نیاکان هزاره ها

 

هزاره ها با جمعیت نسبتا بزرگی درافغانستان زندگی دارند که دارای چهره مغلی ولی به زبان دری صحبت میکنند، درکنارشان جمعیت بزرگ دیگری با چهرهً غیرمغلی به همین زبان صحبت می کنند. درک دومی نسبت همگونی با فارس ها مشکل نیست ، ولی اولی چهرهً مغلی دارند، قبول زبان شان برای کسا نیکه زبان را ازروی چهره می سنجند ، مشکل است ، با برخ کشیدن تعداد ازلغات تورکی ومغلی منکرزبان شان میشوند، جای تعجب هم نیست، ازاین شونیست ها نباید انتظاردیگری داشت، ولی باید عرض کنم زبان هزاره ها آن قدرریشه تاریخی دارد، که محال است بدان خدشه برسد .

زبان رکن اساسی فرهنگ وکلتورهرملت وقوم است بدون زبان فرهنگ وکلتوری نمی تواند قا بل توجیح باشد.

نبودن دست رسی به تاریخ گذشته، تعداد ازروشنفکران هزاره رابدین باورکشانده که ممکن زبان شان دری نباشد، ازاین دودلی هزاره ها تعدادی استفاده کرده، نوشتند زبان هزاره ها فارسی نیست، چون ازدری یاد نمیکنند برداشت میشود که زبان شان نه دری ونه فارسی است ، البته این زیرکی را برای خود نگاه داشته که درصورت ثبوت بگویند منظورما دری نبود، بدین قسم به ستون فقرات کلتور هزاره صدمه میزنند، وهزاره هارا مردمان بی زبان یعنی بدون کلتور معرفی میکنند، چراکه بدون زبان نمی توان فرهنگ وکلتوری را تحقیق ومعرفی کرد.

خوشبختانه نیاکان ما چنان آثاردرخشانی به جا گذاشته اند که جهان را به حیرت انداخته است وهر گونه شک وتردیدی را ازمیان برداشته است.

قبل ازبررسی نیاکان هزاره ها گمان نظری مغرضین رادرباره هویت هزاره ها اظهارمیکنم .

هزاره ازنسل چنگیزخان ا ست. دلایل شان تعداد لغات مغلی درزبان هزاره گی ، داشتن چهره مغلی ولشکرکشی چنگیزخان به افغانستان

رد این ادعا   ـــ  اینکه عرض شود تکثیرنسل ازهم خوابی مرد و زن بوجود می آید درحالیکه سربازان چنگیز خان به اثتثنای اندکی همه مرد بودند، درین صورت باید با زن های بومی همخوابی کرده باشند که چنین قوم نسبتا بزرگی را به وجود آورده اند، ازاینکه بگزریم، چرا درهزاره جات سکونت اختیا رکردند، درحالیکه میتوانستند درجاهای پرحاصلتری دیگری سکونت اختیا رکنند، بقول مورخ مشهورآقای غبار " چنگیز خان نمی خواست درین کشورساکن شود، اومیخواست برگردد وامپراطوری صحرائی خود را مستحکم کند".

نظریهً تورکتباری با همان دلائل اولی، لغاط تورکی ومغلی چهرهً مشابه تورکمنی اوزبیکی ، درا ین جا تکثیر نسل مطرح نیست چون درهمسا یگی شان هم چهره ها موجود است ، ولی بازپرابلم زبان باقی میماند، برای حل این پرابلم کوشش نمی کنند، وضرورتی هم ندارند، طوریکه قبلا ذکر کردم منکرزبان شان میشوند ویا به حالت گنگ رها میکنند، به همین سا دگی میخواهند تمام فرهنگ وکلتورلا اقل بیش ازدوهزارساله این قوم را نادیده بگیرند، چون تمام آثاربه زبان دری نوشته شده است، چگونه این همه آثارمربوط این قوم شده میتواند درحالیکه زبان شان دری نبوده باشد؟،  لسان باید به قواره تطابق کند تا مورد قبول این آقایان قرارگیرد

رد این ادعا ـــ هیچ دلیلی موجود نیست که زبان هزاره ها تورکی بوده باشد وبعدا بدون دلیل آنرا ترک کرده باشند ، چه طوریک اقلیتی به مراتب کوچکترازجمعیت هزاره ها، زبان اصلی خودرا حفظ کرده وهزاره ها نکرده اند، هیچ اثری برای داشتن ورها کردن زبان تورکی نیست، بودن لغات تورکی ومغلی درزبان دری هزاره گی به احتمال زیاد ازدواج ویا همرائی با مغل ها وتورک ها در مسیر مهاجرت شان بوده است ، باید عرض شود که این مهاجرت ها بی استکاک نبوده، برای بدست آوردن خوراکی برای خود وحیوات شان برخورهائی صورگرفته است. گیریم که زبان تورکی را ترک کرده باشند، امکان ندارد اثری ازخود برجا نگذاشته با شند. ولی آثاربسیارزیادی ازایشان به دری موجود است که ازآن جملهً کتیبهً مشهورربا طک می باشد که به زبان دری ولی به دست خط یونانی نوشته شده است، همان طوریکه ساسا نیان به دست خط یونانی می نوشتند، کوشانی ها درهمان ابتدای مهاجرت خود به افغانستان به زبان دری نوشتند، اینکه چینی ها آنها مربوط هندو اروپائی میدانستند، سند دیگری برای تائید زبان شان یعنی زبان دری ( زبان هندو اروپائی) میباشد ، ولی نه دری امروزی که هزارها سال تکامل کرده وبه چنین عظمتی رسیده است، رشد زبان موازی بارشد تمدن وفرهنگ است ، جای تعجب نیست که تمدن پیشرفته یونان با عث آن شد که ساسا نیان وکوشانی ها ازرسم الخط شان استفاده کنند.

