نگاهی به کودتای ثور 1357

                  قسمت دوم و  آخر

    نویسنده:محمد اکرام اندیشمند

25-04-08

 

حزب دمکراتیک خلق و بحران درتأسیس حکومت حزبی : 

حزب دمکراتیک خلق  توأم با بحران داخلی بسوی تأسیس حکومت گام گذاشت. این بحران ناشی از نفاق وخصومت درونی دو جناح اصلی پرچم و خلق در حزب بود؛ نفاق وخصومتی که آنهاو رهبران شانرا در آغاز تشکیل حکومت حزبی بسوی منازعه بر سر قدرت برد. هرچند دو جناح مذکور ماه ها قبل از کودتای نظامی ثور متحد شده بودند و رهبری حزب را نورمحمد تره کی رهبر جناح خلق بدوش گرفته بود اما ظهور نشانه های تشنج و نفاق درونی میان آنهادر شکل گیری نخستین حکومت حزبی نشان داد که اتحاد پیشین دو جناح اصلی حزب، سخت آسیب پذیر و شکننده است .

شناخت و بررسی عوامل اختلاف وخصومت  جناح های خلق و پرچم  یکی ازنقاط مهم و قابل بحث درتاریخ حزب دمکراتیک خلق محسوب می شود. در اسناد رسمی حزب مذکور و در ابراز نظر ها، بحث ها و تحلیل های رهبران و فعالان جناح ها و فراکسیون های مختلف این حزب کمتر به این موضوع مهم با دید منطقی و واقع گرایانه پرداخته شده است. اشاره و توضیحات آنها دراین مورد بیشتر  به برچسپ زدن و متهم کردن یکدیگر بنام عضو سی. آی. ای و کی. جی. بی و همچنان فاشیست، خائین، وطنفروش، جانی،قاتل و امثال آن خلاصه می شود.

البته انگیزه و عوامل اصلی تعارض و خصومت جناح های خلق و پرچم و رهبران آنها بگونه ی مختلف و متعددی قابل بحث و بررسی میباشد. یکی از این عوامل، به گرایشات وتفکرات قبیلوی وقوم گرایانه ی هردو جناح ورهبران آنها در سطوح مختلف بر میگردد. اندیشه ها وگرایشاتی که همزمان با تأسیس حزب دمکراتیک خلق بوجود آمد و تا آخر ادامه یافت. به مشکل می توان پاسخ دقیق ودرست این پرسش را دریافت که چرا حزب دمکراتیک خلق از آغاز  شکل گیری تا دوران قدرت و زوال قدرت پیوسته یک سیر ارتجاعی از تفکرات مارکسیستی – لنینیستی و انترناسیونالیزم  بسوی افکار وگرایشات قبیله گرایی وغژدی نشینی داشته است؟ آیا یکی از دلیل این امر را می توان در نقص وخطای آیدئو لوژی و سیستم حاکم بر شوری  بمثابه ی منبع و سرچشمه ی الهام حزب دموکراتیک خلق به جستجو گرفت؟ چون کمونیستان حاکم برشوروی با شعار انتر ناسیونالیزم وتشکیل کشور کبیر شوراها بر مبنای آیدئولوژی مارکسیزم، عملاً به تشکیل یک امپراطوری روسی پرداختند؟   از اینکه بگذریم ، بخشی از پاسخ این پرسش را می توان در ساختار قبیلوی جامعه ی افغانستان سراغ کرد. در نتیجه ی عقب ماندگی و بافت قبیلوی جامعه ی افغانستان است که همه زمامداران وحاکمان برخواسته ازاین جامعه ، افکار وتمایلات قومی وقبیلوی  را با خود داشته اند و در حیات وفعالیت سیاسی خود از آن استفاده ی ابزاری کرده اند. صرف نظر از حاکمان وزمام داران گذشته به خصوص در تاریخ معاصر کشور که خود محصول سیستم قبیلوی بودند و با انگیزه و وابستگی های قبیلوی بر سر کرسی پادشاهی وامارت تا آخر عمر جنگیدند، عناصر و گروه هایی آیدئو لوژیک وسیاسی جامعه  با ادعای اعتقاد به انتر ناسیونالیزم مارکسیستی و امت سازی بر مبنای اخوت اسلامی نیزدرنیم قرن اخیر بر سر قدرت وحاکمیت درگیر منازعه ی خونین شدند. وبدون تردید تا زمانیکه ساختار قبیلوی جامعه متحول نشود وفرهنگ قبیلوی دگر گونی نیابد، افکار و گرایشات قومی و قبیلوی همچنان در عرصه ی سیاست و حاکمیت کشور  بسیار اثر گزار و نقش آفرین باقی میماند.

بخشی دیگر از دلایل وعوامل اختلاف و ناسازگاری در میان جناح ها و رهبران حزب دمکراتیک خلق به دیدگاه و سیاست شوروی بر میگشت. دو دستگی در حزب دمکراتیک خلق،  خواست مسکو بود که بصورت عمدی غرض اهداف خاصی، دوجناح خلق و پرچم بوجود آورده شد. هرچند شوروی ها ظاهراً در مقاطع مختلف تلاش کردند تا جناح های حزب مذکور و رهبران آن را در یک تشکیل واحد حزبی مدغم ومتحد سازند.  "یوری کوزنیتس"، مشاور سیاسی حزب کمونیست شوروی در کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق در سالهای حکومت این حزب (1979 تا 1987 ) دودستگی یا موجودیت دوجناح خلق وپرچم را در حزب دمکراتیک خلق یک پدیده ی ضروری تلقی می کند. او می گوید:« "خلق" ، قبل از هر چيز تشکلی بود از پشتون ها که بخش بزرگی از آن را لايه های نظامی تشکيل می دادند، بنوعی می شد آن را حزب نيروهای مسلح کشور ناميد. البته تعداد زيادی هم از نمايندگان طبقات زحمتکش – کارگران حضور داشتند، هرچند ازنظر کمّی تعداد کارگران در افغانستان، بسيار اندک است. در "پرچم " بيشتر روشنفکران و همچنين اکثريت بالايی از نمايندگان مليت ها و اقليّت های قومی حضور داشتند. در واقعيت امر وجود هر دو فراکسيون و يا حزب در حزب دمکراتيک خلق افغانستان لازم بود. آن ها بويژه به اين دليل لازم و ملزوم يکديگر بودند که در هر کدام کمبودی وجود داشت که آن ديگری پر کننده آن بود. وليکن پشتون ها و اقليت های قومی چشم ديدن يکديگر را نداشتند؛ از گذشته های دور چنين بود که دربار سلطنتی همه پست های فرماندهی در مراکز متعلق به اقليّتها را به پشتون ها می داد و توده ها در مخالفت با آن دست به شورش می زدند. متاسفانه خداوند به انقلابيون افغانی آنچنان نيرويی را عطا ننموده بود که به وحدت واقعی سوق يابند. در ضمن اين مسئله حتی در کارمل هم زمانی که او رهبری کشور را در دست گرفت، وجود داشت؛ هرچند او در مسکو سوگند ياد می کرد که چنين نيست، و او از تصفيه های حزبی منزجر است. »(1)

"هنری برادشر" نویسنده و ژورنالیست امریکایی و یکی از متخصصین امریکا در امور شوروی طی سالهای دهه ی هشتاد میلادی نیز انشعاب و دو دستگی در حزب دمکراتیک خلق را از سیاست های عمدی روس ها تلقی می کند. او می گوید:« این شیوه از طرف مسکو در جاهای دیگر نیز صورت گرفته است. نمایندگان کی. جی. بی نه تنها انشعاب را درمیان احزاب کمونیست تشویق نموده اند، بلکه الهام بخش آن نیز بوده اند تا بدین ترتیب ازهرگروه برای اهداف مسکو استفاده کرده باشند. »(2)

یکی دیگر از عوامل اختلاف میان دوجناح خلق و پرچم به روش ها و سلیقه های هردو جناح ورهبرانشان به برداشت و تطبیق آیدئولوژی مارکسیزم – لنینیزم به عنوان آیدئولوژی حزب دمکراتیک خلق در افغانستان بر میگشت. در حالیکه هردو جناح، مارکسیست های طرفدار و وابسته به شوروی بودند اما جناح پرچم یک گروه معتدل به حساب میرفت وجناح خلق از  عناصر تند رو و افراطی تشکیل شده بود. نه تنها این ویژگی را تحلیلگران و افغانستان شناسان غربی برای دوجناح اصلی حزب دمکراتیک خلق مورد توجه وتأیید قرار می دهند، از دیدگاه محققین و نویسندگان شوروی نیز دو جناح اصلی حزب مذکور مصداق این تقسیم بندی محسوب می شود . جمعی از محققین روسی در انستیتوی تاریخ نظامی فدراسیون روسیه می نویسند:« خلقی ها هوادار ریشه یی ترین تحولات در تاروپودجامعه بودند، که هدف نهایی پویایی خودرا اعمار جامعه ی سوسیالیستی می پنداشتند. پرچمی ها برعکس، میانه رو و هوادار دگردیسی تدریجی بودند که هدف نهایی پویایی خودرا جامعه ی دمکراتیک، آزاد ومترقی می خواندن که سمت گیری آنها حتماً به راه سوسیالیستی نبود.»(3)

صرف نظر ازاینکه اختلاف ونفاق جناح های پرچم وخلق ریشه در چه داشت، پیامد آن به عنوان آغازبحران درتأسیس حکومت حزب مذکوربه ظهور رسید وسپس به منازعه ی خونین قدرت میان آنها و فراکسیونهای داخلی این جناح ها مبدل شد. درمیان رهبران جناح های خلق و پرچم، ببرک کارمل وحفیظ الله امین بیشتر از همه درگیر نفاق و اختلاف بودند و پیوسته دربرابر هم  سوء ظن و خصومت داشتند.  بعد از مؤفقیت کودتای ثور که رهبران حزب دمکراتیک خلق بر سر تشکیل حکومت حزب وارد بحث وتصمیم گیری شدند، امین وکارمل بر سر تقسیم قدرت به مجادله وپرخاش پرداختند. درحالیکه کارمل خواستار مشارکت مساوی هردو جناح خلق وپرچم در حکومت حزبی بود، حفیظ الله امین به عنوان قهرمان کودتا و یا انقلاب ثور!، جناح پرچم را مستحق مشارکت مساویانه درقدرت نمیدانست. حتی امین می خواست در همان نخستین گامی که برای تشکیل و اعلان حکومت برداشته می شد، قدرت را در انحصار خود بگیرد. به گفته ی سلطانعلی کشتمند فردشماره دوم در جناح پرچم  :

« حفیظ الله امین که درجلسه ی بیروی سیاسی ( روزنهم ثور 1357 بمنظورتشکیل حکومت) دعوت شده بود، پافشاری مینمود که قدرت دولتی را باید شورای نظامی و شخص او در رأس آن، تمثیل نماید و اکثریت وزراء نظامی باشند تا انقلاب به پیروزی کامل برسد و در نیمه راه از حرکت بازنماند. هدف وی قبضه کردن کامل قدرت ازهمان نخستین روز بود. ولی اکثریت قاطع بیروی سیاسی با این پیشنهاد مخالفت کردند. طرح های دیگری نیز پیشنهادشد و ازجمله ببرک کارمل و همنظران وی ازجمله اینجانب( سلطانعلی کشتمند) معتقد بودند که اداره ی مؤقت غیرنظامی تشکیل گردد وسپس جای آنرا یک حکومت دموکراتیک ائتلافی بگیرد. نورمحمد تره کی وجانبداران وی ازتشکیل شورای انقلابی متشکل از رهبران حزبی والبته خود وی در رأس آن پشتیبانی میکردند. پس از بحث های بیهوده و مشاجرات زیاد، سر انجام طرح تشکیل شورای انقلابی با اشتراک رهبران حزبی و نظامی بحیث وجه المصالحه پذیرفته شد و مورد تصویب قرار گرفت. البته این وضع برای حفیظ الله امین خیلی ناراحت کننده بود، ولی راه  دیگری برای وی درآغاز "پیروزی" بجز پزیرش مؤقتی نظرجمعی وجود نداشت. » ( 4)

همچنان درمورد عضویت برخی نظامی های کودتا چی به کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق، میان کارمل وامین اختلاف نظر جدی وجود داشت. در حالیکه ببرک کارمل با ورود اعضای جدید در کمیته ی مرکزی حزب که عمدتاً از جناح خلق بودند، مخالفت میکر ولی حفیظ الله امین خواهان عضویت آنها در کمیته ی مرکزی بود. امین این خواست خود را با اِعمال زور از طریق افسران کودتاچی جناح خلق به کارمل قبولاند. دستگیر پنجشیری از مؤسسین حزب دمکراتیک خلق و از رهبران جناح خلق اظهار میدارد:

« کاندید های کمیته ی مرکزی قبلاً به قصر گلخانه دعوت شده بوند. همه ی آنان به سینه های عریض و یونیفورم نظامی در تالار قصرگلخانه منتظر مصوبه ی بیروی سیاسی حزب بودند. اسلم وطنجار وگلاب زوی هردو درعقب اتاق جلسه به صورت مسلح به پا ایستاده بودند. کارمل مایل بود که به رسم اعتراض جلسه را ترک کند. اما هنگامیکه چشمانش به سیماهای خشمآگین افسران مسلح افتاد، بی درنگ به سوی میز جلسه برگشت وگفت حالا به حقایق اوضاع پی بردم. پیشنهاد می کنم تا اعلامیه ای را صادر کنید که دیگر پرچم به عنوان یک فراکسیون متساوی الحقوق حزب وجود ندارد . »( 5)

علاوه از اختلاف و منازعه ی دوجناح اصلی حزب و رهبران آنها در تقسیم قدرت، تقاضا و تمایل دگروال (سرهنگ) عبدالقادر غرض تشکیل دولت توسط نظامیان، نقطه ی دیگر بحران بصورت بالقوه در حکومت کودتا محسوب می شد. اما این بحران بنا بر ناتوانی و ضعف دگروال موصوف مجال عملی نیافت. عبدالقادر که خودرا به عنوان قوماندان قوای هوایی کودتای ثور شخصیت اصلی در پیروزی کودتا می پنداشت خواستار آن بود تا قدرت دولتی در دست شورای نظامی انقلابی متشکل از نظامیان کودتاچی باقی بماند. شاید انگیزه ی اصلی دگروال مذکور در تشکیل حکومت توسط افسران کودتا چی به روابط مستقیم او با استخبارات نظامی شوروی (جی. آر. یو) بر میگشت؛ اما در آن شرایط او بختی برای به کرسی نشاندن این تمایل خود نداشت. نه تنها رهبران حزب دمکراتیک خلق به خصوص تره کی وامین که بیش از همه در نشستن بر سریر قدرت اشتیاق و بی تابی نشان میدادند، به خواست قادر نه میگفتند که گفتند بلکه نظامیان همراه او در کودتا نیز از تمایل و خواست دگروال عبدالقادر پیروی نمیکردند. او از هیچگونه جاذبه و مقبولیتی در میان افسران ارتش افغانستان و حتی در میان نظامیان کودتاچی حزب دمکراتیک خلق برخوردار نبود.

رویهمرفته با وجود پرخاشگری ونارضایتی شدید جناح پرچم ورهبر آن ببرک کارمل، رهبران جناح خلق به خصوص حفیظ الله امین، آغاز بحران تشکیل حکومت حزبی را با تثبیت وتقویت موقعیت خود و تضعبف جناح پرچم  پشت سرگذاشت. 10 وزارت مهم به جناح خلق و 8 وزارت به جناح پرچم تعلق گرفت. ریاست شورای انقلابی و ریاست  دولت و حکومت را نورمحمد تره کی رهبر جناح خلق بدست گرفت و به ببرک کارمل رهبر جناح پرچم در واقع بصورت تشریفاتی، معاونیت تره کی در شورای انقلابی و حکومت داده شد. در حالیکه کارمل به عنوان معاون صدراعظم اعلان شد اما برای صدارت دو معاون دیگر هم تعین گردید که یکی از آنها حفیظ الله امین و معاون دیگر صدارت محمد اسلم وطنجار از جناح خلق بودند. همچنان امین وزارت خارجه و وطنجار وزارت مخابرات را بدوش داشتند. سایر وزارت خانه ها نیز با برتری جناح خلق تقسیم گردید:

عبدالقادر به حیث وزیر دفاع که روابط یکسان با هردو جناح داشت و گفته می شد که مستقبماً با سازمان استخبارات نظامی شوروی جی. آر. یو در ارتباط است. دستگیر پنجشیری وزیر تعلیم وتربیه،صالح محمد زیری وزیر زراعت واصلاحات ارضی، داکتر شاه ولی وزیر صحت عامه، کریم میثاق وزیر مالیه، عبدالحکیم شرعی جوزجانی وزیر عدلیه، اسماعیل دانش وزیر معادن وصنایع، محمود سوما وزیر تحصیلات عالی، منصور هاشمی وزیر آب وبرق از جناح خلق. نوراحمد نور وزیر داخله، سلطانعلی کشتمند وزیر پلان، سلیمان لایق وزیر رادیو تلویزیون، بارق شفیعی وزیر اطلاعات وکلتور، داکتر اناهیتا راتب زاد وزیر امور اجتماعی، محمد رفیع وزیر فواید عامه، نظام الدین تهذیب وزیر امور سرحدات و عبدالقدوس غوربندی وزیر تجارت از جناح پرچم. الته غوربندی هرچند در گذشته عضویت جناح پرچم را داشت اما عملاً در جناح خلق از شاخه ی خلقی حفیظ الله امین محسوب می شد.

 نورمحمد تره کی درتمام مشاجرات وگفتگوها بر سر تقسیم قدرت از امین حمایت می نمود و خواست های او را مورد توجه وپذیرش قرار می داد. او امین را در نشست فوق العاده ی پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب دمکراتیک خلق در پنجمین روز کودتا،  با تائید سایر اعضاء به عضویت در بیروی سیاسی کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق ارتقاء داد. حفیظ الله امین با بدست گرفتن وزارت خارجه و معاونیت صدارت عظمی، طرفداران خود را در شورای انقلابی و در اداره های  مهم وزارت دفاع، داخله و ریاست استخبارات جابجا کرد و قدرت اصلی دولت را در قبضه ی خود قرار داد. امین با عضویت دربیروی سیاسی کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق راه را برای سلطه ی کامل خویش به حزب مذکور هموار ساخت.

 

تشدید وگسترش منازعه ی قدرت در حزب حاکم:

عبور جناح های خلق و پرچم از نخستین مرحله ی بحران در تشکیل حکومت حزبی نه نقطه ی پابان بلکه شروع تشدید وگسترش بحران بود. در حالیکه تصاحب بخش اصلی و اعظم قدرت توسط جناح خلق و ارتقای مقام و موقعیت حفیظ الله امین در داخل حزب و دولت، جناح پرچم حزب و رهبر آن ببرک کارمل را به شدت ناراض و عقده مند ساخت، این امر رضایت و قناعت جناح خلق و به خصوص امین را در داخل حزب و حاکمیت نیز فراهم نکرد. حفیظ الله امین که جناح خلق را به رهبری و فرماندهی خود، قهرمان اصلی پیروزی کودتا و یا  انقلاب ثور می خواند موجودیت جناح پرچم را در حکومت انقلابی نادرست و غیر قابل پذیرش تلقی میکرد.  او با این تلقی ، برنامه ی طرد و سرکوبی جناح پرچم را در داخل حاکمیت در پیش گرفت. جناح پرچم و ببرک کارمل رهبر آن  هرچند که فاقد توانایی و قدرت نظامی در مقابله با امین و جناح خلق بود به مخالفت با آنها پرداخت. مخالفت و ایستادگی جناح پرچم در این منازعه عمدتاً در سه محور، محدود وخلاصه می شد:

- اعتراض و اظهارات انتقادی رهبران جناح پرچم در جلسات رسمی حزبی و دولتی.

- مراجعه به سفیر ،دیپلوماتها، مشاوران و هیئات شوروی غرض بیان شکایت و انتقاد از رهبران جناح خلق.

- فعالیت مجدد و مخفی تشکیلات حزبی جناح پرچم که قبل از کودتای ثور در تشکیلات واحدبا جناح خلق مدغم شده بود.

