سه شکل سکولاریسم

 

چارلز تیلور - مترجم: کوروش برادری


٣. وفاق فراگیر و جامعه چندفرهنگی
پس از این مقدمه مایلم مکث کوتاهی کنم درباره سومین شکل سکولاریسم که من در فوق، با تاسی از جان راولز، «نظریه وفاق فراگیر» بر آن اطلاق می‌کنم. فلسفه سیاسی به راولز برای تعریف این مفهوم بسیار وامدار است، زیرا او برای ما این امکان را فراهم می‌‌کند هر دو الگوی اولین شکل حکومت سکولار را که توسط کثرت هردم فزاینده فرهنگی و مذهبی جوامع مدرن هر روز قوی‌تر تحت فشار قرار گرفته‌‌اند پشت سر بگذاریم. زیرا از یک‌‌سوی برای انسان‌‌هایی که از تمدن‌‌های غیر غربی هستند، نقطه مرجع پسامسیحی «بنیانِ مشترک» دیگر ممکن نیست. از سوی‌‌دیگر، «اتیکِ مستقل» پساروشنگری با این خطر مواجهه است فقط به‌‌مثابه خانواده دیگر اعتقادات مذهبی در کنار بسیاری از اعتقادات دیگر در نظر گرفته شوند که هر کدام به بهای دیگری نیل به برسمیت‌شناسی حکومت را وجهه همت خود قرار می‌‌دهند.
    ادامه رشد سکولاریسم احتمالا به سمتگیری سومی سوق می‌‌دهد. لوح توافق در این مسیر، همین طور در زمینه اتیکِ مستقل، توسط یک رشته اصول سیاسی-اخلاقی و کالاهایی تشکیل می‌‌شود. از زمره این در قاعده منشور حقوق تصویب‌شده هستند که نخست برای افراد، در موارد معینی هم برای اجتماعات، در نظر گرفته می‌شوند. این حقوق همراه با مساله تابعیت همراه هستند و ازهمین‌‌روی باید توسط همه‌‌ی شهروندان بتوانند یکسان مورد استفاده قرار بگیرند. علاوه براین، اتیک سیاسی، بنابر سنخ، طبیعت دموکراتیک خواهد داشت، و بدین‌‌وسیله حاکمیت ملت را به‌‌عنوان شالوده مشروعیت تثبیت کند و از منزلت والای آزادی سیاسی ( در معنای دوتوکویل) ارجگزاری کند. رژیم‌های لیبرال فراتر ازاین آزادی منفی افراد را قدر می‌شمرند، و آنهم هم در معنای منع مداخله از سوی دولت یا هر مرجع قدرتمند دیگر و هم در معنای درخواست مثبت از جامعه، سهم خود را جهت فراهم ساختن برخی از مقدمات خودشکوفائی و اظهار وجود کامل فرد ایفا کند.
    اما همراه با این اتیک سیاسی معمولا هویت مشترکی که توسط آن هر خلقی خود را متحد حس می‌‌کند، به‌هیچ‌‌وجه کامل رصد و درک نمی‌‌شود: آن هویت مشترک درمقابل یک رشته عناصر جزء‌‌گرا را در بر می‌گیرد که با تاریخ خلق مذکور، زبان، فرهنگ و در برخی موارد مذهبش هم پیوسته‌ است. اما اتیک سیاسی فرمولبندی هسته اتیک میهن‌دوستی دمکراتیک مدرن است. قطعاً اگرچه شیرازه هر جامعه‌ ازطریق «میهن‌پرستی وفادار به قانون اساسی» ناب نگاه داشته نمی‌‌شود (اما آیا اصلاً جامعه‌ای هم وجود دارد که این درباره‌‌اش صدق کند؟)، اما از نقطه‌‌نظر دمکراسی‌های لیبرال تعریف هویت ملی نیز در هر حال متضمن مولفه‌‌های قوی اتیکی است. من سعی کردم وجوه کلی این مولفه‌‌ها را در بخش قبل ترسیم کنم.