به عقیدهً من نیاکان هزاه ها جزکوشانی ها کسی دیگیری بوده نمی تواند به دلائل ذیل

کوشانی ها به ما نند آریائی ها ازسرزمینی به سرزمین دیگرکوچ کرده اند. درقدیم اقوام کوج میکرند، این کوچ ها نه به قصد تصاحب ومتصل کردن آن به سرزمین های مادری بلکه ترک کردن سرزمیین مادری وگزیدن منطقهً جدید بود، اکثرا این کوچ ها ازروی مجبوریت بود، چه طبیعی وچه غیرطبیعی ازینروهرچه میتوانستند باخود می آوردند، (زن طفل حیوانات اساسیه) ، یعنی میتوان گفت منطقه را ترک میکردند، واگرکسی درآنجا میماند محکوم به فنا بود، چون درمقا بل هجوم دیگران نمی توانست ازخود دفاع کند،  این کوچ ها نه تنها درآسیا بلکه دراروپا هم اتفاق افتاده است.

تاریخ نویس جان کی مینوسد، حرکت کوشان ،به مقیاس بزرگ مهاجرت توده درمنطقه به وقوع پیوسته است، در جای دیگری میخوانیم  تعداد دوصد هزارتیراندازکه با اقارب خود حدود چهارصد هزارمی شدند .

 این با تنا سب نفوس آن وقت جمعیت بسیاربزرگی بود.

 شادروان غباردرکتاب خود (افغانستان درمسیرتاریخ ) درباره کوشانی ها نوشت " هجوم وهجرت از شمال درتشکیل تاریخ کشورافغانستان موثراست. منتها بین هجوم مجرد وهجوم وهجرت فرق عظیم مو جود است. هجومی که با هجرت توام نبود ومثل سیلی آمد ورفت، ودردنبال خود غیراز ویرانه چیزی نگذاشت همانا هجوم چنگیزخان بود. چنگیزخان نمی خواست درین کشورساکن شود، اومیخواست برگردد وامپراطوری صحرائی خودش را تحکیم نماید. درحالیکه هجوم های توام با هجرت درافغانستان چنان نتیجهً سهمنا ک نداشت و بعضا درتکامل وارتقائی کشورمساعدت نمود. از آنجمله است هجوم وهجرت کوشانیها درافغانستان که هزاران خوانواده آمدند ورحل اقامت افگندند وجزساکنین این کشورقرارگرفتند.این مرم تازه نفس در تمدن کشورفرو رفتند ودرزندگی مادی ومعنوی آنها شریک شدند. این است که سیرارتقائی جامعه ادامه یافت."

 هزاره ها بقایای هفتالی ها اند هم نادرست است ، چون هفتا لیان نه به قسم مهاجرت بلکه به جهان گشائی برافغانستان هجوم آورده وپیروز شاه ساسانی را شکست وافغانستان را تسخیرکردند.

همهً این جهان گیرها، ازقبل امپراطوری خود را درست کرده بودند ، بعدا خود ویا بخشی شان به جهان گشائی پرداختند، درحالیکه کوشانی ها درافغانستان مها جرت وباتشکیل دولت ، همراه با مردم این سرزمین به کشور گشائی پرداخته وباعث عظمت افغانستان باستان شدند.

رد تورکی ومغلی بودن معنی اینرا نمیدهد که ازتقسیمات بزرگ نژادی بیرون باشند، همانطوریکه جاپانی ها و تبیتی ها هفتالیان یا به قولی هونهای سفید وغیره شامل نژاد مفل اند ، هزاره ها هم در ین دائره قرارمیگیرند ، ولی هرکدام کلتوروزبان مشخص خودرا دارد نمیشود تحت نام مغلی ویا تورکی زبان شان را نادیده گرفته وبدین طریق کلتورشان را نادیده گرفت.

آقای آجودانی نوشت

" فرد تا تاریخ خود را نشناسد، نمی‌تواند تشخیص دهد که کجا ایستاده است. تاریخ هرکشوری بخش مهمی ازهویت ملت آن کشوررا تشکلیل می‌دهد. و ملت بی‌تاریخ، ملتی سرگشته و بی‌‌هویت بیش نیست که نه پیشینه ‌اش را می‌شناسد و نه حال‌‌اش را، چراکه برای شناخت حال تجارب پیشینه‌ایست که

آموزش‌ دهنده است و به ملت این امکان را می‌دهد تا ازتکراراشتباهات وتکرارکارکاتورواررویداد های گذشته بپرهیزد."

انجنیر برات فرهید