه تولد یافت، پدرش ازمخالفان سیاست امیر عبدالرحمن خان بود که ازطرف امیردر سال 1881  به هـنــد  برطانوی تبعیـد شـد. ازآنجا با فامیلـش بعد ازمهاجــرتها به چند کشور عربی و ترکیه،  سرانجام درشام مسکن گزین گردید ودرهمان جا دیده ازجهان بست.

محمود که هنوزکوچک بود درهمهً سفـرها با پدرهمراه میبـود، رنج تبعیـد ازیکسو، آموزش معرفـت از محضرپدر وتبادل افکار با دانشمندان منطقه، ازسوی دیگر، به طرزی تجارب می آموخت وبه پختگــی اش میرساند. مدت زیادی را درترکیه بسـربرد، تراوش فکــری اش درین کشوربا مطالعات وسـیع آغاز یافت، با جنبش های فکری وحلقات انقلابی جوانان ترک ازنزدیک آشـنائی پیـدا کرد.

پس ازان که طرزی درعهـد امیرحبیب الله خان مورد عفو قرارگرفت درسال 1903 به میهنش بازگشت با همهً اندوخته های علمی درعرصهً ادبیات، سیاست وژورنالیزم درصحنهً ملی قدم نهاد، برنامهً سیاسی وفــرهنگی خودرا ازطریق جریدهً سراج الاخبــار به نشرمیـرساند. ازسال 1911  تا 1919  بحیـث سر محــررسراج الاخبـار وظیفــه اجرا کرد. رسالتـی که درحقیقـت یک دبستان سیاسـی وروشنگری را در کشوراساس گــذاشت وپنجـره یی ازجهان نوین را به رخ جوانان نهضت گــرا باز نمود. اوکه درعطـش آزادی وطن نفس میکشیـد، دم ازاستقلال میزد واستعمارانگلیس را درهمه جا ازطریق مقالات، اشعــارو صحبتهای خود محکوم مینمود وبا صراحت کلام صدای خشم ملتش را دربرابر عمال استعمار انعکـاس میـداد وچه بجا میسرود :

                             شهیـدان ظلـم فـرنگیـم مـا  ـــ  به خون وطن لالـه رنگیـم مـا

انگایس ها چند بارازقلم تنـد او به امیر شکایتها بردند ولهجهً پرخاشگرانهً اورا نسبت به خود اهانت بار میخواندند اما طرزی به عقب برنگشت آنچه درتوان داشت درراه بیداری مردم وآزادی کشورش دریغ نکرد.

واما ازسوی دیگر اومشاهده مینمود که وجود جاسوسان انگلیس وگماشـته گان امیرالعسس دربار، بویژه درپیگرد دگراندیـشان، اوضاع سیاسی کشور را درگـرد باد خطرکشانده است  بناءً  طرزی نمیتـوانست  بدون یک پشتوانهً سیاسی وتکتیکی این بار خطررا به پیـش کشـد وبصورت آشکاردربرابرانگلیس که با امیـرمیـانهً دوستی داشتنـد ستراتیـژی خودرا آزادانه دنبـال نماید ویا علـل عقـب افتاده گی جامعه و زوال کشوررا درحقایقی بازتاب دهد که بمثابه میراث شوم، ازبطن دربارهای شاهــان پیـشین این خاندان، سر چشمه گرفته بود، میراثی که پروردهً استعماربود فشاررعییت وعیاشیهای افسانوی امیــر حبیب الله را با خود داشت، ازینرو برای اینکه اعتماد شاه را نسبت بخود کسب کنـد روند محافظه کاری واحتیاط را در درپالیسی نشراتی سراج الاخبار درپیش گرفت آنگونه که تا سرحـد افراط ازامیر وخانواده اش مدح وثنا بعمــل می آورد وازین شاه فرورفتـه درتعیـیش حرمسراها وبی خبر ازحال رعییت، الگــوی بینظیر می تراشید واورا بصفت یک شاه عادل، مترقی ودلسوزبه ملت معرفی میکرد. این بود وسیـلهً که اوتوانست مورد اعتماد امیرقرارگیرد وسپس به سازماندهی برنامه های خود، دست بکارشود.

