درحاشیه‌ی «فرهنگ اعتراف« 

 

نصیرمهرین

 

 کم گفته پیدا تواند بود که درگسترۀ بحث پیرامون ریشه ها ، عوامل وپیامد های رویدادهای پیشینه وچند دهۀ پسین افغانستان، دشواری ها وموانع حضوردارند .  بدون اینکه مظالم بسیاری را که مردم طی سده های پشتربردوش کشیده اند، فراموش گردد ؛ می شود گفت که در چند دهۀ پسین مردمان کشورما شاهد بروزرویداد های جنایت آمیز(جنایت : کلمه یی است عربی به معنی گناه بزرگ) ویژه وپیامدهای تکاندهنده یی بوده اند. به سخن دیگرکارهای بسیارآشکاروضد انسانی وضد جامعه ازطرف نهادهای مختلف دیده شده است.

 دگرگونی های منفی در حیات اجتماعی ، مانند پیدایش مرگ بی لزوم وبی وقت صد هاهزارانسان، مهاجرت ملیون ها انسان به منظور نجات جان ، ویرانی  شهرها ودهات، بالارفتن سیرفقر وبیچاره گی و تشدید رنج های اجتماعی وروحی ؛جلوه های ارین دشواریها بوده است .

نمونه های اندکی را میاوریم که ازجدی بودن وضعیت حاکی تواند بود:

  مردم درتمام نقاط کشورما روزگاری دردآمیز وخونینی را دیده اند که اثرات آن بزودی زایل نتواند شد .

 طبق نبشتۀ هموطنی " حوادث سالهای پسین، خون یک ونیم ملیون انسان را به زمین ریخت که جمعاً هفت ملیون وپنجصد هزارلیتر خون انسان سرزمین ما به خاک رفته است . . . (1)

و در ارقام تهیه شده از طرف هموطن دیگری آمده  است که :

طی دهه حضور نظامی شوروی در افغانستان روزانه 8 نفرسربازشوروی بطور اوسط  418 نفر افغان به قتل میرسید. یعنی 30 تن نظامیان دولت 100 تن مجاهد 288 تن افراد ملکی تلف می شده اند .

 طبق همین ارزیابی روزانه 200 زن بیوه می شد و475 طفل یتیم شده واز نعمت داشتن پدر محروم میشده اند   (2)

این اوضاع دربسا ازمباحثات ، کتابهای قطورویانبشته های کوتاه به انواع گوناگون وبا انگیزه ها ونتایج مختلف بازتاب داشته است .

اما با آنهم، نتایج بحثها برای تشخیص ریشه ها ودریافت چگونگی کارکردهای منفی،افق امیدواربخشی را درچشم انداز نگذاشته است.مکث وبحث پیرامون رویدادها و درسی که بایدازآن بدست آید تا در ارتقأ سطح معرفتی وفرهنگی بیانجامد بصورت مؤثروشایسته ومتبین دراختیار نیست

 از نتاریج تأمل برین وضعیت ناخوشایندوحتا دل آزاروازنتیجۀ اندیشه براین سوال که چرا اشخاص ونهادهای مسؤول حاضروآماده نشده اند تا واقعیت ها رابپذیرند ؛ این برداشت میتواندسخن بگوید که فرهنگ بررسی و نقد سالم ِ رویداد های جامعۀما ،هنوز جای لازم وشایستۀ خود را دراذهان بسیاری ازقلمزنان وسیاسی اندیشان نیافته است .

واگر اندکی ازبنیادهای چنان نقدی را حتا درچهرۀ کلی ترین تماسها داریم ، «فرهنگ اعتراف » نبشتۀ رهنوردزریاب، از آن نمونه ها میتواند باشد.

 پس ازمطالعۀ « فرهنگ اعتراف» ، این تصور حاصل شد که این فراوردۀ قلم او، می تواند گامی در خورتوجه وسزاواراعتنای بسیاربه سوی جلب اذهان بی اعتنأ وبی تفاوت ولجوج به اعتراف ونقد اشتباهات  باشد .

سطورآتی، پس ازمطالعۀ آن نبشته، با منظورتأکیدی برنقد ناهنجاریها،دریافت ریشه های مصایب واندیشیدن برمقولۀ فرهنگ اعتراف تهیه گردیده است .

 میدانیم که افغانستان با استمراردشواری ها و درددیده گی های خویش به سرمیبرد. واین دشواری شناخته شده چنان آشکارا است که برای نشان دادن ابعاد آن نیازی به توضیح واضحات نمی رود . شایدحضورصدها رویداد  دلخراش درجامعه که اندکی از آنها در آثار متعدد تاریخی ، سیاسی ، ادبی وغیره  بازتاب نیز یافته اند ، تردیدی برجای نگذارد که مردم جامعۀ ما شاهد فاجعه یی بوده اند. هر نمونه یی را که ازین مصیبت ها می نگریم ، ره به سوی در یافت مصیبت ها ی بیشترمی برد و نقش پای ستم وستمگری های بیشتری را نشان میدهد . از دریافت قبرهای دسته جمعی وِ جمجمه ها ی اندوه آورکه در پیش چشمان بینند ه گان نهادند ، به تنهایی ملیون ها انسان چهرۀ گم شده های خویش را در نظر نیاوردند ؛ و تنها پژوهشگران ومؤرخان نیزازآن مواد ، درکارگاه ترتیب وتبیین رویدادهاو سیرقربانی آفرینی های استبداد نتوانند بنگرند، بلکه پژوهشگران حوزه جامعه شناسی وعلاقمندان مسایل مربوط ، به درک وتشخیص عامل پسمانی جامعه نیزمیرسند و ازهمان جای است که ضرورت تقبیح جنایت وتوقع اعتراف نیز چهره می نماید .

 زیرا انسان های عدالتخواه، بادیداردشواری ها ونظام های رنج پرور؛ به دریافت ریشه ها نیازدارند وضرورت دادخواهی رابرای عدم تکرارمظالم، میازمایند . مردم جامعۀ مانیزبرای دسترسی به دادخواهی و دادگستری به ابرازواقعی رویدادهاتاسرحد خواندن وشنیدن اعترافات وطرح انتقادات نیازدارند .اهمیت طرح این موضوع را زمانی بیشتر ملتفت میشویم که به حال زار افغانستان وابعاد دشواری ها بیندیشیم.

