به احسـان خـود پوزش من بپـذیـر

که جز تو ندارم کسی پوزش پذیر

" عطار "

 

 

خوانندگان بسیار محترم!

اجازه بدهید بدین وسیله با اظهار ادب از لغزشی که البته عمدی نبوده از شما برزگواران طلب پوزش کنم.  نوشتۀ را که در اینجا میخوانید قبلاًً طرح آن در این سایت نشر شده بود. نوشته " ما و نا همزمانی ما " در واقع در ابتدا قرار بود کـه

در یک بخش نوشته شود، ولی از آنجائیکه موضوع در دو قسمت نوشته با هم متفاوت بودند، اگر چه روح مطلب در هر دو قسمت نوشته ( توجه به ارزش و نقش زمان و .. ) یکیست در تصمیم بعدی بر آن شدم که نوشته را به دو بخش تقسیم کنـم. بخش اول را در همان زمان ( 21.6.08) تکمیل نمودم، ولی چون کسی که درکارهای ارسال پیام ها یا نوشته ها و سایر کار ها در کامپیوتر مرا کمک میکند به مسافرت رفته بودند نتوانستم آنرا برای نشر ارسال کنم. این کار ها از عقل کند من ساخته نیسـت. به هر روی در آن وقت به تکمیل و آرایش قسمت دوم نوشته پرداخته نشد، تا اینکه این همکار بر گشتد و من از ایشان خواهش کردم که فقط بخش اول " زمان و همزمانی " را ارسال کنند، و نه بخش دوم آنرا؛ ولی این عزیز که هنوز بفکر روزهـای خوش سفر بودند، متوجه خواهش من نشدند و اشتباهاًً هر دو بخش نوشته را روان کردند. دیروز(09.08.08) که با رفتن به سایت افغان جرمن متوجه این اشتباه شدم خواستم بدین وسیله ضمن طلب پوزش سبب این نقیصه را یاد آوری کنیم. اینک قسمت دوم را تکمیل نموده ( اصلاح، بسط و گسترش داده ) از حالت "طرح" بیرون آورده برای خواندن تقدیم میدارم. امید ارزش خواندن را دادشته باشد.

با تجدید احترامات، مخلص تان "سدید"

10.08.08

 

سیدهاشم سدید

28.06.2008

 

بخش دوم

 

 

زمان و ناهمزمانی ما

        ما و پاکستان 

 

از جمله ده ها یا صد ها مسئله و موضوعی که به آن ها از نظر ارزش یا اهمیت زمان کمتـر توجـه یا التفات شده موضوع رابطه ما با کشور پاکستان بوده است، که ما با وجود سال ها کارسیاسی و تجارب بیشماری ازساسـیت های مداخله گرانه، مخرب و غیر دوسـتانه این کشور در برابر کشور ما، و خیلی از دگرگونی های  جدید در منطقه و در جهان ـ هم  در نظر و هم در عمل ـ هنوز متوجه این  اصل و این حقیقت نشده ایم، که مرغ خوش الحان زمان چه می خواند و ایجابات وقت چیست؛ درکشـورما، در پاکستان، درمنطقه و درجهان امروز چه میگذرد و چه عواملی باعث شد که پاکستانی که بیست وهشت سال بعد از افغانستان به استقلال خویش نایل آمد، از ما پیشی جست و ما در جا ماندیم!

در طول شصت و یک سال گذشـته، روشن است که ما  در رابطه با برخورد های غیر دوســـتانه و نا مطلوب پاکستان، به عنوان یک ملت یا دولت موضع گیری های داشته ایم، ولی تقریباًً تمام این موضع گیری های ما به ارتباط با پاکستان ـ اززمانیکه افغانستان نخواست پاکستان را در اجلاس ملل متحد بـه رسمیت بشناسـد تا حال ـ  موضع گیری ها یا بر خورد های بوده اند غیر معقول، غیر سیاسی  و بدون توجه به اصل زمان و امکانات دو طرف و نقش قدرتهای بزرگ درحل قضایا در جهان. ازیک طرف پیشنهادات ما، خواسـته های ما، مبانی نظری ما، رفتارما، تصمیم گیریهای عملی ما درعرصه سیاست در منطقه و جهان، و ارتباطات ما با اینکشور، بخصوص با قدرتهای مؤثرجهانی در ارتباط با مشکلی که با پاکستان داشته ایم، بروفق عادت،هیچگاه زمانمند، یامطابق ایجابات زمان و امکانات دست داشتـه ما، و روح چیره بازی ها در شکلگیری ها یا سیاستهای زمان نبوده است، و ازطرف دیگر اگر مشکل خویش را با پاکسـتان در سطح جهان مطرح نموده ایـم، در زمینه آن چنان که لازم بود جـدی نبوده پی مسئله را با علاقمندی و احساس مسئولیت انسانهای مسـئول نگرفته ایم و با یک جواب کج پشت مسئله را بعضاًً سال ها رها کرده ایم. نقد روزها، هفته ها، ماه ها و سالها را از دست دادیم و بدین گونه امید فردا ها و امید حل آبرومندانه و معقول قضیه و مشکل را به باد دادیم؛ و گذاشتیم تا سگ پیر شد و ما، همانگونه که باید میشد،غافل گیر شدیم. نق زدن هراز گاه یک بارهـم به مثابه خاریدن پشت خرس بود با سر انگشت.

