سیدهاشم سدید

21.08.08

 

قسمت اول

 

"اسلام و انتخابات"

 

انتخابات، یکی از رایج ترین مفاهیم  و اصطلاحات در علم سیاست، روشی است که امروز برای تعیین مقامات عالی اجرائی، قضائی و تقنینی کشور ها، از جمله انتخاب رئیس جمهور، صدراعظم، نمایندگان مجلس، شهردار و ... در بسـیاری از کشورهای جهان ـ البته با تفاوت های مطابق قوانین هرکشور ـ  به کار گرفته میشود.

همان طوری که گفتیم، انتخابات در کشورهای مختلف به شیوه های متنوع برگذار میشود. به طور مثال در امریکا، از آنجائی که تقریباًً تمام مقامات انتخابی هستند، گستره انتخابات بسـیار وسیع است.  در این کشور از رئیس جمهور گرفته تا نمایندگان مجلس، والی ها، شهرداران، مقامات قضائی  ـ  حتی مقامات قضائی محلی ـ ، رؤسای پولیس، همه ، از طریق انتخابات آزاد تعیین میگردند.

دربعضی ازکشورها انتخابات  منحصر به انتخاب یا تعیین رئیس جمهور، صدراعظم، نمایندگان مجلس و شهرداران یا رؤسای بلدیه میباشد. انتخاب سایر مقامات مانند والیان، مسئولین پولیس، قاضیان  و  ... از جمله کارهای هستند که به عهدۀ حکومت منتخب میباشد.

گذشته از گستره محدود یا گسترده انتخابات در کشورهای مختلف، انتخابات در هر کشور مطابق قوانین آن کشور، در یک  یا دو مرحله، یا به شکل مستقیم یا غیر مستقیم دایر میگردد.

انتخابات برای انتخاب یا تعیین مقامات عالیه کشورتنها درکشورهائیـکه به شیوۀ دموکراسی لیبرال اداره میشوند معمول نیست، بلکه در کشورهائی که به شیوه های دموکراتیک توده ای یا کشـور های توتالیتیر اسلامی، که به شیوه غیردموکراتیک اداره می شوند، ولی خود را کشوری با دموکراسی دینی می نامند ـ  مانند کشورایران ـ  نیز رواج دارد؛ منتها فرق آن با انتخاباتی که در کشورهائیکه به شیوۀ دموکراسی غربی برگذار می گردند در این است که در کشور های به اصطلاح دموکراتیک توده ای یا کشـور های توتالیتیراسلامی که به شـکل غیر دموکراتیک اداره میشوند، انتخابات تا حدی زیادی جنبه نمایشی دارد؛ که یا عامه مردم در آن نقش اساسی و تعیین کننده ندارند و یا اینـکه نامزد ها تنها بعد از اجازه نظام می توانند در انتخابات سهم بگیرند.

در این کشورها که خود کامگان با زور زبان ها را میبندند و لب ها را میدوزند و از اپوزسیون و فعالیت آزاد اپوزسیون خبری نیسـت، مجوز نامزدی در انتخابات را تنها به نامزدانی اعطا می کنند که از جمله خودی ها باشند. انتخابات در این کشور ها وسیلۀ است برای فریب جهان و قانونی نشان دادن موجودیت غیرقانونی نظام و حاکمان غالباًً منفور، غاصب، زورگو و مستبد.  درهمچو کشورها مردم ناگزیرند کـه نامزد های مشخص ـ انتصابی ـ را از میان افرادی که از طرف نظام یا احزاب دولتی، یا آن هائی که به نوعی خود را در نظام مطرح نموده انـد، انتخاب کنند.  شالـودۀ چنین انتخابات همیشـه بر بنیاد فـرمان و اطاعت، عرضه و قبول، حاکمیت و محکومیت و بالاخره حضورفعال تشکیـلات وسیع و خشن سرویس استخبارات و تشکیلات پولیس کشور، و ترس از این  تشکیلات استوار است.   مردم در چنین  کشورها راه دیگری ندارند به غیر از تبعیت از تصامیم و خواست و اراده نظام. از اراده و اختیار و حق انتخاب و آزادی  و اعتراض و احتراز و انتقاد و تردید  و خوشی و بحث و بکن و مکن  و حق به پائین کشـیدن حکومت های فاسد و ناتوان از قدرت و ... ـ  گرچه در کشورهای دموکراسی لیبرال نیز چنین چیزی تا کنون بسیار، بسیار به ندرت اتفاق افتاده است؛  و اگر گاهی هم  اتفاق افتاده است، در اثر رقابت و زور آزمائی احزاب سیاسیی بوده که غالباًً برای میسر ساختن زمینه انتقال قدرت ازیک حزب به حزب دیگر بوده است تارفع مشکلات واقعی مردم ـ دراین کشورها خبری، بمعنای دقیق کلمه، نیست. در یک کـلام در این کشورها انتخاب است، ولی انتخاب مردمی، انتخاب معتبری که اعتبارش را از اراده  و خواست واقعی مردم بگیرد، انتخاب آزاد، نیست! منبع مشروعیـت نظام های دموکراتیک توده ای ائدیـولـوژی و حزب، و منبع مشروعیت نظام های توتالیتیر اسلامی، در کشور های اسـلامی، خـدا، خلیفه یا امیـر کــه مخفف امیرالمومنین میباشد، و گویا از خدا و پیامبر نمایندگی میکنند، است.

