سیدهاشم سـدید

05.06.2008

 

 

 

" نه کل بانه و نه کدو، خاک به سر هر دو"

 

چرا ما به افغانستان، کشور خود مان دشمنی  میورزیم؟!  کشور ما  از چندین دهه به اینسو در وضعیت اسفناک، بحرانی و شکنندۀ قراردارد که میتواند پی آمدهای بسیار بسیار خطرناکتر، آشفته تر و نامیمون

تری را به دنبال داشته باشد. پی آمد هائیـکه اصلاح آن شاید ازدست هیچ یک ازما برنیاید. سهل انگاری های ما باعث شد که میدان داران طماع  و کودن سیاست طی سی سال گذشته کشور ما را به حمام خون تبدیل کنند ومردم ما را درعمق تاریک بحری ازناکامی ها، بیچارگی ها و بدبحتی ها غرق سازند و بار

بار پای بیگانه ها را هم مستفیم و هم غیر مستفیم به خاک ما بکشانند.  

فکر نمی کنید که وقت آن، بالاخره رسیده باشد که همه به یک بازنگری دلسـوزانه، عمیق،  دقیق و همه جانبه  در تمام ابعاد زندگی سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ ملی،  یک بر خورد بسیار بسیار محتاطانه و هوشیارانه و توأم با مسئولیت در قبال کشور و مردم، محتاج هستیم؟!  تاجائیکه دیده می شود، با تأسف،

هنوز چنین درک و احساسی در میان خیلی از ما ها بوجود نیامده است؛ زیرا:

یکی  تمام امید هایش را به طالب و حزب اسلامی کلبدین حکمتیار بسته است و دیگری به امریکائیان و مؤتلفین اینکشور؛ برخی هم به جبهۀ ملی که متشکل از قسمتی زیادی از گروه ها یا احزاب آزموده شدۀ اند کـه تا دیروز مرتکب هزار ها نوع  خیانت و جنایت و جفا و بیداد  نسبت به  کشور و ملت شده اند و فعلاًَ نیزهر کدام ضمن همکاری با  نیروهای ائتلاف بین المللی درکشور، هنوزهم با کشورهای همجوار بده و بستان های پنهان و عیان دارند.

آنانی که راه حل بحران کنونی افغانستان را دروجود و در پیروزی طالب می بینند و میخواهند طالب را با وجود زد و بند هایش با پاکستان و ...  قهرمان ملی و یگانه نیروی نجات بخش کشور معرفی کنند، یا آنانیکه دانسته یا نا دانسته آب به آسیاب چنین افرادی می ریزند، فراموش نموده اند که طالب با پشتیبانی کدام نیرو ها و کدام کشور در افغانستان به پیروزی رسید و بر اریکه قدرت تکیه زد؟ اینها مگر نمیبینند که طالب فعلاًَ در دامان کدام کشور افتاده است؟ یا نمیفهمند که طالب و حکمتیار  در تبانی و توافق های محرمانه با کدام کشورهای علیه کشورما و برای انجام کدام مقاصد رزمیده اند و هنوز هم میرزمند؟  آیا این ها این کشور ها را، بخصوص پاکستان را بدرستی می شناسند؛ یا بدرستی شناخته اند؟  شصت سال تجربه، بخصوص تجربـۀ سی سال اخیر باید چشمان کند ذهن ترین افراد را نیز باز نموده باشد!  رابطۀ

طالب ـ حکمتیاررا باپاکستان چه نوع رابطۀ بایدخواند؟ چه نامی به این رابطه باید داد؟مناسبات و رابطۀ

ما طی این شصت سال با پاکستان چگونه بوده است؟!  و یا این که افکار طالب و حکمتیار و گروه های

کهنه پرست، متعصب و مطلق گرای دیگر را بدرستی متوجه شده ائیم؟!

اگر در پی یافتن علت العلل تمام بد بختی های کشور خویش بعد از سال 1947 بر آئیم،  بدون شک و با اطمینان کامل و با زبان دراز میتوانیم بگوئیم، که یکی از اسباب اساسی و اصلی همۀ بدبختی های ما تا امروز، حتی  وجود و حضور نیرو های خارجی، و اشغال کشور در گذشته و حال، حکومت پاکستان و سیاست های غرض آلود و منفعت جویانۀ آن کشور در برابر کشور ما بوده است.

لطفاًَ یک بار تاریخ و سیاست شصت سال گذشته پاکستان را در ارتباط ، و در قبال کشور خویش مرور کنند! همچنین رابطه چرکین این احزاب یا گروه ها را با این کشور یک بار از نظر بگذرانید؛ لطفاًَ !