اینکه حفیظ الله امین  تا چه حدی توافق و حمایت جناح خلق و به خصوص تائید و موافقت نور محمد تره کی رهبر اصلی این جناح را در طرد و راندن جناح پرچم از حاکمیت با خود داشت بدرستی مشخص نشده است. هر چند که امین پس از کنار زدن پرچمی ها از قدرت و سرکوبی آنها،  به جان تره کی و هواداران او در داخل جناح خلق افتید ولی از آن دوره ی منازعه میان هردو جناح خلق و پرچم هیچ اسناد و شواهدی آشکار نشده که حاکی از مخالفت و نا رضایتی جناح خلق و رهبر آن در راندن و سرکوبی جناح پرچم توسط امین باشد. در حالیکه هواداران حفیظ الله امین اکنون هم بعد از گذشت تقریباً سه دهه از  آن دوران، امین و خود را درمنازعه با کارمل وجناح پرچم  برحق میدانند، اما هواداران تره کی در آن منازعه ی قدرت از محکوم کردن امین خود داری می ورزند. میر صاحب کاروال یکی از خلقی های طرفدارتره کی که در سالهای اخیر حکومت حزب دمکراتیک خلق  به عضویت بیروی سیاسی حزب نامبرده رسید اظهار میدارد:« بعد ازقیام هفت ثور رهبری بخش خلقی و خصوصاً امین به این عقیده بود که تمام پست های کلیدی در اختیار جناح خلق و طرفداران نزدیک او قرار بگبرد. یعنی هدف امین این بود که اولاً پرچمی ها را تصفیه نموده وبعداً به حریفان دبروز خلقی تصفیه ی حساب نماید. چنانچه چنین سناریو در عمل تطبیق گردید. ولی از سوی دیگر به عقیده ی ما پرچمی ها نیز در عکس العمل های خود عجله کردند. زیرا وضع موجود هرچه زودتر تغیر میکرد وزمینه برای وحدت واقعی حزب برضد امین مساعد میگردید. » ( 6 )

در اظهارات و نوشته های رهبران و نویسندگان جناح پرچم نیزگپی از مخالفت و نارضایتی  تره کی و جناح خلق با سیاست های حفیظ الله امین به چشم نمی خورد. برعکس آنها  از تائید و همراهی نورمحمد تره کی رهبر اصلی جناح خلق با امین در منازعه با جناح پرچم  سخن گفته اند . سلطانعلی کشتمند از رهبران پرچم ، باری در یکی از جلسات بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق که به سیاست مخاصمت با جناح پرچم اعتراض می کند، به پاسخ خشن تره کی در تائید از موضع گیری امین روبرو می شود. تره کی در یکی از جلسات دیگر از تصمیم خود به ایجاد حزب یکپارچه سخن می گوید و اتحاد با پرچمی ها را تصنعی و نا کار آمد تلقی می کند. کشتمند می گوید:« باری من دریکی از جلسات بیروی سیاسی گفتم: ضرب المثلی میگوید که نیکبختها اشتباهات دیگران را می بینند وعبرت میگیرند و بدبختها خود اشتباه می کنند. شما می گوئید که محمد داود گنهکاربود، بلی گناه او این بودکه مردم و حتی دوستان خویش را فراموش کردو برسرنیزه تکیه نمود و سرانجام مزه ی تلخ آنرا چشید و حالا که می بینیم سرنیزه های براق چشمان بسیاری را در اینجا نیز خیره کرده است و این بسیار خطرناک خواهد بود. امین بلا فاصله و به برافروختگی گفت: بلی این سرنیزه ها چشمان خائنین را کور خواهد کرد. امین درحالیکه همچنان برافروخته بود، رئیس جلسه (نورمحمد تره کی) اظهار داشت: انقلاب به فلسفه بازی وقصه سازی ضرورت ندارد، ما راه انقلابی خودرا در پیش می گیریم وپروای احمد ومحمود را نداریم . . .  

تشویش نداشته باش ، هیچ چیز بدی واقع نمیشود. ما برای مردم کار مینمائیم و مردم از انقلاب ما دفاع مینمایند. ما درنظر داریم که یک حزب یکپارچه و متحد بوجود آوریم. از اتحاد ها و وحدت های مصنوعی کاری ساخته نیست. ما میخواهیم که حزب را در یک قالب نو بریزیم تا یک حزب قوی مانند فولاد بوجود آید. ما دیدیم که ولدنگ کاری فایده ندارد. آهن از جائیکه ولدنگ شده باز میشکند. وحدت حزبی ما چنین بود. »(7 )

یکی دیگر از موضوعات قابل پرسش و بررسی در منازعه ی قدرت  میان هردوجناح خلق و پرچم، نقش و موقف شورویها در این منازعه است. آیا آنها از نفاق و منازعه میان هردو جناح حزب و به خصوص از نیات وتصامیم حفیظ الله امین در راندن و سرکوبی جناح پرچم بی خبر بودند؟

 آیا دولت شوروی و نمایندگان آنها در افغانستان در چهره ی دیپلومات و مشاور در منازعه ی خلق و پرچم حالت بیطرفی اختیار کردند؟

مسلماً تصور فرضیه ی بی خبری شوروی ها از منازعه میان جناح های خلق و پرچم یک تصور نادرست و غیر واقعی است. نه تنها که این منازعه از چشم مامورین استخبارات شوروی در سفارت و مشاوران آنها در ادارات ملکی ونظامی افغانستان پنهان نمیماندبلکه رهبران هردو جناح خلق و پرچم  غرض کسب حمایت مسکو پیوسته به آنها مراجعه میکردند. آنها درتمام ملاقات های رسمی و غیر رسمی خود با شورویها یکی از دیگری شکایت میکردند و خواست ها وعملکرد های جناح خود را مؤجه و برحق جلوه می دادند. جناح پرچم که به شدت زیر فشار جناح خلق و به خصوص مورد تهدید و تخویف حفیظ الله امین قرار داشت بیشتر از جناح رقیب، معترض و شاکی بود. سلطانعلی کشتمند می گوید که در اولین نشست رهبران حزبی با میخائیل پوزانوف سفیر شوروی در کابل بتاریخ 29 اپریل 1978 در حالیکه نور محمد تره کی از وحدت حزبی گپ میزد، ببرک کارمل از نبود حزب واحد سخن میگفت. او می نویسد:« پوزانوف پیروزی انقلاب را شاد باش گفت و از مناسبات دوستانه میان دوکشور صحبت نمود. او همچنان آگاهانه یا به روال معمول، درجریان صحبت خویش تحکیم وحدت در صفوف حزب دمکراتیک خلق افغانستان را آرزو نمود. تره کی در پاسخ اظهار داشت که:" حزب ما واحد است و چون فولاد محکم. حزب مانند انقلاب شکست ناپذیر است که می تواند سوسیالیزم را به زودی در افغانستان تحقق بخشد و به پیروزی برساند."

نوبت سخن به کارمل رسید. و وی به صراحت ابراز داشت:" درلحظه ی کنونی عملاً حزب واحد وجودندارد و درصورتیکه ادعا میشود که حزب واحد هست، پس چرا برخورد دوگانه صورت میگیرد." »(8 )

درحالیکه توصیه و تلاش سفیر شوروی و سایر مامورین آن کشور در کابل برای رفع اختلافات رهبران خلق و پرچم در داخل حزب و دولت ادامه یافت، مسکو با اعزام هیئت های مختلف از حزب کمونیست شوروی و کی. جی. بی در صدد مهار کردن بحران ومنازعه ی داخلی جناح های خلق و پرچم گردید. یکی از نقاط قابل بحث در  این مورد، دیدگاه و سیاست مسکو است که رهبران دولت شوروی و ارگانهای قدرت در داخل دولت و حزب کمونیست آن کشور چون کی. جی. بی، ارتش و سازمان استخبارات آن "جی. آر. یو" خواستار چگونه راه حلی در جلوگیری از تشدید وگسترش منازعه وبحران داخلی حزب دمکراتیک خلق بودند؟ آیا آنها نسخه ی واحدی ارائه میکردند و یا نظریات وطرح های متفاوت داشتند؟ 

"سلیک هریسن" محقق امریکایی به نقل از "وادیم زگلادین" معاون اول مدیریت امور بین المللی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی می نویسد:« دراین مرحله رهبران اتحادشوروی درمورد اینکه چه باید کرداختلاف نظر داشتند. عده ای از منابع اتحادشوروی به شواهدی معتبری اشاره کردند که دال بر آن بود که سازمان استخباراتی نظامی اتحاد شوروی در مرحله ی اول جنرال قادر را تشویق نمود که شورای نظامی خویش را تشکیل دهد، لیکن کمیـته ی مرکزی تحت نفوذ کی. جی. بی با این امر مخالفت نموده و از تأسیس یک رژیم وسیع البنیاد حمایت کرد.»(9)

منظور کی. جی.بی از رژیم وسیع البنیاد، مشارکت عناصر و نیروهای بیرون از حزب دمکراتیک خلق در تشکیل حکومت بود؛ مسلماً عناصر و نیروهای که با شوروی سر مخالفت و مخاصمت نداشتند. بعداً ببرک کارمل رهبر جناح پرچم که با تجاوز نظامی شوروی برهبری حزب دمکراتیک خلق و دولت آن حزب رسید از این تصمیم و برنامه ی دولت شوروی و خاصتاً کی. جی. بی در آن دوره سخن گفت. " هریسن" از قول سفیر هند در کابل می نویسد:« ببرک کارمل می گوید که شخص وسیط بین وی و کی. جی. بی  "ویلیوز اوسادچی" از وی (کارمل) مصرانه خواست که بمنظور ایجاد یک حکومت ائتلافی ای کارکند که در رأس آن یک شخص غیر کمونیست قرار داشته باشد وحزب دمکراتیک خلق در آن به حیث یک عضو ائتلاف درقدرت سهم بگیرد. اوسادجی اخطار میکرد که یک حکومت معلوم الحال کمونیستی مسبب آن خواهد شد که مخالفین محافظه کار درمقابل حزب و دولت دست به هم بدهند وحزب دمکراتیک خلق هنوز آنقدر ها قوی نبودکه به تنهایی حکومت میکرد.»(10)

البته به سوی این ادعای کارمل باید با وسواس و تردید نگریسته شود که آیا واقعاً کی. جی. بی درنخستین روزهای آغازتشکیل حکومت حزب دمکراتیک خلق چنین مطالبه ی را از او بعمل آورد؟ مهم تر از آن، آیا ببرک کارمل واقعاً می پذیرفت که  یک شخص بیطرف در رهبری دولت قرار بگیرد؟ در حالیکه بعداً در بد ترین شرایطی که شوروی افغانستان را مورد هجوم نظامی قرار داد، کارمل رهبری دولت را بدست گرفت و سپس بدون فشار شوروی ها حاضر به کنار رفتن حتی به نفع نجیب الله از جناح پرچم نگردید.

 

                      طرد جناح پرچم از حاکمیت

خصومت کینه توزانه میان کارمل وامین:

 دگرژنرال (سپهبد)محمدنذیرکبیرسراج  ازژنرالان ارتش در زمان سلطنت محمد ظاهرشاه و جمهوریت محمدداود که با ده ها تن دیگر در 27 دسمبر 1980 ازسوی ببرک کارمل برای تشکیل جبهه ی ملی پدر وطن به قصر ریاست جمهوری دعوت شده بود اظهار میداردکه آنروز کارمل درمورد امین گفت: « حفیظ الله امین جانوری عجیبی بود، ما او را تحت مطالعات دقیق علمی  قرار  داده ایم تامعلوم کنیم که او چرا  تشنه ی خون انسانها بودو از خرابی و ویرانی کاشانه ی  مردم حظ میبرد؟ عین کار را امروز آلمان هادرباره ی هیتلر روی دست گرفته اند.»(11)

اظهارات کارمل در مورد حفیظ الله امین حتی پس از مرگ او نشان میدهد که منازعه و خصومت میان آنها تا چه حد عمیق، گسترده و آشتی ناپذیر بود. کینه و خصومت حفیظ الله امین در برابر جناح پرچم و رهبر آن، شدت و عمق بیشتر از آن داشت. امین به یکی از خلقی های هوادار تره کی در مورد پرچمی ها گفت:« پرچمی ها حیثیت مار را دارد، اگر خوب زدی در پایت می افتند و اگر نیم کله زدی نیش میزنند.»(12) 

هرچند در چشمان حفیظ الله امین، تنها پرچمی ها به شکل مار نمودار نمی شد بلکه او هر شخص و گروه دیگری را چه در داخل حزب دمکراتیک خلق و چه بیرون از آن که خارج از حلقه ی هواداران و طرفدارانش قرار داشت به عنوان دشمن و مار نگاه میکردو برای کوفتن  و نابود کردنش دست بکار می شد، اما پیش از همه، سرکوبی را در داخل حزب دمکراتیک خلق  از جناح پرچم آغاز کرد. به ادعای دستگیر پنجشیری از بنیانگزاران حزب دمکراتیک خلق، حتی امین در نخستین روز کودتا در صدد آن بود تا کارمل را بنام ارتباط با محمد داود و رژیم او محاکمه و سر به نیست نماید. امین زمانی از محاکمه ی کارمل سخن گفت که او(کارمل) مخالفت خود را به اِعمال خشونت علیه محمد داود و خانواده اش ابراز کرد.   پنجشیری می نویسد:« حفیظ الله امین از شنیدن دلایل و پیشنهاد های ببرک کارمل سخت بر افروخته شد و حساسیت شدید نشان داد و کار را تا به آنجا رسانید که در غیاب کارمل و به هنگامیکه ببرک کارمل با جگرن هاشم خوستی در مدخل رادیو افغانستان به حالت گفتگو بود؛ از نورمحمد تره کی اجازه خواست تا کارمل را نیز به بهانه وابسته گی با سردار محمد داود محاکمه ی صحرایی کند ولی نورمحمد تره کی گفت پس در این صورت نظامیان خود قیام خود را رهبری کنند من و رفقای کمیته ی مرکزی با قیام شما همراهی نمی کنیم.»(13)

 نکته ی بسیار مهم و قابل تأمل در سیاست جناح خلق و به خصوص عملکرد حفیظ الله امین در کنار زدن و سرکوبی جناح پرچم، چگونگی روابط جناح خلق و به ویژه مناسبات امین با شوروی ها بود. هرچند مسکو  از طریق دیپلوماتها، مامورین کی. جی. بی و مشاوران خود در کابل و همچنان با اعزام هیئت هایی از داخل شوروی کوشید تا از گسترش اختلاف و خونین شدن منازعه میان آنها جلوگیری کند، ولی زمانیکه این مساعی به جایی نرسید بدون توجه به سرکوبی جناح پرچم، به حمایت گسترده ی نظامی و مالی از جناح خلق و رهبران آن، تره کی و امین ادامه داد. درحالیکه شوروی ها می توانستند با اِعمال فشار به تره کی و امین در شروع  اختلاف و بحران بر سر  تقسیم قدرت، دست تره کی و امین را از راندن و سرکوبی جناح پرچم در داخل حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی باز نگهدارند.  جناح خلق ورهبران آن به خصوص حفیظ الله امین  به هیچ صورت اختلاف با جناح پرچم و سپس سرکوبی پرچمی ها را در مخالفت با مسکو به قیمت نارضایتی شوروی ها و یا در حالت بی اعتمادی نسبت به آنها انجام نمی داد. جناح خلق و هریک از رهبران آن،  تره کی و امین به شوروی ها اخلاص واعتماد کامل داشتند. حتی آنها خود را بدون هیچ پرده پوشی وابهامی مارکسیست - لنینیست تر از پرچمی ها می پنداشتند و روی وفا داری خود به شوروی و خط مشی شوروی تأکید میکردند. آنگونه که حفیظ الله امین در اواخر ثور 1357که هنوز هردو جناح خلق و پرچم برغم نفاق و منازعه ی فزاینده، در حاکمیت مشترک قرار داشتند به هیئتی از حزب کمونیست شوروی این اطمینان را کتباً ارائه کرد. هیئتی از حزب کمونیست شوروی بریاست "نیکولای سیمو نینکو" در  اواخر نخستین ماه کودتای (ثور1357) وارد کابل شد. آنها وظیفه داشتند تا حزب دمکراتیک خلق را در کار تشکیلاتی و سازماندهی در چوکات یک حزب واحد رهنمای کنند و از گسترش اختلاف و نفاق بیشتر میان جناح های خلق وپرچم جلوگیری نمایند. به نظر می رسید که جناح پرچم در آغاز از طریق سفارت شوروی در کابل به هیئت حزب کمونیست شوروی روابط نزدیک برقرار کرده بود؛ چون در دعوت و ضیافتی که این گروپ برای گرد هم آیی رهبران هردو جناح در سفارت شوروی ترتییب کرده بودند، حفیظ الله امین در جریان لست مدعیون قرار نداشت. امین درحالیکه به این اجلاس و ضیافت  اشتراک کرد، نوراحمد نور از رهبران جناح پرچم را با لحن اخطار آمیزی گفت که من باید درجریان اینگونه محافل قرار داشته باشم. "سیمونینکو" با امین صحبت نمود و نامه ای را از سوی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست شوروی به او داد که در آن به رهبران حزب دمکراتیک خلق توصیه شده بود تا یکپارچگی حزب را حفظ بدارند. حفیظ الله  امین بعداً  نوشته ای را  در پاسخ به آن نامه و درواقع به نمایندگی از جناح خلق به رئیس هیئت تسلیم کرد که در آن، باور و دیدگاه خود را در مورد ویژگیهای هردو جناح بیان کرده بود. امین با شمردن و برجسته کردن این ویژگیها به هیئت شوروی اطمینان میداد که او وجناح خلق به شوروی و کمونیزم روسی، تعهد و وفاداری آیدئو لوژیک و انقلابی دارند. در این نوشته آمده بود:« رفقای خلقی با روحیه ی مبارزه ی طبقاتی تربیه شده اند و تحت فشار رژیم های قبلی قرار داشتند. اما رفقای پرچمی با روحیه ی مصالحه ی کلاسیکی با روحیه ی طبقات حاکم تربیه شده اند.

رفقای خلقی به همه مسایلی که به اتحاد شوروی ارتباط می گیرد عمیقاً وفادار اند. روی همین ملحوظ رفیق تره کی در دفاع از این مسئله قرار دارد که مجموع تجارب حزب کمونیست شوروی باید توسط حزب ما چون میراث کبیر حفظ شود و پیاده گردد. رفقای خلقی بنابرعدم سهم در رژیم داود شهرت نیافتندو به قشر پاینی جامعه مربوط اند. امارفقای پرچمی بیشتر اشراف زاده ها اند. . .   . »(14 )

 

سیاست دوگانه ی شوروی در اختلافات جناح خلق وپرچم:

در حالیکه داوری و فیصله ی هیئت حزب کمونیست شوروی در مورد موضع گیری و دیدگاه حفیظ الله امین در برابر جناح پرچم مشخص وعلنی نگردید، اما امین کماکان جناح مذکور را تحت فشار فزاینده قرار داد. شورویها در جلوگیری از تصامیم و عملکرد حفیظ الله امین مبنی بر کنار زدن و سرکوب پرچمی ها، بیشتر از گوش دادن به ادعا های طرفین و ایراد توصیه در حفظ یکپارچگی میان آنها، چیز دیگری انجام ندادند. تلاش رهبران جناح پرچم در مذاکره و مراجعه به شورویها بی نتیجه بود. حتی الکساندر پوزانوف سفیر شوروی در کابل که از طرفداران جناح پرچم و ببرک کارمل خوانده می شد در روزهای آخر حاضر به ملاقات با کارمل نشد. ببرک کارمل در 20 جولای 1978 که به حیث سفیر تعین شده بود به دفتر تاس آژانس خبری شوروی در کابل رفت تا قبل از ترک کابل فرصت ملاقات و مذاکره را با پوزانوف حاصل کند اما برایش گفتند که سفیر حضور ندارد. سلطانعلی کشتمند عضو بیروی سیاسی جناح پرچم در حزب دمکراتیک خلق که به سفارت گماشته نشد و سپس زندانی گردید، بی تفاوتی شوروی ها را در برابر فشار و سرکوبی پرچمیها توسط امین غیر قابل درک تلقی میکند. او می نویسد:

« در این جریان، با هر مشاور شوروی که امکان پذیر بود از وضع بسیار نامناسب و عواقب فاجعه آمیز ناشی از آن صحبت میکردم. ولی درک سیاست ها و روشهای شوروی ها برای من خیلی دشوار شده بود. بسیاری از آنان فقط برخورد خشک رسمی دولتی را میدانستند وبس. بخصوص ایشان از صحبت در ارتباط به مسایل سیاسی احتراز میکردند و اگر هم از حقابق چیزی میدانستند، صدای خویش را در نمی آوردند یا تأثیر سیاسی ایشان خیلی محدود بود.»(15) 

آیا دولت شوروی که بعداً برای قتل امین و حاکمیت ببرک کارمل بدنامی تجاوز نظامی به افغانستان را پذیرا شد، آن زمان از حاکمیت انحصاری جناح خلق و به خصوص اقتدار کامل حفیظ الله امین به حزب و دولت راضی بود؟

 یکی از پاسخ ها به پرسش بالا می تواند این باشد که برای مسکو، حاکمیت حزب دمکراتیک خلق به عنوان یک حکومت طرفدار و وابسته به شوروی اهمیت داشت؛ چه این دولت توسط جناح خلق رهبری می شد یا توسط جناح پرچم. و بسیار مهم نبود که در رهبری آن، تره کی قرار میداشت یا حفیظ الله امین و یا ببرک کارمل. توجه به ماهیت و مقاصد تجاوز نظامی شوروی در سال بعدی مؤید این دیدگاه است. لشکر کشی شوروی در روزهای اخیر سال 1979 میلادی به افغانستان در واقع نه برای حاکم ساختن ببرک کارمل بلکه برای تحکیم حاکمیت حزب دمکراتیک خلق بود که این حاکمیت در اثر منازعه وخصومت داخلی حزب مذکور و فشار بیرونی بسوی زوال و فروپاشی میرفت. کارمل برای دولتمداران شوروی گزینه ی بود که پس از قتل تره کی اجباراً به آن روی آوردند. در حالیکه پیش از آن، برنامه ی شوروی  ابقای رهبری تره کی و آوردن کارمل وجناح پرچم در داخل حزب و دولت بود.  با توجه به همین سیاست سالهای بعد دیده شد که شوروی ها در نیمه های دوران این تجاوز، ببرک کارمل را با اِعمال فشار و زور با نجیب الله تعویض کردند. چون در سیاست جدید دولت شوروی برهبری گورباچف، رهبری جدیدی در حاکمیت حزب دمکراتیک خلق و دولت آن حزب در افغانستان مورد نیاز بود. این روش و طرزالعمل به عنوان یک روش راهبردی و استراتژیک مختص به شوروی و محدود به آن زمان معین نمی شد؛ بلکه تمام دولت های توسعه طلب و سلطه جو در تمام دوره های زمانی این طرزالعمل را بکار می بندند. برای حفظ و بقای رژیم ها و دولت های وابسته و طرفدار خود، رهبری آنرا همچون دانه های شطرنج تبدیل و تعویض می کنند.