دولت مردان ما (البته دولتمردان ملی منظورنظرهستند؛ نه دولتمردانی که نان خویش ازدسترخوان این وآن، بخصوص از دسترخوان پاکستان، میخورند)هیچگاه به این فکر نیفتده اند، که دگرگونیهای جدید، درسطح منطقه یا درمقیاس جهان، همیشه و بلااستثنأ  ویژگی های نو ـ  گهی مثبت و گهی منفی، گهی هم کمی و کیفی ـ  را در قبال دارند، که همواره مستلزم توجه و اعتنا با دید و برداشت جدید میباشند و باید به آن ها در روشنی ایجابات تازه پرداخته شود.

اگرسیاست خارجی افغانستان را در رابطه با پاکستان یک بار با بی طرفی کامل و با دقت مرور کنیم، متوجه خواهیم شد که فرصت ها، مقاطع وحرف های زیادی بوده اند، که میتوانستند ـ اگرزمان درست تشخیص داده می شـد ـ برای رفع کشیدگی ها میان این دوکشور مؤثر و مفید واقع گردند. ولی همه این حرف ها، مقاطع، راه ها و فرصت ها از آن جا که ازیک سو تجربه، یا دلسوزی لازم وجود نداشت و ازسوی دیگر ناهمزمانی بر ذهینیتها و بر برداشت های مان سایه افگنـده بود، همیشـه از سوی سیاست گذاران ما مغفول مانده اند؛ و یا این که به ان ها توجه در خور نیازنشده است. تاریخ معاصر کشور ما شاهد است که هیچ حکومتی، درهیچ مقطع از زمان، هیچ وقت به طورجـدی و مدبرانه نکوشیده اسـت تا ابتکارعمل را با توجه به توش و توان خود، ایجابات زمان و طرح های ممکن الحصول دررابطه با مشکل یا مشکلات ما با پاکستان بدست گیرد و موضوع را بشکلی که هردو جانب ضررنبینند یکطرفه کنند. نتیجۀ این سیاست های نادرست یا غیرمسئولانۀ سیاست مداران ( حاکمان ) ما این است که مردم بینوای کشور ما دهه ها ـ تا همین اکنون ـ  در زیر فشارهای متنوع پاکستان رنج مضاعف بکشند.

رفع مشکلات با پاکستان یک ضرورت عاجل و بسیارضروری و با اهمیت برای کشورو مردم ما می باشد. اصولاًَ هرقدرمشکل میان کشورها بزرگ ترباشد، هرقدریک مشکل برحیات فرهنگی ـ سیاسی ـ اقتصادی و معیشتی یا رشد و تکامل و آبادانی یک کشوربیشتر اثر منفی بگذارد و مردمان یک کشـور از ناحیه سیاست های خصمانۀ کشور دیگری در مضیقه قرارداشته باشند و سرمایه های ملی، به جای این که درراه رشد و ترقی ملک و رفاه عامه به کاربرده شود، صرف دفع فعالیت های مخربانۀ کشور یا کشورهای مخرب و دشمن گردد،بهمان اندازه ضرورت تلاش و بحث میان کشورها برای یافتن یک راه حل و رفع مشکل یا مشکلات، بیشتراحساس میشود؛ خصوصاًً کشوریکه دراین دشمنی یاخصومت بیشتر آسیب میبیند.

افغانستان به عنوان کشوری که در این خصومت بیشترین صدمات را متحمل می شود ـ با همه ناتوانی هایش ـ ،ولی متأسفانه این ضرورت حتمی وقطعی را که باید حتی الامکان درنظرمیگرفت،  مصرانه، منحیث وظیفه ومسئولیت جدی نگرفته است. اگرگاهی هیئتی رفته و آمده است، نه با عزم جزم و نه با صلاحیت عام و تام و نه به شکل پی گیر و مداوم رفته و آمده اند؛ هیئت های کوچک و ضعیـف برای موانع بزرگ وکارهای سنگین وعظیم! هیئت هائی که به جای کاستن فاصله ها و ازبین بردن کشیدکی ها، فاصله ها را گسترده ترساختند و کشیدگی ها را شدت و عمق بیشتر ازپیش بخشیدند و گره بر گره ها افزودند.  گاهی هم حکومت ها بجای گشودن باب مذاکره و مفاهمـه و پیش گرفتن طرق و راه های دیپلوماتیک، به احضارات و سفربری ها و کوفتن به طبل جنگ و ... پرداختند؛ و آسملن بی اعتمادی را باز هم تیره تر ساختند، بدون اینکه به واقعیت ها نظر بدوزند، که ان زمان ها را که ما هم قدرت و صلابتی داشتم، اززمان شاه شجاع به بعد، تا امروز، خصوصاًً باموجودیت ستون گسترده و قوی پنچم پاکستان در کشور ما، گاو خورده است.

زمان و دوران سلطان محمود غزنوی و احمد شاه بابای کبیر و غوری ها و سوری ها و لودی ها و... فعلاًً گذشته است؛ و هم زمان با آن، زمان کشور گشائی های ما هم  به پایان رسیده است. نه افغانستان امروز افغانستان261 سال پیش است و نه شرایط و اوضاع بین المللی و جهانی دیگرشرایط و اوضاع آن زمان می باشد. آن زمان مردم ما مانند مغز های بودند دریک پوست، ولی این زمان دو شاه چه که سعدی از آن شکایت داشت که دو نفرعادی هم از بی اتفاقی در اقلیم افغانستان نمیگنجند. امروز کشور ما از بخت بد کشوری است با سی و شش میلیون انسانیکه سی و شش میلیون دل و سی و شش میلیون زبان دارند!

