ناتور رحمانی

 

گفت و شنيدی پيرامون موضوع بی اهميت روز و روزگار در سرزمين تير وترياک ؟! 

________________________________________________________ 

آواره – سلام برادر مار گزيده !

ستمديده – مارگزيده نی ، ستمديده .

آواره – خوب بطور معکوس متناسب است ، حال چه فرق ميکند مارگزيده يا ستمديده ، معنا همان يکی است ،              يعنی برباد شده از ظلم .

ستمديده – درواقع چنين است .

آواره – ازکجا ميايی که از چشمانت خشم ميبارد و نگاه هايت حکايت پُردرد ساليان دارد ؟

ستمديده – ازجلسه تعيين سرنوشت تلخ ناديان خرد ، از نمايش نمک پاشی برزخم دردمندان و تحقير طلايه -                   داران آگاهی و بينش .

آواره – پيچيده حرف ميزنيد ، درک من قاصراست ، بمن روشنتر توضيح دهيد .

ستمديده – برنامه فرمايشی پيام و پرسش با جناب ( حنيف اتمر ) وزير معارف برپا کرده بودند تا بزعم شان                   « هم لعل بدست آيد و هم يار نرنجد » من ازآنجا ميايم .

آواره – آقای مار ... ببخشيد جناب ستمديده ! من مناسبت اين مثل را با برنامه پيام وپرسش ندانستم ، ازنارسايی           خويش شرمنده ام .

ستمديده – آنکه نميداند و اعتراف مينمايد شرمنده نيست ، مگرآنکه ميداند وسکوت مينمايد خجل وسيه روی                    ميباشد ، بلی ، تناسب مثل با برنامه را پرسيديد ، رژيم بی محتوای شاريده خواسته با ايجاد چنين                   برنامه يا برنامه های هم تمثيل دموکراسی نمايد که گويا ميشود وزيری را استيضاح نمود ( پيش از                 آنکه افتضاح ببارآيد  ؟!  ولی ديده شده که همه بی نتيجه و ساختگی بوده است ) وهم خاطرآزرده و دل دردمندی را با ترفندی تسلی داد .                                                                

آواره – فهميدم ، ميخواهی در مورد اعتصاب ، مظاهره ، تحقيق ، بازجويی ، شايدهم زندانی شدن و سبکدوشی            معلمين و استادان معارف حرف بزنی .

ستمديده – چطور زود فهميدی ، « ما را زين گياه ضعيف اين گمان نبود » 

آواره – من را دست کم مگير دوست .

ستمديده – ببخشيد ، خيال بدی نداشتم ، بلی ، همان حرفها که شما با وضاحت آنرا دانستيد ، معلمين سراسر                    کشور بخاطر پرداخت نشدن چندماهه معاش ناچيز و بخور بمير شان چندی پيش دست به اعتصاب                 واعتراض زدند که درين همسويی شاگردان نيز با ايشان همصدا گرديدند ، يکی دگر از خواسته های                  آموزگاران از ( دولت ؟! ) افزودی مناسب در معاشات شان بود تا بتوانند کم ازکم درگرانی بازار به                  نانی برسند ، گرانی که هرروز سربه آسمان ميکشد ....

آواره – چه حالتی بدی ، آخرش چطور خواهد شد ؟

ستمديده – هيچ ، راشی ، کلاش ، چپاولگر ، نماينده دولت و وکيل مردم « غاز سفيد بريان شده با شراب سرخ -                نوش جان ميکنند » و ملت با سيلی رخسار را سرخ ميسازد ، تا کودکان ندانند قصه پُر زغم سفره                   خالی از نان را .

آواره – وگر يکی از آنها بداند باز چه ؟

ستمديده – باز همان قصه پُرغصه آن نوجوانک چهارده ساله در ( خوست ) تکرار خواهد شد .