چون هدف بررسی رابطه انتخابات با اسلام است؛ و از آنجائی که کشور ما یک کشور اسلامی و قانون اساسی آن نیزـ  گرچه در واقعیت یک قانون شتر مرغی است ـ  تا حدی بر مبنای احکام دین اسلام تهیه وتدوین گردیده است، میپردازیم به تحلیل این امر که بر حسب تعالیم دین اسلام، که پایه آن قران و سنت پیامبر اسلام است انتخابات دراسلام می تواند وجود داشته باشد یا نه؟ یا انتخابات در صدر اسـلام وجود داشته یا خیر؟ و اگر وجود داشته، آیا میتوانیم آنرا با در نظرداشت قوانین انتخابات این عصر، انتخابات بنامیم؛ یا چطور؟

جواب همۀ این سوالات در یک کلام  این است که در اسلام نمیتواند انتخابات وجود داشته باشد؛ زیرا:

1)  دلیل اول این است که انتخابات در مجموع، و انتخاباتی که امروز از آن حرف می زنیم و آن را در عمل برای تعیین مقامات اجرائی، تقنینی و قضائی بر گذار می کنیم، به طور اخص، نمی توانـد اسلامی یا دینی باشد، زیرا در اسلام که بر بنیاد دو اصل مشـخص ـ قران و سنت پیامبرـ  قرار دارد، اصلاًً  این مفهوم، وبا مضمونی که این مفهوم دارد، وجود ندارد. هرمفهوم ـ با مضمون آن ـ که در قران آمده است ـ  امر یا نهی  ـ ، به اعتبار وحی بودن قران، به معنی دیگر، به اعتبار الهی بودن قران، اسلامی است. همین طورهر آن چه با سنت پیامبر تطابق داشته باشد.  سنت یعنی همه آن کار هائی که پیامبر به آن ها مبادرت ورزیده یا آنرا توصیه نموده یا به انجام آن میل داشـته و علاقـه نشان داده است یا مانع انجام آن نشده و یا اینکه به شکلی خواسته آن کار انجام شود، به شمول تمام اقوال وی.

برخی از تندروانیکه انتخابات دراسلام را قبول ندارند، به استناد همین دلایل ـ آیات متعددی که در قران در رابطه با حق حاکمیت الـهی موجود اسـت، و نبـود هدایات روشن و صریح  در این مورد  از  جانب پیامبر ـ  انتخابات را اسلامی نمی دانند.

یک نکته را باید توضیح کنم که حتی اگر حدیثی هم در این زمینه وجود میداشت، ـ اگر چه دراین زمینه تا نوشتن همین مقاله تا جائی که من میدانم، حدیثی وجود ندارد ـ چـون مفهوم سنت با جعل تاریخ و جعل هزاران حدیث، دیگر تا حدودی زیادی مفهوم روشن و معینی نیست، نمیتوانیم با اطمینان کامل از وجود انتخابات در اسلام، با مدرک قرار دادن سنت، حرفی بمیان بیآوریم.