گذشته ازاین محتاج ترین کشورشاید امروز درجهان ما باشیم. اگرما امروز و تحت این شرایط  بتوانیم خود را زنده نگه بداریم، شکم مردم گرسنه، بیکار، بینوا و بی پناه خویش را سیر کنیم و جلو مضمحل شدن کشورخود را بگیریم، بدون مبالغه کار بزرگی را انجام داده خواهیم بود.

کشورما امروز کشور متلاشی، بی اتفاق، بی نظم، بی ثبات، ضعیف،عقب مانده ومحتاجی بیش نیست. هر کسی که این واقعیت دردانگیز را نمییپذیرد، با تأسف باید گفت، که عقل اش را باید علاج کند!

هدف قراردادن خانه های پاکستانیها، پاکستانی که میخواهد به امپراتوری منطقه ـ یا خرده امپراتوری ـ تبدیل شود، درشرایط موجود و با وضعیتی که مردم ما درآن قراردارند دیوانگیی است که میتواند صد ها نوع خطر را بدنبال داشته باشد. عواقب چنین عملی را حتی طفل خورد سالی نیزمیتواند  پیش بینی کند.

ما نباید فراموش کنیم که امپراتوری های منطقه ای ـ یا آن هائی که مانند پاکستان و ایران در منطقه ما می خواهند به امپراتوران منطقه تبدیل شوند ـ که معمولاًَ ساحه نفوذ شان به همان منطقۀ که آنها در آن  وجود و حضور دارند وعمل می کنند، محدود میگردد ـ بدون حمایت و کمک امپراتوری های جهـانی نمی توانند به حیـات امپراتورانه خویش ادامه بدهند.  نتیجۀ پیوند و ترکیب این مجموعه از جملات این است که کرزی، اگـر چه خود نماینده و دست نشانده حکومت ایالات متحده امریکا درافغانسـتان اسـت، و اگر چه میلیارد ها دالر به افغانستان سرازیر میشود و کار بازسازی و نو سازی در این کشور مورد توجه امریکا قراردارد و...، باید بداند که  رابطۀ این مدعی امپراتوری منطقه ای ـ پاکستان ـ با امریکا بعنوان امپراتوری جهانی،رابطۀ است که مناسبات افغانستان وامریکا برآن تآثیری منفی وارد نمیـکنـد؛ و اهمیت افغانستان برای این کشوردرآن حدی نیست که مناسبات و دوستی دو کشور پاکستان و امریکا را به خطر بیاندازد. به هیچ یک پوشیده نیست که پاکستان درتمام تاریخ موجودیت خویش، از زمانیکه ازبطن یک کشورغیراسلامی بوجود آمد و خود را بدامن عربستان سعودی، یکی ازهمسنگران امریکا وامریکا انداخت، بطورصادقانه و پیگیرودرهمه حال مورد حمایت بی دریغ امریکا وعربستان سعودی که درپی یافتن چنین سنگری برای ترویج اسلام وهابی، که عربستان بقای خویش را دررشد آن میدید، بوده و امریکا همیشـه آن را ازهر لحاظ، نظامی، اقتصادی، دیپلوماتیک و سیاسی مورد پشتیبانی قرار داده و تغذیه و تقویه نموده است.

آقای کرزی باید جلو احساسات خویش را با عقل و خرد و خویشتن داری بگیرند و نگذارند کار از این هم بد تر شود. این مشکل با مشت نه، که با تدبیر حل می شود! مگر نشنیده اند که می گویند: " شورها شرها بوجود مییاورند!"

جناب کرزی صاحب باید به جای بمبارد مناطقی که فعلا پاکستان آن را دراختیاردارد، که طبعاًً عکس العمل شدید پاکستان را بگونه های مختلف ـ ازجمله عکس العمل نظامی که برپیکرعلیل کشور و توان بی نهایت ضعیف مردم ما اثرات مرگباری به جا خواهد گذاشت ـ ستون پنجم آن کشور را که خود نیز بارها ازموجودیت آنها در حکومت و در کشور یاد نموده است از بین ببرد و بمبارد کند. (اصلاًً سوال ای است که آقای کرزی که به موجودیت چنین اشخاص خود اعتراف میکند، و حتی میفرمایند که تمام آن ها را می شناسند، چرا در برابر این ها، منحیث مسئولیتی که در برابر خاک و مردم دارند، اقدامی نمی کنند؟!)

این حرفها حتی اگربه قصد جلب توجه رآی دهندگان در وقت انتخابات باشد و به شیوۀ سیاست مداران دماگوگ ( سیاست مدارانی که از باورها، علایق و تعصبات و  امیال  و آرزو های مردم  خوش قلب، با طرح موضوعات مورد علاقه شان، سـؤاستفاده میکنند و آنها را فریب داده صندوق های رآی را در موقع انتخابات به نفع خویش پر می کنند و مردم را برای یک دورۀ دیگر هم اگر شده باشد بدنبال خود می کشانند) کاربجا و مسئولانه نیست. ما فکرنمی کنیم که آقای کرزی از گزاف گوئی و ابراز سخنـان همراه با مبالغه خود بیخبرباشند. جناب کرزی صاحب خوب میداند که پاکستان تنها با قطع ارسال کندم  یا آرد و روغن خویش از پاکسـتان به افغانسـتان، فقط با یک  فشار کوچک، مردمان بی بضاعـت این کشور ما را مجبور به خوردن علف و فروش جگر گوشه های شان میکنـد که نه جناب کرزی صاحب و نه دوستان امریکائی و اروپائی و ... شان، هیج کدام، هیـچ کاری در رفع معضل مردم  بینوای ایـن کشور، غیرازهمدردی لفظی و ظاهری، و کله شور دادن که هیچ دردی را دوا نمیکند، نمیتوانند انجام دهند!

