زن و خودباوري

صديقه رضايي

21-07-08

اطاعت محض، تحمل برخوردهاي توهين آميز، عادت به تسليم، حقير و ناتوان شناختن خود، داشتن روحيه محافظه کاري، مسئوليت سنگين اما فاقد پشتوانه مادي و معنوي، نداشتن اعتماد به نفس، ناتواني جسماني در اثر زايمان هايي متعدد و بي برنامه، تفکرات آميخته به خرافات و باورهاي نادرست و ... فرماندهان بي چون و چراي قلمرو وجود زنان هستند؛ احساسات و عملکردهايي که چنان براي زنان به يک عادت و ذهنيت غالب تبديل شده که موقعيتي خارج از اين روند برايشان متصور نيست. از اين رو ما شاهد بيان پي در پي و بدون تعمق کلمه «نمي توانم» از سوي زنان مي باشيم، کلمه اي که زاييده ذهن منفي نگر و عامل تضعيف توانائي هاي آنان مي باشد.

حقيقت اين است که تا هنگامي که کلمه نمي توانم از قاموس ضمير زنان محو نگردد موفقيتي براي آنان هرگز متصور نخواهد بود تا در برابر فلاکت و تيره بختي آنان برخيزد و دنياي آن ها را متحول سازد. زنان بايد بدانند که تا دنياي درون آن ها قدرتمند نباشد آن ها همان ضعيفه ها هستند، و هيچ کس از يک انسان ضعيف توقع تغيير مثبتي را ندارد چرا که ضعف، حتي براي ادامه زندگي، انسان را به ديگري وابسته مي کند. اين حقارت فکري هم نتيجه ذهنيت منفي القايي خود زنان است و هم نتيجه يک پروسه تاريخي و فرهنگي، چنان که اتکا به نفس دختران در بسياري از خانواده ها واژه غريبه اي است که به گستاخي و جسارت تعبير مي شود، از اين رو اولين ابزار وجود ها ،به سختي ار سوي بخانواده سرکوب مي شود و خانواده هاي غافل از دختران خود به جاي بانوان توانا که زندگي رنگيني را مي توانند تجربه کنند، ضعيفه هاي فرمان بردار و ترسو مي سازند و انسان بودن او را تحت الشعاع جنسيت او قرار مي دهند. در حالي که اعتماد به نفس و شناخت توانمندي هاي خويش و جرأت ابراز وجود، در رأس نيازهاي يک انسان سالم واقع شده و با کشتن اين باورهاي انساني، بشر مرگ شخصيت خويش را تجربه مي کند. در واقع هنگامي که ما از فردي شخصيت انساني اش را غصب کرديم يعني تمام موجوديت او را از بين برده ايم.

زنان و دختران بايد بدانند، مغز انسان، نيروي بي نهايتي دارد و اين تفکرات و باورهاي خود ما است که به زندگي و دنياي ما رنگ و جلوه و جهت مي بخشد. انسان واقع‌بين و عمل‌گرا با خلاقيت و توانايي‌هايش مي‌تواند ذهنيت مثبت خود را به واقعيت تبديل کند درست همان طور که وجود ذهنيت منفي زنان از خود، زندگي آنان را توأم با ناکامي، ظلم ها و ستم ها ساخته است. البته نبايد اين حقيقت را از نظر دور داشت که در مقابل هر تغييري، ايستادگي و مخالفت وجود دارد، اما اگر باور ذهني و اعتقاد براي بهتر زيستن در بشر قوي باشد اين تغيير حتماً به وقوع مي پيوندد. اين حقيقت است که هر آن چه در زندگي ما جريان دارد خوب يا بد، نتيجه تفکر خوب يا بد پدران و مادران و سپس انتقال اين تفکرات به ماست، بنابراين اگر ما مي خواهيم که زندگي فرزندان ما نيز تا همين اندازه وحشتناک باشد پس لازم نيست که فکر خود را تغيير دهيم چون تمام انرژي هاي منفي و افکار حقارت آميز ما به آن ها انتقال خواهد يافت. اما اگر مادري با تمام وجود مي خواهد دخترش تجربيات تلخ او را مجدداً تجربه نکند، بايد ابتدا خود او خواهان اين تغيير باشد و به اين ترتيب تفکرات منفي و خرافي را به طور کامل از ذهن پاک کند و در ذهن خود موفقيت ها را ترسيم نمايد و در راه رسيدن به آن تلاش نمايد.