در طول تاریخ اسلام، همان طوری که همه می دانیم، هر شیخ و شاه و سید وملا، به هر شکلی و درهر زمانی که منافع شان ایجاب می نمود، چیزی گفته و آن را به عنوان تاریخ اسلام یا حدیث یا سنت پیامبر به اسلام نسـبت داده و به تبع آن کارخویش را چاق نموده و به پیش برد اهداف و مقاصد خویش پرداخته است. چون موثق بودن تاریخ و احادیث، به خاطر جعل کاری ها به مشکل قابل تائید هسـتند، بنااًً این دو پدیده نمیتوانند آنگونه که لازم است در این رابطه مدار اعتبار قرار گیرند.

بر اساس تعالیم واقعی دین، حاکمیت حق خداست. در حاکمیت الهی حدود و ثغور همه چیز را تنها خــدا تعیین می کند. مردم حق سرکشی از قوانین الهی را ندارند.  به مردم حق قانون گــذاری داده نشده است. قوانین وضع شده ازجانب خدا ازلی و ابدی اند؛ و تغییرنمیپذیرند. حاکمان، همه، حاکم بامـرالله و مجری فرمان و اوامرالهی هستند و به نمایندگی از خدا حق هرگونه نظارت و دخالت و امر و نهی را در امور و حالات و رفتارمردم دارند. چون اوامر الهی ازلی و ابـدی هسـتند، بنابراین هر نوع تشبث و بدعـت و دینامیزم و تحرک در امر دین ازجمله گناهان کبیره به حساب مییآید، ومستوجب عِقاب سخت و مجازات شدید میباشد.   

به حساب آنانیکه ازاین زاویه وبا این دیدگاه به اسلام نظردارند، انتخابات چه که حتی دست شستن و نان خوردن و راه رفتن وخوابیدن و برخاسـتن و ریش ماندن و ریش نماندن و لباس پوشیدن و حرف زدن و زن گرفتن وشوهر کردن وهزاران موضوع کاملاًً شخصی وخصوصی انسان باید برپایـه و مبنای کتاب و سنت قرار داشته باشد و انجام بپذیرد.

طالبی که در حریم خصوصی یک انسان بدون مجوز و بدون کـدام دلیل داخل میشود و دختر یازده ساله آن فامیل را با ذکر این دلیل که بر اساس تعالیم اسـلام این دختر جوان شده و باید به شوهر داده شود، به شوهر میدهد، نمونه آشکاری از این گونه افراد است.  طالب و افراد قشری و افراطی دیگر همواره می گویند: " ما نیاز به تدوین قانون نداریم، زیرا قران برای ما همان نقش را بازی میکند و همان اعتبار را داراست."

 انتخابات، حقوق بشر، دموکراسی و مفاهیم دیگری از این قبیل همه ازلحاط تاریخی ابزارهـای مفهومی غرب هستند که شرق و از آن جمله کشور ما امروز از روی ناچاری، و برای اینکه ازفرهنگ سیاسی، یا دستگاه مفاهیم اندیشه مروج درجهان عقب نماند، به اسـتفاده ازآنها رجوع نموده است. برخی از مردم با تعبیر خاصی که خود شان ازتاریخ سیاسی اسلام دارند میگویند که با توجه به تاریخ سیـاسی اسلام در اسلام هم میتواند انتـخابات وجود داشته باشد؛ ولی این موضوع هم بحث خودش را دارد که اگردر اینجا بدان پرداخته شود، نوشته به درازا خواهد کشید در این مورد بازهم همین قدر میگویم که با توجه به حق حاکمیت الهی، داشتن حق انتخاب، یا حق حاکمیت انسان بر امور و بر زندگی خودش، ادعای بی ربطی بیش نیست.

2.1)   مسئله انتصاب جانشین پیـامبر به وسیـله خود  پیامبر، که  تسنن و تشیع به طور مستدام  بر آن پا می فشارند، مبنا و دلیل دیگری است که من با استناد به آن میگویم که دراسلام انتخابات وجود ندارد.