طرزی درطول این سالها نه تنها درعرصهً سیاست نقش محوری داشت بلکه دربخش فـرهنگ وبیداری مــردم خدمات قابل قــدری را انجام داد. یک سلسله کتـب جالب وپرارزشـی را ازآثار ترکی به فــارسی ترجمه کرد. ازجمله میتوان ازکتاب مشهــور جـزیرهً پنهـان، بیست هزارفـرسنگ درزیربحــر، سیاحـت دورادور زمین به هشتاد روز، حقوق بین الدول وتاریخ جنگ روس وجاپان نام برد. به همینگـونه نسخه های متعــددی ، ازهـردهـن سخنی وازهـرچمن سمنی، کتاب سیاحت درسـه قطعـه، روضـهً حکم وده ها مقالات ومجموعه های شعری را، خود تالیف وانتشار داد که درماهییت روشـنگری خود درمنطقه کــــم نظیربود.

طرزی دردوران سلطنت « امیرشهیـد» علیرغم آنکه دخترکلانترش درعقـد نکاح سردارعنایت الله خان معین السلطنــه درآمـده بود وخودش شخصیـت نزدیک به دربارشناختـه میشـد اما بازهــم درامـورکاری محتاطانه حرکت میکرد. با حلقهً آزادیخواهان، منورین وجنبش مشروطه طلبان به تماسهای غیرمستقیـم ویا بعضاً دید و بازدیدها ادامه میـداد. حتی جرئت نمیکرد این رازسیاسی را با معین السلطنـه داماد خود مطرح سـازد.

چنـدسالی بعد زمانیکه شهزاده امان الله عین الدوله با ثریا دختردومی محمود طرزی ازدواج کرد فعالیت های سیاسی طرزی جان تازه یی بخود گرفت وحال دیگردرمرکــزدایرهً وطنپرستانی قرارگرفته بود که مخفیانه روی نقشـهً ایجاد مشروطیت سخت درتلاش افتاده بودند.

بخاطربرآورده شدن این هدف مهم دروهلـهً نخست بیک قاید مـدبر، آزادی طلب وقابـل اعتماد ضرورت بودکه میبایست ازدرون خاندان شاهی به پیش کشیـده میشد. این خصایل آزادمنشی تنها دروجود شهـزاده امان الله مورد تائیـد بود که طرزی با امیـد وتردید به آن چـشم دوختــه بود. مسـًلهً سـرنوشـت سازی کـه شـبها تفکرواندیشهً اورا تا دل ستاره گان بخود مصروف نگهمیـداشت، ولی بازهم دشـوار مینمود که این برنامه را مسـتقیماً با امان الله خان درمیان گــذارد، تنها دخترش ثریا میتوانـست میان پدر وشوهـرمحرم این راز بزرگ قرار گیرد.

ملکه ثریا که یگانه ترین دخترهمـرازپدر بود نه تنها اورا ازین برنامهً پرخطـربرحــذرمیـداشـت بلکه به مثابه یک بانوی باشهامت پدررا تـشویق میکرد تا موضوع را با عیـن الـدوله درمیان گــذارد. ملکه ثریا درحضورپدربا اطمینان میگـوید : تا جائیکه من شهــزاده امان الله را درک کرده ام، آرمان واندیشـــهً او تنها با آرمان خوشبختی مردم وآزادی کشورش پیــوند خورده است. اوازاوضاع نابسامان واستعمـارزدهً مملکت ومناسبتهای ننگیـن دربار سخت رنج میبـرد، متیقــن باشیـد پیشنهـاد شمارا ازدل وجان می پذیرد ویگانه مرد مورداعتماد، ازخاندان شاهی خواهـد بود که دروجود اواین آرمان بزرگ برآورده خواهــــد شـد. به اجازهً شما من خودم وسـیلهً این رازمهم با او میشوم.

درختم صحبت ملکه ثریا دست پدررا میبـوسـد وبه حرمسرای خود برمیگـردد، طرزی با تلاطــم افکار

شب زنده دار میماند.

