حجت الاسلام غلام سخی مصباح هراتی

08-05-08

 

نگرشی نو بر ابعاد حقوق بشر در اسلام و جهان

 

 

...باری! شگفت آور است؛ این همه نا ملایمات و وحشی گری و درندگی در جهان کنونی، در حالی صورت می گیرد که؛ نمایندگانی از تمامی کشور های جهان در عرشه سازمان حقوق بشر نشته اند!! و همچنان رؤسای بزرگترین قدرت های جهانی که ادعای رهبری دنیا را دارند، دست شان تا مرفق به این خون ها آلوده و رنگین است....

 

درروز گاریکه تار وپود تمام دلها سوخته، و بند رگها از دلهای گرم وبا صفای امت اسلامی گسیخته است. هر روز پاره های از تن ملت های ها مسلمان در آتش جنگهای خصمانه و کینه توزانه جنگ افروزان جهانی، وجنگ خواهان بیرونی وجاهلان داخلی می سوزد. در کمتر از نیم قرن میلیون ها تن از انسان های بی گناه در کشور های نا توان بویژه کشورهای اسلامی، با پای برهنه و شکم های گرسنه، طعمه حلقوم های سیری ناپذیر مردان خون اشام و سیاست مداران شیطان صفت گریده اند. در سال نزده نود و پنج، تا نزده نود و هفت، در بوسنی هرز گووین فقط یکهزارو دو صد تن آدم اعدام شده، اجساد آنها، در یک قبر دسته جمعی کشف گردید. در جنگ های کامبوج فقط نیم میلیون آدم بکام مرگ فرو رفت. در جنگ اول و دوم جهانی میلیون ها انسان بی گناه در جنگ و پی آمد جنگ ها از بین رفتند. در جنگ های افغانستان در طول سه ده بیش تر از یک میلون ونیم نفر از پیر، جوان، زن، مرد، کودک ونو جوان بشهادت رسیدند میلون ها انسان در طی سه قرن در آوارگی بسر می برند.در جنگ های فلسطین و لبنان صد ها هزار انسان مظلوم بدست صهیونیزم جهانی نیست ونا بود گردیدند و ده ها میلیون ادم دیگر در سر گردانی در دنیا با بی برنامگی روز گار می گذرانند. در سودان و دار فور و کشمیر و عراق در حدود دو میلیون نفر کشته شده اند...

 

همچنان در این جنگها میلیون ها انسان در کنار و گوشه دینا به آوارگی بسر می برند. اثار ضد بشری چنین حوادث نا گوارو خونینی در تاریخ بشری، تباهی و فاجعه ای را ببار آورده است که بد تر از هر جرائم و هر زمان دیگری می باشد.

 

 

همانند فقر، و امراض نا علاج دیگرکه از تبعات آن جنگ ها می باشد. باری! شگفت آور است؛ این همه نا ملایمات و وحشی گری و درندگی در جهان کنونی، در حالی صورت می گیرد که؛ نمایندگانی از تمامی کشور های جهان در عرشه سازمان حقوق بشر نشته اند!! و همچنان رؤسای بزرگترین قدرت های جهانی که ادعای رهبری دنیا را دارند، دست شان تا مرفق به این خون ها آلوده و رنگین است. آنها از عدالت اجتماعی و اقتصادی، حقوق شهروندی، ازادی عقیده واندیشه، دموکراسی، استقلال سیاسی، احترام بمالکیت های خصوصی، و کرامت انسانی، حقوق زن و کودک، و نیز جهانی شدن پایه های صلح و مردم سالاری، سخن می گویند. در حالیکه هر روز این مفاهیم انسانی توسط خود آنها زیر پا می گردد.

 

 