ستایش طالب و گلبدین به عنوان شخصیت های ملی در واقع دانسته یا نادانسته توهین به شخصـیت های ملی این کشوراست. کدام یک از شخصیت های ملی کشوردرطول تاریخ این کشور ازبیگانگان دســتور گرفته یا منافع ملی کشورش را در ازای پول و قدرت فدای منافع بیگانگان نموده است؟

به تاریخ نگاه کنید! شخصیتهای ملی ما اتکای شان به مردم بوده است. تاجائیکه تاریخ کشورشهادت می دهد هیچ یک از شخصیتهای ملی کشور در هیچ دورۀ از تاریخ کشور ما به دامان بیگانه ها نیافتاده اند؟ شاه شجاع و کارمل و کرزی را به چه دلیل شخصیت های غیر ملی و مزدور میخوانند؟ فرق بین طالب و حکمتیار و ربانی و دوستم و سیاف و... و شاه شجاع و کارمل و کرزی در کجاست؟  مگر در دوران امارت طالبان و حکومت ربانی عساکرملیشا،  صاحب منصبان، مشاورین و افراد سرویـس استخباراتی پاکستان در افغانستان و درخدمت دولت ها قرار نداشت؟  مبارز در یکی از کتاب هایش از قول همایون آصفی ازحضورنماینده پاکستان دریک جلسه رسمی وزارت خارجه افغانستان دردوران حگومت ربانی یاد میکند که درحضوراحمد شاه مسعود بر افروخته و خشمگین با مشت به روی میز میکوبد و معترض کاردولت میشود و.... کارنامه های دوستم و خلیلی و... را که ظاهرتر و آشکار تر از آن است که به آن ها پرداخته شود، میگذاریم و میگذریم! 

موجودیت ملاعمروحکمتیار، همینطورموجودیت گروه های دیگری که دردوران جهاد در پاکستان بسر میبردند در تمام طول عمر اقامت شان در پاکستان و هم آنانیکه امروز در افغانستان هستند ولی هنوز با دستگاه های امنیتی و استخباراتی پاکستان همکاری دارند، در گذشته وحال در گرو تصمیم و خواست و اراده پاکستان بوده و هنوز هم میباشد.  همین گونه آن هائیکه با ایران و روس  و ...  سر و سری داشتند

و دارند!

حکومت و پولیس و سرویس های استخباراتی پاکستان راهمۀ ما میشناسیم. هریک ازما مدت های کوتاه یا درازی را در پاکستان به سر برده ائیم.  آیا  امکان دارد که کسی بدون مشوره و اجازه، یا صواب دید حکومت پاکستان بطورمخفی یا علنی در آنکشورزندگی کند، یا فعالیت سیاسی داشته باشد؟ آنهم با وجود همۀ این فشارهای بین المللی و نیاز پاکستان به کمکهای مالی و نظامی غرب و به قیمت بدنامی آنکشور در سطح جهان؟!  

پاکستان برنامه های خود را درافغانستان و درمنطقه دارد. و برای پیشبرد این برنامه ها درافغانسـتان به دستیاران یا مجریان این برنامه ها مانند ملاعمر وحکمتیار و... ضرورت دارد. تا این ها تعهداتی را در برابر آرزومندیهای پاکستان قبول نکنند امکان ندارد که حکومت پاکستان به اینها اجازه اقامـت و فعالیت درخاک پاکستان را بدهد؛ یا به اینها کمک های لازم را برای رسیدن به قدرت بنماید.  طالب و حکمتیار و افرادی از این دسته و رسته مهره های هستند برای پیش برد مقاصد پاکستان نه تنها در افغانستان، کـه در منطقه و جهان نیز.

ما هیچ فرقی بین کسانی که در خدمت بیگانگان قرار دارند و مقاصد  بیگانگان را مجری می شوند، هر بیگانۀ که باشد و هرکس و گروه و سازمانی که باشد، نمیبینیم! بیگانه، بیگانه است! چه روس باشد، چه امریکا، چه چین، چه پاکستان، چه ایران، چه انگلیس و آلمان و جاپان و فرانسه و چه ... . 

تعریف مفهوم ملی روشن است. اگر با این هم اشخاصی افراد از این رده را افراد ملی می خوانند، حتماًَ باید غرضی در کار باشد؛ یا عیبی در ذهن و عقل!