روزی بعد عین الدوله به ملاقات طرزی حضورمی یابد پس ازمصافحهً مختصرهردو درمقابل هــم می نشیننـد، فضای سالون لحظاتی دریک خاموشی سـنگیـن فرومیــرود تا آنکه شهـــزاده سربلنـد میکنـــد و میگوید، پدرپیام شمارا گرفتم، من الهامی را که دروجود شما به تصویربسته بودم آنرا کاملاً درک کردم طـرزی با نگاه موًقـری به او خطاب میکند، آری فـــرزند، من برنامـهً این رازسربمهــررا تنها با تو که مورد اعتماد من هسـتی درمیان گذاشته ام به غـور وتامـل فراوان آنرا مطالعه کن، آزادانه میتـوانی نظر رد یا قبول خودرا بمن اظهار کنی.

جماعتی چشمگیـرازمشروطه خواهـان وروشنفکـــران که خودم نیز درخط این جریان سری قــراردارم برای مبارزه علیـه طرزروش سلطنت امروزه که با نوامیس ملی، استقـلال وآزادی منافات دارد ومنافـع کافــهً ملت را پایمال کرده است با این برنامــهً سری هــم پیمـان شـده اند تا سلطنتـی را به اساس شاهــی مشـروطه بنیاد نهــاده وزمینــهً آزادی وطن را ازاستعمارانگلیس فــراهـم سازند. جهـت دستیازی به این وجیبهً سرنوشت سازهمه با یک نظر دست ترا، دست توانا وآرمان ترا درپیوند این رسالت ملی سازگار یافته اند، میدانم تن دادن درین راه دشوار اگر ازیکسوبه بهـــای قربانی نیاز دارد ازجانب دیگرافتخاری خواهد بود جاودانه. حرکتی که به تصمیم خودت ارتباط میگیرد. البته بعد ازتعمق وتفکر همه جانبه، در ملاقات آینـده ، مرا درجریان آن قرارخواهی داد.

دراخیرملاقات هردو ازجا بلنـد میشوند وبرای خدا حافظی دسـتها بهــم میرسنـد هردو تکانـی دردست و دل احساس میکننـد. طرزی میگوید این یک مصافحه است دستی که باید بهـم دهیــم هنوزوقت دارد، اما شهزاده دست دیگرخودرا نیز روی دست طرزی میگذارد ومیگوید پدر! من با این هر دودست که ممثل عزم وایمان من است تعهـد می بندم وبه پیشنهادت کاملاً موافق هستم.

بدینگونه این دستها که ازجوشش خون وگرمی دلها قوت گرفته بود چنان مصمم بهم پیوند خورد که پس ازکشته شـدن « امیرشهید» که دراثرسازش داخلی دربارصورت گرفت، امان الله خان به سلطنت رسید شاهی مشروطه را اساس نهاد واعلان استقلال نمود، پیروزی بزرگی که سرانجام آرمان مقدس ملت بر اورنگ شهادت تاریخ جا گرفت.

دردورهً نهضت امانی محمود طرزی بحیث وزیرخارجهً افغانستان وظیفه اجرا میکرد وبا آنهمه تجارب پرباری که درخود داشـت درعـرصهً سیاسـت خارجی بـویژه درشـناسائی کشور افغـانستان، بحیـث یک مملکـت آزاد ومستقــل درجهان، نقـش اساسی را بازی کــرد.  ولی نا گفتــه نباید گـذاشـت که درراستای سیاست داخلی وشـناخت جامعـه ومـردم افغانستان درمسیرجنبش نهضت ملی، کارکردهایـش نه تنهـا اثر بخشی نداشت بلکه با اشتباهات همراه بود.

اشتباهاتیکه یا اصلاً ازکنارآن با بی اعتنائی میگـذشت ویا شاید هم رسید گی با آن خارج ازحیطهً توانش بود. زیرا نفوذ عـدهً ازجاسوسان ومخالفـان نهضت، آنهـم درلباس روحانیت ویا یونیفــورم نظامی با سر دوشی های سـپه سالاری که اکنون درحلقـهً مقـربان دربارنفوذ کرده بودند، ذهنیـت وتوجه شاه را بسوی خود کشـانده  وصلاحیتهـای طرزی را زیرسوال برده بودند.  بهــرحال اگـراو درمشـورهً نزدیک با شاه امان الله  قرار میـداشت وقضایای داخل را با درنظر داشـت سنتهـای مذهبـی وعنعنـوی جامعـه وتفکیک چهـره های نفوذی دربار، جدی پیگیری کرده وازشتاب زد گیهای بحرانزا جلوگیری میکرد مسلماً نتایج مطلوبی بدست می آمد.