پاسخ دیگر این پرسش را می توان در نظریات متفاوت و دوگانه ی ار گانهای قدرت در شوروی سراغ کرد که قبلاً نیز در این مورد اشاراتی بعمل آمد. در مسکو و در میان هیئت های مذاکره کننده و گزارش دهنده ی شوروی به دولت متبوع شان ، نظریات واحد و مشابه در مورد اختلافات جناح های خلق و پرچم و به خصوص درموردببرک کارمل وحفیظ الله امین وجود نداشت.  "الکساندر موروزوف" معاون کی.جی.بی در بخش افغانستان به چنین تفاوت نظر میان مامورین کی.جی.بی و هیئت حزب کمونیست شوروی به ریاست "نیکولای سیمونینکو" بر سر کارمل و امین اشاره می کند . او مینویسد:

 «زمانیکه هیأت به کابل رسید امین توانسته بود که مشاورین روسی را طرفدار خویش سازد. "سیمونینکو" هم طرفدارش شده بود و آماده گردید که از وی حمایت نماید. این امر سبب رنجش طرفداران کارمل در کی. جی .بی گردید.»(16)

محمد عزیز اکبری از نزدیکان اسد الله سروری رئیس اگسا که ریاست  اداره ی امنیت داخلی اگسا را در اوایل حکومت حزب دمکراتیک خلق بدوش داشت  نیز از سیاست دوگانه ی شوروی در اختلاف ومنازعه ی خلق وپرچم سخن میزند: « با "پاناماریوف" (عضومشاوردفترسیاسی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست شوروی ومسئول شعبه ی روابط بین المللی آن حزب) یک گروپی از اعضای روابط بین المللی حزب کمونیست شوروی وهمچنان از کمیته ی امنیت دولتی شوروی(کی. جی. بی) نیز با آنها آمده بودند، که ازجمله معاون اندروپف ومعاون کمیته ی امنیت دولتی هم در ترکیب هیئات بود که این ها با پرچمی ها، با کارمل و رهبران پرچم جداگانه دیدار کردند وبا تره کی وامین هم جداگانه ملاقاتهایی انجام دادند وپیام "بیروی سیاسی" حزب کمونیست شوروی را به رهبران افغانستان ابلاغ کردند. اما درکنار او کریچکوف (معاون کی. جی. بی ومسئول امور جاسوسی خارجی که بعداً رئیس کی. جی. بی شد) که البته اسم مستعار داشت- در آنوقت الکساندروف- هم با رهبران جداگانه دیدار کرد و سیاست خلقی ها را تأیید کرد. در آنوقت امین و تره کی توضیحاتی به اینها دادند و البته کریچکوف بیشتر سیاست خلقی ها را تأیید کرد.»(17)  

شاید با موجودیت این اختلاف نظر ها و سیاست دوگانه در میان مقامات و مامورین شوروی بودکه حفیظ الله امین بدون هیچ نرمش و نگرانی،  کار تصفیه و سرکوبی جناح پرچم را  آغاز و دنبال کرد. او نخست به شناسایی اعضای ملکی و نظامی جناح پرچم پرداخت و سپس کار تصفیه و سرکوبی آنها را رویدست گرفت.  امین که با افزایش اعضای جناح خلق در بیروی سیاسی و کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق به اکثریت دسته یافته بود ظاهراً از طریق آراء اکثریت دفتر سیاسی، رهبران پرچم به شمول ببرک کارمل را بنام سفیر ازکشور بیرون کرد. کارمل سفیر افغانستان در چکسلواکیا مقررشد. محمودبریالی برادر او به پاکستان، نوراحمد نوربه ایالات متحده ی امریکا، اناهیتا راتب زاد به یوگسلاویا، عبدالوکیل به انگلستان و نجیب الله به ابران به حیث سفیران افغانستان تعین و اعزام گردیدند. گام دوم امین در راندن جناح پرچم از ادارات دولتی، برکناری والی ها و برخی رؤسای عضو این جناح از دوایر دولتی بود.

 

جناح پرچم در صدد کودتا:

حفیظ الله امین زمانی به تصفیه و سرکوبی کامل جناح پرچم  پرداخت که در هفدهم آگست 1978 از کودتای نافرجام ژنرال عبدالقادر وزیر دفاع سخن زده شد. در رسانه های گروهی دولت خبر دستگیری قادر وزیر دفاع  وشاهپور احمدزی لوی درستیز یا رئیس ستاد مشترک ارتش به جرم کودتا اعلان شد. روزهای بعد، کودتای ژنرال قادر یک توطئه ی سازمان داده شده ازسوی جناح پرچم وانمود گردید. سلطانعلی کشتمند از رهبران پرچمی عضو بیروی سیاسی حزب دمکراتیک خلق و جگرن محمد رفیع عضو  کابینه ی رژیم در23 آگست 1978 به جرم مشارکت در کودتا دستگیر و زندانی شدند. یکماه بعد در 22 سپتمبر مطبوعات دولتی در کابل، اعتراف دستگیر شدگان به خصوص ژنرال قادر و سلطانعلی کشتمند را منشر ساختند که در آن کودتای جناح پرچم با مشارکت کارمل و سایر رهبران این جناح تأیید گردیده بود. نورمحمد تره کی رهبر جناح خلق و رئیس دولت خلقی در جلسه ی 28 نومبر 1978کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق، ببرک کارمل و سایر سفیران پرچمی را در بیرون، سازمان دهندگان کودتا معرفی کرد. تره کی آنها را با تأیید اعضای کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق از حزب مذکور اخراج نمود و خواستار باز گشت شان به افغانستان شد. اما رهبران جناح پرچم  سفارت های خود را رها کردند و در کشورهای اروپای شرقی اقامت گزیدند. بعداً رسانه های گروهی دولت سفیران مذکور  را به غارت دارایی سفارت های افغانستان متهم نمودند. در حالیکه بسیاری از اعضای ارشد و فعالان جناح پرچم دستگیر و زندانی گردیدند، سلیمان لایق و بارق شفیعی دوتن از کدر های رهبری پرچم که عضویت بیروی سیاسی حزب دمکراتیک خلق را داشتند با تنزیل عضویت از بیروی سیاسی، در کنار جناح خلق باقی ماندند. 

  پس از اخراج رهبران پرچم از حزب، موج جدیدی از دستگیری اعضای پرچم آغاز گردید. صد ها نفر عضو جناح پرچم از ادارات ملکی و نظامی دولت سبکدوش و روانه ی زندان شدند. ده ها تن از زندانیان پرچمی توسط جناح حاکم خلق دز زندان پلچرخی به قتل رسیدند. درمورد تعداد زندانیان جناح پرچم و شمار کشته شدگان این جناح در زندانها توسط جناح خلق که عمدتاً به فرمان حفیظ الله امین صورت گرفت، ارقام مؤثق و مشخصی وجود ندارد. نویسندگان، محققین، ژورنالیستان، دیپلوماتهای غربی، شورویها، و حتی اعضای پرچم در این مورد ارقام و اعداد متفاوت  ارائه می کنند. سلطانعلی کشتمند از رهبران پرچم  درمورد کشته شدگان این جناح بدست جناح خلق می نویسد:« شمار پرچمی های که در دوران حاکمیت رژیم،( حکومت جناح خلق) ناپدید، تیرباران و سر به نیست شدند به چندین هزار تن می رسد. »(18)

کشتمند با وجود ادعای ناپدید شدن هزاران پرچمی، حد اقل نام  چند صد نفر آنرا متذکر نمی شود. واقعیت این بود که جناح خلق و خصوصاً حفیظ الله امین پرچمی ها را از قدرت کنار زد و  این کار را با خشونتی که توأم با دستگیری و  سرکوبی جناح پرچم بود انجام داد. اما شمار کشته شدگان پرچم نه به هزاران و حتی صدها نفر بلکه به ده ها نفر می رسید. در میان سر به نیست شدگان جناح پرچم توسط امین، رهبران رده های بالای پرچم هم  وجود نداشت. سلطانعلی کشتمند به عنوان بلند پایه ترین مقام حزبی در جناح پرچم که از سوی محکمه ی خلقی ها به اعدام محکوم گردید، سپس مجازات اعدامش به حبس مؤقت تغیر یافت. بدون تردید شورویها در جلوگیری از قتل تعداد بیشتر اعضای پرچم و به خصوص کشتار کدرها وفعالان آنها، نقش باز دارنده ایفا کردند.

در حالیکه ادعای جناح خلق در مورد کودتای پرچم زمینه ی سرکوبی و حذف پرچمی هارا از قدرت مساعد ساخت، این پرسش مطرح میگردد که آیا کودتای مذکور یک تصمیم نا فرجام ونا مؤفق جناح پرچم بود یا بهانه ی ساختگی از سوی حفیظ الله امین برای سرکوبی پرچمی ها محسوب می شد؟

میر محمد صدیق فرهنگ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر از ابراز نظرهای گوناگون در این مورد سخن می گوید. او می نویسد:« انتونی آرنولد مؤرخ امریکایی نشرات رسمی را در این باره اصولاً تصدیق نموده وبحث مفصل خود را بر فروع مسئله متمرکز ساخته است. کلدیپ نایر (روزنامه نگار هندی) در این باره می نویسد که بدنبال کودتای ثور ببرک کارمل به فکر راه انداختن کودتای دیگری علیه گروه خلق بود، اما پیش از آنکه اقدامات او قوام باید، حفیظ الله امین او و همکارانش را از صحنه خارج ساخت. .  .

اما علی رغم این شواهد، تصدیق موجود بودن یک دسیسه ی پیشرفته بگونه ای از جانب دولت اعلان شد دشوار است، زیرا از یکسو ببرک کارمل شخصی نبود که بدون اجازه ی شوروی به چنین اقدام خطیر دست بزند و ازدیگر سو دلیلی دیده نمی شود که اتحاد شوروی در فاصله ی اندک پس از پیروزی کودتا منافعی را که در نتیجه ی آن بدست آورده بود، دریک کودتای تازه با نتیجه ی مجهول به خطراندازد. البته اگرنورمحمدتره کی وحزب خلق درمجموع از پیروی ازدساتیر آن کشور سرباز میزدند، ممکن بود شوروی پرچم را ترجیح دهد. اما حوادث بعدی نشان دادکه خلقی ها با وصف اختلاف و دشمنی با پرچم در فرمانبرداری از شوروی از پرچمیان دست کم نداشتند، بلکه با آنها در این زمینه رقابت می ورزیدند.»(19)

ژنرال محمد نبی عظیمی از رهبران نظامی جناح پرچم تصمیم کودتا را توسط این جناح تأییدمیدارد. حتی او پروگرام مشارکت خودرادرکودتا که آنزمان به حیث قوماندان فرقه ی 14 غزنی ایفای وظیفه میکرد توضیح می کند. او کودتای نافرجام جناح پرچم  را تصمیم ببرک کارمل می خواند که موجب سرکوبی و کشتار وسیع پرچمی ها شد. وی می نویسد:« جبهه گیری و مقاومت پرچمی ها در برابر بی عدالتی ها، زورگویی ها، ترور واختناق، کشتار بی رحمانه ی مردم، ببرک کارمل را وا داشت تا در اردو و قوای مسلح افغانستان داخل اقدام گردد و تحریک مسلحانه را سازماندهی نماید اما طوریکه قبلاً گفتم هیچگاه دستور وی برای ما، بنا برملحوظاتی که روزی افشاء خواهد شد و نگارنده از آن بی خبر است، نرسید. اقدامات برای قیام مسلحانه (کودتا) افشاء گردید و صدها تن پرچمی جان خود را از دست دادند و هزاران تن آنها بعد ازتحمل بدترین و بی رحمانه ترین شکنجه ها، به زندان پلچرخی افتادند. »(20)

افزون بر تأیید کودتای جناح پرچم از سوی برخی محققین و نویسندگان داخلی وخارجی و تأیید آشکار ژنرال عظیمی از کودتا، برخورد ها و عملکرد های رهبران جناح ها و شاخه های حزب دمکراتیک خلق در برابر همدیگر نشان میدهد که جناح پرچم بصورت قطع در پی انجام کودتا بود. چون سراسر دوران حاکمیت حزب دمکراتیک خلق با انجام کودتا و توطئه ی رهبران حزب علیه همدیگرشان توأم گردید. اما عدم وقوع کودتا قبل از همه به ضعف نظامی این جناح در داخل ارتش و عدم توافق مسکو به انجام کودتا بر میگشت؛ آنگونه که مؤلف افغانستان در پنج اخیر به عامل دومی انگشت میگذارد. هرچند ژنرال عظیمی در توضیح تصمیم و برنامه ی کودتا از بی خبری دلایل و ملحوظاتی که مانع وقوع کودتا شد سخن میگوید ولی در جای دیگری از کتاب "اردو وسیاست" در واقع این دلیل را از زبان ببرک کارمل برملا و مشخص میسازد. او زمانیکه در هفتم جدی 1358 با شروع رهبری ببرک کارمل در حزب ودولت به حیث قوماندان فرقه ی 7 ریشخور تعین می شود به ملاقات کارمل میرود و کارمل به صراحت "دشواری قناعت دوستان شوروی" را یکی از دلایل عدم و قوع کودتا به موصوف گوشزد می کند.  ژنرال عظیمی می نویسد:« به چهلستون دعوت گردیدم و در جلسه ی شورای انقلابی حزب دمکراتیک خلق افغانستان عضویت یافتم. در همان جلسه ببرک کارمل مرا پذیرفت و گفت از اینکه در اثنای قوماندانی فرقه ی غزنی آمادگی برای اجرای یک حرکت نظامی گرفته بودی و صدای رفقایت را لبیک گفته بودی کاملاً اطلاع دارم و سپاس گذارم. اما، بنا بر دلابلی ما نخواستیم در آن موقع به این کار اقدام کنیم . زیرا که قناعت بخشیدن به مردم و افکار عامه و دوستان شوروی دشوار بود.»(21)

 

        عملکرد حزب دمکراتیک خلق در اداره ی کشور

1-   انقلاب و فرمان:  

حزب دمکراتیک خلق اداره ی جامعه و کشور و تحقق اهداف انقلابی خویش را با صدور فرمانهای متعدد و پیهم آغاز کرد. فرمانهای نخستین، برای  تشکیل و برقراری نظام توتالیتر حزبی و آیدئولوژیک صادر گردید که بیشتر ، تمرکز و انحصار اصلی قدرت بدست جناح خلق حزب در آنها انعکاس یافته بود. نورمحمد تره کی رهبرحزب و دولت در نخستین روزهای تشکیل حکومت ازبی نیازی حزب دمکراتیک خلق در اداره و رهبری کشور به افراد و عناصر غیر حزبی سخن گفت. با تشکیل حکومت حزبی از وزیران هر دوجناح خلق و پرچم ، حزبی ساختن ادارات حکومتی آغاز شد. برکناری مسئولین ادارات حتی تا سطح مدیریت های ابتدایی و نصب اعضای حزب دمکراتیک خلق به جای آنها به سرعت عملی گردید. بسیاری از رؤسا و مدیران جدید حزبی معلمین و مامورین پایین رتبه وغیر مسلکی بودند که جانشین افراد مسلکی و با تجربه ی غیر حزبی می شدند. ژنرال عظیمی از اعضای ارشد نظامی جناح پرچم در مورد عملکرد واجراآت وزیران هردو جناح حزب در وزارت خانه با الهام و تبعییت از اظهارات تره کی رهبر حزب ودولت میگوید:« وزراء با الهام از این حرف های غیر واقعی واصولی سعی نمودند که اعضای حزبی بخش مربوطه ی خویش را در وزارت خانه ها نصب کنند وکارمندان مسلکی، تعلیم یافته وبا تجربه ی گذشته را بیکار ساخته وروانه ی منزال نمایند. نتیجه چنان شد که در وزارت خانه ی خلقی از "الف" تا "ی" کدرهای خلقی که اکثراً معلمین بودند و در وزارت خانه ی که پرچمی در رأس آن بود از رأس تا آخر پرچمی ها نصب گردیدند. این امر موجبات برهم خوردن توازن نظام اداری وعدم اعتماد واطمینان مردم را سبب گردید و . .  .   »(22)

دولت حزب دمکراتیک خلق برای تغیر سمبول های ملی نیز به صدور فرمان متوسل شد. فرمان شماره 4 ، بیرق و نشان آن را تغیر داد. رنگ بیرق همچون رنگ بیرق شوروی سرخ شد و نشان حزبی جانشین نشان قبلی در بیرق گردید. سرود ملی نیز تغیر یافت.