دیدن افغانستان با چنین روزگار اسف بار، به تنهایی حاکی ازدشواری های حاصل ازروزگار پیشین وکجرفتاری های دولتمردان عجیب وغریب کنونی نیست ؛ بلکه اتخاذ موقفی لجوجانه مبنی بر عدم اعتراف ازاشتباهات ، خیانت ها وجنایت ها، ازطرف مقصرین ومسببین نیز بخشی ازین دشواری های حاکم را تشکیل داده است . عاملان نابسامانی ها  ودرد آوری ها حاضر نیستند ، مسئولیت اندوه ها وویرانی هایی را که بر کشور تحمیل کرده اند ، بپذیرند . درحالیکه با نتایج روشن وانبوهی از زیانمندی های برخاسته از افکار واندیشه ها وکردارهای خویش  روبرو هستند ، با آن هم  نمی خواهند بدانها عطف کنند.این گروه مردم کج اندیش وکجرو، حاضر نسیتند اعتراف کنند که از آن تخم تصورات وتفکرات و کاشتۀ دست های ایشان چه کرامات برامده است .

تصورمی شود که رهنورد زریاب ، با درنظرداشت این وضعیت درد آمیز و حاکم ناشی ازبیماری انتقاد ناپذیری ، داروی « فرهنگ اعتراف » را مطرح کرده است .              

گمان این است که وی با سپری کردن چند ی درفرانسه ، با بهره گیری از تجارب و دیدارهای  پیشینه و اطلاع بیشترازحال واحوال رنج دیده گان، وبا آگاهی از خیانت وجنایت ونقض حقوق بشردر افغانستان وبا آگاهی از حاکمیت فرهنگ عدم اعتراف ، برداشت ها ومواضع خویش را در نبشتۀ فرهنگ اعتراف  شکل داده است .

رهنورد زریاب با این نبشته، گوش نیازمندان به فرهنگ اعتراف را می گیرد و در تن وسر وعقل وفرهنگ ایشان تکانه یی ایجاد می کند.این که آیا این تکانه میتواند در آنها تغییری ایجاد کند تا افکار واعمال خویش را یک بار دیگر در آیینه تاریخ ببیند ودر محک سنجش بگذارند، گمان میرود به پذیرش راه ورسم وارسته گی و به داشتن ویا عدم بهره مندی ازسطح فرهنگ سیاسی لازم و فرهنگ اعتراف منوط باشد .

 رهنورد می نویسد :

 

" . . . ماگواه نگارش و انتشارکتاب ها ورسایل بسیاری در باخترزمین بوده ایم . که این کتاب ها ورسایل کردار ها ورفتار ها وحتی پندارها واندیشه های ناپسندیده وناهنجار ونیر اشتباهات نویسنده گان آنها را با دقت وروشن بینی بازتاب میدهند . این خامه زنان، در واقع خویشتن را به محاکمه کشیده اند . ودر پیشگاه همه گان ، به کارها ،کارنامه هاوپندار های زشت وناروای خویتشن "اعتراف " کرده اند . به سخن دیگر این نویسنده گان نشان داده اند که درجامعه یی زنده گی میکنند که فرهنگ اعتراف، به حیث رکنی ازاخلاق عمومی جامعه ، هست دارد وپذیرفته شده است  . . ." (3)

نویسنده درادامه مطالب بالا ، ضمن اشاره به موجودیت تلاشهای نامطلوبی که در زمینه پنهان کردن کارها وکارنامه های زشت درباختر زمین وجود داشته است ، تأثیر فرهنگ اعتراف رادراعتراف های صریح آدمیان دلیر  وصاحب وجدان چنین میاورد :

" . . . گروهی از آدمیان دلیر وصاحب وجدان بیدار ، با اثربرداری ازهمین فرهنگ اعتراف به اعتراف های صریح وروشن دست یازیده اند وهمین فرهنگ اعتراف، حامی وپشتیبان آنان نیز بوده است .

اعتراف های ازین گونه نه تنها درکار تشکل وتبلور اخلاق انتقادی ونیز پخش وگسترش اصل ارجمند انتقاد از خویشتن ، نقش مهم بازی میکنند،بل ، پرده های ابهام وناشناخته گی راکنار میزنند ، واقعیت ها را روشن ونمایان می سازند وپرسش های فراوانی راپاسخ میدهند. به یک سخن ، تاریخ رامفهمومتر میسازند ." ((4

پس ازین جملات تأکیدی ورسا ، با طرح این سوال که :

 " حالا ، مسئول این وضعیت دل آزار ونابه سامان کیست ؟ چه عناصر وگروه های این فاجعه را بارآورده اند؟ " می افزاید :

" . . . با این که همه چیز مثل خورشید تابان روشن وهویداست وبا این که واقعیت ها از جنایت های حزب دموکراتیک خلق گرفته تا تبه کاریهای تنظیم های "اسلامی " همه نمایان وآفتابی شده اند ، بازهم می بینیم که نه رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان ونه امیران وفرماندهان تنظیم های "اسلامی " هیچ کدام ، مسئولیت این فاجعه هولناک رابه دوش نگرفته اند وبه کارها وکارنامه های سیاه وشیطانی شان اعترافی نکرده اند  . . . " ((5

آنچه تا حال از مقصران خوانده ونگریسته ایم گویا رسم این بوده است که عاملان جفاها، هریک برف بام خویش را بربام دیگری بریزند . درحالی که پرسش ازخود وازنقش هریک از اجزای مسول رویدادهای  این چند دهه، میتواند سرآغازگشایش پرسش های دیگری باشد . ودرنتیجه ، دنبال کنندۀ آن می تواند  به شناخت اندیشه های استبدادی ونقد فاصله گیری وسرانجام اعترافات بسیاری ره ببرد .

 عناصری که راه و شیوه بررسی دوباره ونقد را پیش بگیرند ،ممکن است به این نتیجه  برسند که توسل به اعمال خشم الود ؛ بمباردمانها ، شکنجه ها واعدام ها، جنگهای کابل سوز وانسان کشی های دنبالۀ آن  ؛ مقتضای وجودنظام استبدادی درافکار واندیشه سیاسی یک جز وبی احترامی تابعۀ آن در برابر بقیه مردمان جامعه بوده است  . داشتن موقف سنجشگرانه واعترافی ، ممکن است بدان جایی برسد که برخی روزی اعتراف کنند که دیگراندیش کُشی، در آن اندیشه نهفته بوده است . ودامنۀ اعمال خشم آمیز، حتا بی اندیشه کشی را نیزدرنورد. این حکم اخیری را بهتر زمانی میتوان پذیرفت که  مرگ مظلومانۀ دهها هزارانسان عادی وبی سواد وبیغرض جامعه را قبول کرد .

