رفتن مشرف

پایان نظامی گری نیست

سرانجام پس از کوشش های دو طرف موافق و مخالف مشرف و اصرار یکی بر ماندن و دیگری بر رفتن او، با آن که از قول مشرف گفته شده بود که استعفا نخواهد داد، اما وی استعفای خودش را از مقام ریاست جمهوری پاکستان با ایراد یک بیانیه ی تلویزیونی، اعلام نمود. وی در این بیانیه ضمن دفاع از کارکرد 9 ساله اش گفت که این تصمیم را پس از مشوره با مشاوران حقوقی و سیاسی نزدیک اش به خاطر منافع مردم گرفته است. می توان حدس زد که در میان مشاوران آقای مشرف، جنرالان و نظامیان پاکستان بیشترین سهم را دارند و حتا برکناری مشرف مولود توافق سران اردو با رقیبان موتلف وی بوده است. زیرا اردوی پاکستان، استیضاح مشرف در پارلمان را لطمه بزرگی به حیثیت و وقار نیم قرنه خویش می داند. استیضاح مشرف که گفته می شد شاید چند روز را در برگیرد، خواسته و نخواسته به افشای واقعاتی منجر می شد که فراتر از مشرف، همکاران و همراهان وی را نیز در بر می گرفت. مثلا یکی از اتهاماتی که بر وی وارد می شد کودتای ضد نواز شریف بود، در حالی که مشرف این کودتا را به تنهایی انجام نداده بود، حتا هنگام وقوع کودتا، در خارج از پاکستان بود. به نظر می رسد برکناری مشرف، توافق پنهانی میان سران اردو و احزاب مخالف باشد که اگر این گمان درست باشد، نمی توان پیامدهای مثبتی را انتظار کشید. هرگز نباید از یاد برد که در طول بیشتر از نیم قرن عمر پاکستان، قدرت اصلی در دست نظامیان بوده است و به قول یکی از دانشمندان وطنی در طی این مدت ارتش و نظامیان به عنوان یک طبقه اجتماعی و حزب، تشکل خویش را کامل کرده و تنظیم و ترسیم خطوط اساسی سیاست داخلی و خارجی را در اختیار گرفته است. ارتش طی این مدت نهادی مافوق دولت بوده است. هم اکنون در پاکستان شهرک های ویژه ای بنام «چهاونی» برای افسران نظامی وجود دارد. حزب مردم البته طرفداران و هوادارن زیادی در میان مردم دارد، اما از داشتن یک رهبری مقتدر برخوردار نیست و بعید به نظر می رسد آقای آصف زرداری، همچون خانم اش بی نظیر بوتو مورد قبول اعضای حزب باشد، زیرا او اصلا یک سردار بلوچ است. از طرف دیگر همان گونه که انتخابات اخیر نشان داد، حزب مسلم لیگ چندان که ادعا می شد قدرتمند نیست. نواز شریف فقط با مشرف و در نهایت چند تن از حامیان وی مخالف است، نه با سیستم و نظامی که مشرف از آن نمایندگی می کرد. ایتلاف دوحزب نیز فقط برمحور خصومت با مشرف بود و به مشکل می توان تداوم آن را انتظار داشت. آن چه را می توان پیش بینی کرد این است که رقابت این دو حزب می تواند فرصتی برای نزدیکی اردو به یکی از آنان باشد. تجربه مرگ ضیا الحق و برخی از افسران ارشد پاکستان نشان داد که برکناری یا مرگ چند نفر، هرگز نمی تواند استحکام پایه های قدرت و نفوذ آن را لرزان و متزلزل سازد. هرچند آن زمان هم حزب مردم به زعامت بی نظیر بوتو قدرت حکومتی را از طریق انتخابات به دست آورده بود، ولی او هرگز نتوانست تمایلات و گرایش های نظامیان را تمکین نکند. پیروزی نواز شریف پس از خانم بوتو نیز جز با حمایت نظامیان مشکل بود؛ از همین سبب دراظهارات و مصاحبه های اولیه دوران صدارت اش به همان گونه ای سخن می گفت که آنان را خوش آید. باری آقای نواز شریف در نکوهش و مذمت دوره حکومت بی نظیر اظهار داشت که یکی از دلایل محکومیت او این بود که «در دوره او گلبدین مجاهد بزرگ دهشتگرد لقب یافته بود».