بگذریم از این سخن معلوم، که حتی اکر چنین نباشد و آقای کرزی واقعاًَ این حرف را از ته قلب گفتـه باشند باز هم  با چنین تفکر و سیاست و پنداری نمی توانستیم و نمی توانیم مشکلات خود را، با گزینـه جنگ، با بی بضاعتی و دست تهیی که داریم، با پاکستان حل کنیم. برای حل مشکل خویش با پاکسـتان فقط دو گزینه پیش روی ما قراردارد: جنگ  یا  صلح. گزینه سوم وجود ندارد! حال اگرخواسته باشیم این مشکل را، هر مشکلی را که با پاکستان داریم، با گزینه جنگ حل کنیم ،با توان موجود خویـش، به این مآمول دسـت نخواهیـم یافت. توازن میان قوای دو کشور وجود ندارد. شاید صد دو صد سالی وقت ببرد تا چنین توازن بوجود بیاید،یا به جای برسـیم که، آنهم اکر برسیم و اگر پاکستان درهمین حد توان فعلی خویش باقی بماند و نیرومند تر نشـود، که این انتظار دور از تصور است، قادر شویم این مشـکل را، با صدها رسک، با گزینه جنگ حل کنیم. پیش کشیدن حرف جنگ یا سخن از راکت و بم و ارتش و سایر راه های نظامی برای حل اختلافات افغانستان وپاکستان چیزی نیسـت مگر تمایلاتی که از مغز دیوانه ها تراوش میکند.

جنگ راه حل هیچ مشکلی نیست، خصوصاًً در کشور جراحت برداشته ما.  کشور ما امروز شدیـداًَ به صلح و سلم و شرایط امن نیاز دارد. یگانه راه  نظم و سامان دادن  وضع نا به سامان اینکشور امروز در گرو صلح و امنیت و نظم و انسجام و فضای مطمین و آرام است. پاکستان، به خصوص، این فضآ و امکانات و شرایط مناسب را از ما  گرفته است.  وضع خراب کشور محصول مداخله های مستقیم و غیرمستقیم و پیگیر پاکستان است. همه میدانیم! حرف نوی نیست! اوضاع  کشـور هرروز خطرناک و خطرناک تر و بد و بد تر شده میرود. سلاح و ارتش راه حل مشکل ما با  این کشور نیست. ما باید به این مأمول از راه برقرار کردن ارتباط ، مذاکره، نشست، حوصله، ابتکار و دیپلوماسی و با طرح یک استراتیژی سیاسی مناسب و کارآ، برسیم. این کار، یعنی انتخاب یک استراتیژی سیاسی مناسب باید از زمان بوجود آمدن پاکستان روی دست گرفته میشد. با پیچیده شدن مناسبات دو کشور و عمیق شدن هر چه بیشتردشمنی میان این دو کشوریقیناًَ کارحل اختلافات یا مشکلات پاکستان وافغانستان کاریک روز و یک هفته و یک سال نخواهد بود، اما به نظرصاحب این قلم یگانه، و معقول ترین راه تنها همین راه خواهد بود.  

دولتمردان ما، اگر واقعاًً به کشور و مردم فکر میکنند و در صدد حل مشکلات این کشور هستند، نباید به دامان افراط و تفریط در بغلتند؛ و یگانه راه  نغلتیدن به دامن افراط  و تفریط  به نظر این قلـم همانا حوصله، متانت و استفاده از فرصتها، وحفظ تداوم مذاکرات معقول ومناسب ـ توام با هوشمندی لازم ـ با پاکستان است.

نقش مردم به تشویق دولت، بخصوص نقش روشنفکران، اهل قلم،مطبوعات چیان،استادان دانشگاه ها، دانشجویان،سیاسیون، رهبران دینی که صبغه ملی دارند، همه نیرو های ملی، ریش سفیـدان، بزرگــان اقوام، سران قبایل  و ...، در یک کلام نقش همۀ مردمان کشـور که طرفدار رفع بیچارگی مردم و پس ماندگی کشورهستند به ترغیب دولت درانتخاب گزینه های معقول واستراتیژی سیاسی سازنده و عملی همواره از برازندگی خاص و ارزشمند بهره داشته است. مردم اگر بخواهند، ـکارهای بزرگی میکنند!