 

 ویژه گی جالب« فرهنگ اعتراف» درین زمینه نیزچشمگیر است. دربرابرکلیت مسببین وعاملین رنگارنگ آزاررسانیهای بیش ازدودهۀ پسین موضع انتقادی رانشان میدهد. این موضع مهم را درسطرهای پایان بخوبی میخوانیم  :

" اگر از زمینه سازی های دوران ریاست جمهوری محمد داؤد چشم پوشیم، با یقین میتوانیم گفت که همه تیره روزی های ما،با کودتای ماه ثور سال 1357هجری خورشیدی آغازشدند . این تیره روزی ها،با هجوم لشکر سرخ بر کشور، فزونی گرفتندودنباله یافتند وبا پیرورزی به اصطلاح " انقلاب اسلامی " بود که فرزند ناقص الخلقه وشرارت پیشه یی چون " طالبان کرام " رازایید وبه جام مردم انداخت ." 6))

آن چه را که دراخیر ازنبشته رهنورد آوردیم ، میتواند ، معیار عمومی واساسی برای تشخیص مدافعین جفاکاران مختلف وجدا کردن قلمزنان وارسته از گروه های علاقمند بدانها باشد. در پرتو آن میتوان مشخصات وسیماها ونمود های هریک را بازشناخت .

 به کجروی ها درین زمینه هنگامی بیشترتوجه میابیم که مقصرین و قلمزنانی که درمدار آنها قراردارند ، نیزکارنامه های گروهی را محکوم وکردارگروه دیگری را توجیه نموده برای گروه مورد علاقۀ خویش برائت می جویند . ولی رنجی را که مردم کشیده ومی کشند نشان داده است که هریک از گروه های به قدرت رسیده در شکلی از اشکال به مردم آزار رسانیده اند .

}در همین زمینۀ گژبینی ها ، این دید اشتباه آمیزرا نیز می شناسیم که همه مظالمی را که مردم دیدند ونابسامانی هایی راکه می نگریم ناشی از عامل خارجی به ویژه از دست مداخۀ شوروی ویا پاکستان و امریکا. . . می بیند. درحالی که ،ریشۀ بخشی ازین آسیب رسیها دردرون خود کشورما روییده،رشد ونمویافته و درپرتوتأثیرات خارجی و مداخلات دیگران ، به تأثیرچند بُعدی منجرشده است .

چنین است که وقتی جریان آسیب رسانی در جامعه و از دست رفته های جامعۀ فقیر خویش را می نگریم ، نمی شود موجودیت و نقش  نیروهای  داخلی وزمینهای درونی جامعه را منکرشد. {

  گفتیم حینی که اعترافی ازمقصرین نمی بینیم ، به طرح  سوالی که ناظربه دریافت چرایی مسأله باشد ، نیز نیازی احساس می شود .

 چرا اعتراف نمی کنند ؟ وچرا انکار ویا ابرازبی اطلاعی میکنند ؟ ودر مواردی که نمی توانندجنایت ضدبشری را که جامعه مادیده است ، انکار نمایند، آن را به مخالف گروهی خویش حواله میکنند . چند مورد را درین قسمت میتوان نشانی کرد .

برخی ازقلمزنان وقت طلب حزب دموکراتیک خلق افغانستان، با توجه به تغییر اوضاع ، زود موضع وموقف عوض میکنند. گاهی برای جای پیدا کردن درمیان گروهی از تنظیم های اسلامی، به مدح وصفت پرداخته وگمان میبرند که نقش ویاهمکاری پیشینه خویش را انتقاد کرده اند . این گونه قلمزنان وسیاسی اندیشان تا این که اعتراف وانتقاد کنند که درگذشته با کدام باوروفکر وعملکردی، اشتباه کرده اند ، از اوضاع بعدی سؤ استفاده میکنند. درواقع کارشان به شنای ماهی مرده درمسیر آب میماند . یکعده کوشش دارند در گسترۀ عام فرهنگی  جای داشته باشند ، اما مشروط به این، که نه خود شان ونه دیگران، هیچ کسی نبایدازدوران زمامداری آنها انتقاد کنند !

برخی مانند سلیمان لایق گوشه ناچیزی ازدست داشته های اطلاعاتی رااجازۀ انتشار داده است . (آن هم از یکی از مقاطع سیاسی را هنگامی در دسترس انتشار میگذارد که جنبه تکذیبی نماینده گا ن حکمتیار مطمح نظراش بوده است(.

بیاد میاوریم که شایعۀ دیدارهای نماینده گان دولت وابسته به اتحاد شوروی با نماینده گان تنظیم ها ، در سالهای پسین دهه هشتاد، گاهگاهی سرزبانها بود . اماتنظیم ها همدیگر را به داشتن ارتباط متهم نموده واز داشتن رابطه خویش با دولت وابسته انکار میکردند. درین زمینه یادداشت های سلیمان لایق زیر نام « جریان مذاکرات لیبیا – آغاز بدون انجام » که در واقع گونه یی ازصورت جلسه نویسی جانبدارانه است، گواهی بر آن تماسها ودیدارها می باشد . پس از آن که موضوع دیدارعبدالقدیرکریاب وبهیر نماینده گان حکمتیار باسلیمان لایق ونجم الدین کاویانی  نماینده گان نجیب الله ؛ در روزنامه شهادت ارگان مرکزی حزب اسلامی  گلب الدین حکمتیار ، انتشار یافت( 16 سنبله 1374) ،آن عمل ، انگیزه یی شد تا لایق  یادداشت های خویش  راغرض نشربسپارد (7) ناگفته پیداست که "لایق"وامثال وی دارندۀ چنان اطلاعاتی از رنج آفرینی هابرای مردم افغانستان هستند که باعمد تصمیم گرفته اند ، از آنها سخن نگویند .

