به پيش

  

باخته ايم گرچه جوانی ميرويم بازهم به پيش

راه بازگشت نيست ديگر بايد رويم حالا به پيش

عمر ما كه رفته از دست ديگرش بيجا مجو

بر عقب ديدن نميگردد چيزی, بايد به پيش

از گذشته شب مرا حكايتی ديگر مگو

بايد آراست خويشتن را در شبي كه هست به پيش

حرف امروزم مگير با ذكر درد ماضی ات

ما چرا عقب نگريم ديگران روند به پيش

آنچنانكه زندگی را خواب و خوراك است ضرور

گشنه گی و بيداری نيز بيشمار آيد به پيش

از غفلت و از كهولت منزلی حاصل نشد

تا رسيدن ها به اهداف رنجها دارد به پيش

بايد آموخت ناخدايی تا ز طوفان ها رهيم

تا به ساحل ميرسيم ما موج ها دارد به پيش

زندگی همچو زمان اندر سفر است و گريز

هنگام رفتار فتد هر كس كه نبيند به پيش

كن فراموش عقده های كهنه و فرسوده را

با دل_ پر از صفا و از صميميت به پيش

گر چه باشد سد هزاران دل مكن خورد يوسفی

بار ها افتد ز پا طفل تا رود او راه به پيش

 

 

محمد عارف یوسفی

آمستردام

بيست و سوم اپريل 2008

 

23-04-2008

 

گر نشد امروز عدالت روز محشر ميشود

 

 كس نميداند خدايا چه مقدر ميشود

گه خری سرميشود گاهی سری خرميشود

جای آب اگر ببارد آسمان باران عطر

خارهرزه نيز چو ريحان خوش معطر ميشود

گر نخ قدرت به دست ابله و نادان رسد

خبره گان خانه نشين نادان مقرر ميشود

آب و رنگ اينجا چنان با همدگر آميختند

كس نداند از كدامش دامنش تر ميشود

حرف شناختن مظهرانديشهء بهتر بود     

 فرق يك حرف گر نباشد كافه كافر ميشود

مستی چشمان غفلت، كرده است افسون خويش

چون به بیراهه رویم  شیطان مظفر میشود

آسمان بيند كه ما در دشت و صحرا ميرويم

ما زپا افتاده باشيم تا ره آخر ميشود

رهرویم ما در پی آن رهروان رفتگی

چونکه هر روزی به نوبه شام وسحر ميشود

ابر و كوه و بحر و بر گريند چو چشم داغدار

نوح را بيدار كنيد طوفان مكرر ميشود

گر چه حق باشد فغان آن مدعی بيچاره را

چون به ذوق دل نباشد گوشها کر ميشود

تا كه قدرت دارد اين قوم زبون ظلم ميكند

گر به دادگاه ميبرندش باز كبوتر ميشود

گر خدا يک شمۀ از قهر خود نازل كند

سلطنت را وا رهد شاه نيز قلندر ميشود

درقضاوت زيرپاکردند چو انصاف را قضات

گر نشد امروز عدالت روز محشر ميشود

در دل شب گر كسی اشك نياز جاری كند

آخرت اشك نيازش آب كوثر ميشود

جنت و دوزخ بنا شد از براي نيك و بد

صرف خدا داند که را و چه ميسر ميشود؟

يوسفی ميكن توكل بر رب يكتای خويش

همه چيزحسب رضای ذات اکبر ميشود

 

 

 

محمد عارف يوسفی

بيست و پنجم اپريل 2008

25-04-2008