حال سوال اینست که چگونه استراتیژیی درکنارمتانت، حوصله مندی، شناخت زمان، شناخت امکانات خویش، درک اوضاع جهانی و ... برای رفع این مشکل باید پیش گرفته شود ؟ چه راهی را برای رفع غایله و بر طرف نمودن معضله موجود خویش با این کشور باید پیشنهاد کرد؟ از کدام راه باید رفت تا به مقصد رسید؛ و به  از بین بردن کشیدگی و اختلافات میان دو کشور دست یافت؟

به نظر این قلم کار هائی که باید انجام گیرد عبارت اند از:

1)  از همه اولتر باید به آرا و خواست مردمان آن طرف خط دیورند مراجعه نمود و دید که آن ها چه میخواهند. بدون رضایت و توافق درحدود بیست میلیون انسان هیچ تصمیمی جامه عمل نخواهد پوشید. اتکا به چهار انسان یا چهار فردی که فقط ازگروپ های کوچک یا یک طایفه یا قبیله و حوزه و سمت نمایندکی می کنند نه از همه، کار ساز نبوده حلال کار نمی باشد. گذشته ازاین پشت کردن دوسـتان در کارزار جنگ به دوستان و رو آوردن به دشمنان ـ بی ثباتی ها در دوستی ها ـ چیزیست که در تاریـخ این منطقه، با تآسف، صد ها بار شاهد آن بوده ایم. امیدوارم قبل از اینکه به من به این بابت بتازند، به تاریخ کشور و منطقه یک بار مراجعه کنند، البته بدون تعصب و پیش داوری ها!

2)  تعیین حدود خواسته های افغانستان.

3)  فهمیدن خواست های پاکستان و تعیین حدودی برای این خواسته ها.

4)  داشتن آمادگی کامل و واقعی برای حل مشکلات میان دو کشور.

5)  داشتن جرآت کامل برای حل مناقشات میان دو کشور. امروز شاید برخی از مردمان بـا تعصب و احساسات قضاوتهای بکنند، ولی تاریخ، ازبلندی های بی طرفی و مثبت نگری، بالاخره قضاوت هـای دیگری خواهد نمود. دراین راستا به انسانهای نیازداریم که به منافع درازمدت کشور و مردم میاندیشند و نه به سخن مردم، که غالباًً از روی احساسات، عدم درک واقعیت ها یا معمولاًً از روی دلبستگی ها به زبان آورده میشوند.

6)  مروری برعملگرد ها، موضع گیری ها و استراتیژی های سیاسی دولتمردان افغانی در برابر این کشور و تعیین دست آورد های ما ازآن همه استراتیژی یا سیاست های ما. تعیین و توضیح این که اگر موفقتی نداشته ایم، کجای کار ما ضعف داشته است، اشتباهات ما در کجا بوده است؟ چه کار هائی باید میشدند که نشدند و چه کارهائی باید نمیشدند که شدند؛ خواستـه های ما در چه حدودی بودند، و در چه حدود باید میبودند؛ یا نمیبودند؟  جانب پاکستان چه میخواست و چه نمیخواست؟ ( چون این مشکل فعلاًَ هم وجود دارد، باید دید که چه میخواهد یا چه نمیخواهد). 

7)  امکانات و توان و توش خود، با بیهـوده بودن و نفرت انگیز بودن جنگ را، بایـد همیشه و در هر حالتی در نظر داشته باشیـم. از نقش سازنده و تعیین کنندۀ قدرت های جهانی در حل قضایا نبایـد غافل بود و به آن بی اعتنائی کرد. درجهان کنونی هیچ مشکلی به تنهائی میان دو کشور حل نمیشود.

8)  درشرایط موجود، در حالیکه همه جهانیان به افغانستان نظر دارند، باید از نیرو و توان این کشور ها برای حل مشکل میان دو کشورافغانستان و پاکستان استفاده اعظمی و ممکن را ببریم و نگذاریم که این فرصت بسیار مناسب از دست برود! چنین فرصتی باز دست نخواهد داد! درحین زمان افکارعامه جهان را که امروز از اهمیت و تآثیرقابل توجۀ در تعیین سیاست های قدرت های بزرگ نقش مؤثری دارد، نباید از نظر انداخت! این افکار را تا میتوان باید شوراند!

9)  در انتخاب هیآت باید بسیار دقیق و محتاط بود. انتخاب هیئت خوب، باتجربه و وارد به قضایا، بـا صلاحیت و با تجـربه و بالاخره حوصله مند نصفی از پیروزی است.  در این مورد باید توجۀ خاصی مبذول گردد. از انتخاب هیئتی که ذهنش قبلاًً با قضاوتها و تفکرات و تعصبات انباشته باشد، یا انتخاب هیتئی که با کشور پاکستان سر و سری دارد، یا داشته است،  باید جداًً اجنتاب شود.

10) این مسئله ازاهمیتی خاصی برخوردار است، بنابرین آن را نباید دریخ نوشت و درآفتاب گذاشـت. وضع جهان، امروز طوری اسـت که حل قضایا بسیار به کندی پیش میرود؛ روی این اصل ازشکسـت هائیکه بعد از ایجاد این خصومت ژرف و تاریخی یک امرعادی خواهد بود، از کندی کار و از حرف های درشت و تند در آغاز کار، نباید مآیوس شد و آن را ترک گفت.  با آهستگی و تداوم  قطرات نرم آب در سنگ سخت خارا رخنه میکند!  باید حوصله کرد!

این غدۀ خبیثه را که روز به روز عفونت و تورم آن بیشتر و بیشترمیشود و تار و پود جامعۀ ما را به نابودی تهدید میکند، باید با حوصله و تدبیرازبین برد. تنها راه عملی و معقول دست یافتن به این هدف به بکاربستن مواد نه گانه فوق است؛ نه راه جنگ و زور گفتن و تهدید نمودن!