اوکه شخصیت دوم دولت، مشاورارشــد، وزیرخارجه وسرانجام خسر معـزز ومجـرب شاه امان الله بود میتوانست با یک سازماندهی قوی وادارهً منضبط حوادث را دردستان خود مهارکنـد.

درحالاتیکه مملکت را بحران حوادث ازچارسو تهدید میکرد دراواخرسال 1927 شاه امان الله  به سـفـر های خارج ازکشوربرامد. هرچنـد این بازدیدهـا ازکشورهای پیـشرفتهً جهــان، ضرورت کاری پنداشتـه میشـد اما سـفری بود بسیارطولانی  که اضافـه ازهفـت ماه را دربرگرفت. دروقفـهً این زمان بی رهبــر برای مخالفـان زرخرید انگلیس ، یک فرصت طلائی میسرشـد تا علیـه امان الله خان آشـوب وتوطیـه ها را براه اندازند وزمینهً سقوط اورا به نفع برادران آل یحیی مهیا گرداننـد.

مگرچنیـن اوضاع بحرانی مملکت، محمود طرزی را نگران نساخت وازعـواقــب ناگواراین سفــردراز مــدت، به شـاه امان الله هشـداری نداد ، حتی برنامه چنیـن سـفـریکه مسلماً به مشورهً او طـرح وترتیـب گردیده بود شاید به تشویق بیشتر شاه افزوده باشـد ونتیجه همان شـد که درخلاً این مدت دشمنان داخـل و

 عمال استعماربه راحتی توانستنـد پلان براندازی دولت نو پا را درعمل آماده ساختـه وقیام سراسری را بحرکت درآورند.

پس ازبازگشت شاه امان الله ازسفــرهای خارج،  بازهم دربرابرپلانهای عجـولانه و شتابــزدهً او که می خواست بدون توجه به سنتهـای مذهبـی وقبیـله ای ، دروجود یک جامعـهً عقـب مانده وملـت  بیسواد، به سرعت هرچه بیشتر ریفــورم تمدن اروپا را پیاده سازد، جناب طرزی خاموش ماند ودربرابرآن حـرفی نداشـت. این عمل سخت اشتباه آمیـزی بود که برای مخالفان شاه  وشبکه های درکمیـن نشـستهً ارتجاع ، موثرترین وکارا ترین حربه تبلیغ را آماده ساخت، تا آنجائیکه فتوای تکفیر شاه امان الله واخراج طرزی ازافغانستان را با خود داشت. مگر محمود طرزی نه تنها این مسـًلهً مهـم را به بهــای کم گـرفت بلکه از عواقب خطرناک آن که سرانجام پایه های دولت امانی را به شکست مواجه ساخت، تدبیری بخرچ نداد.

 

پس ازدرگیـری این آماج اغتشاشات وآشــوب که درنتیجهً آن دولت شاه امان الله سـقـوط کرد، طرزی به سختی ازکابل جان بسلامت کشیـد با فامیل خود بصوب قندهار وهرات عقب نشینی کرد وازآنجا درسال 1929 مجبور به ترک افغانستان گردید. مدتی درایران بسربرد وسپـس درترکیه جاگزین شـد. مدت چار سال درین سرزمیـن آشنا، دررنج  تبعیـد وافـسرده گـی نفـس کشیـد. سرانجام درنوامبـر 1933  به عمـر شصت وهشت سالگی، سربدامان خاک کشیـد.

زنده یاد طرزی درطول این چارسال غربت، روان خودرا با نوشتن خاطرات زندگی وسرودن اشعــارو مطالعه مشغول نگهمیداشت. آخرین اثرشـعری او زیر نام « ژولیده وپژمرده » به چاپ رسیده است.

 

سلسلهً سروده های دوران مهجــوری آن مرحوم، برخلاف اشعار نخسـتینش، انعکاس گرروح پـژمـرده، یاًس ونا امیدی شاعـراست که میخواهـد به خودی خود پناه ببرد، ازهمه تعلقات بریده وازهمه چیز بیزار باشـد. اما درد بینوائی درهرحالت و درهرجا به سراغـش رسیـده است.