نه تنها این مفاهیم را در دنیا عملی نساخته اند، بلکه: زیر این عناوین انسانی، برای حاکمیت خویش صد ها میلیون انسان را به خاک وخون کشایدند. به محیط زیست بشریت اسیب رساندند زمین و هوا، فضا و دریا را در آلودگی قرار دادند. آ موزش، تعلیمات، و دانش همگانی را تهدید نموده اند. روابط بشری را خصمانه ساخته اند. آری! شگفت انگیز است!! در قرن بیست و یکم، بیش از یک میلیارد کودک و بزرگ سال، هنوز در جهان، به بی سوادی بسر می برند. و از نعمت الاهی خواندن و نوشتن و سواد معمولی محروم می باشند. در تمامی زندان های کشور های جهان، شکنجه و تعذیب های روحی و جسمی به بد ترین صورت آن و جود دارد. در بسیاری از نقاط دنیا حکومت ها، برای مسائل بسیار ناچیزی دست به اعدام انسانها می زنند.در دنیا مخالفان خدا بحکم خود خدا اعدام نمی گردند.« لکم دینک ولی دین ».« لا اکراه فی الدین » سیاست مداران انسانها را به جهت نا رضایتی به خود و نظام های ساخته دست خویش اعدام می کنند. فقر ودزدی که معلول دست خود دولت ها است؛ با ارتکاب دزدی توسط فقرا و محتاجین، دولت ها آنها را به این جرم ها دست و پا قطع می کنند. و خود نیزدر سطح بالا در دزدی های کلان دولتی دست دارند، اما کسی مزاحم آنها نمی شود.

 

 

آیا با ارتکاب این همه جنایات، شعار های صلح و دموکراسی چه معنی می تواند داشته باشد؟. آیا چنین شعار های برای اغفال و گیج نمودن انسان ها نمی باشد؟ تا هر چه بیشتر مردم مظلوم، برای آ ماده شدن به مرگ و قربانی اماده تر گردند؟ مگربا یتیم گردیدن بیش ازپنچ میلیون کودک، وبیوه شدن بیش از یک میلیون زن، در عراق، و میلون ها شهید و یتیم در افغانستان، فلسطین، لبنان، سودان، ، آزادی و دموکراسی برای بشر جه پیامی را می تواند بارمغان آورد؟؟ شکنجه ها در زندان های مخوف و قرون وسطائی ابو غریب در عراق، بگرام کابل، و گوانتا مانا، ودیگر زندان های حکومت های شکنجه گر در دنیا، ریختن آب بر روی و صورت زندانیان برای خفه شدن آنها، و محاصره های ارتزاقی و آشامید نی، برای فلسطینی ها در غزه، توسط اسرائیل، می تواند در قرت بیست ویکم برای بشریت، ، پیام صلح، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، عدم تبعیض، یک رنگی، و عدم خشونت را تداعی نماید؟ ایا چنین فاجعه بشری که امروز در جهان توسط صاحبان قدرت و دولت مردان جهان، صورت می گیرد می تواند، برای تروریزم بین المللی اقناع کننده باشد، تا آنها دست از ترور و قتل و آدم ربائی و اختطاف و جنایت های دیگر دست بر دارند؟ چرا بیان سازمان دید بان حقوق بشر در سال دو هزار و هفت درست نباشد! هنگامی که می نویسد: « امریکا، فرانسه، انگلیس و المان تحت نام مبارزه با ترو ریزم دست به نقض حقوق بشر می زنند »!!

 

 آیا نباید کسیکه دم از تامین حقوق بشر می زند، در قدم اول باید خود را اصلاح نماید!! ایا بازی با کلماتی همانند:

 

تامین حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زنان، عدم خشونت و... و نیز با کشتن هر روز هزاران تن از مردم بیگناه، و یتیم ساختن میلیون ها کودک، و بی سرپرست گردیدن صد ها هزار، از زنان را، کسی می تواند ادعای تامین حقوق بشر را کرده، در حالیکه برای تحکیم نظام های دموکراسی دروغین میلیون ها آدم را سر به نیست نماید. آری!! قدرت مندان جهان چنین تناقضی را روا دانسته و اکنون با بی شرمی و حرف ناشنا وائی، و عدم نصیحت پذیری صاحبان عقل و خیر خواهان جهان، اجرا می نمایند. آنها جهانی نو را خراب ساخته تا دنیای کهنه خویش را آباد گردانند. باید انسان های دارای عقل و صاحبان فکر و اندیشه از خود سوال نمایند که چرا؟ چنین فلسفه ای غلط و روی اوردی ظالمانه، و وحشی گری و درندگی گرگ صفتانه، در دنیای متمدن و توسعه یافته، و صنعت گرای کنونی اتفاق افتاده است؟. شاید همان طوریکه بار ها ادعا شده است، باز تکرار گردد، که چنین مبارزه ای، برای از بین بردن دشمن روا و جایز است. چنانچه بپذیریم که؛ دشمنانی که، گفته می شود؛ فرضی نیست! آیا یک میلیون ونیم انسان در عراق ونا بودی صد ها هزار آدم در جنگ های اخیر در افغانستان و فلسطین و لبنان، اینها در شمار دشمن هستند؟. یا اگر امر دائر گردد بین اینکه مردمی که از دور دیده می شوند؛ دشمن هستند یا انسانهای بی طرف، جنگ جویان، از نظر انسانی و عقلی، باید کدام طرف را انتخاب نمایند؟ آیا دشمن گفته، باید به آنها حمله نمود و همه را کشت، یا عقل حکم می کند که؛ در امر " د ما ء " و " اعراض " انسانها، باید دقت بیشتری نمود، نمی شود به ظن و گمان خود عمل کرد، و به طرف مردمی که معلوم نیست کی ها هستند، آتش گشود. اصلا آیا آدم کشتن به همین آسانی است که امروز در جهان و کشور های تحت سلطه و اشغال انجام میگیرد؟. چنانکه سر بازان ناتو و امریکائی ها در افغانستان انجام می دهند.

