چارچوب های تحمیلی وغیر تحمیلی

 

ما با دونوع چارچوب ها سروکارداریم

 

اول ــ چارچوب های تحمیلی، که ازخارج مثلا ازطرف یک رژیم برما تحمیل شده است.

دوم ــ چارچوب های که خود ما درمرورزمان بدان وابسته شده ایم بدون آ نکه اجباری درکارباشد

مو ضوح بحث ما همین نوع دوم است.

 

این چارچوب ها درمرورزمان ودرجریان زندگی درافکا رمابوجود آمده وسفت شده اند، ومیشود گفت جزًعا دات ما شده اند. انقلاب فکری بکاراست تا ازشرآن خلاص شویم.

البته ، هرقدرکه این چوکا تها محکم ترجا گرفته با شد به همان اندازه رسوخ بدان مشکل است، اینکه اشخاص به سن کمتربه آسانی وبزرگ سالان به سختی تغیرات را می پذیرند، همین را میرساند که دراولی ها کمترودردومی ها بیشتر سفت شده اند.

دردرون این چوکات ها شابلون ویا قالب هائی قرارداده ایم که درموقعش ازان استفاده میکنیم، البته که نظربه چوکا ت ها شا بلون ها ویا قالب هاهم فرق دارند

فرض کنید جلو شما یک شخص کمونیست نشسته وبا شما مشغول مباحثه است، دیده میشود که به خود زحمت میدهد که ازلابلای کتاب های کمونستی دلیل سازی کند، یک شخص مذهبی ازکتابهای مذهبی .

اگراین نقل وقولها ازنگاه تحقیقی وارائه سند صورت گیرد،اشکالی ندارد،ولی اگربه حیث نظردگمی و مجرد ( جدا از شرایط زمانی ومکانی)،اشکال دارد.

 چون شرائط زمانی گذشته وممکن مکانی آن هم وجود نداشته باشد. آن تیوری دران وقت درست بوده نمیشود امروزهم درست باشد، اشکال ممکن درمحتوی نباشد ولی آن محتوی درشرائط فعلی قا بل تطبیق نیست، ویا بدین شکل قا بل تطبیق نیست.

به طورمثال افزارووسائل امروزی که بکوشش وزحمت بوجود آمده، آن وقت نبوده، آن وسا ئل وابزار با آن تیوری درست بود، ولی آن تیوری با این وسا ئل جوردرنمی آید.

 با استفاده ازشابلون وقا لب های خود حرف طرف مقا بل را سنجش کرده، رد ویا قبول میکند، زحمت تفکربه خود نمیدهد،به عبارت دیگر به عقل خود نه سنجیده، به عقل دیگران سنجش میکند، مثلا فلان پروفسرنوشته، فلان دکتر گفته..

بعضا برخورد میکنی که افسانه خودراباافسانهً دیگری مد لل میسازند ویا زمانیکه حقایق درشابلون ویا چوکاتش تطابق نکرد، بخلط حقایق دست میزنند.

دنیا درنظرشان چیزثابت تغیرناپذیراست، کتاب نه به حیث وسیله رهنما،بلکه خود به زنجیری برایشان تبدیل شده است.

مناسب دانستم، نقل قولی ازآقای یوسف عارفی که درسایت کاتب هزاره نشرشده، بیان دارد.

" متحجران به جهت اين كه سنت­ها، قوانين و برنامه­هاي گذشته را مناسب و برتر مي­شمارند از هرچه كه رنگ و بوي تجدد داشته باشد و گذشته را تهديد كند وحشت دارند و بدون اين كه برنامه­ها و راهكارهاي جديد را به بررسي و تحليل عقلي بگذارد و از سنجش عقلي مدد جويد، به شديدترين صورت­هاي ممكن، با آن برخورد مي­كنند و با بزرگ نمودن كوچك­ترين اشتباه و لغزش و لغزش شمردن برخي از اعمال، عوام را با خود همراه ساخته، بلوا و آشوب به راه مي­اندازند و سعي دارند كه با ايجاد موانع گوناگون و سنگ اندازي از اجرايي شدن برنامه­ها و قوانين جديد جلوگيري كنند."

آقای یوسف عارفی آن هارا متحجران نامیده،  میشود نظر شان را اززاویهً دیگری مورد تائید قرار داد.

بلی همین طوراند، آنها فکر میکنند، چون این مسئله درگذشته درست بوده درزمان حال هم درست است، ولی فراموش میکند که حال زمان دیگریست، علاوه ازآن مکان راهم درنظرنگرفته،برای شان تغیرزمان و مکان رل بسیا رکم ویا هیچ ندارد، ولی همه آن شاخ وپنجه های گذشته، شاخ وپنجه های حال میشود، که ریشه اش به مرورزمان تنیده، جا گرفته وحصارمحکمی ساخته است، طوفانی بکاراست که چنین حصاری را فروریزد واین شخص محصورشده را نجات دهد.

 

انجنیر برات فرهید

16-05-08