نکتـۀ دیگر در باره طالب این است که سیاست های افراطی  و تفکر قرون اوسطائی طالب کـه در طول دوران امارت و زمامداری شش سالۀ شان همه شاهد  آن بودیم  در عصر حاضر و با ایجابات کنونی نه تنها قابل قبول و درک نیست که حلال کار و مشکلات  بیشمار ما نیز نمیتواند باشد.

زمانی دیکتاتوری ها گذشته است، اما طالب با آن افکار کهنه و غیر عملی خویش و با تجربه شش سـال امارت آزادی کش و زن ستیز طالبی یقیناًَ نظامی را دو باره بر گردۀ مردم سـوار خواهد کرد که بدترین نوع دیکتاتوری ها بوده است؛ نظامی را که درآن باز هم نه رادیوی خواهد بود و نه تلویزیون و تیأتر و سینمای،نه روزنامۀ دولتی وغیردولتیی خواهد بود ونه احزاب و سازمانها و نهاد های مدنیی، نه تجمعی خواهد بود و نه اعتراض و مظاهره و اعتصابی، نه آزادی بیانی خواهد بود  و نه  مبارزه  برای  حقوق بشر و حقوق زن و کودکی، نه انتخاباتی خواهد بود و نه پارلمان و دولت مدرنی،  نه تکنوکراتی خواهد بود و نه دموکرات و سیال دموکرات و سوسیالست و کمونستی، نه ملالی جویایی خواهد بود و  نه  بشر دوست و اخگر و صافی و استانکزی، نه اتمری خواهد بود و نه فرهنگ و اسپنتا و دادفری، و نه  ... .

تکرار میکنیم که :  اگردرپی یافتن علت ها باشیم، خواهیم دید که هر معلولی علتی دارد.  علت به قدرت رسیدن احزاب اسلامی، در پهلوی علل دیگر وجود حزب و دولت دموکراتیک خلق افغانستان بود. علت آمدن طالب برسرقدرت  ندانم کاری، کم کاری، سیاست های غلط داخلی و خارجی، افراط ، فساد،جنگ ها، چور و چپاول، زورگوئیها و ...  و بالاخره رو گردانیدن ربانی از پاکستان، و نزدیکی وی به روس و تاجکستان و ایران و هند  بود؛  و علت وضع موجود نیز سیاست های افراط گرانه طالب! زنجـیرۀ از علتهای مخرب و غیر ملی دست به دست هم دادند تا وضع موجود بوجود آمد!

بعدازاینهمه تجربه وبرروی خوردنها حالا باید وقت آن رسیده باشد که همۀ این علل نابایست و ناشایست

موجب بوجود آمدن یک معلول شایسته و بایسته گردد؛ نه اینکه بازهم همان عوامل ناشایست و نابایست

دو باره از بطن شرایط موجود قد علم کنند.

انتظار بر آمدن از اوضاع اسفناک موجود، چه نیرو های ائتلاف در کشور باشند و چه نباشند، از طالب

و حکمتیار و گروه های متشـکل جبهه ملی، یا انسان های مزدور یا غیرملیی دیگر انتظاریسـت عبث.

این انتظار، انتظار گوسـفندی است که انسانی وی را از دست و دهن گرگی نجات داده بود، ولی خودش گرگی شد برای گوسفند.  سعدی این صحنه را با زیبائی، لطافت و بیان گیرا و شاعرانۀ چنین به تصویر می کشد:

شــــنیدم گـوسـفندی را بزرگی

رهانید از دهان و دست گرگی

شبانگه کارد  بر حلقش بمالیــد

روان گوســـفند از وی بنالیـــد

که ازچنگال گـرگـم در ربودی

چو دیدم عاقبت گرگـم تو بودی

انتظارازامریکائیان نیزکه بملت یامردم افغانستان کمک خواهند کرد، انتظارزیادی و بی جایست. دوست و دشمن امریکارا منافع اینکشور تعیین میکند، و منافع امریکا نیز تابع زمان، شرایط، انتخابات، تصمیم روسای جمهور و در بسا موارد فشار های مردم امریکا برحکومات این کشوراست.  نکتۀ قابل ذکر این

است که پاکستان هم هیچ  گاه به عنوان یک مرکز قدرت  در برابر امریکا  وجود نداشته و قطب جدا ار

قطب امریکا نبوده است. پاکستان همیشه به عنوان ابرازی در دست امریکائیان قرار داشته است.