آنانیکه طرفدار نصب ابوبکر به خلافت پیامبر از سوی پیامبر بودند به این باور هستند که:

ـ  ابوبکر اولین کسی بود که رسالت پیامبر را تصدیق نموده به یاری پیامبر و دین خدا در شرایط بسیار خطرناک پرداخته است.

ـ  در کار دعوت دین همیـشه کوشـا بوده از هیچ گونـه معاونت مادی و مالی به مسلمانان دریغ نکـرده و همه دارائی و منافع حاصله از آنرا در راه دعوت به دین و دعوت به سوی خدا بذل و ایثار نموده است.

ـ  دارای پسندیده ترین اخلاق بوده و طبع بسیار رقیق داشت. مالک حکمـت و موعظۀ نیک و خصایل و سجایای پسندیده بوده و صدیق ترین و درست کارترین شخص در میان یاران پیامبر بود.

ـ   پیامبر روزی در غیابت ابوبکر به عمر حق امامت داد. وقتی عمر نماز می داد پیامبـر که در حجره کنار مسجد بود آواز عمررا شنیده گفت:

" فاین ابوبکر؟ یأبی الله ذالک و المسلمون." یعنی: کجاست ابوبکر؟ خداوند و مسلمین از این که او امام نباشد ابا می آورند."

ـ  و ...

اگر ادعای اینها در زمینه صحت داشته باشد، قبول دلایل حقانیت انتخابات خالی از اشکال نخواهد بود.

 

2.2)  آنانیکه طرفدار خلافت حضرت علی، و به ادامه آن معتقد به خلافت امامان از دودمان آنحضرت هستند نیز در واقعیت امر با این ادعای شان ثابت می کنند که در اسلام در واقع انتخابات، به عنوان امر الهی یا سنت پیامبر وجود نداشته است؛ درغیرآن ـ و درصورت وجود چنین امری ـ چرا پیامبر علی را به جای اینکه مسلمانان را  به انتخابات امر یا توصیه و یا تشویق کند، به خلافت نصب میکند ؟   

استنباط یـا تصـور طرفداران خلافـت علی در رابطه با حق خلافـت علی بر منطق یا اسـتدلال هـای ذیل استقرار دارند:

ـ  پیامبر درسال دهم هجری، آنگاه که مراسم حج را انجام داده و به سوی مدینه درحرکت بود، درمحلی بنام " غدیرخم "، بعد از نمازو درحالیکه بیشتر ازصد هزارنفر حاضر بودند، پس از حمد و ثنا و اقرار به وحدانیت خدا، گفت:

" مرگ در کار است و نزدیک است که من خوانـده شـوم و من هـم دعـوت حق را لبیـک می گویـم. من مسئولم و شما هم مسئولید."  پس از آن ازمردم اقراربه توحید و رسالت و معاد گرفت و سپس فرمود:

" من دو چیزی گرانمایه را در میان شما می گذارم، یکی قران و یکی اهل بیت را که این هردو هیچگاه از هم جدا نمی شوند و شما مؤظف هستید که نه از آن ها جلو و نه عقب بمانید." سپس پیامبر به اطراف نگاه و علی را پیدا و او را به بالای منبر برد و دست او را بلند کرد؛  به طوری که همه او را شناخند و با صدای بلند تری گفت: "چه کسی ازهمه مردم نسبت به مسلمانان از خود آن ها سزاوارتراست؟" همه گفتند: " خدا و پیامبر بهتر میدانند." گفت: "خدا ولی و سرپرست من و نسبت به من سزاوار تر از خودم است. و من نسبت به مؤمنان از خود شان اولی و سزاوار ترم."  بعد از آن لحظۀ مکث نموده  افزود:

" هرکه من رهبر اوهستم علی هم مولا و رهبر اوست." و این سخن را تکرار نمود؛ و به کسی که علی را دوست دارد دعا، و در باره  کسانی که او را دشمن بدارند، نفرین کرد.

 نقل از مجموعۀ از درس های قران.

ـ  علی دارای ادب و اخلاق و زهد و شجاعت وعبادت و تقوی، و بالاتراز همه دارای عرفان و خلوص خاصی بود که بر هیچ کس پنهان نبود.