 

البته با در نظر گرفتن تحلیل فوق، در این رابطه آنچه که در ذهن اینجانب خطور می کند، می شو د تا بصورت مختصر به آن اشاره نمود. اول: خود کامگان و سران شریر دنیا، چون بمنافع اقتصادی خویش می اندیشند و نیز برای حفظ کرسی های اقتدار و قدرت سیاسی مبارزه می نمایند، دلبستگی برای از بین بردن ستم های که در بالا تذکر داده شد ندارند. چرا که انها باور دارند که با از دست دادن خود کامگی شان، ممکن است منافع اقتصادی و قدرت سیاسی خود را از دست بدهند.

 

 

دوم: متاسفانه باید گفت که در دنیای کنونی وضع و ریخت قوانین جاری در حکومت ها اکثرا توسط همین " خود کامگان " و زور مندان صورت می گیرد، خواهی نخواهی، اجرای قانون به نفع خود آنها تمایل پیدا می نماید. سوم: چون این قوانین، وضعی و بشری است، و زایده دماغ های خود، خود کامگان و مغز های بیمار انها است، و از طرفی نیز فاقد اخلاق و عواطف انسانی میباشند، در صورت وقوع جنایت و پرسش و پاسخ، در ارتکاب جنایت های شان، آنها می پناه ببرند به همان قانون سازا نیکه خود عضوی از آنها بوده اند. و یا احیانا در صورت فرا از محاکمه، همه در وازه های دنیا، بروی آنها بازبوده، می توانند، به با ند های دیگری همانند خود در سایر جاها بپیوندند و به آنها پناهنده گردند و مورد یاری قرار گیرند. و یا به همان کشور های که قبلا پناهنده بودند روانه گردند. و گاهی نیز دیگران، برای انها راه واسطه گری وشفاعت را گشوده، با پرداختنن رشوه، در بدل آزادی، و تبدیل گناه انها بثواب اقدام نمایند. در نهایت هیچگاه سایه ظلم و ستم و بی داد، آنها از سر ملت ها کم نمی گردد. چنین پنداشته می شود که چوکی نشینی در دنیا امر میراثی شده که با رفتن جنایت کاری، عمر جنایت هر گز بپایان نمی رسد. جای او را جنایت کار دیگری فورا پر می کند. چه بسا دیده شده است که برخی ها در اوج سلطنت و قدرت و ریاست در منجلاب شهوت، به رسوائی های تهوع آوری قرار گرفته اند اما این رخداد سبب از میدان رفتن آنها نمی گردد. ویا اکثرا هنگام قرار گرفتن به عرشه کرسی های قدرت با دست های خالی و احیانا از کوه وکمر صحرا ها به شهر ها و شهرت ها دست یافته اند. اما در حین تر ک صندلی قدرت، حساب مالی آنها از محاسبه و عقل خود آنها خارج و محتاج به حساب گرهای متخصص و حرفه ای می باشد. ثروت های با د آورده و حرام و غصبی، که در اختیار آنها قرار گرفته است، در بانک های جهانی به سود آوری مجدد در گردش می باشد. هر چند این مقوله ها مصادیق فراوانی دارد، اما می توان به طیف های که در طول سه دهه اخیر بد بختی مردم افغانستان نقش داشته اند، اشاره نمود. در درجه اول؛ برخی رهبران جهادی و برخی قوماندانان انها که روزگاری در شمار فقیر ترین و نا توان ترین اقشار جامعه بحساب می امدند، اکنون قارون های جامعه فقیر و ستم دیده افغانستان حساب می شوند. نمونه دیگر ان کسانی هستند، که در برهه از این سه دهه، از در ناداری و نا چاری به کشور های غربی پناهنده گردیده، و به کار های اجباری و کم کیفیت، و یا به عضویت اداره های اجتماعی آن کشور ها در آمده اند. ولی در برهه دیگر از قضاء روزگار بخت یار شان گردید، د موکراسی گفته، سر جیب های خالی خود را آزمندانه گوشودند، به غارت، رشوت، قاچاق، تجارت اموال و مواد مخدر، و به پرستش همه چیز غرب پرداختند. البته هر گز فراموش نمی کنیم و تاریخ هم بیاد گار خواهد سپرد که در پهلوی آن، نا برابریها و بی عدالتی ها، بودند بسیاری که؛ با ایمان به خدا، برای ازادی ورشد، و آبادی وطن خویش به سر بازی و سر افرازی پرداختند، و جان های شیرین و تن های فقیر خود را، آ وازه دنیا و ذخیره آخرت ساختند!!! و نیز بودند کسانی با داشتن، منبر، محراب، شهرت، و با ایمان به خدا و رسول او، با دست خالی آمدند، و بلکه آنچه را که هم داشتند در روخداد های کشور از دست داده اند. با دستی خالی تر هنوز، به وظایف دینی و ملی و منافع مردمی خویش کار کرده، فکر می کنند. اینها را، قانون الاهی و ایمان واعتقا دات دینی پرورش داده. و آنها را!!