عده یی کارآسان ! " فرهنگی " و "باسیاست کاری نداشتن" ، راپیشه کرده اند. چون چهرۀ کارکرد وگاهی استدلال وادا و اطوارشان را می نگریم  آن سخن برتولت برشت به خاطرما میاید که گفته بود :

" وخدا لاک رابر پشت لاک پشت بدین سبب صنعت کرد تابه هنگام اخطارحادثه، سر به درون برد که سنگی ام کنار راه افتاده ، با من چه کار دارید ؟ "

واین رجوع به نوشتن وحتا بسیار نوشتن وازهمه وازهرچیزنوشتن مشروط به آن است که نقد افکارواندیشه تبهکارانه در نبشته های شان محلی از اعراب نداشته باشد . زیرا درآنصورت به سیاست بر میخورد ! با مشاهدۀ حال این چنین مردم ، آن سخن الیوت مصداق حال شان است که گفته است :

 " امروزه شاهدیم که «فرهنگ» توجه مردان سیاست را بخود جلب میکند. نه به این خاطرکه سیاستمداران همیشه  "مردانی اهل فرهنگ" هستند ؛ بلکه ازین جهت که " فرهنگ " هم به مثابه وسیله یی برای اعمال سیاست شناخته شده . . ." (  (8

قلمزنان مبلغ استبداد وهمیاری کننده گان آن گویا فراموش مینمایند که بیش از موجودیت هویت مستنطقین وشکنجه گران، اسناد ومدارک ایشان وجود دارد. وآنها بیش ازدیگران این موضوع را میدانند که در سالهای حضورعذاب آورنابسامانی ها ومردم آزاری ها با قلم مردم را شکنجه کرده اند . هر قدر درعرصه شعر وادب قلمفرسایی کنند اما اعتراف وانتقادی برسهمگیری خویش درحیات درد آمیز جامعه نداشته باشند، در هرجایی که بنویسند وهرجایی که بروند حتا آنجاهایی که مفلسان فرهنگی وسیاسی دعوتگران آنها میشوند، آن مهرسهم دیروزی از جبین شان سترده نمی شود.

تردیدی نیست که دراوضاع بحران آمیزفرهنگی وحضورکمترمنتقدان متعهد ، شاهد تغییرات یک شبۀ جنرالهای معتاد به جنگ ضدمردمی وخونریزو جنرال های سازمان های مخوف شکنجه گرواعدام درمقام نویسنده گی ، منتقد و داستاننویس هستیم که گویی  آب از آب تکانی نخورده است . یعنی روزی که وظیفۀ جنرالی پایان یافت وسازمان مخوف خاد انحلال یافت ،ولی شب هنگام وظیفۀ نویسنده گی آماده است . و وای برین حالی که جامعه فرهنگی افغانستان دارد.  و وای برحال آنانی که بدون داشتن موقف وموضع انتقادی ، خالی نماندن عریضۀ نشریه خوش را رجحان داده وآنان رابالانشین میسازند.

مارتین هیدگرآلمانی ، سهم کمی در سیراندیشه واندیشیدن فلاسفۀ معاصر ندارد.اماعمل پیوستن به نازی ها وخدمات داوطلبانه وآگاهانه اش درمقام ریاست دانشگاه فرایبورگ ،تنها لعنت ابدی را نثاراو نکرده است بلکه نشان میدهد که بزرگترین صدمه را به اندیشه وانسانیت رسانیده است . او مبانی اصول نازیسم راوارد دنیای فلسفه کرده بود. وازنقطه نظر همان دیگاه بود که به تصفیه دانشگاه از عناصر غیرنازی دست یازید.

 آیادانشگاه کابل تصفیه های خونین جوانان بیشماری را ندیده است ؟

آنانی که ادعای های بلند بالای دانستن ونوشتن وفهمیدن دارند، محتاج این تفکر نیزهستند که فهم ودرک خویش را با موقفی که در روزگار اسفبار مردم ما داشتند بسنجند.

برخی از  مقصرین قلمزن گمان میکنند که اگر در بارۀ حادثه یی اعترافی کنند و گواهی بدهند ، جمعی از دوستان خویش را که حاضر نیستند آن گواهی داده شود ، از دست خواهند داد.

عده یی درین پندار هستند که ازاعتراف آنها سؤ استفاده می شود .

عده یی هم هراس دارند که درمیان مردم با آزار بیشترمواجه خواهند شد ؛ وبرخی گلیم خویش رااز آب کشیده ودرگوشه یی عزلت به سکوت پناه گزین شده اند .

اما جالب کار نامه های آن قلمزنانی است . که خیانت  وجنایتی را که از قلم  رهنورد زریاب  خواندیم ، انکار می کنند .

کار گزاران" حزبی " گاهی رنج آوری ها برای مردم افغانستان را به اشخاص حواله میکنند وگاهی برخی از ایشان زمامداران شوروی ازمیان رفته را مقصرمیدانند . اما نتایج نشان داده است که ریشه  آن اعمال نه در خصایل اشخاص بلکه درافکارو سیاست های غلطی جای داشته است که بُعد داخلی( استبدادزده گی واستعمار زده گی شوروی ) وبُعدخارجی آنرا همان تقاضای استعماری شوروی تشکیل داده بود . ارتباط  "خپ" ها با شوروی از آغازنشان داده است که تکیه گاه دوجانبه داشته است. واین تکیه گاه ، تقویۀ دو جانبه وخدمت گزاری مورد نیاز خویش رابرای  تحقق هدف سلطۀ شوروی با خود داشت .

از میان صدها  سخنرانی ومصاحبه ،به این سخنان  سلطانعلی کشتمند  درسال 1980، توجه نماییم :

"بدون کمک های اقتصادی و نظامی شوروی ما زنده مانده نمی توانستیم "

و درسال 1981 می گوید :" ماهمه مواد حیاتی وهمچنان وسایل دفاعی رابرای انقلاب که شامل غذا، سلاح ، تجهیزات ، تیل واجناس دیگر ضروری می باشد ، از اتخاد شوروی دریافت میداریم ."  ( 9 )

وازسخنرانی دستگیر پنجشیری بیاوریم که در روز اول ماه می1982گفت:" میگویند مارا اتحادشوروی غارت میکند . ما چه داشتیم ؟ شکمهای ما در کمرهای ما چسپیده بود.اتحادشوروی برای ما چه ندا ده است ؟ . . (10)

تنی چند به عامل منفی شوروی درحدود ناقصی رسیده اند امابه دریافت زمینه های واقعی ونقش حزب هنوز فاصۀبسیار دارند .به تبیین مناسبات عامل داخلی ونقش شوروی نرسیده اند. ودر نهایت بعنوان توجیه جویان سرگردان، روزگذرانی میکنند .