ـ   و ...

برحسب این دلایل، و دلایل دیگری که به خاطر اجتناب از تطویل کلام هم در این جا وهم در خصوص حق خلافت ابوبکر از ذکر آن ها اجتناب شد، اگر واقعاًً پیامبر علی را به خلافت برداشته باشد، سخن از انتخابات و رأی مردم و ... در اسلام بی پایه و بیهوده نخواهد بود؟!

و اگر تداوم خط امامت را که آقای " محسن نراقی "  در یکی از کتاب هایش از آن یاد می کـند در نظر بگیریم، اصلاًً و قطعاًً بحث از وجود انتخابات در اسلام موردی پیدا میکنـد؟ موصوف در یکی از کتاب هایش ـ  نام این کتاب را به یاد ندارم ـ مینویسد که: " الوالامرباید همان امامان معصوم باشند که اطاعت از آن ها همان اطاعت از خدا و رسول میباشد."

اگراین تداوم بدون برخورد با موانع، که غالباًً سیاسی بودند، به آرامی ومطابق نظرآن عده از مسلمانانی که معتقد به خلافت، یا جانشینی بلا فصل علی و به تعقیب وی حس و حسین و... هستند به پیش میرفت، میتوانسـتیم حرفی ازانتخابات بمیان بیآوریم و شیوۀ رسیدن بقدرت مستدام و بلافصل یکی از پی دیگری را  انتخابات بنامیم؟  این روش، روش تفویض و حق وراثت است، نه انتخاب توده مردم، یا انتخابات به مفهوم آئین و اندیشه جدید! بعد ازعلی هم سلسله پادشاهی های موروثی از بنی امیه و عباسی ها و ... تا همین چند سال پیش، یا سلسله غصب قدرت ها ازطریق کودتا ها یا غلبه یک طرف بر طرف دیگر، در جهان اسلام، از جمله در کشورما، جریان داشته است؛ و نه انتخابات!

توسل به انتخابات، در برخی از کشور های اسـلامیی که مدعی وجود انتخابات دراسلام هستند ـ حال به شکل دموکراتیک و درست یا به شکل غیر دموکراتیک ونادرست ـ  و دفاع از آن، ابهامی بیش نیسـت، که مسلـمانانی که به اسـلام حسن نیت دارند، از آن دم میزنند و به آن میپردازند. هدف مدافعین این نظـر این است که آن را با الزامات و نظریات دنیای جدید که غالباًً اسلام را به دلایل گوناگون نقد می کنند،هم ساز سازند.

3)غیراز دلایل فوق، دلایلی دیگـری نیز وجود دارند، که در استنتاج های آخری میتوان با اطمینان تمام و کامل گفت که دراسلام نمیتواند انتخابات وجود داشته باشد؛ از آن جمله:

ـ  درتقرر خلفای راشدین به صفت پیشوای مسلمین درصدراسلام شیوۀ مختص و یک سان به کار گرفته نشده است. اگر رابطه انتخابات با اسلام یک رابطۀ درونی یا ذاتی میبود، یا از انتخابات در قران حرفی بمیان می آمد یا پیامبر به آن اشاره یا استناد میکرد و یا خود به آن توسل می جست، در آن صـورت باید تعیین یا تقرر خلفای راشدین به مسند خلافت بگونه های متفاوت صورت نمیگرفت.

دست یافتن ابوبکر به خلافت، در حالی که علی ـ و سایر بستگان پیامبر ـ به قول نویسندگان تاریخ اسلام جاپ دانشگاه کامبریج شب را تا صبح درکنار پیکر پیامبربسربرده ومقدمات تدفین وی را فراهم مینمود و پس از رحلت پیامبر خود را مستحق خلافت میدانست، و مسـلماًً خواسـتار رسیدن به مقام خلافت بود، صرف نظر از این که پیامبر حق ولایت و اولویت علی را تصـریح و تعیین نموده بـود یا نه، اگر چه به موافقۀ  دو نفر از بزرگان  مهاجرین ـ  بزرگان متنفذ و زورآورـ  که انصار را درمقابل یک عمل انجام شـده قرار داد، و برخی از انصار صورت گرفت، با موازین و قوانین و شــیوه های انتخابات وفـق نمی کند؛ و نمی توان آن را انتخابات خواند؛ زیرا:

ـ  بزرگان انصار ـ نه همۀ آن ها ـ  به مجرد آگاهی از ارتحـال پیامبر بدون این که کسی از مهاجرین در سقیفه بنی ساعده موجود بوده باشـد،بزرگ طایفۀ خزرج، سعد بن عباده را بخلافـت برداشـتند. اولین قدم برای نقض انتخابات همگانی! در این وقت و در این مکان، نه از انصار همــه آنجا موجود بود، و نه از مهاجرین؛ غیر از یک نفر ابوعبیده نامی.

ـ  وقتی ابوبکر از مسئله توسط  ابو عبیده آگاهی مییابد، خود را همراه  با عمر و ابوعبیده بـه سقیفه بنی ساعده رسانیده و در برابر انصار قرار گرفته  ضمن این که خلافت را حق قریش اعلام میکنـد، خود را مستحق ترین شـخص برای مقام خلافت معرفی مینماید.

موضوع تعیین خلیفه چنان هیجان ایجاد می کند، که نزدیک بود بر سر رسیدن بـه مسـند و مقام خلافــت اختلاف و درگیری سختی بین مهاجرین و انصار بوقوع  بپیوندد؛ درگیریی که به زعم عمر اگر جلو آن گرفته نمی شد، آینده و بقای اسلام را میتوانست به خطر بییاندازد.

ابوبکر، در حالی که بزرگـان انصار رضایت کامل به خلافت وی نداشـتند، و در حالی کـه علی و سایر کسانی که تمایل به کاندید شدن و خلیفه شدن علی داشتند در جمع آن ها موجود نبودنـد، از طرف دو نفر ازبزرگان مهاجرین ـ عمر و ابوعبیده ـ که با فشردن دست ابوبکر بوی بعیت کردند، به خلافت برداشته شـد. عمر و ابوعبیده با این عمل خویش دیگران را در مقابل کار انجام شده و قبول خلافت ابوبکر قرار دادند.

روند روی کار آمدن خلیفه اول آن طوری که تاریخ کشورما نشان میدهد، ما را به یاد تلاش های ـ  بایـد توجه نمود کـه شخصیت ها را با هم مقایسه نکرده ائیـم، بلکه تلاش ها برای رسیـدن به قدرت را با هــم مقایسه کرده ائیم ـ همانند درسقیفۀ بنی ساعد میاندازد که درکشورما، و از جانب یکی از ارتجاعی ترین افرادی یک خانواده مذهبی غیر ملی و بحران ساز در یک برش حساس و بحرانی کشـور بدون این کــه منافع علیای کشور را در نظرداشته باشد، بغرض دست یافتن به قدرت صورت پذیرفته است.  واقعه از این قرار بود:

محمد صادق مجددی و سردار محمد عثمان خان با هیئتی از روحانیـون و سرداران از جانب عنایت الله خان نزد حبیب الله اعـزام می گـردد تا ضمن ابلاغ اسـتعفای شاه امان الله خان، از جلـوس خود بـه تخت شاهی بوی اطلاع بدهد، و از وی خواهش انقطاع جنگ و قبول پادشاهی خویشرا بنماید. وقتیکه مجددی وضعیت جنگ و عساکر را در جبهات از شهرآرا تا باغ بالا و گردنه خیرخانه و ده کپک و پیشتر ازآن مشاهده میکند و به پیروزی حبیب الله متیقن می گردد و از جانبی از آنجائی که مجددی ها از زمان های دورهوای پادشاهی در اینکشـور را درسر داشتند، به حبیب الله پیشنهاد میکند که برای آرام ساختن مردم دین دار افغانستان بهتر است تا یک نفر روحانی، و یا یک نفر سردار را که درمیان مردم قرب ومنزلت خاص داشته باشد به پادشاهی قبول کنند. مقصد وی، همان گونه که مرحوم صـدیق فرهنک مینویسد، از روحانیون خودش و از سرداران شخصیکه وی را همرائی مینمود، یعنی سردارمحمد عثمان خان، بود. اما،شیرجان خان صاحب زاده ـ یا صدیق خان صاحب زاده، یاعطا الله خان ـ یکی ازهمین چهار برادرـ که شخصی هوشیار و رموز فهمی بود، بدون این که مجددی را موقع بدهـد کـه سخنش را تمام کند، می گوید: حال که موضوع  پادشاه جدید در میان است،  چرا به خود  حبیب الله  خان بعیت نکنیم که مستحق تر از همه است؟ نامبرده با گفتن اینجمله پا پیش گذاشته و ازهمه اولتر خودش دستان حبیب الله را گرفته به او بعیت نمود؛ و دو نفر فوق الذکر را همراه با سایر افراد شـامل هیئت در برابر کـاری قرار داد، که خصوصاًً در آنجا و آن زمان نمیتوانستند با آن مخالفت کنند. آن ها نیز به تأسی ازشیرجان خان به حبیب الله بعیت میکنند و ...

