دکتر لطیف طبیبی

05-05-08

 

حزب سازی و حزب بازی در افغانستان

 

به سلسل ی  موانع فرهنگی مرحله گذار درافغانستان

 

2) دولت های استبدادی و واژگونی های انقلابی

انسان ذاتنآ موجود مدنی است و تلاش میکند که در سرنوشت اجتماعی و اقتصادی خویش مشارکت جوید. در جوامعی پیشرفته، افزایش آگاهی سیاسی حس مشارکت جویی مردم را تقویت نموده است و باعث بسط مطالبات سیاسی آنها میشود. ولی این گفتار به یک جامعه صدق می کند که حکمفرمایان آن از اراده مردم به حکومت رسیده باشند.

 درافغانستان برعکس جوامع پیشرفته و همگون، دولتهای قبیلوی و استبدادی درطول تاریخ افغانستان تمایلی به پاسخگویی مطالبات سیاسی نداشتند، همیشه خواهان قبض مشارکت سیاسی مردم میگردیدند. درافغانستان قدرت های حاکمه عاری از مشروعیت اجتماعی بودند. نظام مورثی افغانستان، مشروعیت سیاسی خود را محصول تکیه بر قوم پشتون می دانست.

 

اگرچه بحران مشروعیت سیاسی در نظام های استبدادی درسده پیشین در برخی از جوامعی زمینهء برای انقلاب های سیاسی را فراهم نموده و در برخی از جوامعی که انقلابات اجتماعی و سیاسی صورت گرفت، با آنهم جامعه مدنی جایگزین نظام استبدادی قبل از انقلاب نشد. این صحبت از همین قلم در مضمونی تحت عنوان (طغیان رهبر و رهبری سازی در سده پیش) به زودی در جراید و و ئب سایت ها به نشر خواهد رسید.

 برای اینکه از نگاه تئوری جامعه شناسی در دوره انقلاب، جامعه تودهای با کارکردهای منازعه جویانه خویش، نظام موجود را به چالش فرا میخواند. اما پس از حاکمیت نظام انقلابی مطلوب، ضروری است که، کارکردهای منازعه جویانه مبتنی بر سلب و نفی نظام سیاسی در فرآیند تکاملی انقلاب، جای خود را به حرکتهای اثباتی بدهد. تا در قالب احزاب و تشکلهای مدنی، مشارکت فعالانه مردم نهادمند شود و در خدمت نظام سیاسی  و آرمان های نیرو های اجتماعی بعد از انقلاب، قرار گیرد.  ولی تا امروز دربرخی از جوامعی که انقلابات صورت گرفته است ، چنین پدیدء عملی نگردیده است.

در روسیه، چین و ایران که به اصطلاح خود شان انقلاباتی صورت گرفته است ، تا یک پروسه طولانی استبداد نوینی ، جای امپراطوران و پادشاهان مستبده را پر کرده است. در این جوامع چندین نسل قربانی استبداد نوین شده اند. ایران امروزی نمونه ای از چنین انقلابات منازعه جویانه ایدئولوژی است. اکنون نظام حاکم به قتل و زندانی کردن روشنفکران ایران شدت بخشیده است.

 

از همین جهت در تئوری های نوین جامعه شناسی انقلاب و رهبر تراشی، شدیدآ مورد انتقاد قرار گرفته است. اکنون عده زیادی از روشنفکران جهان محروم دیگر باور به جنبش های انقلابی مانند سه دهه پیش ندارند. خوشبختانه که اکنون عصر گفتگو و تبادل آرا و دیالوگ است.  نظام های ایدئولوژی چه درقرون وسطی و چه تاریخ معاصر، چه مذهبی و یا غیر مذهبی در جهان امتحان خود را داده است و دیگر ارزش اجتماعی و سیاسی ندارند.

 

اکنون درجهان عده بسیار محدودی ازعناصری هستند که هنوز به تئوری های ارتادوکسی (مارکسیستی و لیننستی) باوردارند. این عده تا حال در چنبره ی  باورهای عبادی دانسته و یا ندانسته اسیر ماندند. بسیاری از آنان همچنان در شعارهای آرزویی آغاز سده گذشته آویخته اند و با تکرار آن  می کوشند کام خود را شیرین کنند، اما از خائیدن این قندرون شهدی بیرون نتراوید.

درنود سال گذشته، در برش زمانی میان پیروزی بلشویک ها در پایان حنگ جهانی اول در سال 1917 تا کنون جهان انقلابات صنعتی و انفرماتیک را پشت سر گذارده است. پیروزی های دانش و صنعت از نقش دوران ساز نیروی کار بدنی در دوران انقلابات صنعتی و الکترونیکی و کامپوتر کاسته است.