 

قانون وضعی و تفکر غربی و شرقی پرورش داده و بلای جان مردم افغانستان گردانید است. راه خود کامگان و ستم گران، از پرچمداران الاهی، از این جا جدا می گردد. اینهابا قلبی زنده و پر و با ایمان بخدا و رسول، و با دست خالی از دنیا می روند، آنها " خود کامگان " با گذاشتن مالها، زرها، ، زیورها، و ثروت های فراوان حرامی که نه بارث گرفته، بلکه بارث می گذارند از دنیا خواهند رفت. آنها؛ دین، آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، و دموکراسی را، راه رسیدن به ثروت و قدرت سیاسی خویش انتخاب نموده اند. اما اینها با این واژه ها زندگی میکنند و بامید تحقق آنها زنده هستند. آ نها رهبران سیاسی ا مروز هستند.اینها رهبران دینی امروز و امید به فردا ها. آنها به قدرت خود دعوت می کنند.

 

اینها " مسلمانان " به اصلاح. آنها به خود دعوت می نمایند و خود را می پرستند. اینها به خدا دعوت نموده خدا را می خواهند. آنها " خود کامگان " برای خود مردم را ذبح می کنند زندان می نمایند شلاق می زنند بمباران می کنند. اینها " مسلمانان " خود برای مردم می میرند تا زنده هستند جنازه های انسان های بی دست وپا را جمع کرده به دوش کشند. آنها " خود کامگان " به اقتدار خویش می اندیشند. اینها " مسلمانان " به قدرت مردم فکر می کنند. آنها " خود کامگان " دزدی کرده، رشوت می خورند. اینها " مسلمانان " برای فقراء، از هستی خویش انفاق می کنند. آنها " خود کامگان " نمایندگان فرعون ها طاغوت ها، قارون ها، شیطانها، فرعون ها، بلعم باعور ها و پیروان نفس های اّماره خود هستند. و بالاخره اینها " مسلمان ها " پیروان خدا، پیامبران، صالحان، شهداء، مجاهدان، مئومنان، اندیشمندان می باشند. سر انجام این دو خط همواره در طول تاریخ بشریت تداوم یافته و راه را بطرف حق و باطل تقسیم کرده است. آنها " خود کامگان " خود را پیدا کرده و کمک کرده، انسان را گم، و خدا را فراموش نموده اند. از دیدگاه اندیشه غربی، چیزی که؛ آنها پذیرفته اند آزادی های بی قید وبند است. و بنظر آنها راهی را که اینها " مسلمانان " می روند؛ ارتجاع، کهنه پرستی، غیر روشنفکری، قرون وسطائی، دینی، متعلق به یک هزارو چهار صد سال قبل، و تروریستی و خشونت آور است.