آواره – همان که بخاطر نبود نان و غذای گرم درخانه خودش را از درخت حلق آويز نمود ، زيرا تحمل ديدن                 چشمان پُراشک مادر بيوه و چوچه های دگر خانه را به تکرار نداشت . 

ستمديده – بلی . دوست عزيز !

آواره – و رژيم چه بيشرمانه سکوت کرد .

ستمديده – اين يک نمونه از هزارها بوده ، برای سيستم ملوث بی تفاوت است که کي چگونه تلف ميشود ، مهم                کلاه شاهی است که بايد سرجايش باشد .

آواره – خوب بالاخره آقای ( حنيف اتمر ) وزيرمعارف چه گفت و چه جواب داشت برای استادان محترم ؟

ستمديده – فرمودند : بزودی افزودی در معاشات معلمين از دوصد الی سه صد افغانی به اساس تعيين رتبه های               شان صورت خواهد گرفت ، اميد است هرچه زودتر قانون آنرا منظور نمايد . 

آواره – کدام قانون ؟ نکند منظورشان از وکيل های شورا بوده باشد ، « بزک بزک نمير که جو لغمان ميرسد »

ستمديده – بلی . متاسفانه چنين است ... باز ايشان فرمودند : پيشتر ازين هم وزارت معارف پيشنهاد افزودی                   معاش معلمين را نموده بود ، مگر شورای ملی محترم وقتی متوجه ميشود که کشور پول ندارد                       و کيسه وزارت ماليه خالی است از منظوری آن اباء ميورزد .

آواره – درمورد خودشان چه ؟ وقتی معاش های خود را الی يکصد هزار افغانی با دگر امتيازات در ماه افزود               ساختند آنگاه پول از کجا شد ؟ درآنوقت کيسه دولت از کجا پُروپيمان گشت ، که حتا جوابگوی معاش بلند           چند هزار دالری جناب وزيرماليه هم شد ؟ از کدام بانک ؟؟

ستمديده – برو از معيوبين و فاميل شهدا بپرس ... « بی شک بانک تا بانک است » شما بهتر است دخيل در -                 معقولات نشويد ، خسروان ميدانند و کاراوايی شان .

آواره – شنيده شده است که برای آموزگاران زمين توزيع ميگردد .

ستمديده – البته در کره مهتاب ، « شنيده کی بود مانند ديده » 

آواره – مسخره نکنيد ، جناب وزير درين مورد چه گفتند ؟

ستمديده – گفتند : به اساس يک مکانيزم تعيين شده زمين برای آنانکه مستحق اند توزيع ميگردد .

آواره – شبيه توزيع زمين برای مهاجرين که همه نمره ها به قباله زورمندان ، اقارب و دوستان شان رسيد ،               خوب نگفتی چند نمره زمين و درکجا توزيع ميگردد .

ستمديده – متوجه باشيد ، زياد کوشش ننماييد تا به اسرار دولت پی ببريد ، مفهوم دموکرسی اين نيست ... بلی                 يکهزارويکصد نمره زمين ازجمع بيست و سه هزار معلم شهرکابل ، درکابل توزيع خواهد شد .

آواره – درکجای کابل ؟

ستمديده – وزيرصاحب فرمودند : اول بايد زمين پيدا شود ، مهم نيست در کجای کابل ، شايد هم در دريای کابل .

آواره – اين همه وزير و وکيل ، رهزن و رهگير که در شيرپور ، وزيراکبرخان ، شهرنو ، کارته سه ، چهار                و دگر جای های خوب دو دو و سه سه قصر ساخته اند چه ، آن زمين ها از کجا پيدا شد ؟

ستمديد – از زور چوکی و ميله تفنگ ... دوست عزيز دردت را به قراری بخور ، وزير صاحب اضافه نمودند :                چون توقعات معلمين صاحب ها بسيار زياد است بايد زياد انتظار بکشند ، به يقين برآورده خواهد شد ،              مگر به اساس قانون و برنامه تعيين رتبه های شان .