 

 واقعیت این است که امروز درعلم جامعه شناسی، جامعه مدنی به مثابه آرمان انسانی در آمده است. واژه گونی اندیشهء انقلابی جایگاهی سیاسی و اجتماعی خود را از دست داده است. برای اینکه اگرسرمایه دار دوران صنعت با استثمار گروه عظیمی از کارگران و تحمیل شرایط دشوار زیست برآنان می توانست به انباشت سرمایه و افزایش بزرگترین سود دست یابد، ما اکنون در دورانی به سر می بریم که درافغانستان جوانانی پناهنده تازه برگشت از کشور های غربی و همجوار با چیرگی بر تکنولوژی دوران اطلاعات و ارتباطات، در فاصلهء زمانی چند ساله نظام جدید افغانستان توانسته اند، با آوردن تلیفون های بی سیم و شبکه های دستگاه تلوزیون و شرکت های خانه سازی و غیره شرکت های خورد و ریزهء  سرمایه دار شوند، بی آنکه بتوان آنان را متهم کرد که بخش عظیمی از نیروی کار انسانی را در افغانستان استثمار- در معنای کلاسیک مارکسیستی آن- کرده باشند. تمام این پیشرفت ها مدیون انقلاب ارتباطات است که کشور های محروم به آن دست رسی پیدا کرده اند.

 

درافغانستان ساختاردموکراسی واردتی پدیدهء نوینی است ، تا هنوز مردم مشارکت فعالانهای در نظام سیاسی ندارند. تودههای مردم در انزوای اجتماعی قرار دارند.  درچنین جامعه تصمیم سازی و تصمیم گیری در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و به طور کلی در حوزه علوم انسانی فرآیندی  پیچیده و دشواری است.

 

 مقایسهای تطبیقی بین حوزه علوم تجروبی با علوم انسانی این مشکل را به خوبی نمایان میسازد. از آنجا که در حوزه علوم انسانی با عقاید، افکار، آرمانها، ارزشها و تاریخ یک جامعه سر وکار داریم که با جامعه دیگر کاملا متفاوت است نمی توانیم به صورتی تقلیدی از تئوریها و نظریات صاحبنظران کشورهای پیشرفته استفاده کنیم. چیزیکه درافغانستان از مدت ها روشنگران آن پیشه خود ساختند. وارد کردن مقولات و افکار بیرونی بدون در نظر داشت ساختار جامعه افغانستان،  چه بسا یک نظریه سیاسی یا اقتصادی در یک کشوری با جواب مثبت روبه رو شود؛ اما همین نظریه در کشور دیگر نتیجهای کاملا منفی به بار آورد. به ویژه که ما افغان ها تجربه تلخی از انتقال اندیشه های سیاسی داریم.

 

به طورمثال ما اکنون درافغانستان در علوم سیانس میتوانیم مستقیما از نظریات اندیشمندان دیگر کشورها بهره مند گردیم، برای مثال میتوانیم از دانش یک انجنیر آب رسانی یا یک داکترطب غربی استفاده کنیم و به مشکلات آب رسانی و تداوی مریضان مان بپردازیم.

نکته مهم این است که درحوزه علوم ساینس بر خورد نتایج تصمیمات درست و یا غلط داکتر طب وانجنیر آب رسانی به سرعت خود را نمایان میسازد و تصمیم گیرنده به خطا و اشتباه خود پی میبرد. نتایج تجربی بسیار اندک است و حداکثر خطای یک داکتر طب منجر به فوت بیمار میگردد و خطای یک انجنیرآب رسانی منجر به ویرانی چند متر نل آب رسانی می گردد.

 

در حالیکه مشکلات جدی در حوزه علوم انسانی به خصوص در کشوری مانند افغانستان که با محدودیت استفاده از نظریات و تئوریهای اندیشمندان دنیای صنعتی غرب  مواجع است، وجود دارد. اشتباه تصمیمات در حوزه علوم انسانی و سیاسی دراز مدت خود را نمایان میکند. زمانی که یک حزب تصمیم گیرنده  به اشتباه و خطای خود واقف میگردد، آن وقت است که خسارت جبرانناپذیری به جامعه وارد آمده است . به گونهای که رفع اشکال نیز به راحتی میسر نیست، مثال زنده آن وارد کردن اندیشه انقلابی بیرون مرزی توسط حزب دموکراتیک خلق که گسترده عمیق فاجعه دامنهء زیادتر از 20 ملیون انسان را در افغانستان متضرر ساخت.