    برخلاف «نظریه اتیکِ مستقل»، که در بالا ذکر شد، این‌‌جا همه‌ی شرکت کنندگان از همان نخست واقف‌‌اند که این بنیادِ مشترک بر روی پای خودش نایستاده است. ملاک و معیار «وفاق فراگیر» این است که بیشتر از یک مجموعه دلایل موجه برای موافقت وجود دارد. برای‌مثال «حق برخورداری از زندگی» را بخاطر بیاوریم، که آن‌وقت از لحاظ حقوقی به تفصیل توسط رشته‌ای از حقوق که ما را از دستگیری یا مجازات خودسرانه مصون نگاه می‌‌دارند و با برخورداری از انواع آزادی‌های حقوقی مرتبطند،تعریف می‌شود. این حق را می‌شود بر شالوده آموزه کرامت انسانی، که از روشنگری الهام گرفته، به‌‌منزله موجودی با کنش معقول توجیح کرد. اما آن ممکن است بر پایه یک نگرش مذهبی هم استوار باشد که انسان را چونان تصویر خدا تلقی می‌‌کند. و هوادار بودیست می‌‌تواند به‌جای تکیه کردن به این دیدگاه حقیقتاً یهودی-مسیحی، از درخواست اخلاقی چشمپوشی از خشونت دلایل قانع‌‌کننده‌‌ای را برای احترام به چنین حقوقی اخذ کند. سیاهه این فهرست تمامی ندارد: به‌هرحال وفاق در همه‌‌ی این موارد مربوط به فریضه اخلاقی محترم شمردن شرافت و آزادی همه‌ی انسان‌‌ها است – هر چقدر هم احیاناً توجیح این امر متفاوت باشند.
    اگر قضیه به این شیوه صورتنبدی شود، البته مساله آن قدر هم که در واقعیت هست پیچیده نیست (هرچند تحقق بخشیدن به موضوع با این فرمولبندی هم به‌هیچ‌وجه ساده نیست). این مشروط به تمایز میان هدفِ همگرایی، یعنی اتیک، و استدلال مغلوب است. اگر به زبان جان راولز بگوئیم: ما میان مفهوم عدالت چونان انصاف و تصورات همه‌‌جانبه از «خیر» که به‌عنوان چارچوب در خدمت این مفهوم هستند، تفاوت می‌گذاریم. اما این دو عنصر را همیشه نمی‌‌توان به سادگی از هم تشخیص دهیم . قبل از هرچیز، در نزد فهرست‌های حقوقی که در نگاه نخست شبیه هم می‌نمایند، ممکن است بی‌‌مقدمه پیش بیاید که آن‌ها متفاوت قلمداد شوند. ریشه این متفاوت بودن از این جا آب می‌‌خورد که تفسیر اتیک سیاسی مانند منشور حقوقی تصویب شده نیست. به محض این‌‌که اتیک سیاسی به موارد تازه تعمیم داده شود، از حیث کل پیش‌زمینه حقانیتی که از آن سرچشمه می‌گیرد تفسیر می‌‌شود. همین که دلایل پیش‌‌زمینه‌‌های متعددی از این نوع وجود دارند، لاجرم تفسیرهای آن‌‌ها نیز از هم فاصله می‌گیرند، و این اغلب موجب تفاوت‌‌های حاد می‌شود.
    ما این را به‌‌واسطه کشمکش‌هایی درباره سقط جنین پی می‌بریم که در برخی از جوامع غربی صورت می‌گیرند. در این مجادلات «حق زندگی» که مورد قبول عموم است به طرز متفاوتی تعبیر می‌‌شود، برحسب نگرش‌های اساسی درباره عمل انسان و جایگاه آن در کیهان یا در برنامه خدا. در جامعه‌‌ای ک به معنای «وفاق فراگیر» فهمیده شود، این گونه اختلاف عقاید بالاجبار هر روز بیشتر پیش می‌‌آیند.
    پس چگونه باید درباره این تفاوت‌‌ها قضاوت کرد؟ پاسخ عبارت از این است که هیچ نظریه رسمی یا عقیده عمومی مرسومی وجود ندارد که این رای احیاناً بتواند بر پایه آن بنا شود. به‌بیان دیگر: این نوع نظریه‌ها و عقاید فراوان است. در شرایط «وفاق فراگیر» باید عادت کرد که مواردی وجود دارد که در آن‌ها استناد به عقیده عمومی نمی‌‌تواند به‌منزله مبنای تصمیم‌‌گیری‌‌های عمده سیاسی خدمت کند. در آن نکات معینی که پیکره و مرزهای اتیک همگرایی سئوال‌برانگیز هستند، با استمداد از اقناع کارها پیش می‌رود و گاهی اوقات هم باید به سازش‌‌های انجام گرفته پای‌بند ماند. همه‌‌ی ما قادر نخواهیم بود دقیقاً همان فهرستی از حقوق را به مطالبه کنیم که بواسطه بستر فلسفی خود می‌توانیم توجیه کنیم. همین امروز اکثر انسان‌‌ها در این کار موفق هم نیستند. اما ما این را فراخوانی برای جرّ و بحث کردن با هموطنان‌‌مان در خصوص مقدمات موجود مشترک تلقی می‌‌کنیم. در جوامعی که واقعاً از لحاظ فرهنگی ناهمگون هستند، جوامعی که در آن‌‌ها «وفاق فراگیر» حاکم است، منتها احتمال دارد که این «وفاق فراگیر« دیگر راه و روش صحیح نباشد.