آواره – مگر آموزگاران کشور دفترسوانح ندارند که رتبه های شانرا واضح بسازد ؟

ستمديده – آنها پيش رژيم سنه ندارند شما از سوانح حرف ميزنيد ....

آواره – چه روزگار بدی شده است ، اهل هنر و معرفت درمانده شب و روز خويش اند ، مگر اوباش و جاهل                   قند وقروت زهرمار ميکنند ؟!

ستمديده – تا بوده چنين بوده .

اواره – شاعری چه خوش بجا سروده است : 

                   با کسب هنر با خاک يکسان گشتيم --- رفتيم که گران شويم ارزان گشتيم

                    از  پاکدلی  قبول  آنها  نشديـــــــم ---  آيينه فروش  شهر  کوران گشتيم  ( ؟ )

 

 ستمديده – ببنيد ، در مُلک ما قضيه برعکس شده  ، ما هم دانش آموز بوديم ودر کتاب درسی خويش خوانده                    بوديم : (  فرزند هنر باش نه فرزند پدر ... ) زيرا فرزند هنر را حُرمت وثروت افزون گردد ، ولی                  اکنون میبنيم که فرزند هنر را پريشانی و خواری ميرسد ، و فرزند پدر را اندوخته و آسايش ( از                  شير مرغ تا جان آدم و غنودن در قصر های پادشاهی ) 

آواره – درست فرموديد ، پريشان حالان مثل همين معلمين ، استادان و پيش تازان هنر و فرهنگ ، وآسوده                 فرزندان پدر را می شناسيم که اسب شان در کمند و نان چرب شان در مطبخ قصر آماده است ، مثل                  فرزند کرزی ، فرزند ربانی ، فرزند سياف ، فرزند خليلی ، فرزند قانونی ، فرزند دوستم و دههای ديگر . ستمديده – در قصه ها آمده است : وقتی کل بچه پادشاه شود سُرنا را از طرف دگرش می دمند .

آواره – بگزريم دوست ، شنيده شده  که پوليس مدير و معلمين چند مکتب مثل ليسه غازی ، استقلال و                  و حبيبيه را تحت نظارت گرفته و ازآنها بازپرسی می نمايد .

ستمديده – درست شنيده ايد .

آواره – مگر به کدام جرم ؟

ستمديده – به جرم اعتصاب و مظاهره .

آواره – اين که جرم نيست ، بل حق قانونی شان است .

ستمديده – قانونی مگوييد که از هرچه قانونی است بيزارم ، باز از کدام قانون حرف ميزنيد ؟ معلم هيچ حق                     ندارد ، اگر حق هم دارد همان جنگ سالار ، زورآور چوکی نشين دارد که در مقابل خلاف کاری هايش               بنام هرچه قانون است تفو ميکند ... جناب وزير فرمودند : جرم مدير صاحب ها يا آنهای که در نظارت               اند زياد سنگين است ، آنها حق ندارند اولاد مردم را بدون اجازه اوليای شان به مظاهره بکشانند .

آواره – مگر جناب وزير صاحب معارف آقای ( اتمر ) عضو حزب به اصطلاح ( دموکراتيک خلق افغانستان ) که            برای تحقق بخشيدن آرمان انقلابی شان يک پای خود را از دست داده  و اکنون با مصلحت سر از گريبان ديگری برون کشيده اند و با پای مصنوعی دهليز های وزارت را گز و پی مينمايند ، فراموش کرده اند آنروز های را که بيشتر از نيمه سال تعليمی را بخاطر ( کودتای ننگين ) ببخشيد ، انقلاب ظفرنمون ثور حيف نموده ، هزار ها هزار دانشجو ودانش آموز کشور را با ترساندن از دستگاه خون آشام ( اکسا ، کام يا خاد ) با جبر به جاده ها کشانيده تا نيمه های روز آنها را واميداشتند ( هورا ) بکشند و بر امپرياليزم ، فيوداليزم و ارتجاع نفرين بفرستند  ، آنگاه به مدير مکتب ها ، منشی های سازمان های اوليه حزبی يا سازمان زنان و جوانان که در رأس آن حزبی های مستبد و خودکامه بودند کي گفت که کارشان خلاف قانون است ، کدام يکی از آنها تحت پيگرد  پوليس وقانون قرار گرفت که آقای اتمر اکنون برضد مديرهای مکتب ها چنين ادعای دارند ، و چگونه شد که خود شان پابوس امپرياليزم و ارتجاع گرديدند ؟!