 

ولی راهی را که آنها " خود کامگان " کشف نموده اند - ادم کشی، بمباران، دین زدائی، توهین به بینش ها و باور های مردم، اشغال گری ویرانی، ایجاد اختلاف های مذهبی و قومی، زبانی، و سمتی، باصطلاح ازادی، دموکراسی، تامین حقوق بشر - تامین حقوق خود شان راه تجد د، روشنفکری، مدرنیته، توسعه، و راه جهانی شدن بشری می باشد.البته نباید از یاد برد؛ چنانکه لیبرالیزم بی خدا، در برابر دین قرار گرفته است. دین را برای خویش ابزار رسیدن به قدرت های سیاسی می پندارد، همان طور حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زنان، و... - برخی دیگر هم در مقابل و جهت مخالف لیبرالیزم از دین استفاده ابزاری نموده دین را عامل تخدیر و استحمار و فریب توده های کم سواد و بی اطلاع از ارزش های دینی دانسته، از آن تفسیر های ضد علمی و مخالف عقل و دنیای متمدن بشری در آ ورده اند.

 

با استفاده از دین، جامعه انسانی را تقسیم به ادیان متضاد، و پیروان آنها را دشمن همدیگر دانسته و به خون ریزی و کشتارو توهین و تحقیر هم دیگر دعوت می کنند. بدین وسیله امن و آسایش رادر جامعه بشر ی گرفتار خدشه و خشونت و نا کار آمدی می سازند. چه بسا آنها دست به ترور و آدم کشی زده، بنام دین و هوا داری از آن، زن ومرد و کودک وجوان را در آتش ترور و انتحار و بم گزاری های کور و ظالمانه خویش طعمه آتش سازخته اند. نمایندگان این طیف خشونت طلب را در افغانستان می توان، جریان تند رو، افراطی، متحجر، کهنه گرا، و سنتی و تاریخی معرفی نمود. متاسفانه امروز در جهان اسلام، کم نیستند کسانی که دین و پیروان آن را در این مصیبت عظیم مبتلا گردانیده، از اسلام؛ دینی غیر علمی، و نا سازگار با دنیای توسعه یافته و نو اندیش و جهان گرای امروز ساخته اند. آنها اسلام و بهر برداری از آن را منحصر به دنیای آخرت دانسته، آن را مخالف دنیا تعریف می کنند. در حالیکه خدا به انسانها می آموزش می دهد تا برای ساختن دنیا دست به تلاش و ابتکار و خدمت و ساز گاری با دیگر ملل جهان دراز نمایند. « قل تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ». منحرفان و افراط گران هر حادثه را که برداشت های شخصی و مادی و منافع اقتصادی و قومی و گروهی شان را تامین بدارد.

 

 

جهاد اعلام می دارند. در حالیکه نه جهاد ونه هم شهادت بمعنی ایست که آنها اراده کرده اند. جهاد در راه خدا و شهادت نیز در راه خدا است که مصداق عینی و حقیقی پیدا می نماید؛ نه در راه منافع شخصی و قومی و گروهی. این تفکر و تعریف از دین بویژه اسلام، می تواند چند ین خطر عمده را در بر داشته باشد. نخست اینکه:

 

مسلمانان را انحرافی و و غیر علمی آموزش می دهد، دین آسمانی اسلام را که پاک و علمی و عقلانی است را، به مثابه افسانه ها و سنت های تاریخی که دور از سنت نبوی و وحیانی الاهی می باشد معرفی می کنند. دوم: چنین بر داشتی از دین، رابطه جهانی مسلمانان را که اکنون در سراسر دنیا پراکنده می باشند، سخت خد شه دار می نماید. سوم: در عصر کنونی که مسلمانان بسیاری باثر ظلم کشور های اسلامی و ستم و بی عدالتی آنها، و نیز جنگ های داخلی کشور ها اسلامی آواره شده، در کشور های غربی و مسیحی پناهنده گردیده اند. وچه بسا که آنها بخشی ازملیت و تابعیت آ ن بلاد را کسب نموده، و جزء ملل آن جا ها بحساب می آیند. چنین تفکری مناسبات ملی و بین الملی آنها را تحت تاثیر در آورده و آنها " مسلمانان " را مورد نفرت دیگران قرار می دهد./