برخی از فرمانها برای ایجاد انقلاب و دگرگونی در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه صادر گردید. فرمانهای شماره 6، 7 و 8 بر مبنای این ویژگی قرار داشت که باالترتیب در مورد الغای سود و سلم و طلب ملاکان بردهقانان، اعلام حقوق مساوی زنان و الغای طویانه و انجام اصلاحات ارضی یادر واقع تقسیم اراضی صادر شده بود. همانگونه که حزب دمکراتیک خلق حاکمیت را نه از مجرای قانونی بلکه از طریق کودتای نظامی تصاحب کرده بود، تطبیق وتحقق برنامه های اصلاحی و انقلابی خودرا نیز بدون اعتنا به ایجاد بستر قانونی از طریق صدور فرمان آغازکرد. حکومت حزب دمکراتیک خلق به تدویر هیچگونه مجمع مردمی و ملی حتی بگونه ی ظاهری و فرمایشی غرض تصویب و تأیید فرمانها نپرداخت. در حالیکه بخشی از عوامل و انگیزه های مخالفت وشورش ها در افغانستان علیه حاکمیت حزب مذکور به صدور این فرمانها ونحوه ی تطبیق آن بر میگردد، این پرسش عمیقاً قابل بحث میباشد که تا چه حدی آن فرمانها در جهت تأمین عدالت اجتماعی و پیشرفت کشور مؤثر و مورد نیاز بود؟ آیا انگیزه ی مخالفت با فرمانها، به ضعف واشتباه در محتوای فرامین بر میگشت یابه لغزش های گسترده در نحوه ی تطبیق آن؟

نه تنها حاکمان حزب دمکراتیک خلق در زمان صدور فرمانها برای ایجاد انقلاب و تحول در مناسبات اقتصادی و اجتماعی به درستی و ضرورت فرمانهای خود باور داشتند، بلکه اکنون و پس از سقوط حاکمیت حزب و باز گشت انقلاب ثور نیز برخی آنها از حقانیت و ضروت فرمانها سخن میگویند. صالح محمد زیری عضو بیروی سیاسی حزب دمکراتیک خلق و وزیر زراعت و اصلاحات ارضی در دوره ی صدور فرامین که تطبیق فرمان های 6 و 8 درالغای قروض ملاکان و توزیع زمین به دهقانان از وظایف او بود، بیست وهفت سال بعد از صدور فرمانها میگوید: « فرمان شماره 6 ، دهقانان راازقروض سی ملیاردافغانی معادل یک ملیارد دالرمعاف ساخت و صدها هزار جریب زمین گروشده ی دهقانان کم زمین را در اختیار مالکین اصلی شان قرار داد. فرمان شماره هشتم به 270 هزار خانوار دهقانی به طور رایگان زمین توزیع کرد. فرمان شماره هفت تساوی حقوق مرد وزن را مطابق بامنشور حقوق بشر، برای جلوگیری از ازدواج های دختران نابالغ اعلان کرده بود. به علاوه آغاز نکردن برنامه ی سواد آموزی در جامعه ای که 90 درصد مردان و98 درصد زنان آن بی سواد بودند، گناهی نابخشودنی بود، در حالی که طلب علم ازنظر اسلامی بر زن ومرد فرض است. ولی این اصلاحات مفید اجتماعی – اقتصادی به خاطر نبودن زمینه ی مساعد اجتماعی ومداخله ی بیرونی، طرز اجرای آن، پی درپی بودن وعجله در پیاده کردن آنها، باعث نارضایتی وعکس العمل مخالفین گردید. »(23)

اما نه تنها عدم مساعدت زمینه ی اجتماعی و طرز اجرای فرمانها، ضعف و کمبودفرامین محسوب می شد، بلکه محتوای فرمانها نیز نادرستی و اشتباهات زیادی را در خود داشت. فرمان هشتم در حالی توزیع و تقسیم اراضی را در کشور بوجود آورد که هیچگونه بررسی درمورد مقدار زمینداری ملاکان و زمینداران صورت نگرفته بود. اساس توزیع اراضی مازاد از سی جریب زمین درجه ی اول برمبنای اسناد ده ها سال قبل در دفتر مالیات و ثبت زمین های مالکین تعین گردیده بود . درحالیکه مالک یکصد جریب زمین در ده ها سال قبل، هنگام تطبیق فرمان شماره 8 دارای فرزندان و نواسه های فروانی شده بود که به هریک از وارثین او حتی در سطح یک فامیل سی جریب زمین نمی رسید تا مازاد آن مطابق فرمان شماره 8 به افراد دیگر توزیع گردد.  بسیاری از صاحبان اصلی زمین که سند ملکیت در دفاتر رسمی اسناد بنام شان ثبت بود در زمان تطییق فرمان شماره 8 حیات نداشتند. علاوه براین، اسناد ملکیت های زمین در دفتر های ثبت املاک، دقیق و مؤثق نبودند. هیچگونه تفاوتی در میان ملاکان بزرگ و زمینداران کوچک در فرمان شماره 8 پیش بینی نشده بود. زمینداران کوچک در بدل توزیع اراضی شان هیچ چیزی از دولت دریافت نمیکردند. و فرمان شماره 8 با این ویژگی در واقع غصب ظالمانه ی اراضی و ملکیت های مردم بصورت غیرقانونی و نا مشروع بود تا برنامه ای برای اصلاحات ارضی.

محتوای فرمان شماره 7 که در موردتساوی حقوق زن و مرد، مهر و مخارج ازدواج صادر شده بود نیز پر از نادرستی و کمبود بود. تعین مهر زنان به سیصد افغانی (کمتر از ده دالر به نرخ آن وقت) در واقع موقعیت زنان را در جامعه ی مرد سالار و قبیلوی افغانستان به شدت تضعیف میکرد و وضعیت ناگوار اقتصادی و اجتماعی آنها را در برابر شوهرانشان، ناگوار تر و خطرناکتر میساخت. مهر از نگاه احکام اسلام در پدیده ی ازدواج و عروسی یگانه دارایی و ثروت متعلق به عروس است که شوهر متعهد و مکلف به پرداخت آن میباشد. در جامعه ی قبیلوی افغانستان که بسوی زنان به عنوان انسان درجه دوم نگاه می شود و زنان به ندرت از استقلال اقتصادی برخوردار هستند، مهر اهمیت مضاعف میابد. مهر، در برخی مواقع وسیله ی بازدارنده ی طلاق زنان از سوی آن مردانی محسوب می شود که به آسانی در صدد طلاق زنانشان برآیند. مهر برای زنان مُطلّقه درجامعه ی فاقد زمینه های قانونمند رفاه اجتماعی،  تضمینی درمعیشت آنهامحسوب می شود. علی رغم آنکه  دولت حزب دمکراتیک خلق فرمان شماره 7 را در ناآگاهی و بی اعتنایی به چنین واقعیت هایی درجامعه صادر کرد و با وجودیکه  این فرمان مجال عمل و تحقق را در کشور نیافت، نورمحمدتره کی از متحول شدن زبان شعر وادب در نتیجه ی فرمان مذکور سخن میزد. او باری در یکی از بیانیه های رسمی خود از طریق رادیو تلویزیون گفت:« حتی زمونژ داوم فرمان چه تاسی ته رشتیا وایم پر ادبیاتی تاثیر وکه، پر غزلو تاثیرو که، مثلاً پخوا په سندری ویل کیده چه نه را رسیژی، نه دوینم، په هجران سوزم اوداسی دی او هغه سی دی او داخبر یبا کولی، اوس قطعاً د ادبیاتو او دغه چه شعر وشاعری اوله بیخه تغیر ورکه . . . . ( برای شما راستی میگویم که حتی این فرمان شماره 7 ما روی ادبیات و غزل تأثیر گذاشت. مثلاً در گذشته در ترانه و غزل گفته می شد که به معشوق خود نمی رسم، معشوق خود را نمی بینم، در آتش جدایی و هجران میسوزم و چنین است و چنان است؛  ولی حالا قطعاً چنین چیز هایی در ترانه و غزال دیده نمی شود و این فرمان شعر و شاعری را از بنیاد تغیر داد. . . » (24)  

در حالیکه دگرگونی و انقلاب در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زاده ی تحولات و آمادگی ذهنی و عینی جامعه در یک فاصله ی زمانی محسوب می شود اما حزب دمکراتیک خلق در صدد آن شد تا این دگرگونیها را با عجله و صدور فرمان تحقق ببخشد. فرمانها هیچگونه حالت استثنایی و تفاوت را میان جوامع روستایی وشهری مدنظر نگرفته بودند. با دورنگ سیاه و سفید نگاشته شده بودند و جامعه در چشمان فرمان نویسان تنها با رنگ سیاه وسفید نمایان می شد. تطبیق فرمانها نیز با همین نگرش و سیاست آغاز گردید. نادرستی ها و اشتباهات حاکمان حزب دمکراتیک خلق در بکار بستن و عملی کردن فرمانها، بیشتر از غلطی های نهفته در فرامین بود. اعضاي جوان واحساساتي حزب حاکم دمکراتيک خلق در مرکزو ولايات، درشهر و روستا، گرم تر و احساساتي تر از صدور فرمانها به تطبيق آن مي پرداختند.

 

2-   دولت سرکوبگر و استخباراتی:

تشکیل دولت توسط حزب دمکراتیک خلق ، تشکیل دولت حزبی بود نه دولت ملی؛ دولتی که در آن تصمیم گیرنده، قانونگذار، قضاوت کننده و اجراکننده، حزب دمکراتیک خلق بود. این دولت، تنها از یک حزب ساخته شد. علی رغم آنکه حزب دمکراتیک خلق بر مبنای باور های آیدئولوژیکی خویش از دمکراسی طبقاتی سخن میزد و خود را پیش آهنگ طبقات زحمتکش جامعه اعم از کارگران و دهقانان معرفی میکرد، اما طبقات زحمتکش جامعه هیچ مجال حضور و مشارکت در دولت این حزب نیافتند. حتی میکانیزمی برای شنیدن نظریات و دیدگاه های  کارگران و زحمتکشان توسط حزب حاکمی که پیش آهنگی آنها را یدک می کشید، بوجود نیامد.   

 اعضای حاکم حزب در ادارت دولتی و حاکمیت های محلی، در ولایات، ولسوالی ها و علاقه داریها از مجموع صلاحیت های دولتی برخوردار بودند. والی ها، ولسوال ها وعلاقه دارهای حزبی با مدیران سازمان استخبارات، هر کسی را که می خواستند بدون مجوز ارگان قضایی و قانونی دستگیر میکردند، به زندان می افگندند، شکنجه می دادند و به قتل می رساندند. دولت حزب دمکراتیک خلق از نخستین روزهای تشکیل خود به ایجادسازمان جاسوسی یا استخباراتی دست زد. این سازمان که در دوره های زمامداری چهارتن از رهبران حزب دمکراتیک خلق، چهار بار تغیر نام داد، یکی از سازمانهای مخوف وترسناک جاسوسی در تاریخ افغانستان محسوب می شود. سازمان استخباراتی در دوره ی زمامداری تره کی بنام "اگسا" (دافغانستان دگتو ساتونکی اداره) تشکیل گردید و در رأس آن اسد الله سروری از جناح خلق و از هواداران تره کی این جناح قرار گرفت. سروری این سازمان را به یک ارگان آزار دهنده و  وحشتناک دولتی در کشور تبدیل کرد. اگسا فضای جامعه را به فضای ترس، بی اعتمادی و ستیزه جویی مبدل ساخت. در ادارات دولتی، مراکز آموزشی، ودر مناطق مختلف کشور، مامورین استخبارات برای تعقیب و کنترول مردم توظیف یافتند. اگسا در مرکز کشور و و لایات به دستگاه و ارگان سرکوبگری و آدم کشی تبدیل شد و هزاران نفر را در ماه های نخست حاکمیت حزب دمکراتیک خلق سر به نیست نمود. هرچند نام اگسا بعداً درحکومت صد روزه ی حفیظ الله امین به کام تغیریافت، سپس در زمامداری ببرک کارمل نام "خاد" به آن گذاشته شد و در دوره ی نجیب الله از خاد به "واد" یا وزارت امنیت دولتی تغیر کرد اما روش وعملکرد آن در تمام این دوره ها و در نام های گوناگون، همسانی و مشابهت داشت. سازمان استخباراتی حزب دمکراتیک خلق در تمام سالهای حاکمیت این حزب با سازمان جاسوسی شوروی ( کی. جی. بی) در روابط بسیار نزدیک و تنگاتنگ به سر میبرد. این روابط شامل همکاری های گسترده در عرصه های مختلف مالی، نظامی، اطلاعاتی، تنظیم و سازماندهی با حضور مشاوران شوروی در سطوح مختلف آن می شد.                                         

علی رغم آنکه دولت حزب دمکراتیک خلق با الغای قانون اساسی دوران محمد داود درفرمان شماره 3 مؤرخ14 ثور1357، از تعین محاکم ملکی و نظامی  سخن گفته بود اما عملاً چنین محاکمی وجود نداشت. سید محمد گلاب زوی از کودتا چیان حزب دمکراتیک خلق در 7 ثور 1357 که بعداً در مقامات بالای حزبی و دولتی قرار گرفت ضمن آنکه عملکرد های مجرمانه ی حاکمان حزب مذکور را تأیید می کند، بار اصلی مسئولیت را بدوش حفیظ الله امین میگذارد:« برخورد در مجموع با مردم بسیار زشت بود. همان کلتور(فرهنگ) و عنعنات(آداب ورسوم) مردم را در نظر نگرفته با مردم عمل میکردیم. بدون محکمه بندی کردن، بدون محکمه کشتن، بدون محکمه فراری کردن ویا بدون محکمه اموالش را ضبط کردن. این در هیچ قانون نیست. یک اشتباه در هفت ثور همین بود. این را به صراحت میگویم؛ مسئول این مسایل تنها حفیظ الله امین بود. مثالی برایتان بگویم در مورد موسی شفیق که صبح آمد، عمل انجام شده بود، اورا به شهادت رسانده بودند. یا نوراحمد اعتمادی را، من وتره کی صاحب سر چای نشسته بودیم، امین آمد وگفت؛ تره کی صاحب والله بچه ها این طور یک کار را کرده اند. از دست تره کی صاحب پیاله افتید. گفت چرا، اینها مردم ملی بودند. خوب، مؤقتاً در آنجا می نشاندی شان.(مؤقتاً در زندان می بودند) گفت این ها را چرا به شهادت رسانیدید. گفت والله بچه ها این کار را کردند! من گفتم؛ امین صاحب فردا تاریخ است، درمورد تاریخ چه میگویی؟ او به پشتو گفت: سید محمد جانه وایی هر سوک تاریخ پخپله گته نوشته کوی. میگوید هرکس تاریخ رابه نفع خودنوشته می کند. گفت: من که نباشم هرچه میکنند{بکنند} متأسفانه این طور بود. »(25)

در حالیکه سید محمد گلابزوی خبر قتل موسی شفیق آخرین صدراعظم دوران سلطنت را برای نور محمد تره کی تکان دهنده می خواند که به افتادن پیاله ی چای از دست مذکور انجامید، اما محمد عزیز اکبری از رؤسای "اگسا" نه تنها امین، بلکه حزب و تمام رهبری آنرا مسؤل تلقی میکند:« برداشت من این است که در مجموع حزب مسئول است. بعلاوه رهبری حزب، چرا خود تره کی هم در یکی از بیانات خود می گویدکه؛ "سوک چه په تیاره توطئه کوی په تیاره محویی کی" (کسی که در تاریکی علیه ما توطئه می کند در تاریکی محوش کنید) یا مثلاً دریکی از بیانات دیگر خود میگوید که "زه داخوانیانو په ضد جهاد اعلانوم" (من در مقابل اخوانیها جهاد اعلان میکنم) واین تقریباً صلاحیت را به آخرین قدمه ی(رده) حزب انتقال می دهد. یعنی در آنجا صرف اگسا وسازمان اولیه ی ولسوالی (شهرستان) و علاقه داری(بخشداری) گرفته تا سطح وزراء، صلاحیت گرفتن وزدن و توقیف کردن داشتند. درموارد زیادی ازگرفتن و اعدام کردنها به نظر من امین تصمیم میگرفت، چرا که کار این سازمان را بالآخره امین بررسی میکرد. »(26) 

عملکرد حاکمان خلقی در شیوه ی حکومتداری و اداره ی جامعه، آنها را به نیروی ترسناک و آزار دهنده درکشور و میان خلق مبدل کرده بود. اما آنها به جای بازنگری روش و اصلاح عملکرد خویش، چهره ي ضد خلقي خودرا بصورت فزاينده با آزار و کشتارخلق به نمايش ميگذاشتند. ژنرال چهارستاره ی ارتش سرخ شوروی محمود قاریییف مشاور ارشد نجیب الله آخرین رهبر و زمامدار حزب دمکراتیک خلق، حاکمان حزب مذکور را از همان آغاز حاکمیت، فاقد پایگاه اجتماعی و نیروی ماجراجو و سرکوبگر می خواند. او می نویسد:« به رغم آنکه اهداف انقلاب (کودتای ثور) اشکارا اعلام نمیگردید، در واقع برنامه ی پیاده نمودن دیکتاتوری "پرولتاریایی" که درکشور وجود نداشت و تحولات سوسیالیستی را دربرداشت، رویدست بود. گ. و. پلیخانف زمانی میگفت: "روسیه مقارن سال 1917 هنوز آردی را که از آن بتوان نان سوسیالیزم را پخت، آسیاب نکرده بود." خوب حالا دیگر در مورد افغانستان چه میتوان گفت؟ برای انجام تحولات سوسیالیستی در افغانستان نه تنها آرد آسیاب شده آماده نبود؛ بلکه هنوز در خاک آن تخم لازم برای این کار نیز پاشیده نشده بود. این برنامه ی پرمدعا و افراطی از همان آغاز ماجراجویانه بود و به همین دلیل محکوم به شکست بود. . .   .

بدینگونه، انقلاب اپریل از همان آغاز کدامین پایگاه اجتماعی نداشت ودولت نو تلاش میورزید این"نارسایی"و کمبودرابااقدامات سرکوبگرانه درکلیه عرصه های اجتماعی جبران کند.»(27)

 

     3- دولتِ مشاورین:

یکی از ویژگی های دولت حزب دمکراتیک خلق، اتکای این دولت به مشاورین شوروی و نفوذ فزاینده ی مشاورین در اداره و رهبری امور حزب و دولت بود. بدون تردید تعدادی از مشاورین را عناصر استخباراتی شوروی تشکیل میدادند. مشاورین در ادارات ملکی ونظامی دولت حزب دمکراتیک خلق نه تنها نقش مشوره دهنده داشتند بلکه برای حزب و دولت پالیسی میساختند و برای حاکمان حزب در هردو عرصه ی ملکی ونظامی، دیدگاه ها و نظریات خود را دیکته می کردند. حضور مشاورین و نفوذ شان در دولت حزب دمکراتیک خلق سیر فزاینده داشت. با تشکیل دولت مذکور به تعداد مشاورین شوروی که در دوره ی جمهوریت محمد داود در ادارات دولتی به خصوص در ارتش وجود داشت، افزوده شد. میزان این افزایش در طول سالهای حاکمیت حزب مذکور بالا رفت و به همان حد دخالت و نفوذ مشاوران در ادارات دولتی عمق و گسترش بیشتر یافت.  سلطانعلی کشتمند از رهبران جناح پرچم و صدراعظم حکومت حزب دمکراتیک خلق در دهه ی هشتاد تعداد مشاورین شوروی را در وزارت خانه های ملکی این دوره به شمول، ترجمانها، دستیاران و سکرتر های آنها، هشتاد نفر میخواند و نفوذ آنها را در ادارات دولتی تبلیغات نادرست تلقی میکند. وی می نویسد:« در سالهای هشتاد و پس از آن در اثر تلقینات و سیل عظیم تبلیغات چنین تلقیات بوجود آمد که گویا مشاوران شوروی در هر وزارت خانه از طریق ترجمان خویش گویا بگونه ی حیرت انگیزی تمام امور را اجرا و نظارت میکردند. . .   . »(28)

با توجه به سایر ارقامی که حتی توسط حاکمان و رهبران حزب دمکراتیک خلق و مشاوران شوروی  ارائه میشود، ادعای بالا در مورد کمیت مشاوران شوروی جداً مورد تردید قرار می گیرد. حفیظ الله امین در بهار 1358 خورشیدی، یکسال بعد از کودتای ثور تعداد مشاورین را درهردو عرصه ی نظامی و ملکی یکهزار نفر وانمودکرد. به نوشته ی مؤلف افغانستان درپنج قرن اخیر:« حفیظ الله امین پس از احراز مقام نخست وزیری دریک کنفرانس مطبوعاتی در این باره معلوماتی فراهم نموده اظهار داشت که تعداد مشاوران و کارشناسان شوروی در هردو شق ملکی و نظامی به یکهزار نفر بالغ می شود که از آنجمله 799 تن ملکی و 201 تن نظامی میباشند. . .  . »(29)

در حالیکه شمار مشاوران در دهه ی هشتاد و پس از تجاوز نظامی شوروی در تمام ادارات ملکی ونظامی افغانستان بیشتر شد. یکی از ژنرالان شوروی تعداد آنها را نه صد ها که هزاران نفر میخواند:

« البته دشوار است بگویم که شما ر این مشاوران به چند نفر میرسید. آنچه میتوانم بگویم این است که روزی دریک همایش در سفارت شوروی در کابل رهبران گروه های مشاوران را دیدم، به وحشت افتادم. شمار آنها بسیار زیاد بود و به هزاران نفر میرسید. » ( 30 ) 

در یک سند محرمانه ی سفارت امریکا از کابل به واشنگتن، تعداد مشاوران شوروی در دومین سال حاکمیت حزب دمکراتیک خلق بیش از یکهزار نفر وانمود می شود. در سند آمده است:« علی رغم بدتر شدن وضع امنیتی در سراسر کشور حضور شوروی در افغانستان از نظر کمی در ماهای اخیر افزایش قابل توجهی پیدا نکرده است. تعداد مستشاران نظامی روسی در حدود کمی بالای 1000 نفر باقی مانده است. احتمالاً هنوز در حدود 250 نفر مستشار غیر نظامی از شوروی در آن کشور بسر برند.»(31) 

نکته ی قابل تأمل و مهمتر از شمار مشاوران شوروی در ادارات دولتی، نقش و کار این مشاوران بود. مستشاران شوروی در ادارات مختلف دولت حزب دمکراتیک خلق صلاحیت و نفوذ اجرایی داشتند. دیدگاه و نظریات آنها در تقرر و جابجایی افراد در کرسی های حکومتی و بالا بردن مقام حزبی بسیار مؤثر بود. از این رو بسیاری از مدیران حزبی و دولتی در سطوح مختلف مدیریت و رهبری اداره ها و ارگانها در برابر مشاوران با تملق و انقیاد بر خورد میکردند تا از طریق آنها مقام بالاتری را در حزب و دولت بدست بیاورند. هرچند افراد انگشت شماری از اعضای حزب دمکراتیک خلق، حضور آمرانه ی مشاوران شوروی را نمی پذیرفتند و بسوی آنها به عنوان بیگانگان متجاوز و مداخله گر می دیدند. البته سرنوشت آنها بجای ارتقای مقام به جرم انتی سویتستی، زندان و مرگ بود.