براین اساس خوش بینی آنهایی که معتقدند با کنار رفتن مشرف سبب تقویت دموکراسی و دولت غیر نظامی در پاکستان خواهد شد، می تواند نوعی خوش خیالی خلاف واقع باشد و نه چیزی بیشتر. پاکستان بدون اقتدار نظامیان، قابل تصور نیست. برکناری مشرف این امکان را به پاکستان خواهد داد که اتهامات مربوط به نقش و دخالت «آی.اس.آی» را مسکوت گذارد و بی رنگ سازد. ما به جای این که انتظار تقویت دموکراسی در پاکستان و در نتیجه آن قطع مداخلات آن کشور در افغانستان را داشته باشیم، کوشش در جهت برقراری دموکراسی وحکومت مردم را در افغانستان هدف قرار دهیم. کلید رهایی ما در پاکستان نیست، در کابل است.

برکناری مشرف با سالروز حصول استقلال افغانستان مصادف است که نتوانستیم آن را طی مراسمی علنی و مردمی تجلیل کنیم. اما برخی از مردم عوام می گویند که سقوط مشرف نتیجه ماه گرفتگی شب 27 اسد بود؛ خبری که شاید برای برخی ها خوشایند باشد و بگویند بلایی آمده بود، ولی بخیر گذشت! اما هر چه باشد سرنوشت مشرف برای اولیای قدرت در هرکجا که باشند، آموزنده نیز هست.

برخلاف همیشه حکومت آقای حامد کرزی سالروز تجلیل از جشن استقلال را امسال در کناره های دیوارهای ارگ برگزار کرد تا به قول سخنگوی وزارت دفاع کشور این «جشن هرچه بیشتر مردمی» برگزار گردد. تاریخ گواه خواهد بود که در کنار دیگر ریکورد های که حکومت آقای کرزی در فساد، افزایش ناامنی، کشت و قاچاق مواد مخدر و بدترشدن وضعیت زندگی روانی و اجتماعی مردم قایم کرده است، این مساله نیز به عنوان یک شاهکار خاکستری درج خواهد شد. یعنی سلحشوران و آزادگان این سرزمین برای حصول استقلال کفن بر تن کردند و استقلال گرفتند، اما اخلاف آنان – در حالی که دولتمردان امروز به هیچ صورتی اخلاف آن آزدگان نیستند- چنان از حمله انتحاری، کمین و شبیخون بر جان شان هراسان اند که میراث سترگ یکی از نسل های شرافتمند تاریخ معاصر افغانستان را با ریا و تزویر در جایی تجلیل می کنند که در آنجا میزان خطرات جانی برای شان در حداقل ممکن بوده است.

هنوز رواق های مسجد عیدگاه کابل نشان قدم های غازی بزرگ تاریخ، امان الله خان را به خاطر دارد که سوار بر اسپ از ارگ بیرون آمده و برای مردم اعلام کرد که سلطنت افغانستان را به شرط حصول استقلال پذیرفته است و چنان هم شد که آن مرد شجاع بریتانیای کبیر را که آفتاب در قلمروش غروب نمی کرد، وادار به رسمیت شناختن استقلال افغانستان کرد. این در حالی است که یکی از شهریان کابل که می خواسته از جاده ای نزدیک ارگ به طرف مکروریان برود، حکایت کرد که پولیس های افغان به وی گفتند که حاضرند او را اجازه عبور از جاده را بدهند، اما ناممکن است که وی بتواند از نیروهای خارجی اجازه عبور از جاده را پیدا کند. چنانچه یکی دیگر با شوخی می گفت که در روز استراد استقلال، حکومت به خاطر «حفظ امنیت» اطراف ارگ، آزادی گشت و گذار را از مردم به شدت سلب کرد تا بتواند «استقلال» را جشن بگیرد. هم چنان بود که یکی دیگری از شهریان کابل در تلویزیون طلوع به شوخی گفت که اگر قرار باشد که جشن استقلال را حکومت این گونه برگزار کند، بعید نیست که سال دیگر حکومتی ها تنها به تجلیل آن در خانه های خود اکتفا کنند.

8 صبح