داکترحسن ابراهیم حسن درمورد جریان به خلافت رسیدن ابوبکرچنین میگوید:

" ابوبکرپیشنهاد کرد که به عمریا به ابوعبیده بعیت کنند، اماعمرترسید که اگرمردم را واگذارد اختلاف پیدا میکنند و تأثیر کلام ابوبکر ازمیان میرود، هماندم برخاست و به ابوبکر بعیت کرد، ابوعبیـده نیز از او پیروی نمود و ..."

برنارد لوئیس در تاریخ اسلام در این باره می نویسد که: " بحث در اینجا سخت بالا گرفت و گه گاه نیز به خشونت میان انصارازمدینه و مهاجرین مکه گرایید. بالاخره این فکرمطرح شد که یک نفر از مدینه و یک نفر از مکه انتخاب شود. این فکر پیامد فاجعه آمیزی برای اسلام درپی داشت. به هر صورت در میان وقفۀ کوتاهی که پیش آمد، عمربا تعظیم در برابر ابوبکر، دوست و یار نزدیک محمد ( ص) دست او را فشرد و ...

باید یاد آورشد که بعیت انتخاب نیست. داکترمعین بعیت را چنین تعریف میکند:" دست دادن بعنوان عهد و پیمان؛ یا عهد بستن."

به قول داکتر حسن ابراهیم حسن مؤرخ و اسلام شـناس، بعیت آن اسـت که شخصی از بالا تعیین شود و عامۀ مردم به وی ابراز وفا داری کنند.

محمود طلوعی مؤلف " فرهنگ جامع سیـاسی"  بعیت را چنین تعریف میکند: " بعیت اصطلاحی است که در کشــور های عربی و اســلامی رایج شده و معنی پیمان بستن و تعهد فرمانبرداری  و وفاداری را دارد."

اگربه تاریخ اسلام دقیقاًً توجه شود، خواهیم دید که در اسلام همواره بعیت بوده است، نه انتخاب. پیروی مسلمانان از پیامبر نیز به تأسی از بعیتی بود که مسلمانان به پیامبـر نموده بودند؛ و نه انتخاب پیامبر از جانب عامۀ مردم  بعنوان پیشوا.  پایۀ حقوقی یـا قانونی بعیت مسلمانان به پیامبـر وحی، و انتخـاب الهی بود، نه انتخاب و تصمیم و میل و ارادۀ مردم! مسلمانان دربرابرپیامبرراه دیگری غیر از بعیت نداشتند، زیرا خدا پیامبـر را به عنوان رهبر و رهنما و پیشوای مسلمین انتخاب و معرفی نموده بود؛ و مـردم، با قبول اسلام، ناگزیر بودند که پیامبر را به عنوان رهبر و پیشوای خویش قبول کنند؛ و از وی  پیـروی و اطاعت نمایند.

پروسه رسیدن ابوبکر به خلافت، بعیتی ـ  پیشنهاد از بالا و قبول از پائین ـ بود که در دو مرحله ( بعیت خاص در سقیفه بنی ساعده و بعیت عام که فردای روز بعیت خاص به دعوت عمر قبل از نماز شام  در مسجد صورت گرفت ) انجام پذیرفت.