دعوای ما با پاکستان،  طی این شصت سال، دعوای بوده ارضی و مرزی؛ دعوا بر سـر قطعه زمینی بنام " پشتونستان! "  قطعه زمینی که سال ها قبل شاهان این کشوربا توافقات مکتوب و غیر مکتوب به سیک و هندو و انگلیس واگذاشته اند و انگلیس هم درهر برش از زمان تائید شاهان ما را که یکی پـی دیگری بر اریکـه قدرت و سلطنت یا امارت تکیـه زده اند، در زمینه گرفته است؛ و بالاخره در تقسـیم هند وپاکستان آنرا به پاکستان بخشیده است. به اساس نوشته مرحوم صدیق فرهنگ درکتاب "افغانستان در پنج قرن اخیر" اولین سند واگذاری پشاور و مناطق پشتون نشین توسط غلام حیدرخان که به صفت نماینده امیردوست محمد خان غرض مذاکره با فرستاده انگلیس در قلمرو تحت اشغال انگلیس به امضا رسید در سال 1855 ( فکر میکنم که سوم ماه مارچ بوده باشـد) بوده است که بعداًً طرف تآئید و قبول امیر مذکور نیز واقع شده است. این واگذاری و توافق سال قبل از معاهـده گندمک و قرار داد عقد شده امیرعبدالرحمن خان با دیورند بوده است.

به هر حال چون مبنای نظری درست و سالمی برای دست یافتن به یک راه حل مناسب برای موضوع مورد دعوا وجود نداشته، نتیجتاًً کارهای عملی ما نیز برای حل دعواها و تلاشهای ما، خیـلی چشمگیر نبوده است.

اینکه چگونه و با چه منطقی خواسـته ایم این مسئله و معضله راحل کنیم، با کدام مبانی نظری یا عملی یا با کدام نیت با اینکشور از در مفاهمه بر آمده ایم و با کدام استراتیژیی با این کشور چقدر مانور داده ایم، به همه معلوم است! بیحاصلی کارهای ما خـود مبیین ماهیت و نوعیت عمل ما میباشد! ما هیچ گاه یک مبنا یا اسـتراتیژی مشخصی که درعین زمان درحدی که هر دو طرف بتوانند به عنوان یک نکته و یک نقطۀ مشترک از آنحد شروع به کار حل مشکلات شان بکنند، نداشته ایم. پاکستان هم همینطور. شاید پاکستان قصـداًً نخواسته به چنین عملی دست بزند؛ زیرا آن کشـور خود را در این قضیه در حـال حاضر در سنگر مستحکم می بیند. ولی افغانستان که در چنین وضعیتی نیست، باید  پا پیش بگـذارد و چیزی بکارد که بتواند به سود خویش، حتی اکر کم هم باشد، بدرود!

وقتی که یکی در یک مشکل یک سر را محکم گرفت، طرف دیگرسر دیگر آنرا محکم میگیرد؛ و در نتیجه هیچ کدام و هیچگاه به نقطه مشترک و یا حل بینابین یک قضیه نمیرسند.

آقای کرزی، رئیس جمهور غیرتمند ما، از "غیرت افغانی" ، حرف میزند، ولی فردای آن از حکومت پاکستان معذرت می خواهد! این غریدن ها و بعداًً اظهار زبونی ها چه به بار می آورد جز خفت و سر افگندگی؟ از یک طرف اعلام میدارد که خانه های رهبران طالب پاکستانی را در خاک پاکستان مورد هدف قرار میدهد، از جانبی روزنامه نگاران آن کشور را دعوت نموده می فرمایند که هدف ما بمبارد خاک پاکستان نیست.  این چه  نوعی از اسـتراتیژی و سیاست و حکومت داری است؟! "  حیف بر تو که مقام داری و عقل نداری ."

توش و توان کشور بیچاره ما با توش و توان کشور پاکستان برابر نیست! گذشته از تفاوت در ارتش و اقتصاد و ثبات و دست بالای اینکشورنسبت به ما، پاکستان بدون استفاده از نیرو و ارتش خویش، فقط با استفاده از یک مشت انسان های خود فروخته خاک خود ما، زندگی مردم کشـورما رابه دوزخ تبدیل نموده است، با یک مشت مزدوری که ازخاک آنکشورتجهیزو تمویل میشود. واقعیت آشکارهمین است که ما توان مقابله با همین یک مشت انسان های خود فروخته خاک خود ما را نداشته و نمیتوانیم کاری را در برابر حملات و جنگ و تاخت و تاز و بم گذاری ها و ... آن ها از پیش ببریم، آن هم بــه کمک بیشـتر از چهل کشور مقتدر جهان، حال در یک جنگ اعلام شده میان دو کشور با چه توش و توان با خود این کشور رو برو خواهیم شد؟