 رهبران جناح ها و فراکسیونهای مختلف حزبی، خشنودی و رضایت مشاوران را نشان و ملاک درستی وحقانیت مواضع و سیاست های خود می پنداشتند. باری حفیظ الله امین در پاسخ به تره کی که از او خواست تا به شکایتهای سلطانعلی کشتمند از وضع حزب پاسخ بدهد گفت:« دیگر این حرف ها بدرد نمیخورد. ما اکنون برای ساختن حزب خود از تجربه ی حزب کمونیست اتحاد شوروی استفاده مینمائیم. دیگر هیچکس بما نگوید که چه بکنیم و چه نکنیم. سرمشاور حزبی، در امور تشکیلات حزبی زیاد می فهمد و شخص وارد در کار است و با ما خوب کار میکند. »(32)

شاید بتوان نقش و نفوذ مشاوران شوروی را در حزب و دولت حزبی از این اظهارات ببرک کارمل حدس زدکه پس ازسقوط امپراطوری شوروی در مصاحبه با روزنامه ی روسی "ترود" (کار) اظهار داشت:« مشاوران شما همه جابودند:درارتش، درخاد، در ادارات دولتی، دررسانه های گروهی، شهربانی، نهادهای آموزش عالی، درهمه جا. من رهبریک کشورمستقل وآزاد نبودم. کشور ما یک کشور اشغال شده بودکه در واقع شما به آن فرمان میراندید. وحالا جنرال وراینیکف مرا متهم به تمام گنهان مینماید، آیا این کارعادلانه است؟ آری من نمیتوانستم هیچ گامی بدون مشاوران شما بردارم.»(33)    

 

4 - تقلید از شوروی وبیگانگی از جامعه:

آنچی که به عنوان یک پرسش مهم مطرح میگردد این است که چرا حزب دمکراتیک خلق به عنوان بزرگترین نیروی چپ روشنفکری با ادعای بلندترقی طلبی و عدالتخواهی، در اداره ی جامعه و کشور خود با این اشتباهات و غلطی های بزرگ گام گذاشت؟ تحقق عدالت اجتماعی و پیشرفت کشور با تغیر رنگ و آرم بیرق چه رابطه ای داشت؟ آیا فرهنگ و مناسبات اجتماعی در جامعه ی قبیلوی و مذهبی افغانستان با صدور فرمان و با آزار وکشتار قابل تغیر ودگرگونی بود؟ آیا دستگیری و به زندان افگندن اقشار مختلف مردم و قتل آنها بدون مجوز قانونی و فیصله ی محکمه، نیازی برای ترقی و عدالت در افغانستان محسوب می شد؟ سیاست سرکوب گرانه و کشتار دولت حزب دمکراتیک خلق از کجا و ازچه عامل وانگیزه یی ریشه میگرفت؟ و . . .  .

شاید پاسخ های متفاوتی به این پرسش ها ارائه شود؛ به ویژه رهبران و اعضای ارشد حزب دمکراتیک خلق با دید متفاوت از تحلیل و ارزیابی دیگران، به پاسخ این پرسش ها بپردازند. بسیاری از اعضای حزب مذکور هنوز به اشتباهات و غلطی های خویش در اداره ورهبری کشور باورندارند. آنها پیامد های دوران حاکمیت خود را نه در غلطی و جرایم اعمال خویش بلکه در ممانعت و مخاصمت مخالفین ودشمنان گوناگون  و بی شمارداخلی وخارجی خود جستجو می کنند. گاهی رهبران و اعضای ارشد حزب دمکراتیک خلق، اختلافات جناح ها و شاخه های درونی حزب را به عامل دشمنان داخلی و خارجی خود در پیامد های دوران حاکمیت حزب می افزایند. اشاره به این عامل در بسیاری از مباحثات و تحلیل های نویسندگان و سیاستمداران حزب مذکور به چشم میخورد. جناح پرچم، جناح خلق را مسئول میداند وباالعکس. طرفداران تره کی، حفیظ الله امین وهوادارانش را در حزب گنهکار اصلی قلمداد می کنند و جانبداران امین، نورمحمد تره کی و طرفدارانش را مجرم وخیانتکار تلقی میدارند. هواداران ببرک کارمل، طرفداران نجییب الله را متهم به خیانت می کنند و هواداران نجیب الله پیروان کارمل را ناسزا می گویند. یک دسته وفراکسیون، رهبر دسته و فراکسیون دیگر را عضو کی. جی. بی می خواند و فراکسیون دیگر رهبر فراکسیون وشاخه ی رقیب درونی حزب را عضو سی. آی. ای میداند. هریک از شاخه ها وفراکسیونهای درونی این جناح ها، مسئولیت گناهان دوران حاکمیت حزب را به گردن یک دیگر خود می اندازند.

 اما صرف نظر از هر تعبیر و پاسخی که در این مورد ارائه شود، یکی از عوامل مهم  ریشه در انقیاد و وا بستگی حزب دمکراتیک خلق به بیرون داشت؛ وابستگی یه شوروی و به آیدئولوژی حاکم بر شوروی. نخستین نشان و پیامد این وابستگی در شروع حاکمیت حزب، تقلید کورکورانه و چشم بسته از دولت شوروی و حزب کمونیست شوروی بود. حاکمان حزب دمکراتیک خلق در رهبری و اداره ی کشور به جای توجه  به جامعه و تحلیل ازشرایط ذهنی و عینی حاکم در کشور خود، بسوی اندیشه ها وتجارب کمونیستان روسی در تشکیل و تحکیم دولت حزب کمونیست شوروی می دیدند و از آنها اقتباس و تقلید میکردند. حتی در صدور فرمانها از انقلاب سوسیالیتی اکتوبر روسیه تقلید کردند. یکی از افسران مشاور شوروی درارتش افغانستان در دفتر یاد داشتهای خود می نویسد: « من نمی گویم که ما کور کورانه ساختار خود را رونوشت برداری می کردیم، با آنکه رهبران افغان(رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان ) بر آن پافشاری داشتندکه شما برای ما همه چیز ها را مانند آنچه که در کشورتان است، انجام دهید. درست همانند آنچه که در کشورتان است! مگر ما می کوشیدیم ویژه گیهای ملی کشوررادرنظر داشته باشیم وتراز آمادگی کادرهارا .»(34)

 شیوه ی تقلید رهبران و حاکمان حزب دمکراتیک خلق نیز شیوه ی نادرست و غلط بود. نه به ضرورت این تقلید می اندیشیدند، نه به بازنگری شیوه ی تطبیق تقلید خود می پرداختند و نه آنچه را که اقتباس و تقلید میکردند به بحث و تحلیل میگرفتند .  "یوری کوزنتس" مشاور سیاسی شوروی در کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق بعداً اظهار داشت که حتی این اقتباس و تقلید رهبران و حاکمان حزب مذکور، اصلی نبود . او میگوید:«  رهبران انقلاب پيروزمند ثور هيچ اطلاعی نه از تاريخ کشور ما و نه تجربه ی ما، منجمله خطا هايی که در روند ساختمان سوسياليسم صورت گرفته بود، نداشتند. آنها تصور بسيار خلاصه شده ای را به عنوان راهنمای حرکت انتخاب نمودند، و آنچه را که اقتباس کردند، اصلی نبود. من خودم شنيدم وقتيکه حفيظ الله امين می گفت:

 "ما اشتباهات اتحادشوروی را که درسالهای ساختمان سوسياليسم رخ داد، تکرار نخواهيم نمود؛ ما در ظرف چند سال آينده، سوسياليسم را بنا خواهيم نمود." هم تره کی و هم امين و حتی کارمل نيز در رابطه با اتحاد شوروی، مسائل را بسيار ساده می کردند. من جزوه ای در اختيار دارم که از طرف رهبری سياسی ارتش افغانستان منتشر گرديده بود. اساس اين جزوه سخنرانی امين بود که درکل 30 صفحه ی آن، بيش از 30 عبارت ازگفته های لنين و استالين آورده شده بود. بنظر می رسيد که امين می خواهد نظرات خود را در دريای بيکران عباراتی که از نظر او مقدّس بشمار می آمدند، غرق سازد. و اين بخوبی با تصور ساده لوحانه وی مبنی بر اينکه در امر ساختمان سوسياليسم می توان در ظرف چند سال از اتحاد شوروی پيشی گرفت، همخوانی داشت.»(35)

وابستگی به شوروی، تقلید کورکورانه یا به قول "یوری کوزنتس"، اقتباس غیر "اصلی" از شوروی در اداره ی جامعه وکشور، رهبران و حاکمان حزب دمکراتیک خلق را از مردم و از واقعیت های اجتماعی افغانستان دور و بیگانه ساخت. از این رو آنها از همان آغاز حاکمیت، چون حاکمان بیگانه و نا آشنا با واقعیت های عینی وذهنی جامعه برخورد  کردند. و آنچی  را که ازدرک واقعیت های اجتماعی میگفتند، یک درک وارونه وغیر واقعی بود. "بارنت روبین" محقق امریکایی، درک و دریافت حاکمان ورهبران حزب دمکراتیک خلق را از جامعه ی شان بسیار سطحی و حتی مغایر با اخلاق انسانی می پندارد. او می گوید:« اساساً آنها میخواستند گروه هایی را که درمیدان قدرت رقیب خود میدانستند، ازمیان بردارند و همه را به زندان بیندازند و همین امر نشان میدهد که درک و دریافتی که  آنها از جامعه داشتند، بسیار ساده انگارانه، سطحی نگرانه و ازلحاظی مغایر با اخلاق انسانی بود. به این معنی که آنها فکر میکردند که توده های مردم زندانی عناصر ناباب شده اند یا گروه های ناصالح آنها را به اسارت خود در آورده اند و اگر آنها کارگزاران این گروه ها را بکشند، آنوقت مردم از تصورات کاذب خود دست برخواهند داشت و با گروه جدیدی که می خواهدآنها را رهایی بخشد، متحدخواهند شد و این طرز فکر نشان دهنده ی آن است که آنها ازطبعیت وخصلت جامعه وفرهنگ افغانستان هیچ شناختی نداشتند.»(36)

 از سوی دیگر، وابستگی و اتکا به کشور کبیر شوراها به عنوان یکی از دو ابرقدرت بزرگ جهانی به رهبران وحاکمان حزب دمکراتیک خلق غرور کاذبی را القاء کرد که در آیینه ی آن غرور هیچگاه نارسایی و اشتباهات خود را نمی دیدند.  غرور زیستن و حاکمیت در پناه و حمایت اتحاد شوروی سوسیالیتی، آنها را از هرگونه نگاه منطقی و عقلایی به ظرفیت های اجتماعی، منفعت ها و مصلحت های ملی مردم و وطن خود باز داشته بود. به گفته ی یک نویسنده ی روسی، گاهی رهبران حزب دمکراتیک خلق تلاش می ورزیدند که کمونیست تر از مشاوران شوروی خود باشند: « حزبیهای که (اعضای حزب دمکراتیک خلق) دوشادوش شورویها (مشاوران شوروی) کار میکردندبا پیروی از منطق "تحت رهبری حزب دمکراتیک خلق – همه چیز برای پیروزی انقلای ثور" تلاش می ورزیدند گاهی "کمونیست تر" از مشاوران خود باشند. حزبیهای افغان، (درگام نخست افسران جوان) بیشترازته ی دل میکوشیدندبه سان کمونیستهای دوره ی جنگ جهانی دوم که با کارنامه و جانفشانیاهای شان در دوره های دروس سیاسی و نشست  و برخاست با مشاوران که درمیان آنان رزمندگان جنگ جهانی دوم از آبرومندی بالایی برخوردار بودند آشنایی یافته بودند؛ باشند.» (37)

تقلید، وابستگی و انقیاد از شوروی در طول حاکمیت حزب دمکراتیک خلق و توسط رهبران و حاکمان حزب، سیر فزاینده و رو به گسترش داشت. با گذشت هر روز که این وابستگی و انقیاد بیشتر می شد؛  فاصله و بیگانگی رهبران حزب مذکور از مردم وجامعه عمیق تر میگردید. یکی از مشاوران شوروی در حکومت حزب دمکراتیک خلق  هرچند بعد از فروپاشی امپراتوری شوروی، تصویر این فاصله و بیگانگی رهبران حزب دمکراتیک خلق را از مردم اینگونه ترسیم می کند:« رهبران حزب همواره میکوشیدند به نمایندگی از خلق سخن گویند و درحرف تمایل داشتند نشان دهند که به خاطر منافع آن جانفشانی می کنند. مگر درعمل از مردم دور بودند و به آرمان و نیاز های آن بی تفاوت برخورد میکردند. رهبران حزب دمکراتیک خلق از حزبیهای عادی دور بودند، و بیشرمانه از میهن پرستی و فداکاری آنها بهره برداری میکردند. با آدمها به عنوان عامل انسانی مجرد برخورد میکردند و اندیشه های خود را از راه زور درعمل پیاده میساختند. دولتی را که بوجود آورده بودند، با نیروی سرنیزه و اختناق در کشور سرپا ایستاده بود. آنها خود از خلق بیگانه بودند، مردم آنها را برنگزیده بودند. درپیشگاه مردم مسئول و پاسخده نبودند. انتقاد نا پذیر بودند. صرف تابع فراکسیون حزبی، قوم، قبیله و گروه خود بودند و همچنان از الطاف شوروی برخوردار بودند. »( 38)  

 

حزب دمکراتیک خلق وبحران حاکمیت ازبیرون:

حزب دمکراتیک خلق در کرسی حاکمیت تنها به بحران داخلی ناشی از منازعه ی دوجناح خلق وپرچم ربرو نگردید؛ بحران عمده و خطر ساز برای این حزب و حاکمیت حزبی، منازعه و خصومت با بیرون از حزب بود. این منازعه و خصومت با گذشت هر روز از عمر حاکمیت حزب مذکور، افزایش و گسترش می یافت. نقطه ی قابل تأمل و بحث در بحران بیرونی حاکمیت حزب دمکراتیک خلق، تشخیص و شناخت ریشه ها و عوامل اصلی و اولی بحران است. این بحران چگونه بوجود آمد؟ آغاز گر این دشمنی و منازعه که بود؟  رهبران حزب و زمامداران حکومت حزبی؟ یا گروه های  سیاسی داخلی و یا دولت ها و حلقه های مداخله گر خارجی؟

حزب دمکرایتک خلق قدرت دولتی را ازمحمدداود بصورت سالم وثابت هرچنددرنتیجه ی یک کودتای خونین بدست آورد. زمانیکه رهبران حزب دمکراتیک خلق بر اریکه ی قدرت تکیه زدند، هیچ جبهه ی مخالفی بصورت عملی و بالفعل وجود نداشت. هیچگونه نا فرمانی و شورش داخلی علیه دولت آنها  بوقوع نپیوست. هیچگونه انارشی، چند دستگی و ملک الطوابفی در دولت و حتی در دورترین مناطق و محلات کشور دیده نمی شد. حاکمیت حزبی در دورترین ولسوالی ها و علاقه داریهای کشور، در نخستین روزهای تشکیل حکومت حزب دمکراتیک خلق بدون مشکل و مانعی تأمین گردید. والی ها، ولسوال ها وعلاقه دار ها ی حزبی با همان تشکیلات سابق اداری وامنیتی گذشته، کار خود را آغاز کردند. دولت حزب دمکراتیک خلق در مناسبات خارجی و بین المللی خود نیز به کدام مشکل و مانعی بر نخورد. اگر شوروی و کشور های هم پیمان و نزدیک به آن، دولت مذکور  را در فردا یا پس فردای پیروزی کودتای ثور به رسمیت شناختند، ایالات متحده ی امریکا، سایر کشورهای غربی و ممالک اسلامی نیز در برسمیت شناختن آن دولت تأخیری به خرچ ندادند. پاکستان دولت حزب دمکراتیک خلق را روز پنجم می 1978 به رسمیت شناخت. سه ماه بعد جنرال ضیاءالحق رئیس دولت آن کشور به کابل سفر کرد و با تره کی و امین  به مذاکره پرداخت. ایالات متحده ی امریکا یک روز بعد از اسلام آباد، دولت حزب  دمکراتیک خلق را برسمیت شناخت. سفیر امریکا درششم می 1978، به دیدار نورمحمد تره کی رفت. وی باتره کی مذاکرات  طولانی انجام داد و از ادامه ی روابط و همکاری با حکومت موصوف سخن گفت.  سفیر ایالات متحده این مذاکرات را بعداً در گزارش محرمانه به واشنگتن بسیار صمیمانه خواند و تره کی را شخصیت جذاب و دارای قدرت تلقینی توصیف کرد.(39)

اما حاکمان و رهبران حزب دمکراتیک خلق علی رغم این همه شرایط آماده و مساعد، حاکمیت خود را در نتیجه ی عملکرد خویش بسوی بحران مشروعیت ملی و بین المللی بردند. این بحران از دشمنی و منازعه ی آنها با تمام گروه های سیاسی و اجتماعی درداخل و سیاست متشنج و خصومت آمیز آنها با جامعه ی بین المللی در بیرون آغاز شد.

حزب دمکراتیک خلق در داخل کشور سیاست دشمنی و جنگ را با تمام گروه ها و نیروهای سیاسی و اجتماعی در پیش گرفت. برمبنای این سیاست، دشمنان حزب و حاکمیت حزبی تنها به آنچی که نیروهای راست ارتجاعی ، فیودالان و سرمایداران به عنوان دشمنان طبقاتی خوانده می شد، محدود نمی گردید. تمام نیروها و گروه های سیاسی و مذهبی کشور اعم از گروه های راست اسلامی که به اخوانیها مشهور بودند، گرووه های چپ کمونیستی متشکل از شعله ی جاوید، محفل انتظار( ستم ملی) به رهبری محمد طاهربدخشی، افغان ملت، اقشار و طبقات مختلف مردم بنام ملا و روحانی، ملاک و سرمایدار و غیره توسط حاکمان حزب دمکراتیک خلق به عنوان دشمن قلمداد شدند. حاکمان حزب دمکراتیک خلق، هیچ  مرز و معیاری را در تشخیص وشناخت دشمن بکارنمی بستند. آنها به آسانی می توانستند هرکسی را در زمره ی این همه دشمنان متعدد و گوناگون خود قلمداد کنند و متوسل به دستگیری و سرکوبی اش شوند. حزب دمکراتیک خلق به عنوان حزب چپ و معتقد به مارکسیزم – لنینیزم ، به جای ایجاد یک جبهه ی مشترک از نیروهای چپ، وارد خصومت و منازعه با آنها گردید. این تنها جناح خلق و حفیظ الله امین نبود که در حاکمیت شان به سرکوبی عناصر و گروه های چپ پرداختند. اگر جناح خلق و حفیظ الله امین طاهر بدخشی رهبر سازا و جمعی دیگر از افراد و اعضای گروه های چپی بیرون از حزب دمکراتیک خلق را به قتل رسانیدند، جناح پرچم ، ببرک کارمل و نجیب الله نیز، مجید کلکانی رهبر "ساما" (سازمان آزادیبخش مردم افغانستان) یکی از جناح های اصلی شعله ی جاوید را با تعدادی دیگر از افراد و نیروهای چپ، اعدام و سر به نیست کردند. در نخستین روز ها، هفته ها و ماه های حاکمیت حزب دمکراتیک خلق، افراد مختلفی از اقشار و گروه های گوناگون سیاسی و اجتماعی توسط عمال رژیم بدون هیچ مدرک ودلیلی دستگیر و به زندانها افگنده می شدند. این افراد شامل طیف وسیعی از مردم می شد. از روشنفکر چپ گرفته تا افراد متدین و مذهبی در مکاتب، دانشگاه ها، ادارات حکومتی و از علمای دینی تا خوانین محلی، تا جر و سرمایدار، دهقان وکارگر و جمع کثیری از نخبگان و تعلیم بافتگان وطن. دستگیر شدگان در زندانها تحقیر و شکنجه می شدند و بسیاری از آنها در کشتار گاه ها زنده زیر خاک می گردیدند.

سیاست دشمنی و منازعه ی دولت حزب دمکراتیک خلق با تمام گروه های سیاسی و اجتماعی، این دولت را در گیر مخالفت گسترده و  شورش های مسلحانه در کشور ساخت. تداوم این سیاست از سوی دلتمداران حزب مذکور به گسترش و افزایش دامنه و ابعاد مخالفت ها و قیام ها انجامید و سپس با حمایت و دخالت پاکستان و کشور های مخالف اتحاد شوروی به یک جنگ پارتیزانی گسترده و یک قیام وسیع مردمی مبدل شد.