 برمیگردیم به گواهی آثار واسنادموجود درجامعه وانکارآنها از وقایع دلخراش مرتکب شده.

انکاراز وجود کارهای ضد بشری به تنهایی نمایانگرآن است که منکران جفا ومظالم میدانند که این عمل تا چه حدودی ضدبشری بوده است. چه اعتراف شود ویانه، گونه یی ازاذیت وجدانی و شرم چنین انکاری را همراهی می کند .

تردیدی نتوان داشت که این حالت ناشی از آن وضعیتی باشد که تعذیب مردم در زمان قدرت داری ، وجدانهای معذب رابرای شان بار آورده است.  اما چه نیکو است اگر چنین انسانهای این عرق شرم را تا آخر عمر بر جبین حمل نکنند . آنانی که درتاریخ چنین کرده اند ، نام بد رابا خود درخانه قبر هم برده اند . دیده میشود که این موقف لجوجانه یکعده را تا آخر عمرهمراهی میکند .همانگونه که چند تن رابا رنج ازین دنیا رفتند.

 "ضحاک ماردوش" که در اسطوره ها به عنوان نماد بیرحمی وانسان آزاری شهرت دارد ، چهرۀ چنین انسانی را برما می نمایاند که :

ندانست خود بجز بد آموختن

جزازغارت وکشتن و سوختن

ضحاک وقتی در واپسین لحظات حیات خویش پرسید که چرا مرا می کشند ؟ این برداشت را نیزبرای ما میرساند که هرقدرانسان کشی وبیرحمی میکرد، گویا ندانسته بود که کاربدی کرده است.  (11)

شاه شجاع نیزبا آنهمه کارنامه های قدرت طلبانه وخودفروشانه وآوردن پای استعماردرافغانستان ،در واپسین لحظات زنده گی اش از قاتل خویش شجاع الدوله پرسیده بود که گناه من چیست ؟ (12)

این نمونه ها در تاریخ کشورما وکشورهای جهان کم نیستند . اما جالب این است که تمامی منکران جفاها و خوددارازاعتراف وانتقاد ، آن مورد تجاهل اگاهانه را می شناسند .

برخی ازجفاکارانی که اکنون قلم بدست گرفته وبا مهمل گویی از هر چمن ثمنی می نویسند ، گمان میکنند که آن کژ گویی ومنظور راه گم کردن تشخیص حقایق همه را فریب تواند داد ! درست است که در بسا موارد" درزمان نوشتن ، خواننده غایب است و درزمان خواندن نویسنده ."(13)

اما انسان ها ی بیشماری که در کشورما به ماتم از دست رفته ها نشسته اند ، نویسنده گان توجیه جوی وگژ نویس را هر لحظه میشناسند وبرای نویسنده گان نیزملیون ها انسان آزاردیده غایب نیستند . پنداشته می شود که همان حضور دایمی انسان های آزاردیدۀ کشورماست که گاهی قلم را به سوی فرکسیون های مخالف ولی هم اندیش خویش  میرانند .   

اما هنگام واکنش قلمی چنان قلم بدستان مهمل گوی ، برخی از خوانند ه گان خودشان ، آزار دیده گان وشکنجه شده گانی هستند که شاهد نقض آشکارای حقوق بشر ومرگ انسان های بیشماری نیز بوده اند  مثلا، از نوشته های که درباره جنایات مرتکب شده وبیشتردرباره زندانها نوشته شده اند،این کتاب ها رامثال میاوریم :

در زندان خاد وپلچزخی چه میگذرد؟  عتیق الله نایب خیل (ع.مصمم (زندان پلچرخی ، ( دوزخ استعمار روس در افغانستان ) پوهاند داکتر محمد عثمان روستار .1369 لاهور . پاکستان . اتحادیه نویسندگان افغانستان آزاد روزهای دشوار.  قصه های غم انگیز زندان پلچرخی .مصطفی نوری . هامبورگ  . آلمان 1991

سرخ جامگان بامدادی .به کوشش حمزۀ واعظی .1375. مؤسسه انتشارات سوره . ایران

شکنجه گاهکابل . سیمای زندهبه گوران قلعۀمرگ. ( زندان پلچرخی ) ذبیح الله امانیار .1379.کتابفروشی فضل .پشاور . پاکستان

 

کهگدای

 

نوشته های محمد  نسیم رهرو که درچندین ویب سایت ودرین اواخر در سایت" رهروان " منتشر می شوند .(14)

هنگامی که رهنورد زریاب وکسان دیگری،ازجنایت وخیانت در جامعه ما یادآوری میکنند وباوردارند که چنین اعمال جنایت آمیزبه اقتضای فکروعملکردهای غلط انجام یافته اند ،عناصری که حاضرنبوده ونیستند،آنرا بپذیرند،ترفند دیگری اتخاذ کرده،بیان وقعیت ها را با قهروگاهی با بد زبانی اهانت به خویش تلقی میکنند. درچنین حالی ،این سوال از منکران جنایات در افغانستان مطرح است که چه اعمالی را جنایت آمیزخواهند گفت؟

در آنصورت با یقین کامل میتوان گفت که یا تعریف وبرداشت از جنایت راتحریف خواهند کرد ویا به موضع وارونه دیدن واقعیت ها پا فشاری خواهند داشت ! زیرااگرنام جنایت را برآن همه مظالمی که مردم ما دیدند،نتوان نهاد ،دیگر چه باید شود تا جنایت نامیده شود؟

 نمونه های آموزنده یی از اعترافات را هم داریم

مثال های ازخود کامگان وامپرطورانی را داریم که از سیاست های بدبختی آور خویش اعتراف داشته اند .ناپلیون از آن جمله است . او" بعد از شکست خوردن واسیر شدن اش بدست انگلیسها . . . در باره خطاهای خود چنین اقراروقضاوت کرده ونوشته است « من درین بطور بدی آلوده شدم .بدی اخلاقم هویداوبیعدالتی شرم آوربود .تمام آنچه کردم بزشتی پایان یافت ، چونکه درهم شکسته شدم . . . این جنگ نامیمون باعث زوال من شد . یک زخم حقیقی بودوعلت اول بدبختی فرانسه. » (15)

نویسنده ومتفکربزرگی چون سارتر مدتها از پذیرش حضور اشتباه وناهنجاری های زیانبار در شوروی  نه تنها خوداری کرده  بلکه در سال 1954 از آن بدفاع برخاست . اما بیست سال بعد آن دفاع خویش را دروغ گویی یاد کرد . (16)

Guenter Grass    رمان نویس مشهور درسن 80 سالگی اعتراف کرد که در 17 سالگی عضوسازمان مخوفss   بودم ؛ وناراحتی وجدانی دارم . (17)

احمدشاملو در جوانی درصف طرفداران فاشسیت هازیسته بود . اعتراف و طرد آن موضع به بعدی از شخصیت چند بعدی اوافزود . وبه راه وآینده درخشان وصد آفرینی که در انتظاذر او نشسته بود ، کمک رسانید .