    این به این معنی نیست که باید مباحثات و مجادلات عقلانی روزی پایان بگیرند. این در دست من است که بخواهم بودیست‌ها، مسلمانان یا بی‌‌خدایان را مجاب کنم جهان‌بینی بودیستی، اسلامی یا بی‌خدایانه خودش را طور دیگری درک کند و ازهمین‌‌روی پیامدهای دیگر را هم قبول کند. و دیگران می‌باید در مقابل من هم حاضر به چنین تعاملی باشند. چنین مجادلاتی حتا برای یک جامعه سالم که تنوع را به رسمیت می‌‌شناسد، اساسی‌‌اند؛ آن‌‌ها صفت مشخصه احترام واقعاً متقابل به انسان با هر پیوند عقیدتی گوناگون هستند و از آن حمایت می‌کنند. زیرا هر نوع «گفتگوی جهانی» بی‌جان، آن جا که هر کس خود را موظف می‌‌داند تا حد ممکن درباره نظر اجتماعات عقیدتی دیگر اظهار نظر نکند یا انتقاد نکند، به‌‌واقع تنها شکل مودبانه پوزبند زدن به همه‌ی آن سوتفاهمات و خصومت‌‌های کهن است.
    منتها ما باید در عرصه سیاسی از این استلزام حرکت کنیم که در آینده نیز اختلاف عقاید پیش می‌‌آید، و که توافقی عمدتاً در باره شریعت تصمیم‌‌گیری وجود ندارد. این به این معنی هم هست که ما باید با سازش‌‌های میان دو یا چند عقیده زندگی کنیم. چنین موقعیتی را به‌‌هیچ‌‌وجه جایز نیست مرحله گذار غیرعادی، مایه بی‌‌آبرویی و انشاالله موقت بدانیم، بلکه آن را باید شرایط عادی   آینده نزدیک تلقی کنیم.
    من مایلم در این زمینه نظریه «وفاق فراگیر» راولز را تا حدودی جرح و تعدیل کنم. بنابر صورتبندی من، این نظریه حاکی از آن است که ما از حیث پاره‌ای اصول سیاسی به همگرایی می‌رسیم، اما نه ازحیث انگیزه‌‌های پنهان ما یا به‌عبارتی دلایل ما برای اقتباس کردن این اصول. جان راولز به‌‌درستی «وفاق فراگیر» را از یک «توافق موقت» محض متفاوت می‌‌داند. آخری حاوی این نکته است که ما به اتفاق نظر می‌‌رسیم که عمل مشترکمان را بر پایه یک مبنای معین تنظیم کنیم، اما این مبنا را ما از لحاظ اخلاقی الزامی نمی‌‌دانیم. (شاید ما بتوانیم در این باره به توافق برسیم حرمت هم‌‌دیگر را رعایت کنیم، چون تناسب قوا از هر تلاشی برای انحراف از آن، یک فاجعه خواهد ساخت. اما، وقتی ما روزی روزگاری قوی‌‌تر بشویم، آن وقت ...) یک «وفاق فراگیر» درواقع زمانی است که ما خود را از لحاظ اخلاقی نسبت به اصول همگرایانه مسئول احساس کنیم. آن چه وفاق را فراگیر می‌‌کند اتفاقاً همین شرایط است که بنیان انگیزه‌‌ها یا پیش‌زمینه استدلالات متفاوت هستند.