ما در طول تاریخ طولانی خویش با مهاجمین گوناگون،از هخامنشیها گرفته تا سکندر و عرب و مغول انگلیس و ...  رو برو شده ایم، ولی آن زمان ها به هنـگام و به جا، متناسب با اوضاع و بالاخره با در نظرداشت امکانات خود و با مقتضیات زمان تصمیم گرفتیم و با زور بازو و با سلاح های دست داشته واتحاد کامل مردمیکه به خاک و حیثیت و اعتبار و آزادی و استقلال خویش علاقمندی خاصی داشتند، قال قضایا راکندیم؛ اما امروزـ درست همین حالاـ نه آنزمان هاست، نه آن مردم، نه آن جذبه و علاقه، نه آن امکانات و توانائیها و سلاح و ارتش و وسایلی که در آن زمان ها حلال کارما بودند! اگر در آن زمان محمودها وغوری ها و سوری ها و لودی ها و احمد شاه ها و تیمورشاه های داشتیم و پیروزمند و سر بلند بودیم، امروز عمر ها و حکمتیار ها و ربانی ها و مجددی ها و سیـاف ها و خلیـلی ها و ... داریم که اگر جیب های شان بپالید، ازجیب هریک ده ها تذکره تابعیت از ده ها کشـوری چون پاکستان و ایران و عربستان و... بدست خواهد آمد. واقعیت این است که ضعف کشور ما در درون خود کشور ما نهفته است. متغییرها، که مردم یکی از آن ها می باشد، تغییر نموده اند. مردم ما که می توانستند تا حدودی زیادی بعنوان یکی از متغییرها نقش مؤثری در رابطه و زمینه بازی کنند، همچون یک مشـت واحدی باقی نمانده اند؛ متشتت ومتفرق شده اند و بسیاری آن ها اصلاًً به کشور و مردم و منافــع مردم و کشورهیچ فکرنمیکنند؛ هریک به فکرسرمایه و قدرت است. از کدام طرف میسرمیشود، مهم نیست! مشکل بتوان گفت که درحال حاضراین کشور برپایۀ کدام اصول اخلاقی استواراست. این خود مشکلی است بس بزرگ!  کمی باید عقلانی فکر نمود!

موضوع دیگری که میخواستم آن را یاد آور شوم این است که :

پاکستان اگر نمیخواهد با ما رابطۀ دوستانه داشتـه باشد، بگذارید به میل خودش عمل کند. مگر دوسـتی و دشمنی، همین  دو انتحاب، همین دو گزینه، تنها روابط  کشورها را بوجود مییاورند؟  تنها همیـن دو راه و طریق برای زیستن و درکنارهم بودن باقی مانده است، یا وجود دارند؟ تنها همین دو استراتیـژی سیاسی برای ایجاد یا عدم ایجاد ارتباط  میان کشورها و برای کشورها، باقی مانده است؟  

استراتیژی ها باید با از حالی  به حالی شـدن، یا با دگرگون شــدن متغییر ها و امکانات و زمان، تغییر کنند. معقولانه ترین کاربرای ادامه حیات کشورهای متخاصم در کنارهم، یا در جهان و مردمان آن ها همین است، که این تغییر ها را بپذیرند و با آن ها همگام شوند. اگر دوستی و دشمنی میسر نیست، باید استراتیژی و سیاست دیگری را، راه و روش دیگری را، جست و جو کرد. این سیاست یا استراتیژی، سیاست منطق ومدارا و ضرورت ها است، سیاست درنظرگرفتن امکانات است، سیاست شنیدن صدای زمان است؛ سیاست همزمان و همگام شدن با ظرفیت ها و هنجارها!

سیاستی را که با زمان تجانس نداشته و  به نتیجۀ نرسیده، باید کنـار بگذاریم و سیاستی را کـه با زمان تجانس داشته باشـد، یعنی سیاست امکانات و ایجابات، سیاست شناخت زمان، سیاست ضـرورت هــا و سیاست منطق را پیش بگیریم.  

به نظر این قلم، بهترین استراتیژی سیاسی یا سیاست خارجی در قبال پاکستان اتخاذ یا تعیین همین نوع از سیاست یا استراتیژی است.

اگربه تاریخ نگاه کنیم، وضعیـت های را خواهیم دید، که ده ها کشور دشمن یا متخاصم در طول حیات یا موجودیت شان با پیش گرفتن استراتیژی یا سیاست منطق و شناخت زمان در کنار هم، بدون این که تصادمی میان شان رخ بدهد، زیسته اند.  روابط چین و امریکا، روابط امریکا و شوروی، و یا روابط چین وشوروی و... که مثال های زندۀ هستند، برمبنای همین منطق یا سیاست استواربوده است. رابطۀ این کشورها، بویژه در زمان جنگ سرد همانطوری که میدانید، رابطۀ دوستی نبوده است؛ بلکه رابطۀ بوده است برمبنای سیاست منطق، سیاست شناخت زمان،سیاست شناخت ضررت ها؛سیاست همزیستی مسالمت آمیز.

معنی دیگری از سیاست یا استراتیژی منطق و شناحت زمان و شناخت ضرورت هـا عبارت اسـت از هم گام شدن با زمان؛ یا همان همزمانی، که اگربه دوستی منتج نمیگردد، حد اقل ازبوجود آمدن فضای یا حالت جنگ و بر خورد مسلحانه میان دو کشور جلو گیری کند.

صاحب این قلم  خوب میداند که پاکستان  از بر قراری ارتباط  در رابطه با  یگانه مشکل موجود میان افغانستان و پاکستان علاقۀ نشان نمیدهد. واقعیت امر اینست که ازنظرپاکستان اصلاًَ هیچ مشکلی میان این دو کشور وجود ندارد ( قبول مذاکره درمورد مشکل، در واقع قبول وجود موضوع دعــوای است، بنابراین پاکستان از قبول وجود مشکلی با افغانستان همیشـه انکار نموده  است.  مشکل طالب و گلبدین و ...  را هم  پاکستان مشکل خود افغان ها به حســاب میآورد )، ولی از آنجائی که این وضعیت و این سیاست طرف قبول ما واقع نمیگردد و به حال مردم ما سود مند نیست، و بکشورما آسیب های ناگوار رسانیده و بازهم می رساند، ما ـ  یعنی طرف افغانستان ـ  باید برای حل این معضل پا پیش بگذاریم  و برای نجات  خویش از این مخمصه جداًَ دست به کار شویم.