از "عوام " مثالی بیاوریم : Annaیکی از خدمه های( Eva Braun  رفیقه ودرلحظات پایانی عمر همسر آدلف هتلر ) ، هنگام پیشخدمتی خویش بسیارمی بالیده است که خدمتگار" براون "است و"رهبر "را گاهگاهی می بیند .  اما هنگامی که با دنیای ازحقایق و واقعیت هامواجه شد ؛ درپاسخ به سوالی که آیا شنیدن خبرمرگ "اوا براون" و"هتلر" شما را متأثرنمود؟، این موضعگیری صریح را دارد :

 " نه ، فاجعه یی که هتلر درجهان بوجود آورد لحظه یی مجال ابراز تأسف را برای من نمیدهد  ." (18)

برخی ازتاریخ نگاران وقلمزنان وقایع ناشی ازتجاوزبریتاتیا ، شوروی وهمچنان نقش پاکستان در امور داخلی افغانسنان مطالبی را آورده اند  که میتوانند مداوای بیماری خودداری ازاعتراف برای آنانی باشد که تا حال اصحاب اعتراف ، انتقاد وانتباه وعبرت نیستند  .

درکتاب های که آقای عزیزآریانفر از زبان روسی به فارسی دری برگردانیده است ،صدها مورد آموزنده ، وفراگیری درس فرهنگ اعتراف و  انتقاد را میتوان یافت . همچنان کتاب افغانستان و اتحاد شوروی  ، اسنادی از: آرشیف های روسیه وآلمان شرق ، برگردان آقای عبدالعلینور احراری شایان توجه است .

همچنان درکتاب های های تلک خرس ومجاهد خاموش ، در زمینه آرزوهای مقامات پاکستانی .نهادینه کردن سیاست های که ویرانی .کابل سوزی را باخود داشت ، نکات بسیاری را میتوان دید وخواند . برای دریافتن مرام مقامات آ اس آی و دولت پاکستان از تسلط برتنظیم های مجاهدین این نمونه را بخوانیم که نه تنها حاکی از نفوذ ونقش آن ها است بلکه نشان میدهد که تمام کوشش مقامات پاکستانی را نوعی آموزش برای تخریب وویرانگری همه آن نهاد های تشکیل داده بوده است که مربوط به کل جامعه ماست  .

 درهمین کتاب تلک خرس است که از سیل سلاح های چین ومصر وحتا ماشیندار های ساخت سویس وچانه زنی های مقامات پاکستانی میتوان از زبان وقلم خود آنها مطلع شد وبه کنه انگیزه ها ونیات کشورهای مخالف شوروی پی برد . از راه توجه به مواد همین کتاب ها ومکث وتأمل به مواد آن ها است که میابیم مخالفین شوروی چقدر ازظلم وستم وخونریزی های که درحق مردم افغانستان ، شوروی و دولت دست نشانده اش مرتکب میشدند ، سؤ استفاده می نمودند .(19)

در کتاب شیپورتباهی  در زمینه نخستین تجاوزبریتانیا به افغانستان میخوانیم  :

"  . .  . برتانوی هایی وجود داشتند که حاضر بودند  برای ( محکوم کردن )سیاستی که بسیار ناشایست وبسیارخلاف اخلاق وبسیار احمقانه وبسیار غیر عادلانه بود ، اعتراف کنند . . .

چند سال بعدتر ، جان کلارک مارش مان یکی از اقارب وتذکره نویس هاویلاک راجع  به این جنگ نوشت که این لشکرکشی  با بی عدالتی شروع وبابزرگترین فاجعه یی خاتمه یافت  که بحیث تعجب آورترین عمل احمقانه در صفحات تاریخ ثبت شده است . . .

جنگی که در آن همه اساسات انصاف وعدالت ، قربانی ملاحظات سیاسی گردید وآن سیاست آنقدر مهلک ونادرست بود که موفقیت آن تنها برای تزیید خطرات ماخدمت می نمود ." (20)

ودرجای دیگری ضمن نگارش پیش زمینه های تجاوزبه آسیا میخوانیم :

" تاجران با عایدات بیکران شان صاحب قشون ، بحریه ها، جنرال ها ، گورنر جنرال ها ،اراضی ومالیات گردیدند  .برای چند سال پس از فتح بنگال بعضی از انگلیسهای نابکار در هند به بدترین نحوه از راه غارت واستفاده جویی ونبش قبرهای کهن ودست یافتن ثروت ، حیثیتی  در انگلستان برای خودبدست آوردند .(21)

شخص دیگری که شاهد جنایت در افغنستان بود، حتا می گوید که نمی  خواهم تمام ظلمی را که اعمال شده ، شرح کند . (22)

این موارد اعترافاتی اند که پس از شکست نظامی قوای بریتانوی، درلندن منعکس شده اند. آنچه درین نبشته ها جلب توجه میکند این هم است که ظلم درحق مردم یک جامعه پنهان نمانده سرانجام به هرنوعی که باشد ، اعترافی را باخود دارد .

شبه اعتراف در چند نبشته از جنرال های شورویی ازمیان رفته را نیز داریم :

 قارییف سرمشاور نجیب الله با وجودکوشش های توجیه گرانه و قرار داشتن در موضع شوروی ،نتوانسته است ازین اعتراف انصراف بجوید : " گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان گام ناروایی بود که زیان عظیمی برخلقهای افغانستان وشوروی چه در عرصه بین المللی وچه در عرصه داخلی رسانید "(23)

 ویا هنگامی که الکساند لیاخفسکی در سر آغاز کتاب « توفان در افغانستان » مینویسد که ، " بسیار از رهبران شوروی مایل نبودند ، مردم حقیقت جنگ افغانستان را بدانند.ازینرو اطلاعات در بارۀ این کشور در تاریکی نگهداشته میشد "(24)

همین نویسنده که از جنرالها ومشاورین پرقدرت شوروی در افغانستان نیز بود ، خواهش دریافت اسلحه وپول رهبران دولت پرچم وخلق را مشی یاد میکند که " بازتاب عینی نگرش مالیخولیایی ، مفت خواره گی ودستنگری "  بوده است .