 اگر آقای اتمر و ديگر ( اتمر ) های خاديست گزشته ها را فراموش کرده اند ، مردم آن روزگاران دهشت            و وحشت را هرگز فراموش نمی کنند ....

ستمديده – اين که چيزی نيست ، ميگويند ارگان های امنيتی با معلمين و مدير صاحب های تحت نظارت برخورد               بمراتب شديد تر نسبت به طالب ها دارند .

آواره – راست گفته اند : « از کس کس باشی و از خار خس » طالب برادر مجاهد ، مجاهد برادر کمونيست است            معلم برادر کيست که در امان باشد ؟

ستمديده – حال بايد فهميده باشی که از کجا ميايم و چه چيز های ديده و شنيده ام .

آواره – بلی ، فهميدم از جلسه پيام و پرسش وزير صاحب ( اتمر ) معارف و محکمه روشن ترين قشر جامعه .

ستمديده – بلی ، آنها را بجرم نگهبانی نور مثل ( پُرومته ) به زنجير می بندند ، زيرا خفاش ها تاريکی را دوست               دارند .

آواره – ميتوانی يک تصويری از معلم ، از آموزگار بدهی ؟

ستمديده – البته که ميتوانم ، معلم همان موجود شريف هميشه نيازمند و درد رسيده ای است که در نهايت                       يک دريشی مستعمل ، يک بکس کهنه ، يک بايسکل قراضه ، يک خانه کرايی ، يک کتابچه برداشت                از دکاندار های سرکوچه و نيم درجن اولاد دارد ... او موجودی است که از اثر فيض و زحمت های                  وی کسی وکيل ، کسی سفير ، کسی وزير و کسی امير ميگردد ، مگر خودش بايد جاويدانه پُرغصه                  و پريشان حال باشد ، گزشته ، حال و آينده  وی يکسان است ؟!

آواره – راستی ، درسرزمينی که تاريکی ، ناباوری و ستم حکمفرما باشد ، انسانهای خوب دنبال روشنايی و -             چراغ ميگردند ، زيرا گرمی عشق و شرار عاطفه از روشنايی پديد می آيد که در دست های پاک دانشمند           ها و خردمند ها است ، حقيقت در پرتو چراغ باشکوه تر جلوه مينمايد ، وانسان برای نيل به حق بطرف            روشنايی ميرود .

ستمديده – دقيق فرموديد ، حق کشی ، بيداد و بدخواهی زاده تاريکی و ظلمت است ... بگزاريد درين بحران                     هنگامه ساز برده های چراغ کُش با گردن های خميده به پابوسی مشغول باشند ، آنها خواهند ديد که                گوزن های مغرور از سنگی به سنگی جهيده به دژ ريگی شان يورش خواهند بُرد ، درين کارزار                     انديشه پرور و بسيج کننده همان دانای چراغ بدست خواهد بود .

آواره – بلی ، نمونه های زيادی در جهان وجود دارد .

ستمديده – سوگند که هيچ رژيم غيرمردمی ، مستبد ، خودکامه و چاکرمنشی را قدرت فروکشيدن همه ستاره ها                و خاموش کردن همه چراغ ها نيست .  

_______________________________________________________________________ 

 

اين نوشته به اساس برنامه ( ديدگاه ) پخش شده از شبکه جهانی تلويزيون آريانا تهيه گرديده است .