سیاست دولت حزب دمکراتیک خلق در مناسبات خارجی با جامعه ی بین المللی نیز با تشنج و خصومت آغاز گردید. توجه و تأکید بر موضوع پشتونستان و خط دیورند، پاکستان را بسوی سوءظن و مخاصمت با دولت حزب حاکم در کابل کشانید. علی رغم آنکه ضیاءالحق رهبر حکومت نظامی  پاکستان در نهم سپتمبر 1978 به کابل آمد تا با رهبران دولت حزب دمکراتیک خلق به تفاهم برسد و از عدم مخاصمت اسلام آباد به آنها اطمینان دهد؛ اما رهبران حزب حاکم در کابل دیدگاه و سیاست خود را در این مورد تغیر ندادند. قطع روابط دپلوماتیک با کوریای جنوبی و برقراری مناسبات رسمی با کوریای شمالی در نخستین ماه حاکمیت، یکی ازگام های پرسش برانگیز و تحریک کننده ی حکومت حزب دمکراتیک خلق در برابر کشور های غربی بود.

آغاز و تداوم سیاست  مخاصمت و منازعه ی دولت حزب دمکراتیک خلق در روز ها و ماه های نخستین در سطح داخل وخارج کشور دو پیامد عمده را برای دولت حزب مذکور در قبال داشت: نخست اینکه بحران حاکمیت حزب در ابعاد داخلی و بین المللی تشدید و گسترش یافت. و ثانیاً، میزان اتکاء و وابستگی دولت حزبی در تمام عرصه ها به اتحاد شوروی بالا رفت. به هر پیمانه ی که اتکاء و وابستگی حزب دمکراتیک خلق در کرسی حاکمیت به شوروی هابیشتر می شد، به همان حد بحران حاکمیت حزب درعرصه ی داخلی وبین المللی پیچیده تر و عمیق تر می گردید.

آنچی که با زهم به عنوان یک پرسش مطرح میگردد این است که چراحزب دمکراتیک خلق حاکمیت خود را با مخاصمت گسترده در داخل  و  سیاست بد بینانه و تنش آلود با جامعه ی بین المللی در بیرون آغاز کرد؟ چرا حزب مذکور به جای دشمنی ومنازعه با گروهای چپ داخلی به تشکیل یک جبهه ی مشترک سیاسی با آنها نپرداخت؟ در حالیکه سیاست خارجی هر دولتی منطبق و متناسب با منافع و مصالح ملی کشور تدوین و تنظیم میابد، قطع روابط سیاسی با کوریای جنوبی و برقراری روابط با کوریای شمالی چه ار تباطی به منافع و مصالح ملی افغانستان داشت؟ و . . .   .

در کنار هر پاسخی که به پرسش بالا ارائه شود، یکی از پاسخ های اصلی را باید در روابط و مناسبات حزب دمکراتیک خلق و دولت این حزب با شوروی به جستجو گرفت. این روابط، صرف نظر از جنبه ی رسمی و ظاهری آن،  عملاً در تبیعییت و دنباله روی از  مسکو قرار داشت. و سیاست حاکمان حزب دمکراتیک خلق در عرصه ی داخلی و خارجی بر مبنای این روابط استوار گردیده بود.

 

             منازعه ی قدرت در جناح خلق

حفیظ الله امین وسلطه ی فزاینده درحزب وحکومت حزبی:

روند تسلط و کنترول حفیظ الله امین  به حزب دمکراتیک خلق و حاکمیت حزبی، در واقع همزمان  با تشکیل حکومت مذکور آغاز شد. او این پروسه را پس از راندن جناح پرچم و سپس خفه کردن تره کی و اخراج هواداران او از حزب و حکومت تکمیل کرد.

حفیظ الله امین پس از اخراج جناح پرچم از حاکمیت، سلطه ی خود را بر وزارت های دفاع و داخله گسترش داد. او نخست سرپرستی وزارت دفاع را شخصاً بدوش گرفت. سپس که در برابر وطنجار به عنوان مدعی این وزارت قرار گرفت، رهبری وزارت را بدوش تره کی گذاشت و خود به معاونیت او در این وزارت منصوب شد. پس از قیام هرات در حوت 1357 امین هرچند که به تقرر محمد اسلم وطنجار به حیث وزیر دفاع تن در داد اما افراد نزدیک وهوادار خودرا به پست های مهم آن وزارت گماشت. در تابستان این سال بار دیگر وطنجار را از وزارت دفاع کنار زد و با بدست آوردن معاونیت وزارت دفاع در حالیکه تره کی ظاهراً به سرپرستی وزارت گماشته شد، وزارت مذکور را دوباره در کنترول مستقیم خود قرار داد. همچنان او داکتر شاه ولی از هواداران خود در جناح خلق را به وزارت خارجه ومعاونیت  صدارت گماشت و در وزارت خانه های دیگر افراد بیشتری از طرفداران خود را وارد کرد. امین که تسلط خود را به حزب وحکومت مستحکم کرده بود، روز 13 قوس 1357 خورشیدی (3 دسمبر 1978 میلادی) به حیث فرد دوم حزب و دولت در جمعی عالی رتبه ترین هیئت حزبی  و دولتی بریاست تره کی، عازم شوروی شد. در مسکو هیچگونه هوشدار و توصیه ای به رهبرجناح خلق و امین که جناح پرچم را از قدرت کنار زده بودند، صورت نگرفت. زمامداران شوروی از رهبران جناح خلق با گرمی و صمیمیت استقبال کردند. در این سفر معاهده ی حسن همجواری میان دولت های شوروی و افغانستان به امضاء رسید؛ معاهده ی که ظاهراً مبنای توجیه و تفسیر تجاوز نظامی شوروی در سال بعدی قرار گرفت. در این معاهده از انکشاف همکاری های دوجانبه در ساحه ی نظامی غرض تقویت ظرفیت دفاعی طرفین متعهد سخن زده شده بود. البته قبل از امضای معاهده ی مذکور نیز حکومت حزب دمکراتیک خلق از کمک های هنگفت نظامی و اقتصادی شوروی بهره مند می شد. و میزان این کمک ها در روز های راندن وتصفیه ی جناح پرچم از حاکمیت توسط جناح خلق بصورت فزاینده بالا میرفت. بدون تردید استقبال زمام داران شوروی از رهبران جناح خلق و مهم تر از آن تداوم کمک های رو به افزایش نظامی و اقتصادی شوروی به دولت خلقی، حفیظ الله امین را به فکر آن واداشت تا تسلط خود را در حزب و حکومت گسترش بخشد و بدون هیچ نگرانی از نارضایتی مسکو، بسوی انحصار کامل قدرت گام بردارد. هرچند امین تا این زمان نیز کنترول خود را بر تمام ارگانها و دوایر امنیتی و نظامی دولت قایم کرده بود و عملاً در حکومت خلقی به جای تره کی، فرمانروایی میکرد. آنگونه که او به ماجرای گروگانگیری "آدلف دبس" سفیر ایالات متحده ی امریکا در چهاردهم فبروری 1979در کابل، با تصمیم و فرمان خود پایان داد.  امین در این حادثه، نیروی نظامی وامنیتی را وارد عملیات ساخت که در نتیجه ی آن سفیر امریکا با گرونگیران به قتل رسیدند.

 حفیظ الله امین در روز های پایانی نخستین سال حاکمیت حزب دمکراتیک خلق، ریاست حکومت را بنام لومری وزیر (نخست وزیر با صدراعظم) بدست آورد. او از سوی تره کی مؤظف به تشکیل کابینه شد. امین کابینه ی خود را که بیشتر از طرفداران و هواداران خودش در جناح خلق بودند روز یازدهم حمل 1358 خورشیدی (27 مارچ 1979)به تره کی معرفی کرد. او به عنوان لومری وزیر، همچنان وزارت خارجه را بدست گرفت و سایر وزیران او عبارت بودند از:

داکتر شاه ولی معاون لومری وزیر و وزیر صحت عامه، صالح محمد زیری وزیر زراعت واصلاحات ارضی، دستگیر پنجشیری وزیر فواید عامه، عبدالکریم میثاق وزیر مالیه، محمود سوما وزیر تحصیلات عالی، جگرن اسلم وطنجار وزیر دفاع، عبدالرشید جلیلی وزیر تعلیم وتربیه، عبدالحکیم شرعی جوزجانی وزیر عدلیه ولوی سارنوال، منصور هاشمی وزیر آب وبرق، انجنیر صادق عالمیار وزیر پلان سازی، خیال محمد کتوازی وزیر اطلاعات وکلتور، سید محمد گلاب زوی وزیر مخابرات، شیرجان مزدوریار وزیر داخله، انجنیر محمد اسماعیل دانش وزیر معادن و صنایع، عبدالقدوس غوربندی وزیر تجارت، حسن بارق شفیعی وزیر ترانسپورت و صاحب جان صحرایی وزیر سرحدات. در میان وزیران معرفی شده از سوی امین تنها بارق شفیعی عضو جناح پرچم بود که با تبلیغات منفی خود علیه ببرک کارمل رهبر پرچم و مدیحه سرایی برای رهبران جناح خلق مورد اعتماد و الطاف امین قرار گرفت.

امین که پس از احراز مقام صدارت بصورت علنی و رسمی ریاست حکومت خلقی را بدست گرفته بود در صدد تصاحب رهبری حزب و دولت خلقی شد. قرار داشتن نورمحمد تره کی هرچند یصورت نمایشی و سمبولیک در رهبری حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی دیگر برای حفبظ الله امین خوش آیند و قابل تحمل به نظر نمی خورد. از این رو او برای منازعه بر سر قدرت با تره کی آماده شد؛ وزمینه های پیروزی خود را در این منازعه مساعد می پنداشت. چون: او (امین) خود را قهرمان و قوماندان  انقلاب کبیر ثور (کودتای ثور) و مستحق زعامت در حزب و دولت میدانست. جناح پرچم را به آسانی از حاکمیت رانده بود و ارتش دولت حزبی را از حضور و نقش پرچمی ها تصفیه کرده بود. کمک های بلا وقفه و روبه تزایید نظامی و اقتصادی شوروی را به حیث بزرگترین و یگانه حامی قدرتمند خارجی حزب و دولت حزبی در دسترس داشت.

  

امین وتره کی؛رفاقت پرستشگرانه و خصومت مفتضحانه:

شکل گیری منازعه ی قدرت میان امین و تره کی  یک افتضاح باور نکردنی و شگفت انگیز بود. کشمکش امین و تره کی برسرقدرت نه از سوءظن بلکه ظاهراً از صمیمیت متقابل، به ویژه از احترام و رفاقت متعبدانه ی امین در برابر تره کی آغاز شد.

حفیظ الله امین در داخل حزب دمکراتیک خلق چه قبل از حاکمیت حزب و چه در جریان حاکمیت با حمایت تره کی مدارج بالای حزب و حکومت حزبی را طی کرد. او در نخستین کنگره ی تأسیس حزب دمکراتیک خلق ( 11 جدی1343 برابر با 1 جنوری 1965) مشارکت و عضویت نداشت، امابه زودی باپیشنهاد و پشتیبانی تره کی به عضویت کمیته ی مرکزی حزب مذکور درآمد. امین در داخل کمیته ی مرکزی حزب یک شخصیت پرخاشگر، قومگرا، مرموز و تند رو محسوب می شد. او همیشه با ببرک کارمل و طرفداران او در حزب روابط غیر دوستانه و متنشج داشت. سلطانعلی کشمتند در مورد نخستین روزهای عضویت امین به کمیته ی مرکزی می گوید:« در درون حزب با مواصلت پر سروصدای حفیظ الله امین از ایالات متحده ی امریکا، تفاوت نظر ها و اختلافات شکل نوینی به خود گرفت و بیشتر آگنده با شک و تردید گردید. شگفت انگیز بود که رهبر حزب با تمام وسایل و امکانات تلاش میورزید تا برای نامبرده، گذشته وشخصیت کذایی درست گردد و وی یک انقلابی پر شور شناخته شود. ولی نخستین انتباهات ازدیدار باامین برای شمار زیادی از اعضای رهبری حزب و بخصوص برای کارمل و همکارانش، تعجب برانگیز مینمود.» (40) 

صرف نظر از اینکه در اختلافات و کشمکش های امین با کارمل و طرفدارن یا همکاران وی چه کسی با معیار ها و ضوابط حزبی حق به جانب بود، تر ه کی به عنوان رهبر حزب جانب امین را میگرفت. حمایت و جانبداری نورمحمد تره کی از امین بعداً در دوران انشعاب حزب دمکراتیک خلق نیز ادامه یافت. به نظر میرسد که امین پیش از کودتای ثور1357 در داخل جناح خلق نیز به مخالفت های گسترده رو برو بود. این مخالفت ها هیچگاه به تضعیف موقعیت امین در داخل جناح خلق که از حمایت تره کی برخوردار بود، نیانجامید. میرصاحب کاروال عضو دفتر سیاسی حزب دمکراتیک خلق در دوران رهبری و حاکمیت نجیب الله ، از مخالفت با امین در داخل جناح خلق سخن میگوید:« قبل از قیام مسلحانه ی ثور روحیه ی قویاً ضدحفیظ الله امین در میان کادر های حزبی و هم در سطح رهبری حزب وجود داشت ولی امین بسیار ماهرانه و هوشیارانه از نورمحمد تره کی به حیث مدافع و سرپوش استفاده ی اعظمی نمودکه نه تنها برخی زیادی از کادر های ملکی، نظامی حزب بلکه اعضای رهبری حزب نیز قربانی این روابط شدند. امین اولاً عمده ترین حریفان خود را مانندطاهر بدخشی، داکتر زرغون، ظاهر افق و غیره را نه تنها از حزب تصفیه و اخراج نمود بلکه در زمان زمامداری خود آنها را زندانی، تهدید، شکنجه و بالآخره به وحشیانه  ترین وجه آنها را  اعدام  مینماید. »(41)

دستگیر پنجشیری از مؤسسین حزب دمکراتیک خلق در جناح خلق نیز، به حمایت تره- کی از امین در برابر هرگونه مخالفت درون حزبی اشاره می کند. او می نویسد:« نقشه ی ترور علی احمد خرم (وزیر پلان در جمهوریت محمد داود) تا جائیکه تحقیقات کمیسیون مرکزی حزبی در ولایت کندز آشکار ساخت توسط حفیظ الله امین طرح گردیده بود. هنگامیکه حزب دمکراتیک خلق افغانستان این توطئه ی تحریک آمیز حفیظ الله امین را توسط کمیسیون کنترول حزبی کشف کرد، بیدرنگ موضوع اخراج امین از کمیته ی مرکزی و در درجه ی اول سلب مسئولیت و سبکدوشی او از رهبری سازمان مخفی نظامی مطرح بحث قرار گرفت. طرح مصوبه ی سبکدوشی امین از رهبری سازمان مخفی نظامی و اخراج ازکمیته ی مرکزی حتی در یکی از جلسه های دفتر سیاسی توسط کریم میثاق نوشته شد. اما  تره کی و کارمل مانع صدور مصوبه گردیدند. نورمحمد تره کی مصوبه ی اخراج امین را به این علت به تعویق انداخت ، تا طی یکماه افسران بلند پایه ی اردو  و عناصر رهبری کننده ی سازمان نظامی را از تحت نفوذ امین برون بکشد. این دلیل و منطق به هیچوجه نزد اکثریت قریب به اتفاق بیروی سیاسی قانع کننده نبود. »(42)

پس از کودتای ثور و تشکیل دولت حزب دمکراتیک خلق، حمایت تره کی از حفیظ الله امین بیشتر از گذشته افزایش یافت. در طول اولین سال حاکمیت حزب مذکور، نه تنها امین در چتر حمایت تره کی به موقعیت های بلند حزبی و دولتی رسید، بلکه تره کی عملاً درخدمت تمایلات و برنامه های امین قرار گرفت. او تمام خواست های امین را در داخل حزب و دولت تأیید می نمود، به پیشنهادات او در جابجایی و تعین افراد در پست های حکومتی امضاء میکرد و طرح های او را در سیاست داخلی و خارجی دولت خلقی مورد پذیرش و عمل قرار میداد.  ظاهراً نفوذ نامحدود حفیظ الله امین بروی تره کی از انقباد و کرنش او ناشی می شد. امین به حد پرستش، تره کی را  مورد احترام قرار میداد. القابی را که حفیظ الله امین در سخنرانی ها و اظهارات خود برای تره کی بیان میکرد خیلی بیشتر از یک گزافه سرایی و مبالغه گویی بود.  او تره کی را نابغه ی شرق، رهبر کبیر، معلم توانا، استاد بزرگ و . . .   می خواند و رابطه ی تره کی را با حزب دمکراتیک خلق به عنوان رهبر حزب، رابطه ی جسم و روح می نامید. امین خود را شاگرد وفادار تره کی می گفت و گاهی دست او را در محافل رسمی می بوسید. باری او را با لنین رهبر انقلاب اکتوبر 1917 روسیه مقایسه نموده گفت:« آن یک (لنین) رهبر کبیر پرولتاریای جهان و این دیگری (تره کی) رهبر کبیر خلق زحمتکش افغانستان است. هردو رهبر کبیر دو انقلاب کارگری را رهبری کردند و در تاریخ بشریت از آغاز خود انقلاب پرولتاری بودند و قدرت سیاسی را از آغاز پیروزی خود به طبقه ی کارگر انتقال دادند. اگر حرف از انقلاب کبیر ثور میزنیم، پس حرف از رهبر کبیر نورمحمد تره کی است. اگر حرف ار انقلاب اکتوبر میزنیم، حرف از لنین کبیر است. »(43)

حتی امین یک روز پس از بازگشت تره کی از هاوانا در محضر سفیر و هیئات شوروی که میان آنها میانجگری میکردند گفت:« اگر بمیرم با نام تره کی که در لبانم خواهد بود، خواهم مردواگرتره کی قبل از من بمیردمن تمام پلانهایش را به سرمی رسانم.»(44)

تره کی نیز به امین اعتماد و اطمینان کامل داشت و او را از شاگردان صادق و وفادار خود تلقی میکرد. باری در بیانیه ی رادیو تلویزیونی خود گفت:« زه حق به جانبه وم چه امین ته می وفادار شاگرد ویل او هغی ته می سل نمری ورکولی. ( من حق به جانب بودم که امین راشاگرد وفادارخودم گفتم وبرایش (دراین شاگردی) صدنمره دادم.)»(45)

حتی در ایامی که وجود اختلاف میان تره کی و امین شایع گردید، نورمحمد تره کی هرگونه اختلاف با امین را تکذیب کرد و پیوند خود را با امین چون گوشت و ناخن، جدا ناپذیر خواند. بنا براین نورمحمد تره کی در روزهای پایانی حکومت خویش نمی توانست باور کند که حفیظ الله امین نقشه ی قتل او را چیده است. سید محمد گلابزوی از وزیران خلقی هوادار تره کی با اسد الله سروری رئیس "اگسا"، وقتی به تره کی در سنبله ی 1358میگویند که امین اورا به قتل میرساند، تره کی باتأثر و لحن تردید آمیز میگوید:« من تمام عمر اورا بزرگ کرده ام و او را از دشواریهای زندگی حفظ نموده ام.  ببینید دستانم آبله نموده است، ولی شاید شما واقعیت را میگوئید. »(46)

از پاسخی تأثرانگیز وناباوارنه ی تره کی به هواداران خود بر می آید که وی توطئه ی امین را تا سرحد قتل خویش نمی پذیرفت. زیرا تره کی از یکطرف خود را در کرسی حاکمیت مدیون امین میدانست که با قومانده ی او کودتای ثور به پیروزی رسید و در فرجام این پیروزی به جای سردار داود زمام دار افغانستان شد، از جانب دیگر او به همه خواست ها و طرح های امین در داخل حزب و دولت حزبی مهر تایید گذاشته بود و به قول خودش امین را در تمام عمر چنان بزرگ نمودکه دستناش آبله کرد. تره کی شاهد دست بوسی ها و کرنش های بی پایان امین در برابر خود بود. هنوز واژه های توصیف وتقدیس شاگرد وفادارش در مورد استاد بگوشش میرسید و هنوز تجلیل پرشکوه سالگرد تولدش را توسط شاگرد به خاطر داشت. اما حفیظ الله امین در مورد تره کی چگونه می اندیشید؟

 

امین و ریشه های خصومت با تره کی:

«بوریس یوناماریف رئیس روابط بین المللی حزب کمونیست شوروی، ضمن ملاقات با حفیظ الله امین در وزارت خارجه، از وی در باره ی کتاب های داخل رفه ی وی که همه آثار استالین بودند، پرسید. امین پاسخ داد که ستالین برای وی الگو است. زمانیکه یوناماریف به وی توصیه کرد تا بهتر است، آثار لنین را مطالعه کند، امین گفت: ترجیح میدهد تا آثار ستالین را بخواند.»(47 )