از آن جا که تصوير «از خود» است که کنش و واکنش انسان را در ارتباطات اجتماعي تعريف مي کند. زنان بايد بدانند که اگر خود را حقير و ناتوان فرض کنند، ارتباطات آن ها در خانواده و در اجتماع در جهت ضعف بيشتر و تحقير بيشتر آن ها شکل خواهد گرفت، اما اگر بينشي قدرتمند و خودباوري بالايي داشته باشند در تمام اين مناسبات حس تحسين و ارزشمندي را بدست خواهند آورد، چرا که نظر ما در مورد خودمان ناخودآگاه به مثابه فاکتوري تعيين کننده در احساس و رفتار ما با ديگران عمل مي کند. ما ناخودآگاه با رفتارها، با واژگان و حرکات خود از ديگران مي خواهيم آن گونه با ما برخورد کنند که شايسته آن هستيم. اگر مي بينيم زن در خانه و اجتماع تحقير مي شود، اگر مردان باور دارند زنان توانايي انجام امور کليدي و مهم را ندارند، اگر به زن ظلم مي شود و حق اظهار نظر از او سلب مي شود، ريشه اين مشکلات را ابتدا بايد در تصوير پر رنگ و تثبيت شده ذهني زنان از خود، جستجو کنيم، تصويري که در درازمدت به شخصيتي زنانه با تعاريفي خاص تبديل شده است.

اگر مردان مؤفق شده اند که براي حفظ قدرت خويش، باورهاي انساني زنان را تغيير دهند دليل آن همانا ايجاد باورهايي مطابق با اين خواسته ها در زنان بوده است. بنابراين باور زنان و نگاه آن ها به هويت انساني خويش، عامل اصلي به وجود آمدن عادت هاي ذهني و فرهنگيِ زن ستيز در جوامع به شمار مي رود. جهان ما زنان، جهاني است که بر طبق بينش، منطق، برداشت، روش شناسي، سليقه و خواست مردان؛ معني، تفسير، برنامه ريزي و طراحي گشته است. اگر مي بينيم که ما زنان از توليد انديشه مولد عاجزيم و همچنان بر دستر خوان نعمات مردان و با تکيه به فکر و بازوي آنان زندگي مي کنيم و از خود موجودات طُفيلي ساخته ايم، همانا نتيجه عدم خود باوري و اعتماد به نفس ماست. پس باور زنان نسبت به هويت انساني خويش عامل تعيين کننده اي است که آنان را از شرّ عادت هاي ذهني و فرهنگي زن ستيزِ رايج، نجات مي دهد، و چنان چه اين باور در ميان زنان تعميق و گسترش يابد آن ها مي توانند از هر فرصتي براي ثبوت توانايي و قابليت هاي خود استفاده کنند. نکته مهم ديگر اين است که زمينه هاي آموزش هاي متنوع و مهارت هاي گوناگون را بايد براي زنان مهيا کنيم تا آنان به شيوه هاي مختلف در جامعه مشارکت فعال داشته باشند. از طرفي آزادي تشکل هاي زنان در امور فرهنگي، هنري، سياسي، علمي و ورزشي، حق دستيابي زنان را به تمام مشاغل اجتماعي تسهيل مي نمايد، البته با حمايت هاي قانوني و همه جانبه دولت.

زنان بايد بدانند که آن ها هستند که مي توانند از بازتوليد افکار کليشه اي مبتني بر جنسيت جلوگيري نمايند آن هم از طريق تربيت اصولي فرزندان و شکستن ديوار تبعيض، ميان فرزند دختر و پسر با تقسيم محبت و توجه و آموزش يکسان به آن ها. مادران و پدران هوشيار هيچ گاه نمي خواهند دختران آن ها، آينده مبهم و چه بسا تلخي داشته باشند پس در برخورد با فرزندان، به خصوص دختران خود موارد ذيل را رعايت کنيد: ـ در هر فرصتي به دخترتان بگوييد: به خاطر آن چه که هستي دوستت دارم چون تو رحمت خداوند هستي؛ ـ به ايده ها و نظرات دخترتان احترام بگذاريد هر چند عقايد آن ها به دليل کم تجربه بودن نادرست باشد، اما به او اجازه بدهيد آزادانه و بدون ترس صحبت کند؛

ـ وقتي کار مثبتي از دختر شما سر زد او را تحسين و ستايش کنيد؛ ـ از بيان افکار نادرست مبتني بر فرهنگ سنتي کشور در خانواده، جداً خودداري کنيد؛ ـ او را تشويق کنيد تا به آينده هايي سراسر شادماني و موفقيت بيانديشد؛ ـ مباني اسلام حقيقي را به او آموزش دهيد که «ليس الانسان الا ما سعي».