؛ دست اندرکاران و رویداد آفرین های دیروزی کشورما هم باید احساس کنند که زمانه را سند ودفتر ودیوانی است ، و در افغانستان نیز مدارک واسنادی منتشر می شود  ومردم ومنجمله عده یی از ده ها هزارانسانهای که با تبلیغات فریبنده و دروغین وبا اجباردرزیرامرودستوردولت نگهداشته شده بودند طالب اعتراف رهبران خواهند شد

درکنار آن آنچه در کتاب های کوچکی که زیرنام« تلک خرس» و «خاموش مجاهد» از طرف نظامیان پاکستان نوشته شده است ، همچنان انتشارکتاب ها پیرامون روند پیدایش وشکل گیریی روابط طالبان باکشورهای عربی ودولت پاکستان ، در گستره دست یابی به واقعیت های پشت پرده وبیرون آوردن آنها برای حقیقت یابی ، اعتراف ونقد کمک کننده یی را میتوان یافت .

درعرصه نیازبرای دریافت اطلاع ازروابط با کشورهای دیگر،تأثیر ونقش آن کشورها درامور داخلی افغانستان ، هر قدر معلومات درکشورما فراگیرترشود، تصویر روشن تر وجامع تربرای  بررسی ونقد بدست میاید . ازینرو، هر نوع سند ومدرک واطلاعی که بتواند ، نقش کشورهای عربی ، چین وایران را بهتر روشن کند ، هم در آگاهی عموم از رخداد ها وهم از انگیزه های آن کشورها در  چندین دهه ، بسیارمفید است .

دور از تصور نیست که برخی قصد کرده اند که تا پایان زنده گی در پای حرف وعقیده یی که بدان باورداشتند ؛ به رغم نتایج زیانبارآن ، همچنان وفاداربمانند. این موضوع بحث جالب ودلچسپی رادر حوزه اصلاح ناپذیری متحجران بارمیاورد. این عناصرمی پندارند که با امتناع ازانتقادواعتراف، به عنوان آدم مقاوم وعقیده مند جای افتخاریکسب خواهندنمود ! درحالی که عناد ولج آنها جای بررسی و وارسی  ونقادی ورشد وتعالی انسان گناهکاررا گرفته ودرنتیجه آن لجاجت وعدم گفتن واقعیت ها سبب گردیده است که عده یی ازدرک مسایل اساسی وبا اهمیت دوربمانند.

وقتی این عرصه ها را می بینیم ، بازهم دل ما میخواهد بگوییم که کاش مقصران وگژروان ، فرهنگ اعتراف رهنورد زریاب را چند باربخوانند .

اگرما طی این سالهای نزدیک، شاهد شنیدن وخواندن چنان اعترافاتی نباشیم ، تاریخ داوری خود را میکند. زیرابعنوان شاهدی /که فراموشکار نیست، ناظرصحنه های تباهیگرانه وگناه های عظیم این چنددهه نیزبوده است .

 آنچه امروزدرقلم وتصویرمیاید،این همه نبشته های مستند وکشف قبرهای دسته جمعی وقصه های مکتوب نشدۀ دلخراش وگریه آوردههاهزارخانواده،زمینه های اعتراف تاریخ اند . زیرا کارکردهای جنایت آمیزدرجامعۀ ما چنان پیامد آفرین میباشند، که توجه علاقه نسل های بعدی ، داوری وحُکم آن ها را باخود میداشته باشد .

  گفتنی است که این انتظاروتوقع به تنهایی منوط بدان نیست که تا مقصرین، فرهنگ اعتراف را فراگیرند . ارایه اسناد ومدارک مقنع واشاعه فرهنگی که مغایر فرهنگ سیاسی تباهیگر است ،همچنان دنبال کردن محاکمات دموکراتیک وعادلانه؛ به نوبۀخویش میتوانند قدم های مؤثر،زمینه ساز وراهگشا باشند.هرچند این حرکت اسباب برافروخته گی اصلاح ناپذیران رافراهم بیاورد،آنگونه که تا حال عمل کرده اند،اما تردیدی نیست که اشاعه نهادهای فکری عادلانه ومرزبندی با نظام های فکری ورویکرهای جفاکارانه وجنایت آمیزدرتجدیدتربیت مؤثراند.

 ازجانب دیگر می بینیم که فرهنگ اعتراف بمثابۀ بخشی از فرهنگ بازآفرینی ارزش ها واثر مثبت گزاری، زمانی تکلیف لجوجان ویک مشکل فرهنگی را مداوا خواهد کردکه باورمندان به نقش این آن ازجمله خود جناب رهنورد زریاب، باپشتکار درتداوم  آن به عنوان یک تعهد مهم کوشا باشند .

 افزون براین وبه تکرار گفته شود که ، دربسا موارد ، تبارز خشم وقهر،انتقام جویی با کاربرد فحش وناسزاگویی ،ویاپیاده نمودن قصد ترورشخصیتی مخالفین، انتقاد تلقی شده است. این شیوه تنها کار کسانی نیست که با فرهنگ اعتراف جعلی،برای داشتن برگه یی، زندانیان را به اعتراف دلخواه وتحمیلی با اعمال شکنجه وادارمیساختند.

بدبختانه با وجود آثارنکوهیدۀ آن راه ورسم زیانمند،هستند برخی دیگری ازاخته شده گان با استبداد رأی، که همان راه وروش را پسندیده اند. شاید بازتاب عقب روی های جامعه در تمامی سطوح آن ومنجمله تنزل اخلاق اجتماعی را بتوان در چنان نمونه هایی دید .

حضورچنان فرهنگ حاکی ازتوهین وتحقیرودشنام و نبشته های حامل آن، این احتمال رادر چشم انداز میگذارد که فرهنگ فحاشی وترورشخصیت به عنوان یکی ازچهره های ناسازنده وزشت آن، برای خویش جای بیشتر بیابد و امید دسترسی نیازمندان به فرهنگ اعتراف همراه باعبرت گیری وبه تکرار ننشستن اشتباه ، زمان بیشتر چشم به راه باشد . سوکمندانه وضع نا بهنجارحاکم درکشور، به چنین نحله ها وتداوم عمر آنها نیز مجال بیشتر داده است

چنین امراض اجتماعی، فرهنگی را نیزبا درپیش گرفتن فرهنگ سالم نقد باآرزوی طلب همیشه گی اعتراف شاید بتوان به مداوا وبه سامان رساند.