اشعارمحمود طـرزی هــرچنـد عاری ازتصویرگـرائی است، مفاهیــم ساده وعام فهــم به خورد مخاطب پیشکـش میشود اما درمحدودهً کلام بویژه درسروده های مرحلهً  نخستین خود، مناسبتها به شکل واقعــی آن تمثیل ودرجهت سمت دهی ذهنیت جامعهً تاریک آنوقت، بسوی نهضت وترقی ویا رسـتن ازجالهــای استعمار، درخورارج وسـپاس است.

درتحلیل اززندگی چند بعـدی طرزی میتوان اذعان داشت که او درسالهای نخست کارش درامارت امیر حبیب الله ، بمثابه یک روشنفکرمبارزخدمات شایانی را بخاطر بیداری مردم وآزادی کشورانجام داد اما پس ازپیروزی استقلال دردورانیکه بحیث وزیرخارجهً افغانستان ایفای وظیفـه میکرد، طبعاً مصروفیت های سیاسی وتشریفاتی درین مقام محوری دربار، اورا دریک فاصلهً بیخبــری ازمردم وحوادث جاری درجامعـه قـرارداد ویا بعبارهً دیگر اوهمـهً پرابلمهای داخل را دروجود شاه امان الله ، حـل شـده بحساب گرفته بود، مگر وقتی متوجه این اشتباه خود گردید  که دیگر کار ازکار گذشـته بود.

 

زنده یاد محمود طرزی هفتاد وچارسال پیـش از امروز، دردیارغـربت دیده ازجهان بست ودرگـورستان ایوب سلطان شهراستانبول بخاک سـپرده شد. اما روح سرگردانش بدون تردید درفضای سرزمین زخــم دیده اش درگردش است. ازخرابه ها وآوارها میگذرد تا باشـد آرمانهای سوختهً خودرا دراعمارکـشور و احیای تمدنهــای برباد رفتـهً آن دوباره باز یابد مگر با هـزاردریغ که ازجلـوهً چنیـن آرمانهای مقــدس تا هنـوز خبری نیست که نیست. روزگار غم انگیــزی را مشاهـده میکنـد کـه تراژیدی بیشماری را با خود دارد. سنگ بنـــای نهضتی را بیاد می آورد که نود سال پیـش مـردان آزادی خـواه واصلاح طلب آنرا با بهای خون خود اساس گذاشتنـد ولی اینک ایستائـی تاریخ را مینگـرد که نسبت به آنـزمان درپائیـن ترین نقطـهً ضعف وشرمساری خود ایستاده است.  به همتـای ســدهً 21  خود نگاه میکنـد که ازیکسو سیاسـت آزاده گی را درحــراج بازارسیاه به لیلام میبـرد  وازسوی دیگــرمیخواهـد به نود سال قبــل برگردد واز درسهای آنزمان چیزهائی بیاموزد.

درطول دهه هـای سنگیـن وبرهه های غــدر وخیانت، جنگ وویرانی وسرازیر شـدن دریائی ازهزینــه های کمکی، یاد وبود این شخصیت نامدار، درین زاغه های غربت به باد فراموشی سـپرده شـد.

قرارمعلوم آرامگاهش دردل خاک توده های قبرستان ایوب سلطان چنان فـــروریخته است که به مشـکل

میتـوان تربت اورا تشخیص کرد. نوشـتهً  لوح مزارش که سالهای متمادیـست دستـی به مرمت ونوازش آن دراز نگردیده دراثرریخته گی وسائیده گی حروف وکلمات، خوانائی خودرا ازدست داده است.

جای نهـایت تاًثراست که دولت افغانستان بـویژه وزارت خانه های خارجـه وفــرهنگ و بنیـاد فــرهنگی محمود طرزی ، دراحیا ومواظبت آرامگاه آن مرحومی که میبایـست مرقـد آن بمثابه سمبـــول آزادی  و  فرهنگ نود سال پیـش افغانستان، درخاک دیگران قـد میکشیـد،هرگـز احساس وجیبـهً درضمیـرشان به تحرک نیامد وهرگــز هـزینهً ولــو کوچک وناچیــز، درین اقـدام نیک و ماندگـار، ازدست ودامان شــان برنتابیـد.

 

 

جـــرمنـی

اگسـت 2008

 

پانویسیها :

ـ  افغانستان درپنج قرن اخیر

ـ محمود طرزی :   نوشتهً بشیر شور