طوریکه دیده میشود دست یافتن به خلافت بر اساس انتخابات عموم مردم و بر طبق این اصل که: " هر کس حق دارد در اداره امورعمومی کشورخود، خواه مستقیم و خواه با وساطت نمایندگانی که آزادانه از جانب آن ها انتخاب شده باشند، شرکت جویند "، صورت نگرفت.

استناد به حق، یا اولویت قریش برای رسیدن به خلافت نیزبا تعالیم، موازین وضوابط اسلامی همخوانی ندارد؛ زیرا اسلام ـ آنگونه که گفته میشود ـ هیچ نوع درجه بندی نژادی، قومی، سمتی، زبانی و ...  را بین مسلمانان قایل نیست. امتیازات طبقاتی و گروهی و قومی و قبیلوی نیز در اسـلام مذموم شناخته شده است. دراسلام تمام مردم از لحاظ  پیدایش و سرشت و پدر و مادر یکی و برابر اعلام شده اند؛ پس حق و اولویت قریش برای اخذ مقام خلافت که ابوبکر مدعی آنست، ازکجا منشأ میگیرد؟ پیامبرهم در مورد حق خلافت قریش مستقیم و مشخص چیزی نگفته بود که ابوبکر بتواند در موقع دعوا بر سر خلافت بـه آن تمسـک بجوید.  پیامبر میگفت:" عرب برغیر عرب جز بوسیله پرهیزگاری امتیازی ندارد."

اســلام دین برابری بود. نژاد ها، قومها، سیاه، سفید، شهری، روستائی، بادیه نشین، دارا، نادار، عرب، غیرعرب، قوی، ضعیف و ...، همه، از نظر اسلام با هم برابر هستند.

با قبول حق مساوی میان مسلمانان که پیامبراز آن سخن میگفت، حق وامتیاز، به خصوص حق و امتیاز قریش که ابوبکر به آن توسل میجست، از کجا سر چشمه میگرفت؟

داکتر حسن ابراهیم حسن که خود یک عرب بود و نه شیعه و نه غیر عرب و نه مخالف اسلام، درتاریخ سیاسی اسلام، اثر گرانمایۀ خود می نویسد: "... اما ابوبکر در میان مردم خطبه خواند و به انصار گفت که خلافت مخصوص قریش است..."

اگر براساس گفته پیامبر میان هیچ فرد در جامعۀ اسلامی امتیاز و تفاوت وجود نداشت،  پس ایـن امتیاز قریش از کجا برخاسته بود؟  بر بنیاد گفته پیامبر، حتی پیروان ادیان دیگر، در صورتی که با مسـلمانان درصلح زندگی می نمودند، در ردیف پیروان اسلام شمرده میشدند. این برابری درحدی بود ه که پیامبر به بلال، که هم سـیاه بود و هم برده و هم غیر قریش فرمان داد که بالای کعبه برود و آذان بدهد، نه به عمر و ابوبکر و علی و حارث و عتاب و امثال آن ها.

مفسرین قران دلیل نزول آیه 198 سورۀ بقره را دراین میدانند که جماعتی ازقریش نمیخواستند از روی کبر و نخوت و خود برتربینی، یک جا و همراه با سایر مسلمانان به طرف عرفات و مشعرحرکت کنند. جماعت قریش همواره می کوشید که یا قبل از سایر مسلمانان حرکت کنند یا بعد از آن ها. به همین دلیل خداوند عمل آنها را تقبیح و محکوم نمود. اگر در آنجا عمل خود برتربینی قریش نسبت به سایر مسلمین تقبیح می شود و مورد تائید خدا قرار نمیگیرد،   در این جا چرا باید برتری قریش قابل تائید باشد، و بـه آن برای دست یافتن به خلافت استناد و اتکـا کرد؟

سخن کوتاه که بهت و نگرانیی که با رحلت پیامبر و مشکل جانشینی وی بوجود آمده بود، بعد از کســب توافقی از روی ناگزیری و ضرورت به پایان رسید و ابوبکر به تاریخ 13 ربیع الاول سـال 11 هجـری به خلافت رسید و تا سال 13 هجری به عنوان اولین رهبر مسلمین بعد از پیامبر شناخته شد.

ادامه دارد