(امید خوانندگان این رقم  تصورنه کنند که ما درشرایط جهانی شدن می توانیم فقط  و فقط به اتکا خود و

با امکانات دست داشته خویش جدای از جهان با همه مشکلاتی که روبرو هستیم دست و پنجه نرم کنیـم. منظور و هدف تنها بیداری ملی، داشتن استقلال،کوتاه نمودن دست بیگانگان از کشور، شناخت مزدورـ ان بیگانه، داشتن توجه به منافع ملی و حق تعیین سرنوشت مردم  این کشـور بدست خود مردم یا داشتن رابطه متعادل و متقابل مفید و عادلانه با جهان است؛ هدف ازبین بردن مزدوزی است، نه قطع رابطه با جهان.)   

بنااًَ خواهش نگارنده این است که بیشتر از این در حق این ملت و این کشور ظلم روا نداریم و مکرر در مکرر، چپ و راست، مردم را گمراه نکنیم و نغمه و ساز طالب و افرادی مانند آنها را به نام نیــروهای ملی و مقاومت سر ندهیم. سیهچال طالب ـ گلبدین سیهچالیست که اگر یک بار در آن افتادیم، بر آمدن از آن کار حضرت قمبر خواهد بود!

ما باید ادبیات، رنگ، صورت، خاصیت  و فرهنگ  نیروی مقاومت را آن گونه که هست بمردم معرفی کنیم. به جای طالب و حکمتیار و جبـهه ملی و افرادی از این دست و بست  از یک طرف،  و نیرو های خارجی مستقر در کشور از جانب دیگر به مردمی که واقعاًَ به کشـور و فقط به کشور و اعتلای  کشور و به آرامی  و آزادی مردم و کشور میاندیشند، رجوع کنیم! ادبیات مقاومت مردم را درمیان مردم رواج بدهیم و به مردم اتکا کنیم و مردم را برای بیرون رفت از این بحران ویرانگر بعنوان اصلی ترین نیـرو به میدان فرا خوانیم، نه این که آن ها را  بدامن  طالب  یا حکمتیـار و ...  بیاندازیم!

نگارنده این سطور هیچگاه به این باورنیست که در میان طالب و سایر احزاب اسلامی یا دیگر گروه ها که تاکنون در گفتار و کردار و پندار به این کشورضربه های کشنده و مهلک وارد آورده اند افراد یافـت نمیشوندکه احساسات یک فرد اصیل افغانی را نداشته باشند. این ها باید متوجه معنای ملت وملیگرائی و ملیت و منافع ملی و حق و ناحق و سود و ضرر مردم و کشور شوند و دوست و دشمن کشور باید به آن ها معرفی گردد. ما باید این تفکررا درمیان مردم ببریم که هیچ کشوری بیشترازمردم خود آنکشور نمی تواند برای آنکشورمصدرخدمت شود.  فرق ملیگرائی و شئونیزم و فاشیزم را باید در نظر داشته باشیم!

درسی که کارمل در زندگی به عنوان تنها حاصل عمر خود از آن یاد نمود، باید درسی باشد برای همه.

کارمل به جواب پرسش خبرنگار رادیو بی بی سی درباره چنین گفت:" بزرگترین درسی که در زندگی گرفتم این بود که هیچ کشوری نمی تواند به اتکای نیروی خارجی به آزادی  و استقلال و پیشرفت دست یابد.  باید به اراده مردم  احترام  گذاشت و از استقلال  کشور دفاع نمود.  هر ملتی  باید  روی پای خود بیاستد."

درسی را که کارمل ازتاریخ آموخت، گرچه برای خودش سودی درپی نداشت، همان گونه که خبرنگار رادیو بی بی سی گفته بود،اما میتواند برای حریصان قدرت درزمان ما که خودهم تجارب زیـادی دراین راستا اندوخته اند، اگر نگذارند که دیر شود، فوایدی زیادی در قبال داشته باشد.

امید با آوردن این مثال صاحب این قلم را ملامت نکنید!  نگارنده به این اعتقاد است، همان گونه  که  از لقمان پرسیدند که ادب رااز که آموختی، گفت از بی ادبان، که زندگی و تجارب اشخاص بد  نیز در بسا موارد میتوانند رهنمود و تجربه های خوبی باشند برای اهل بصر و مردمان آگاه.  گذشته از این باید دید که چه سخنی از دهن خارج می شود، نه این که سخن از کدام  دهن خارج میگردد!  تجربه دیگران، چه خوب و چـه بد، باید برای ما هم تجربه باشد. از نیکان همه پند میگیرند، بهتراسـت که از بدان و تجارب بدان  نیز پند بگیریم، اما پیش از آن که خوبان از ما پند بگیرند!

به ملت تکیه کنید، پیروز میشوید!  

فقط به ملت!

امریکائی و طالب ـ حکمتیار؟

 نه کل بانه و نه کدو  خاک ... .