الا دریا تو ای دریا

بیا دریا

بیا دریا

ببر من را بسوی سنگ

به سوی جاده های تنگ

مرا هست رشته ی پاکیزه ای با سنگ

منم دلتنگ

منم دلتنگ

صدای تک تک قلبم

غرش دارد چه پُر بنگ بنگ

گلونم دشت خون را دشت لیلی کرد

صدایم نغمه ی  جنگ را تجلی کرد

چو دستانم خزانی گشته اند

افسوس

افسوس

ندارند سازو کارتوسی

ندارند شام ِ مانوسی

بروی دست من جاریست  جنگاجنگ

بروی شانه ام باران ِ رنگا رنگ

اگر گُل را بدست گیرم

شود پرپر ببازد شعلۀ هفترنگ

شود آوارۀ  هشترنگ

سلام بر سنگ

سلام بر ننگ

سلام بر رنگ

هزاران باره بهتر بود اگر من  خارۀ یک سنگ میبودم

هزاران باره بهتر بود اگر من برگ ِ خشخاشی بزیر ننگ میبودم

هزاران باره بهتر بود اگر من آتش ِ نیلوفرین ِ رنگ میبودم

 الا دریا ، تو ای دریا

بیا دریا

به من افسانه ای سر کن

ببر من را بسوی سنگ

به سوی جاده های تنگ

مرا هست رشتهً با سنگ

منم دلتنگ

منم دلتنگ ِ سنگاسنگ

 

    ابراهیم فرهود