چه اندیشه وعملکرداستالین برای حفیظ الله امین الگو بود؟ در حالیکه استالین، شوروی، یک امپراطوری پهناور را در جنگ علیه فاشیزم نازی به پیروزی رساند و آن  امپراطوری را پس از جنگ به یک ابر قدرت جهانی مبدل ساخت. اما امین یکجا با تره کی در دوره ی یک سال و نیم حاکمیت شان، افغانستان را بسوی ویرانی، فقر، جنگ و بی ثباتی بردند. به نظر میرسدکه حفیظ الله امین تنها ازشیوه های سرکوب وتصفیه ی استالینی به خصوص از تصفیه های درون حزبی او الگو برداری کرد: « استالین شخصاً در قصر کرملین مکالمات تیلفونی برجسته ترین افراد حزبی ودولتی شوروی را کنترول میکرد. علاوه بر آن برای کنترول آنها عمال وجاسوس میگماشت. با این شیوه افراد وعناصر مقتدر رقیب و مخالف نظریات خود را و حتی آنانی را رقیب ومخالف تصور میکرد سر به نیست مینمود. این کار راتوسط یاران و رفیقان نزدیک خودانجام میداد؛ بعداً نوبت به آن رفقا ویاران میرسید و آنها را توسط رفقا و یاران جدید از صحنه میراند ونابود میکرد. استالین با این روش در آغاز حاکمیتش، "زینووف"و"کامنف" اعضای دفترسیاسی رادرمخالفت ودشمنی با "تروتسکی" قرار داد که از نفوذ وقدرت او نگرانی داشت. وقتی تروتسکی را توسط آنها از صحنه ی قدرت بیرون وتبعید کرد، سپس اورا درمکسیکو توسط مامورین "چکا" (سازمان استخبارات شوروی که بعداًبه کی. جی.بی تغیرنام یافت)به قتل رسانید. سپس"زینووف"و "کامنف" را توسط "بوخارین" از رهبران قدیمی ومتنفذحزب کمونیست کنار زد. "زینووف" که از رفیقان نزدیک و وفادار استالین محسوب می شد پس ار بی اعتمادی استالین در برابر خود روزی به او گفت: آیا رفیق استالین معنی وفا وحق شناسی را میداند؟ استالین با لحن تندوخشونت بار پاسخ داد: بلی! خوب میدانم. . .  این یک نوع مریضی است که معمولاً سگها به آن مبتلا میشوند. استالین آنها را در 1936 اعدام کرد و سپس "بوخارین" در 1938 موردبی مهری و خصومت استالین قرار گرفت وتیرباران شد. یکی از رفیقان وفادار استالین در دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی "پیاتاکوف" بودکه طی مقاله ای در روزنامه ی "پرودا" استالین را داهی کبیر ورهبر بزرگ خواند. او نیزمشمول تصفیه های خونین استالین قرار گرفت و تیرباران گردید. . .  » (48 )

امین نیز مانند استالین در منازعه ی درون حزبی بر سر قدرت، نخست جناح پرچم را با تایید وحمایت تره کی از حاکمیت کنار زد و سپس تره کی و طرفداران او را در داخل حزب وحاکمیت حزبی بوسیله ی هواداران خود تصفیه و سرکوب کرد. تفاوت میان استالین و امین درسرکوبی های درون حزبی این بودکه استالین این تصفیه ها را در کرسی زعامت و رهبری حزب و دولت برای بقا و استحکام قدرت خود انجام داد، ولی امین از این روش در رسیدن به کرسی رهبری حزب و دولت استفاده کرد. استالین درمسندرهبری به حیث داهی کبیر و رهبر بزرگ در واقع زیردستان و شاگردان خودرا سربه نیست نمود؛ اما امین درکرسی شاگردی با تظاهر و توطئه، رهبر نابغه! و استادبزرگ خویش را گردن زد.

 اما آنچی که به عنوان نکته ی مهم در شکل گیری خصومت میان تره کی و امین قابل بحث و بر رسی میباشد، ریشه های این منازعه و به ویژه انگیزه های امین در این خصومت است. اگر مخالفت امین با جناح پرچم و رهبر آن ببرک کارمل در داخل حکومت حزب دمکراتیک خلق از اهداف و تصامیم برنامه ریزی شده ی او  شمرده شود، آیا وی چنین فکری را در مورد نور محمد تره کی رهبر جناح خلق نیز از قبل در سر می پرورانید؟

از تحلیل ها و اظهارنظر جناح ها و فراکسیونهای حزب دمکراتیک خلق در این مورد، پاسخ روشن و واحدی دستیاب نمیشود. بسیاری ازدیدگاه هاو بحث های اعضای حزب مذکور، آمیخته با خصومت و کینه ی درونی جناح ها و شاخه های حزب در مورد رهبران شان است. صرف نظر از اینکه آیا حفبظ الله امین حتی پبش ازکودتای ثور، هوس رسیدن به رهبری حزب و سپس تصاحب زعامت دولت حزبی را در سر داشت یا نه، سیاست دوگانه ی شوروی در اختلاف و منازعه ی دوجناح خلق و پرچم بر سرقدرت، او را در دسترسی به زعامت، بیشتر از همه وسوسه و تشویق کرد. هرچند که دراین مورد، جناح پرچم با توجه به نقش بعدی شوروی در قتل امین و سرنگونی حکومت او با سکوت میگذرند و هواداران خلقی امین، سیاست وعملکرد وی را در منازعه ی داخلی، ناشی از آزادمنشی و بی اعتنایی او در برابر روس ها تلقی می کنند. رویهمرفته اگر شوروی ها در شروع بحران درونی حاکمیت حزب دمکراتیک خلق سیاست دوگانه در پیش نمیگرفتند و سپس با ادامه ی این سیاست، دست امین را در سرکوبی و تصفیه های درون حزبی باز نمیگذاشتند شاید منازعه ی قدرت در داخل حزب دمکراتیک خلق، سیر و پیامدی آنچنانی نمیداشت. حتی  شوروی ها در آخرین روز های تشدید جنگ قدرت میان تره کی و امین به  این سیاست دوگانه  ادامه دادند. وقتی نورمحمد تره کی در اول سپتمبر 1979 از  هاوانا به مسکو برگشت و توصیه ی رهبر شوروی را در کرملین مبنی برکنار زدن حفیظ الله امین و آشتی با کارمل و جناح پرچم شنید، امین درکابل از طریق شورویها در جریان این مذاکره ی خصوصی تره کی و برژنف قرار گرفت. عزیز اکبری فرد دوم در اداره ی استخبارات دولت حزب دمکراتیک خلق (اگسا) از همراهان تره کی در این سفر میگوید:« البته سیدداود ترون (رئیس دفترتره کی و یکی از هواداران امین که در این سفر عضو هیئت بود) هم با مقامات شوروی و کمیته ی امنیت دولتی یا کی.جی .بی روابطی داشت و ترون هم ، یکساعت تا یک و نیم ساعت غیبت داشت. من فکر میکنم که شوروی ها به ترون هم بعضی مسایل را انتقال داده بودند و ترون هم این مسایل را قبل از برگشت تره کی به کابل به امین اطلاع داده بود. یعنی امین در جریان قرار گرفته بود.»(49 )

با توجه به آنچی که عزیز اکبری میگوید این پرسش بمیان میآید که شوروی ها از این سیاست دوگانه چه اهدافی را در سر می پرورانیدند؟   

نظیف الله نهضت از والی های خلقی هوادار امین، اختلاف و خصومت میان تره کی و امین را نتیجه ی کار استخباراتی شوروی هامیداند. اومیگوید:«شورویها بابکار انداختن جواسیس داخلی خود که اسدالله سروری رئیس اگسا در رأس و سه عضو کابینه در حکومت در آن سهم فعال داشتند، اختلاف را بین امین و تره کی تشدید نمودند که بالآخره با عث برخورد خونین درون حزبی گردیده ویعد از تضعیف، حکومت شوروی افغانستان را اشغال ورهبری حزبی و دولتی را اعدام وزندانی نمودند. »(50)

اگر شوروی ها از طریق جواسیس خود با ایجاد و تشدید دشمنی میان تره کی وامین، برای اشغال افغانستان زمینه سازی کردند، آیا امریکایی ها هم در کشانیدن پای شوروی به افغانستان  از طریق حواسیس خود در داخل دولت حزب دمکراتیک خلق نقش داشتند؟ با توجه به ادعای والی شاخه ی امین در جناح خلق و اظهارات بعدی هواداران تره کی و ادعای جناح پرچم که حفیظ الله امین را جاسوس امریکا و نماینده ی سی. آی. ای خواندند این پرسش بمیان می آید که آیا کی .جی. بی و سی. آی. ای هردو یک هدف واحد یعنی اشغال افغانستان توسط قوای شوروی را در دسترسی به منافع مورد نظر خود تعقیب میکردند؟ بگونه ای که این اشغال از سوی شورویها ضرورت و تضمینی برای ثبات امپراتوری به خصوص در قلمرو های جنوبی آن تلقی میگردید وبرای امریکایی ها کشاندن پای شوروی به باتلاق افغانستان غرض انتقام از شکست ویتنام محسوب می شد. هرگاه به این ادعا ها در منازعه ی جناح خلق و پرچم و به ویژه در کشمکش میان تره کی و امین توجه شود، میتوان بخشی از انگیزه های این منازعه را در روابط آنها با هردو سازمان استخباراتی شوروی و امریکا ریشه یابی کرد. در حالیکه هیچگونه شواهد معتبری از روابط امین با سی. آی. ای تا کنون ارائه نشده است، ولی نزدیکی و اعتماد او با شوروی ها تا آخرین لحظات عمرش ادامه یافت.

یکی از دوستان و هواداران امین در خارج از حلقه ی حزب دمکراتیک خلق که دوستی خود را با امین "دوستی ساده و با اعتمادمتقابل" تعریف میکند مدعی است که امین مبارزه ی خود را با تره کی در ماه های نخست حاکمیت حزب دمکراتیک خلق آغاز کرده بود. او بعد از ملاقات با امین در سرطان 1357، در وزارت خارجه که امین اورا از ملاقات با تره کی ممانعت می کند، میگوید که ازهمان لحظه احساس کردم که حفیظ الله امین در دو جهت مبارزه را در پیش گرفته است. یکی محتطانه در برابر تره کی و یارانش و درجهت دیگر بطور واضح و آشکار در برابر پرچمی ها. این دوست هوادار امین در یک ملاقات دیگر میگوید که امین باصراحت بیشتر ازمبارزه ی خود سخن گفت و:« من ازاین گفتار امین به خوبی درک نمودم که مبارزه ی خونین بین حفیظ الله امین و طرفدارانش دریک صف بادشمنانش تره کی، کارمل و روس ها در صف دیگر در خفی در جریان است.» ( 51)

هرچند این دوستِ "ساده و با اعتماد متقابل" امین توضیح نمی کند که امین چگونه از یکطرف با روس ها در مبارزه بود و از سوی دیگر وابستگی و اعتماد او به آنها تا آنجایی رسید که نیروهای شوروی را برای حفاظت خود و حکومتش دعوت کرد؟ صرف نظر از این ابهام و تناقض گویی، نکته ی مهم در اظهارات دوست و هوادار امین این است که حفیظ الله امین از همان آغاز در صدد تصاحب قدرت از تره کی بود. او در رسیدن به کرسی زعامت در حزب و دولت حزبی، از تره کی استفاده ی ابزاری کرد. نخست جناح پرچم را در داخل حزب و حکومت با تایید وحمایت تره کی کنار زد و سپس منازعه ی قدرت را با تره کی و طرفدارانش تا راندن و سرکوبی تره کی گسترش داد. راهکار امین در منازعه ی قدرت با تره کی از نیرنگ و ریاکاری آغاز شد. او از نا فهمی و ساده لوحی تره کی بهره برداری نمود و او را با دادن القاب دروغین و غیر واقعی در حوزه ی تأثیر و نفوذ خود قرار داد. تره کی تا پایان نخستین سال حاکمیت  حزب دمکراتیک خلق به یک فرد منزوی و معتاد به مشروبات الکلی در داخل حزب و دولت مبدل شده بود و آنچی را که امین برایش تلقین می نمود، میگفت وعمل میکرد. درمحفل تجلیل از شصتمین سالگرد تولد تره کی درتابستان 1357، نکته ی جالب و شگفت انگیزی را در فلم مستند این محفل از کنترول و نفوذ امین بر تره کی میتوان مشاهده کرد. کریم میثاق وزیر مالیه به تره کی گفت:« چوکی شما در این جا نبود که نشسته اید. پروگرام این بود که شما در آنجا بنشینید و محفل با سرود و موسیقی آغاز شود.»  تره کی در پاسخ میثاق اشاره به امین کرده گفت: «به من او گفت که این جا بنشین و من دیگر نمی فهمم که چه گپ است. »(52)

 

 اوجگیری خصومت:

منازعه میان تره کی و امین پس از کنفرانس هاوانا و دیدار محرمانه ی تره کی با رهبر شوروی به اوج رسید. تره کی بروز یازدهم سپتمبر 1979 ( 20 سنبله ی 1358 خورشیدی) از کیوبا به مسکو آمد. در مسکو به او گفته شد تا با کنار زدن امین زمینه را برای مشارکت مجدد جناح پرچم در قدرت مساعد کند. رهبران شوروی زمانی به این تصمیم و نتیجه رسیدند که بقای حاکمیت حزب دمکراتیک خلق را با افزایش منازعه ی درونی حزب و وگسترش شورش های بیرونی درمعرض خطردیدند. تره کی به توصیه ی مسکو متقاعد شد. او پس از دیدار و گفتگو با برژنف، تصمیم خود را در مورد برکناری امین از قدرت حتی قبل از رسیدن بکابل پنهان نکرد. او در فردای آن روز به جمعی از محصلین اعضای حزب دمکراتیک خلق در شوروی، از موجودیت دانۀ سرطان در حزب و علاج  آن سخن زد. اشاره ی تره کی وضاحت داشت. همه فهمیدند که منظور او از دانه ی سرطان در حزب، حفیظ الله امین است. سخن آشکار تره کی در مورد امین به عنوان دانه ی سرطان قبل از رسیدن بکابل و دستگیری یابرکناری نامبرده، از یکسو حاکی از ساده لوحی وکم فهمی وی در سیاست بود و از سوی دیگر به اطمینان او از توانایی مسکو در انجام این پروگرام بر میگشت. اعلان این تغیر از سوی مسکو، جای هیچگونه تردیدی را در پیروزی و انجام آن برای تره کی باقی نمیگذاشت. از این رو او بدون هیچ پنهان کاری از آنچی که باید در درون حزب و حاکمیت حزبی انجام میداد، سخن گفت.

امادرکابل،حفیظ الله امین از یکسو پیوسته درجریان مذاکرات تره کی و زمام داران شوروی قرار میگرفت و از جانب دیگر فعالیت و حرکت های طرفداران تره کی را  به دقت زیر نظر داشت. او با جابجایی نیروهای طرفدار خود در فرودگاه کابل و جاده ی فرودگاه  وانتقال هزاران نفر از مکاتب و ادارات دولتی بدوطرف این جاده، از تره کی به گرمی استقبال کرد. او با این تظاهر در پذیرایی، هم قصد اغفال تره کی را داشت و هم  قدرت و توان خود را در داخل حزب و حاکمیت حزبی در معرض دید تره کی قرار میداد تا اورا از انجام هر اقدامی بر ضد خودش بترساند. تره کی با امین و بسیاری از وزیران دولت از فرودگاه به خانه ی خلق (قصر ریاست جمهوری) رفت و به آنها از سفر خود به کیوبا گزارش داد. دراین اجلاس، سه تن از وزرای طرفدار تره کی ( گلابزوی، وطنجار و مزدوریار ) شرکت نداشتند.  امین در پایان جلسه ی کابینه با تره کی به گفتگو پرداخت و رئیس اگسا را با سه تن از وزیران نامبرده متهم به انجام توطئه علیه خود کرد:« او از تره کی قاطعانه خواست تا آنها را از پست های شان سبکدوش کند. اما تره کی امین را مورد اعتراض قرار داد و گفت که بخاطر حفظ وحدت حزب، خودش (امین) سفارتی را در خارج کشور بپذیرد. حفیظ الله امین از پیشنهاد تره کی خشمگین شد و با عصبانیت برایش گفت کسیکه کنار رود خودت هستی. »(53)

امین که سلطه ی خود را به بسیاری از نهاد های نظامی و امنیتی قایم کرده بود و برای مقابله با تره کی وهوادارانش آمادگی داشت، روزبعد ازطریق تیلفون به تره کی اولتیماتوم صادر کرد تا فرمان برکناری رئیس اگسا و سه وزیر نامبرده را صادر کند. تره کی هنوز هم بسوی امین با نگاه فرزندی و اعتماد می دید. او به یک هیئات شوروی که مصروف دیدار از کابل بود و به ژنرال گوریلف مشاور ارشد نظامی، ژنرال ایوانف نماینده ی کی.جی. بی در کابل و پوزانف سفیر شوروی گفت: «رفیق سفیرنا راحت نباشید او (امین) فرزندمن است، من به او اعتماددارم، بین ماوحدت خواهدبود.»(54)

تره کی زمانی از اعتماد به امین سخن زد که سفیر شوروی، رفتار امین را غیر عادی تلقی کرد. به مامورین شوروی از دفتر سیاسی حزب کمونیست در مسکو وظیفه داده شده بود تا با تره کی و امین مذاکره کنند. این هیئات که در دیدار نخست خود با تره کی بروز دوازدهم سپتمبر مؤفق نشدند تا امین را با او بر سر میز مذاکره بنشانند،روز بعد در چهاردهم سپتمبر دوباره نزد تره کی رفتند. این در حالی بود که روزقبل در سیزدهم سپتمبر، برکناری رئیس اگسا و سه تن از وزرای طرفدار تره کی از رادیو تلویزیون اعلان گردید. امین با تقاضای تیلفونی تره کی و درخواست سفیر و هیئات شوروی در این روز(14 سپتمبر1979مطابق 23 سنبله ی 1358) به قصر ریاست جمهوری یا خانه ی خلق آمد. وقتی امین بدنبال محافظانش پله های زینه را در رسیدن به دفتر تره کی می پیمود، تفنگ های بادیگاردان هر دو طرف آتش گشودند. نخستین شلیک از بادیگاردان تره کی بود. سیدداود ترون قوماندان بادیگاردان تره کی که از هواخواهان امین بود دراین تیر اندازی کشته شد. یکی از محافظان امین زخم برداشت. امین بلافاصله فرار کرد و با بقیه محافظانش از قصر خارج شد. نکته ی مهم در این حادثه، دریافت پاسخ به این پرسش است که آیا تره کی ازقبل در جریان تیر اندازی بجان امین قرارداشت؟ آیا او به بادیگاردانش فرمان داده بود تا امین را به قتل برسانند؟

 "سفرانچوک"مشاور شوروی در وزارت خارجه ی جمهوری دمکراتیک افغانستان به نقل از یک مقام کی. جی.بی از این احتمال سخن میگوید که شاید اندروپف رئیس کی. جی. بی به تره کی گفته بود تا امین را بکشد. (55)

 اما بررسی و مطالعه ی دقیق در این مورد نشان میدهد که نه تره کی قصد کشتن امین را داشت و نه شورویها چنین در خواستی از او بعمل آورده بودند.