 

توضیحات ورویکردها :

 

*- فرهنگ اعتراف . نبشتۀ رهنورد زریاب . شماره (9) فصلنامه رنگین . چاپ هامبورگ . 1377 خورشیدی

در حاشیۀ " فرهنگ اعتراف " دربهار 1379 خورشیدی به گونه نامکمل تهیه شده بود. اکنون چند یادداشت مختصرمربوط به سالهای پسین به آن افزوده شده. درین نبشته به رغم اشاره به اشکال چندگانۀ مردم آزاری ، بیشترینه اشاره به نمونۀ "خپ "ها محدودمانده است. هرچند بنیاد های موجود درنبشته های متعدد ازین قلم و درین نبشته نیز دارندۀ مواضعی است که کلیت چهره های تباهی گری رانشان میدهد، با آنهم این کمبود با مراجعه به اسناد بیشترمربوط به کارروایی های ویرانگرانۀ تنظیم ها وطالبان رفع میشود. با توجه به بسیار نویسی های توجیهی وبرائت!جویی هایی که درکتاب های چند تن ازاعضای "خپ" ها دیده شده است ، ترجیح داده شد، تماس با آنها در نبشتۀ دیگری ارایه شود.

نبشته های دیگری که می توانند متمم " درحاشیۀ فرهنگ اعتراف " ازین قلم درنظرگرفته شوند عبارتند از :

-          در حاشیۀ رویداد سوم حوت

-          تاریخ مردم آزاری در امضأ ها

-          گناه من چیست ؟

-          مشکلات تاریخنویسی و غیره ، که میتوانند متمم این نبشته در نظرگرفته شوند.

     1- دوهفته نامۀ زرنگار حمل1381)  دوهفته نامه زرنگار. ص 24شمارۀ 12حمل 1381 خورشیدی .

   فاجعۀ قرن ما (تلک خرس). نویسنده دگروال محمد یوسف ومارک ادکین .برگردان: داکتر نثار احمد ص6 مترجم تلک خرس.

»  -6 « فرهنگ اعتراف  »  . رهنورد زریاب . فصلنامۀ رنگین . به مدیریت محمد حیدر اختر. هامبورگ . آلمان .سال 1377شمارۀ 9

    7- آغازبدون انجام .سلیمان لایق سنبلۀ 1374 . کتابخانۀ سبا .پشاور. پاکستان

     8- الیوت . دربارۀ فرهنگ. ترجمۀ حمید شاهرخ ص .99

   9-  افغانستان ، تجاوزشوروی ومقاومتِ مجاهدین. ص233. نویسنده: هنری برادشر برگرداننده : شورای ثقافتی جهاد افغانستاان ،چاپ دوم  1378. پشاور . پاکستان

  10- رادیوی افغانسنتان . بخش خارج .بعد از ظهراول می 1982

  11- جنگ فریدون با ضحاک . شاهنامۀ فردوسی .

 در باره ضحاک این هم نوشته شده است که  نام ضحاک را به عربی قیس وبه پارسی  بیورسف بن مرداس بن زینگاوند بن بادسره بن تاج بن فرداک بن سیامک بن کیومرث است .

 فارسیان او رابه لقب ده آک گفتند. یعنی خداوند ده عیبوبازهم افزوده شده است  که " اما چون ظالم وستمکاربود، آن دولت برونماند ونامش به  بدی ماند."   تاریخ گزیده .حمدالله مستوفی. چاپخانه سپهر. انتشارات امیر کبیر. تهران 1364.

12- رجوع شود به نبشته یی ازین قلم زیر عنوان « سرکار گناه من چیست ؟» سایت آسمایی.     کابل ناته و گفتمان .

   13- بابک احمدی . حقیقت و زیبایی. درس های فلسفه وهنر .  ص 484 نشر مرکز . 1375. تهران .  -

14-  کتاب های نامبرده دارای مطالب مستند شاهدان عینی اند که به گرایشات مختلف سیاسی وعقیده یی. ارتباط داشتند. با وجود آن که چندین کتاب نام نام پلچرخی را درجبین دارند ، اما ده ها مطالب دیگری را نیر دارند که حاکی ازجنایات ضدبشری است .

   15- افغان نامه جلد اول . تألیف دکترمحمود افشاریزدی. ص 622. محمود افشار جملات ناپلیون                را از کتاب apol eon parGail     N ص 117 نقل کرده است   .

16- نادرانتخابی . رمون آرن . ( نقد تاریخ وسیاست در روزگار ایدئولوژی ها ) ص 151.انتشارات هرمس. تهران 1380

Frankfurt Algemaine . 12 August 2006´-  17              

 گونتر گراس درکتاب " پوست کندن پیاز" می نویسد که :" بخاطر القائات ایدئولوژیکی دستگاه تبلیغاتی رژیم نازی وبه سبب نوع ویژه نگاه آلمانی هابه قدرت وقانون درآن زمان ویا ازسرجوانی وماجراجویی، همراهی نظری وعملی گسترده ای با سیاست های جنگی رهبری وقت المان داشتند "

 

 وبسایت نیلگون . سعید شروینی . مرداد 1385

18- Anna Plaim und Kurt Kuch . Bei Hitlers Zimmermaedchen AnnasErinnerungen  S 130                                                                                  

                                      April 2005 knaur Nachf. gmbH& Co KG, Muenchen.

   19- تلک خرس صص99- 100

  20-  شیپور تباهی .نویسنده ، پاتریک مکروری . برگردان پاینده محمد کوشانی.1378 پشاور. پاکستان . ص 5 .

  21- شیپور تباهی ، اثر یادشده.ص430

  22- علی احمد کهزاد . "رجال  . . ." ص94 مطبعه دولتی  کابل .

  23-  .افغانستان پس از بازگشت قوای شوروی . قارییف  ص29برگردان عزیز آریانفر.

 24- الکساندر لیاخفسکی درسرآغازکتاب توفان در افغانستان.

 

اقتباس از سايت خوشه