پاکستان امروز دست بالا دارد. ما باید از دید سیاست عملی، از دید ضرورت ها و از دید قبول متغییر ها، چه درمقایسه و ارتباط با پاکستان، و چه درسطح منطقه و جهان، باید با این کشورسلسلۀ از ارتباط های متداوم، صادقانه وعملیی را که بالاخره طرف قبول هر دو طرف واقع شود، برقرارکنیم و به هر شکلی که شده این کشور را برسرمیز مذاکره به کشانیم. علاوه بر این بایـد از مجامع بین المللی  برای حل مشکل خویش، تا حد ممکن و به هرشـکلی که شده، استعانت و یاری بطلبیم. در این راستا تا کنون هیچ حکومتی در افغانستان، آنچنان که لارم بوده، کار جدی نکرده است. وزارت خارجه کشور ما نیز هیچگاه آنگونه که لازم بوده(وزارت خارجه موجود را شاید بخاطرشرایط استثنائی که بر کشور مسلط است نتوان در این قضاوت شامل نمود) در این زمینه فعال نبوده است. سیاست های مرحوم  داود خان نیز که یک شخصـیت ملی، متدین، پاک و باناموسی بودند ـ خدا غریق رحمتش کند ـ ، سیاست های به قدرکافی مدبرانه نبوده است؛ اگر چه در اخیردوران ریاست جمهوری خویش، آن مرحوم مصمم بودند که این مشکل را حل کنند. نامبرده  به همین منظور چند بار صحبت های جدی، مصرانه و صادقانه با پاکستـان به سویه های مختلف انجام داد که متآسفانه بامرگ وی این سیاست نا تمام ماند. زیراجهال کم مایه، متعصب، کوچک وعقده مند،ازقماش دیگر،غیرازعقده مندهای کم مایه احزاب اسلامی، نامردانه وی را به قتل رسیدند؛ که در نتیجه، این مأمول بدست نیآمد.

سلسله صحبت هائیرا که آن مرحوم آغاز نموده بودند بایـد از سرگرفت و مشکل بزرک و تاریحیی را که بر سر راه همزیستی این دو کشور قرار دارد، به هرشکلی ممکن، به خاطر منافع  کشور و مردم، حل کرد. باید بحثهای در جریان بیفتد، ارتباط های برقرارشود، پای مجامع  بین المللی به میان کشـیده شود و راه حل معضله موجود بین این دو کشورپیدا شود، که نه سیخ بسوزد و نه کباب.همزمانی یعنی همین؛ و ناهمزمانی یعنی درصدد امری بودن که میسر و میسور نباشد، فرصت ها را از دست دادن و ضرورتها را ندیدن! به معنای دیگر یعنی تلاش بیهوده برای رسیدن به یک هدف دور از دست رسی.  

خلص کلام اینکه: ما نباید از گفتگو و ارتباط فاصله بگیریم! صحبت ازجنگ ، با راکت زدن و بمبارد خاک پاکستان، صرف نظراز این که ما امکانات آن را داریم یا خیر، به ما کمکی نمی کند و ما را بـه جائی نمیرساند.

نکتۀ را که نباید فراموش نمود این است که این مشکل اگرچه مشکل ماست، ولی درهیچ صورت تنها و تنها مشکل ما نیست. هرمشکل، درهر منطقۀ ازجهان، به نوعی مشکلیست برای منطقه و جهان، که می تواند درشرایط  خاصی امنیت منطقه و جهان را با خطر روبرو کند.

بنابراین، جهان نیز بیعلاقه به رفع این مشـکل، خصوصاًً اکنـون که این اختـلافات به مراحـل حساس و خطرناک آن رسیده و منطقه و جهان را تهدید می کنـد، نیست.  فقط چند گام شجاعانه از جانب ما کار است، که میتواند سبب تشکیل یک مجمع بزرگی به سطح جهان برای حل معضلات ما شود.  

روابط کشورها امروزدرسطح جهان طوری بهم تنیده است که مشکلات میان کشورها به مشکل توسط خود کشورها میتوانند حل گردند.  دیگر سلاطین و پادشاهان مقتدر و صاحب اتوریتـۀ هم در کشور ما وجود ندارند، که بدهند و بگیرند و همۀ مسایل کشور را به تنهائی و به میل و سلیقه و علاقه خود و یا بزور ارتش و سلاح و سرکوب یک ملت حل و فصل و یک طرفه نمایند. امروز برخلاف  گذشته باید به منطق  و تصمیم جهانی و روح جمعی، هم به مقیاس کشور و هم به مقیاس جهان، احترام گذاشت و به آن اطمینان کرد!

روح زمان را باید دریافت، چه اگر فرصت، یا فرصت ها از دست شد، شاید دو باره برنگردند! زمان و منطق و خرد در حل معضلات کشور و مردم ـ در تمام امور ـ  باید مبنای عمل ما قرارگیرد.

اگرحاکمان نتوانند، یا نخواهند این توصیه ها راعملی کنند، باید مردم حضورشان را دربرابر حکومت های ناوارد و ناشی یا سود جو و خودسروغیرملی اعلام کنند؛ و دولت های شان را وادار به آن کاری بکنند که به سود کشور و مردم باشد.

حاکمان باید مجری خواسته های ملت ها باشند، نه ملتها مطیع خواسته های حاکمان، خصوصاًً اگر این خواسته ها ناروا و  زیان آور باشند و حاکمان ناکاره و زورگو و نامشروع!