خانه تکانی فکری

برای فرهنگ سازی بسیج می شویم!

 

مهسا طایع

وقتی در کشور ما هنوز هم روحیه دیکتاتور پروری جریان دارد، و قلمرو فرهنگ و سیاست در اختیار کسانیست که هدف آن ها صرفا" راضی کردن تمنیات خود و افراد ذی نفوذ شان می باشد، و گرایش های خودکامانه، در زمینه فرهنگ هم، چون دیگر بخش ها، سیاست هایی را اتخاذ می کنند که معرف ذات و خصلت آن هاست، اما با این باور تلخ، نخبگان فکری و فرهنگی نمی توانند از مسئولیتی که بر دوش دارند، شانه خالی کنند.

آینده فرهنگ افغانستان به همه ملت افغانستان مربوط است. حالا که سیاست های دولت در جهت دادن به فرهنگ از حد دخالت هم گذشته، باید زمینه ای را پدید آورد که نه تنها فرهنگیان و نخبگان هنری و آفرینندگان، بلکه همه ی مردم در تکوین و اشاعه ارزش های فرهنگی و معنوی جامعه، بسیج شوند و قدرت و اختیار و تصمیم گیری در کلیه زمینه های فرهنگی متعلق به همه مردم باشد.

برای این کار لازم است تا سیاست فرهنگی مردمی اتخاذ شود که هدف آن در درجه نخست آشنا کردن مردم با فرهنگ سنتی است، و سپس گشودن دریچه های آینده به روی مردم است.

اگر شعور فرهنگی مردم بالا رود، آن وقت است که فرهنگی که سعی می شود اختصاصی گردد، ملی و اجتماعی و همگانی می شود. در میان اقوام و گروه های مختلف، فرهنگ های متفاوتی وجود دارد که اگر سیاست های مغرضانه بگذارند، هیچ فرهنگی دشمن فرهنگ دیگر نیست.

آنچه که امروز به نام فرهنگ از بالا در جامعه وضع می شود، ضد فرهنگ است و خیلی هم خطرناک می باشد. برای داشتن فرهنگی متعالی گفت و شنودهای سالم و سازنده بین الاقوامی نیاز است. اعتقاد به احترام متقابل، این گام اول است. باید دوش به دوش فرهنگ سازی این نکته در اذهان رسوخ داده شود که داشتن یک فرهنک ملی و متعالی با داشتن تعصب ناسازگار است.

در مرحله بعدی لازمه دستیابی به فرهنگ، باسواد بودن جامعه است. ولی همیشه با سواد بودن به برخورداری از فرهنگ نمی انجامد. در کشوری دیکتاتوری، ممکن است بسیاری مردم با سواد باشند ولی چون روشنفکران، نویسندگان، معلمان و فرهنگیان در آن کشور آزاد نیستند، حقایق تاریخی و اجتماعی پنهان می مانند و به سبب ناقص بودن آگاهی شان نسبت به حقایق، از تجزیه و تحلیل درست امور اجتماعی عاجز می مانند.

پس باید کوشید تا در کنار باسواد کردن مردم، دایره آزادی ها را نیز گسترش داد. ترویج کتاب خوانی و مطالعه و بالابردن سطح معلومات مردم، وظیفه ی مطبوعات و رسانه هاست.

برای رشد فرهنگ باید تعریف مشخصی از فرهنگ داشته باشیم. خیلی ها تعصبات خود را فرهنگی متعالی می پندارند و به استناد آن فضای جامعه را برای تنفس محدود می نمایند. یا در باره تهاجم فرهنگی زیاد گفته و نوشته می شود بی آن که به درستی آشکار شود با چه چیز باید مبارزه کرد. زیرا فرهنگ مهاجم نیست، آنچه هجوم می آورد و باید در برابرش ایستاد بی فرهنگی است. فرهنگ منطق و استدلال دارد.

فقر اطلاعاتی مردم نمی تواند آن ها را نسبت به قضایایی که روی می دهد روشن بسازد. کسانی که می خواهند آلودگی را با آب آلوده بشویند، بیم آن هست که از بد، بدترش به سراغ مان بیاید.

وضعیت دردناک فرهنگ که اختیارش به دست مسئولینی بی فرهنگ افتاده است، مبنی بر استبداد است و جبری جامد حاکم شده است.

باید تلاشی تازه را آغاز کرد. رؤیاهای خوشی داشتیم که اکنون در یک بیداری تلخ گره خورده اند. از این بیداری باید استفاده کرد تا نیشخند تاریخ یک بار دیگر واقعه ای تلخ را به تکرار ببیند.

بیداری مردم را باید با روشن بینی و درس گرفتن از خطاهای گذشته جهت بدهیم.

مردم ما، مردم آزادی خواه و حق طلبی هستند. با تحولات تاریخی دست کم سه دهه ی اخیر، روحیات و ذهنیات اکثریت مردم دگرگون شده است. حالا زمین وسیع افکار، آماده ی بذر افشانیست، تا بذری افشانده نشود و آبیاری نگردد و نروید و رشد نکند و روئیده ها دانه ومحصول ندهد، هر کاری در راه فرهنگ سازی راهی به ترکستان است.

مردم تاریک اندیشی و استبداد را پس می زنند. و این برای روشنفکران و نخبگان فرهنگی ما فرصت مناسبیست که این فکر را تا حد اقتدار بالا ببرند. علی رغم تمام محدودیت ها که از بیداد فقر و بی سوادی گرفته تا انسداد سیاسی و بی عدالتی، می توان به یک خانه تکانی فکری در سطح جامعه امیدوار بود. مشروط به این به قدرت قلم و اقتدار اندیشه ایمان داشته باشیم ...

نکته ی آخرین که هم امروز باید آغاز کرد... فردا خیلی دیر است