    برعکس من مایلم این‌‌جا ادعا کنم که راولز هنوز بر آن است به بخش بزرگی از اتیک مستقل اولیه پایبند بماند. بنا بر نظر وی، جامعه لیبرال در اتیک سیاسی با «عدالت چونان انصاف» همگرایی دارد. اما او این را نه تنها توسط اصول عدالت به‌‌منزله محورهای اصلی کنش تعریف می‌‌کند، بلکه همین طور از طریق دلایل موجه معین این اصول: با یاری نظریه ساختارگرایی سیاسی، نظریه منافع سنجیده متقابل، همکاری عادلانه اجتماعی. بدین‌‌ترتیب راولز، به عقیده من، مطالبات زیادی درخواست می‌‌کند. نکته مهم در «نظریه وفاق فراگیر» - و دلیل این که چرا این الگو بر الگوی (پسا-روشنگری) اتیکِ مستقل ارجحیت دارد- درواقع این بود که او هیچ توجیه یا پیشزمینه نظری معینی تجویز نمی‌‌کند. برعکس، شعار می‌باید این باشد: این مهم نیست که انسان‌‌ها به چه دلایلی اتیک فراگیر سیاسی را تصدیق می‌‌کنند – آن‌‌ها فقط باید تصدیق کنند!
    بدین‌‌گونه، برای نمونه، ممکن دیگر نخواهد بود در خصوصِ هسته مرکزی سکولاریسم - «جدایی نهاد کلیسا از نهاد دولت» فقط یک پیش‌‌زمینه نظری را به کار ببریم. یقیناً: همان اصول بی‌‌طرفی مذهبی دولت یا دربرگیری اعضای همه‌‌ی جریان‌‌های اعتقادی یک شکل از فاصله میان دولت و اجتماعات دینی اقتضا می‌‌کند. اما فرمول‌‌های متعددی دارای این شرایط هستند. جدایی کامل همه‌ی نهادهای حکومتی از هر گونه نهاد مذهبی یک الگوی قابل‌‌تصور است، اما به‌‌هیچ‌‌وجه تنها الگو نیست. می‌‌توان حکم کرد که «جدایی» حمایت مالی از مدارس فرقه‌‌های دینی را با پول مالیات منع کند، اما بهترین راه‌‌حلّ احیاناً می‌‌تواند این باشد که حتی‌‌االامکان از تعداد زیادی از این مدارس بر پایه انصاف و نه بر پایه ترجیح دادن این یا آن فرقه دینی حمایت کنیم. پای‌‌فشاری کردن بر روی یکی از این فرمول‌‌ها به‌‌منزله تنها راه‌‌حلّ منطقی اصول «لیبرال» در واقع به معنای این خواهد بود که یک پیش‌‌زمینه توجیهی را چونان تنها توجیح پیشزمینه عالی و ملتزم به جهانشمولی تلقی کنیم. اما بدین‌‌وسیله دقیقاً دقیقه عمده «وفاق فراگیر» به خطا خواهد رفت. شوربختانه ایالات متحده آمریکا مثال نامیمونی در این باره هستند.
    بنابراین سکولاریسم در معنای «وفاق فراگیر» با قسم جدیدی از منازعات مواجهه خواهد بود – و شاید حتا با کثرت تاکنون نادر یا غیرمتداول الگوهای نزاع (مانند مباحثه درباره سقط جنین). غلبه بر این منازعات ساده نخواهد بود. و تحول فکری در ما ایجاب می‌‌کند که ما از بار سنگین اخلاق‌گرایی که تنها با یگانه پاسخ صحیح و بهره گرفته از مبانی غایی ابطال‌‌ناپذیر آرام می‌‌گیرد، پرهیز کنیم. متاسفانه این رهیافت فکری در میان لیبرال‌‌هایی که از اتیک مستقل (پسا)روشنگرانه قوت می‌‌گیرند بسیار شایع و رایج است.
    اما سکولاریسم – در معنای «وفاق فراگیر»- یگانه شکلی است که در جوامع چند مذهبی و چند فرهنگی امروز در اختیار ما قرار دارد. هر دو روایت پیشین، که طی رشد جوامع سکولار غرب از حیث تاریخی پدید آمده است ، به دلایل مختلف دیگر معتبر نیستند. اما از آن جا که در دمکراسی مدرن، همان گونه که در بخش دوم شرح داده شد، جایگزینی برای سکولاریسم وجود ندارد، تنها چیزی که برای ما باقی می‌‌ماند راهنمایی کردن همین تنها شکل موجود سکولاریسم به سوی موفقیت است. صرف‌‌نظر از این که آیا موفق بشویم یا نشویم – باید مقدمات آن تدارک دیده شود که «وفاق فراگیر» به وظیفه خود عمل کند.
      
منبع:
Das Europa der Religionen
Ein Kontinent zwischen Säkularisierung
Und Fundamentalismus
Herausgegeben von Otto Kallscheuer
S. Fischer Verlag,۱۹۹۶,Frankfurt am Main