به نظر میرسد که شلیک مرمی بسوی امین در داخل قصر ریاست جمهوری، نه قومانده و فرمان تره کی بلکه کار طرفداران خلقی تره کی بود. برنامه ی قتل امین از سوی اسد الله سروری رئیس اگسا، گلابزوی و وطنجار از وزیران خلقی هوادار تره کی طرح ریزی شده بود. به نوشته ی ژنرال "گاورلوف" وقتی سید محمد گلابزوی و اسد الله سروری طرح خود را به تره کی در مورد برکناری و یا نابودی امین پیشکش کردند، تره کی به آنهاگفت:« رفقاء گوش کنید!بخاطر نجات زندگی خودحتی مگس را نخواهم کشت. بگذار که تقدیر و سرنوشت مرا حزب و مردم تعین کنند.»(56) 

در مسکو نیز برای تره کی نه از قتل امین بلکه در مورد دورکردن او از قدرت سخن زده شده بود. به نوشته ی راجا انور محقق و نویسنده ی هندی:« طبق پلان اتحاد شوروی، قرار بود که در وهله ی اول تره کی بحیث رئیس جمهور باقی بماند، کارمل به حیث صدراعظم و معاون منشی عمومی حزب دمکراتیک خلق تعین گردد. امین بحیث سفیر به خارج فرستاده شود و نیمی از پست های کابینه به اشخاص غیر کمونیست داده شود. برژنف این سناریو را در مسکو با تره کی زمانی مطرح کرد که وی بتاریخ یازدهم سپتمبر در راه برگشت ا زکنفرانس ممالک غیر منسلک منعقده ی هاوانا در مسکو توقف کرد. چنین فکر میشود که تره کی به خاطری با پلان شوروی موافقه کرد که بنظر وی مسکو میتوانست امین را به قبول پلان مذکور وا دارد. وی پذیرفت که نقش خود را ابفا نماید. اما "باند چهارنفری"( اسد الله سروری رئیس اگسا، محمد اسلم وطنجار، سید محمد گلابزوی و شیرجان مزدوریار ،وزیران طرفدار تره کی) از خود آجندای علیحده ای داشتند. بدین معنی که باند مذکور معتقد بود که امین بصورت صلح آمیز از قدرت دست نخواهد کشید. اسدالله سروی پلان قتل امین را طرح کرد. طبق این پلان امین باید زمانی به قتل میرسید که جهت استقبال تره کی که از هاوانا برمیگشت، بمیدان هوایی میرفت. این پلان وقتی بناکامی انجامید که برادرزاده ی سروری (محمد عزیز اکبری) که جاسوس کی. جی. بی بود مشاورین شوروی را درجریان گذاشت. » (57 )

تیراندازی بروی امین در خانه ی خلق، منازعه و خصومت میان تره کی و امین را به نقطه ی غیر قابل برگشت برد. امین به سرعت از قصر خارج شد و رابطه ی تره کی را با مراکز نظامی و امنیتی دولت قطع کرد. دفتر کار و محل اقامت تره کی توسط جانداد قوماندان گارد ریاست جمهوری محاصره گردید. تره کی به آسانی در داخل قصر تحت نظر نیروهای وفادار به امین قرار گرفت.

  

قتل تره کی :

درحالیکه هیچگونه دلایل و شواهدی وجود ندارد که تره کی حتی پس از توصیه ی شوروی ها کمر به قتل امین بسته باشد، اما امین هیچگونه ملاحظه ای را در نابود کردن و کشتن تره کی مدنظر قرار نداد. تره کی در آخرین لحظاتیکه چنگال مامورین امین آماده ی خفه کردن او می شد، کارت حزبی و ساعت دست خود را به قاتلانش داد تا آنرا به امین بسپارند. ارسال کارت حزب و ساعت دستی به جای هرگونه حرف و پیام دیگری حاکی از ناباوری او به توطئه و خیانت امین دربرابر خودش بود. تره کی هنوز درتوهم دوستی و وفاداری امین به سر میبرد؛ اما حفیظ الله امین پس از قبضه ی قدرت، او را "عنصرمنافی تکامل انقلاب" خواند. امین پس از دستگیری تره کی در نخستین بیانیه ی رادیو تلویزیونی خود گفت:« خلق دلیر و نجیب افغانستان افتخار دارند که با پیروزی انقلاب کبیر ثور دارای چنین جشن ها اند که در آن یکی پی دیگری کار های معجزه آسا میکنند و به پیش میروند. خلق زحمتکش ما با خنثی ساختن هر توطئه امپریالیزم و سرکوب نمودن هر تجاوز دشمنان انقلاب و از بین بردن هر عنصر منافی تکامل مطلوب انقلاب به پیش میروند. تمام عناصر وسازمانهای خود خواه وبدنام که زحمتکشان ما را به تشویش انداخته بودند، نابود شدند. » ( 58 )

تره کی پس از دستگیری در داخل خانه ی خلق زندانی شد. رادیو تلویزیون دولتی در فردای دستگیری وی، در روز پانزدهم سپتمبر از بیماری و استعفای او از کلیه مقام های حزبی ودولتی خبر داد. او سپس در شبانگاه هشتم اکتوبر همین سال(1979) به فرمان امین کشته شد و رسانه های دولتی مرگ او را بروز دهم اکتوبر ناشی از بیماری اعلان کردند. امین کار قتل تره کی را بدوش محمد یعقوب لوی درستیز ارتش (رئیس ستاد مشترک) و جانداد قوماندان گارد ریاست جمهوری گذاشت. یعقوب و جانداد از افسران خلقی طرفدار امین محسوب می شدندکه از سوی او به ریاست ستادمشترک ارتش و فرماندهی قوای محافظ تره کی در خانه ی خلق گماشته شده بودند. تره کی که جانداد را قوماندان گارد محافظ امنیت خود میدانست پس از بازگشت از هاوانا، به او گفت که توجه خود را در امنیت رهبر حزب و دولت بیشتر سازد ، چون میان رهبری اختلاف بروز کرده است. اما نورمحمد تره کی نمیدانست که روز های بعد، جانداد بجای حفاظت از جان او، قتل وی را فرماندهی می کند.

وقتی جانداد فرمان شفاهی قتل تره کی را از یعقوب و حفیظ الله امین در یافت کرد، این وظیفه را به نوبه ی خود به سه تن از افسران گارد بنام های روزی معاون سیاسی، ودود آمر مخابره و اقبال امر استخبارات گارد محول کرد. ودود پس از سرنگونی امین در مورد قتل تره کی گفت:« من روز هشتم اکتوبر به ریاست خدمات امنیتی انتخاب شده وسر پست بودم که شب هنگام جانداد فرمانده گارد، مرا صدا کرد وگفت:" بنا بدستور حزب و شورای انقلابی، من مامورم که نورمحمد تره کی را بکشم." من پرسیدم که این کار را چطور باید انجام داد. جانداد پاسخ دادکه همه چیز حاضر است، حتی قبر و کفن. او همچنین گفت که درکارقتل روزی و اقبال هم، شرکت خواهند کرد. من پستم را تحویل دادم. جانداد در اتاق کارخود، یکباردیگر ماموریت مارا تکرارکرد. اوگفت تصمیم گرفته شده است که تره کی کشته شود. روزی از طرف خود اضافه کرد که ما حق نداریم دستور حزب را اجرا نکنیم. بعد خارج شدیم . به طرف کوتی باغچه و به طبقه ی دوم که تره کی در آنجا بود رفتیم. اول روزی وارد ساختمان شد، ما در راه رو ماندیم. »(59)

میر محمد صدیق فرهنگ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر میگوید که امین به جانداد  هدایت داد تا دستگیری و قتل تره کی را در چهار مرحله عملی کنند. بر مبنای هدایت امین، نخست دوتن از بادیگاردان تره کی که هنوز با سلاح خود نزد او باقی مانده بودند ازتره کی جدا ساخته شدند و درقوای 4 زرهدار به قتل رسیدند. سپس افرادخانواده ی تره کی را به استثنای خانمش از او جدا ساختند. در مرحله ی سوم او را با خانمش از حرمسرای قصر به کوتی باغچه انتقال دادند. در مرحله ی چهارم ایتدا خانمش را از او جدا کردند و بعد اقدام به قتلش نمودند. روزی برای بردن تره کی و انجام نقشه ی قتل وارد اتاق او شد وبرایش گفت که با او بیاید. تره کی قبل از آنکه از اتاق خود خارج شود کارت حزبی خودرا از جیبش کشیده به روزی داد تا آنرا به امین بدهد. سپس روزی و دو تن از همراهانش،  تره کی را به اتاق دیگری که در وسط آن تنها یک تخت خواب بدون پایه قرار داشت، انتقال دادند. ودود میگوید: « دراین وقت تره کی که دهنش خشک شده بود آب خواست، اما روزی اجازه نداد به او آب داده شود. روزی و اقبال دستان تره کی را بسته و اورا در همان تخت بی پایه خواباندند. روزی ناگهان با هر دو دست گلوی تره کی را محکم گرفت. و اقبال به کمک او شتافت. آنها متکای (بالشت) کوچکی را که در تخت خواب بود، روی دهن و بینی تره کی گذاشتند و لحظه به لحظه به فشار می افزودند. به من دستور دادند تا پای تره کی را محکم بگیرم. بالآخره پس از پانزده دقیقه تره کی آرام کرد. (به هلاکت رسید) آنگاه جسد او را در پارچه ای پیچیانیده، با موتر به قول چکان بردیم و در قبر وی که قبلاً تهیه شده بود دفن کردیم. »(60)

 

 امین در اریکه ی قدرت:

 حفیظ الله امین پس از تحت نظر گرفتن تره کی در داخل قصر ریاست جمهوری بروز چهاردهم سپتمبر 1979، فرمان دستگیری رئیس اگسا و سه تن از وزیران هوادار تره کی را صادر کرد. شیر جان مزدور یار دستگیر گردید و رئیس اگسا با گلابزوی و وطنجار به سفارت شوروی پناه بردند. امین بابر کناری ودستگیری تعدادی ازقوماندنان هوادارتره کی در ارتش، نیروی نظامی دولت را تحت کنترول خود گرفت وبلا فاصله اعضای بیروی سیاسی حزب دمکراتیک خلق را روز پانزدهم سپتمبر 1979 برای تشکیل اجلاس فوق العاده فراخواند. دستگیر پنجشیری عضو این جلسه می نویسد:« امین با چشمان اشکبار وارد اتاق جلسه شد. گزارش مرگ ترون و زخمی شدن زیرک دوتن از یاران خود را  درچنین فضای پر از هیئجان تقدیم کرد و نورمحمد تره کی را عامل اصلی قتل یاور خویش معرفی و پیشنهاد کرد که تره کی از تمام مقامات حزبی و دولتی سبکدوش شود. »(61)

اعضای بیروی سیاسی حزب به تقاضای امین پاسخ مثبت گفتند. بلا فاصله پلینوم کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق تحت ریاست داکتر شاه ولی از طرفداران امین دایر گردید. در جلسه به اتفاق آراء، تره کی از کلیه مقام های حزبی و دولتی اش برکنار و بجایش حفیظ الله امین در رهبری حزب و دولت قرار گرفت.

امین اولین بیانیه ی رادیو تلویزیونی خود را به عنوان رهبر حزب و دولت حزبی نه با چشمان اشکبار بلکه با چهره ی خندان و فاتحانه ایراد کرد. او که در شب بيست وپنجم سنبله 1358 (شانزدهم سپتمبر 1979)با چهره فاتحانه وخندان پشت ميز سخرانی قرارگرفت و ازطريق راديو تلويزيون رهبري خودرا به اطلاع مردم رسانيد. کيش شخصيت پرستي را در حزب و دولت محکوم کرد. هر چند او در اظهاراتش از تره کی به صراحت نام نبرد اما روی سخنانش بیشتر متوجه تره کی و هواداران او در داخل حزب و دولت حزبی بود.  تره کی را بصورت غیر مستقیم عنصر منافی تکامل مطلوب انقلاب خواند و گفت: « کسانیکه بزرگ منشی خود را در کوچک نگری دیگران دریافتند و عظمت خود را از طریق سرکوبی مردم دیگر تأمین کردند. . .  آز و حرص بی پایان این ظالمان و خودخواهان اکنون خاتمه یافته است. »

امین از تغیر نام "اگسا" به "کام" ( کارگری استخباراتی مؤسسه) خبر داد، دوره ی جدید حکومت خود را دوره ی مصؤنیت، قانونیت و عدالت نام گذاشت. او در ابتدا محمد عزیز اکبری خویشاوند نزدیک سروری رئیس اگسا را بریاست کام منصوب نمود. پس از چند روز، ریاست "کام" را به برادر زاده و داماد خود اسدالله امین سپرد. عزیز اکبری که پیش از آن ریاست یکی از اداره های اگسا را بدوش داشت بادادن اطلاعات درمورد کار اگسا، روابط نزدیک و تنگا تنگی را با امین برقرار کرده بود. امین کابینه را از طرفداران تره کی تصفیه کرد و فرمانروایی صفحات شمال کشور را عملاً به برادر خود عبدالله امین در ولایت قندز سپرد.

امین اولین شورش مسلحانه ی نظامیان خلقی طرفدار تره کی را در فرقه ی ریشخور سرکوب کرد. شورش هواداران تره کی در ریشخور روز16 اکتوبر 1979 (23 میزان 1358خورشیدی) بوقوع پیوست. به ادعای میرصاحب کاروال یکی از هواداران شاخه ی تره کی در جناح خلق، جنگ نیروهای قیام کننده در ریشخور علیه امین 24 ساعت دوام کرد اما از سوی نیروهای وفادار به امین سرکوب شد. امین سپس این شورش را به گردن اعضای حزب افغان ملت انداخت و ژنرال سپین غر از جنرالان متقاعد عضو افغان ملت را که در زندان به سر میبرد مسئول این شورش معرفی کرد. پس از سرکوبی این شورش تعداد بیشتری از طرفدارن تره کی در داخل ارتش و بیرون از آن دستگیر و زندانی شدند. کاروال شمار آنها را بین 300 تا 500 تن ذکر می کند.(62)

حکومت امین با شعار مصئونیت، قانونیت و عدالت، یکصد روز ادامه بافت. او در روز های نخست حکومت خود ليست 12 هزار زنداني را بنام اينکه دردوران حاکميت تره کي کشته شده اندبه ديواربيروني ساختمان وزارت داخله آويخت. او میخواست تره کی را به عنوان مجرم و مسئول اصلی این جنایات معرفی کند و از میزان مخالفت و شورش در کشور علیه حاکمیت خود بکاهد. در حالیکه این هزاران نفر شامل لیست و هزاران تن دیگر به فرمان او و تره کی و سایر حاکمان محلی حزب  تیر باران گردیده و یا در کشتار گاهای پلچرخی و سایر کشتار گاه ها زنده به گور شده بودند. اماحرکت ها و شعار هاي امين نه از مخالفت و قيام عليه حکومت حزب دمکراتيک خلق کاست و نه  امين و رفقايش شعار مصئونيت، قانونيت و عدالت را در عمل  پياده  کردند. 

روابط امین با شوروی به حیث یگانه حامی خارجی دولت حزب دمکراتیک خلق وارد مرحله ی جدید گردید. درحکومت صدروز ه ی امین مقدمات تجاوز و لشکر کشی شوروی به افغانستان چیده شد و نخستین واحد های نظامی ارتش سرخ وارد کشور گردید.

 

رویکردها:

1-  سایت فارسی درمسکو  www.farsi.ru گفتگوی خبرنگار روزنامه ی ستاره ی سرخ چاپ مسکو با یوری کوزنتسن مشاور سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب دمکراتیک خلق

2 - هنری براد شر، افغانستان تجاوز شوروی ومقاومت مجاهدین، ترجمه شورای ثقافتی جهاد افغانستان، چاپ دوم، عقرب سال 1378، ص 52

3- گروهی از پژوهشگران از انستیتوی تاریخ نظامی، ( دکتور علوم تاریخ سرهنگ پبکف و سرهنگ نیکیتینکو ، دکتور علوم فلسفی سرهنگ تیگین و سرهنگ سویدف، ترجمۀ عزیر آریانفر، چاپ پشاور، مرکز نشراتی میوند، سال 1991، ص 55

4 – کشتمند، سلطانعلی، یاد داشتهای سیاسی ورویداد های تاریخی، چاپ اول، سال 2002، ص 350 و 351

5 – دستگیر پنجشیری، ظهور و زوال حزب دمکراتیک خلق افغانستان، ص 88

6 – میر صاحب کاروال، درسهای تلخ و عبرت انگیز افغانستان، چاپ کابل، بنگاه انتشاراتی میوند، سال 1384، ص 74

7 – یاد داشتهای سیاسی ورویداد های تاریخی، ص 383 و 388

8 – همان مآخذ، ص 361

9 – حقایق پشت پرده ی تهاجم اتحاد شوروی بر افغانستان، ص 54

10 – همان مآخذ، ص 5

11- دگر جنرال محمد نذیر کبیر سراج، رویداد های نیمه ی دوم سده ی بیست در افغانستان، چاپ کابل، بنگاه انتشارات و مطبعه ی میوند، سال 1384 خورشیدی، ص 163

12 – درس های تلخ وعبرت انگیز افغانستان، ص 76

13 – پنجشیری، دستگیر، دوروز خونین تاریخ، سایت آریایی، www.ariaye.com

14 – دو روز پی در پی، فلم مستند که در دلو 3172 خورشیدی از تلویزیون دولتی افغانستان انتشار یافت. این فلم با استفاده از اسناد و آرشیف ادارۀ هفتم استخبارات دولت حزب دمکراتیک خلق ( خاد)  در رادیو تلویزیون دولتی تهیه شده است.

15 – یاد داشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی، ص 406

16 – حقایق پشت پرده ی تهاجم اتحاد شوروی بر افغانستان، ص 59

17 – افغانستان در قرن بیستم، ص 236

18 – یاد داشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی، ص 500

19 – افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد سوم، ص 90

20 – اردو وسیاست در سه دهۀ اخیر افغانستان، ص 180

21 -  همان مآخذ، ص 232

22 - همان مآخذ، ص 15

23– افغانستان در قرن بیستم، ص 240

24 – فلم مستند دو روز پی در پی

25 – افغانستان در قرن بیستم، ص 250

26 – افغانستان در قرن بیستم، ص 249

27 – جنرال محمود قارییف(گارییف)، افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی، ترجمۀ عزیز آریانفر، چاپ تهران، سال 1998، ص 17 و 18

28 – یاد داشتهای سیاسی ورویداد های تاریخی، ص 938 و939

29 – افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد سوم، ص 169

30 – جنرال الکساندر مایروف،در پشت پرده های جنگ افغانستان، ترجمۀ عزیز آریانفر، چاپ پشاور، مرکز نشراتی میوند، سال 2001 میلادی، ص 97

31 - اسناد لانۀ جاسوسی، سند شماره 30، فعالیت های اتحاد شوروی در افغانستان چاپ کابل، بنگاه نشراتی میوند، سال 183 خورشیدی،ص 180

32 – یاد داشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی، ص 389

33 – افغانستان در منگنه ی ژئوپولیتیک، ص 82

34 - سایت فارسی درمسکو  www.farsi.ru گفتگوی خبرنگار روزنامه ی ستاره ی سرخ چاپ مسکو با یوری کوزنتسن مشاور سیاسی کمیته ی مرکزی حزب دمکراتیک خلق

35 - ولادیمیرپلاستون و ولادیمیر اندریانف، افغانستان در منگنه ی ژئوپولیتیک، ترجمه ی عزیز آریانفر، چاپ پشاور، مرکز نشراتی میوند، سال 2001 میلادی، ص 82

36 – افغانستان در قرن بیستم، ص 251

37 – افغانستان در منگنه ی ژئوپولتیک، ص 23 

38 – الکساندر لیاخفسکی، توفان در افغانستان، ترجمه ی عزیر آریانفر، چاپ ایران، سال 1998، ص 182

39 – اسناد لانه ی جاسوسی،ص 80 شمارۀ سند 3619، تاریخ 6 می 1978، از سفارت امریکا در کابل، به وزیر امور خارجه واشنگتن دی سی،

40 – یاد داشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی، ص 172

41 – درس های تلخ و عبرت انگیز افغانستان، ص 74

42 – ظهور وزوال حزب دمکراتیک خلق افغانستان، صفحات 53 و55

43 -  سالنامه سال 1357، چاپ کابل، ص 761

44 - درس های تلخ و عبرت انگیز افغانستان، ص 88

45 – همان مآخذ، ص 85

46 – جنرال گاورلوف و سنیگروف، تجاوز (بر افغانستان)، ص 38

47 -  فیاض نجیمی بهرمان، معمای مداخلۀ نظامی شوروی،www.zendagi.com

48- شوروی از لنین تا گورباچف،نویسنده شش تن از محققن غربی، ترجمۀ محمود طلوعی، چاپ تهران سال 1369

49 – افغانستان در قرن بیستم، ص 268

50 – نظیف الله نهضت، آشوب بیگانگان، چاپ کابل،بنگاه انتشارات میوند، کتابخانه ی صبا، سال چاپ 1383، ص 77

51 – خیرمحمد بایگان، نقش استعمار نوین جهان ابر قدرت  درافغانستان، چاپ سال 1379 خورشیدی، ص 140 و 143

52 – فلم مستند دوروز پی در پی

53 – حقایق پشت پرده ی تهاجم اتحاد شوروی برافغانستان، ص 82

54 – افغانستان در قرن بیستم، ص 270

55 – حقایق پشت پرده ی تهاجم شوروی در افغانستان، ص 83، سلیک هریسن نویسنده ومحقق امریکایی این مطلب را به نقل از اثر سفرانچوک تحت عنوان افغانستان در دوران امین مطرح میکند.

56 - تجاوز، ص 38

57 – حقایق پشت پرده ی تهاجم اتحاد شوروی برافغانستان، ص 81 و 82

58 -  فیلم مستند دور روز پی درپی

59 – سید هادی خسرو شاهی، نهضتهای اسلامی افغانستان، چاپ تهران سال 1370 خورشیدی، ص 163

60 – افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد سوم، ص 146

61 – ظهور وزوال حزب دمکراتیک خلق افغانستان، ص 111

62 – درسهای تلخ و عبرت انگیز افغانستان، ص 94