درفش سرخ، دستهای سیاه
کودتای هفتم ثور 1357 در تاریخ معاصر افغانستان به تمامی معنا یک نقطه عطف منفی به حساب می آید، زیرا پیامدها و نتایج آن نه فقط بر تمام ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ما و منطقه اثرات منفی وماندگاری برجای گذاشت، بلکه موجب شد واکنشهای مشابهی را نیز بیافریند و تکامل دهد. این حقیقت که در رده های پایین حزب دموکراتیک خلق، افراد وعناصر زیادی بودند که با انگیزه ها ونیات مردمی و ترقی خواهانه وضدیت با استبداد و ارتجاع وعقب ماندگی، در این کودتا سهم گرفته بودند، غیر قابل انکار است. ولی این واقعیت را نیز نباید نادیده گرفت که اقتدار گرایی و برتری طلبی و تمایلات انحرافی و ایدیولوژیگ دیگری نیز در میان آنان رواج داشت که آنان را غیر آگاهانه به سوی جانبداری از کودتا و شوروی می کشانید. این در حالی بود که برخی از رهبران حزب، علایق و وابستگیهای نه پنهانی با شوروی داشتند و حتا گفته میشود که نماینده مقتدری از حزب کمونیست شوروی در اولین کنگره حزب خلق حضور داشت. ببرک، تره کی، نجیب و نظامیانی مانند قادر، وطنجار، گلابزوی، سروری، شیرجان مزدوریار از طریق شوروی ها آن هم در آستانه ی کودتا به حزب معرفی شده بودند، از این جمله بودند. در این میان حفیظ الله امین هم از جانب شورویها وهم از جانب پرچمیان به دیده شک و تردید نگریسته میشد و برخیها او را عامل امریکا میدانستند که با حمایت بیدریغ تره کی به کمیته مرکزی راه یافته بود. بیرحمی و قاطعیت قاتلانه ای که کودتاچیان هفت ثوری در کشتار داوود خان و اعضای خانواده او و اعدام هواداران احتمالی او در اولین روز کودتا از خود نشان دادند، موج عظیمی از نفرت و انزجار مردم را بر انگیخت. تا آنجا که از مقاومت شجاعانه داوود، که دل خوشی هم از وی نداشتند به حیث یک حماسه یاد میکردند. کودتای هفت ثور که معنا انقلاب را در کشتار و شکنجه و قتلها و آدمرباییهای شبانه و ایجاد گورستان های دسته جمعی و اهانت به نوامیس و ارزشهای مردم، خلاصه کرده بودند، خیلی زود دریافتند که مردم افغانستان از جانبداری آنان پرهیز میکنند. بر همین اساس بود که جان، مال وعزت آن را مباح اعلام کردند وتره کی به صراحت اعلام کرد که برای اعمار سوسیالیزم به یک میلیون نفر ضرورت دارد نه بیشتر. این اعلام چنگ برضد مردم، با قیام 24 حوت هرات و مقاومت های پراکنده در سایر ولایات و مناطق افغانستان، خیلی زود پاسخ گرفت و متاسفانه به همان شیوه های بیرحمانه و قاطعانه، و با توسل به همان ابزار و اسبابی که کودتا چیان موجد ومبتکر آن بودند تکامل یافت. اگر کودتا چیان با شعار انترناسیونالیزم پرولتاریا، خود را مجاز میدانستند، تحقق بخش سیاست های منطقوی شورویها بودند، در جانب دیگر انترناسیونالیزم اسلامی، از منویات زمامداران و سیاستمداران کشورهای منطقه جانبداری میکرد. بهر حال روشها، خصلت ها، اخلاقیات و شیوه هایی خلقیها که از طریق کمیسیونهای مصالحه ملی تسری می یافت، هردم وسعت و ادامه می یافت، اگر خلقی ها هر دیگر اندیشی را شبانه می ربودند و در پولیگونها به کام مرگ می فرستادند، برخی از احزاب اسلامی در پشاور وبا حمایت آشکار پولیس پاکستان این کار را می کردند. گفته می شد که یکی از تهانه های پولیس در مالگه مندوی پشاور اصلا در اختیار حزب اسلامی بود. کرنیل های پاکستانی و پاسداران ایرانی هر گاهی که میخواستند میتوانستند به افغانستان بیایند و توسط برخی از قوماندانان بدرقه نیز میگردیدند. مقاومت خود برانگیخته و بر حق مردم که امید میرفت بستری برای دگرگونی همه جانبه ای برای مردم گردد، خیلی زود در مسیری به راه افتاد که مردم از جان گذشته و ایثار گر افغانستان هر گز آرزو نداشتند. کودتای شوم و منحوس هفت ثور میراث های زشتی را بیادگار گذاشت که زدودن کامل آن زمان زیادی می خواهد. بیمعنا شدن واژه استقلال، شکستن حرمت خون و خانواده، از میان رفتن قباحت و زشتی بیگانه دوستی، و ارزشهای اخلاقی دیگری که مردم ما متصف به آن بودند، همپا با پیشرفت کودتا عمق بیشتر یافت و به عنوان میراث شوم و فلاکتباری به آیندگان سپرده شد.
بیخودی نیست که در پایان کار همه باهم آشتی کردند ودر کنار هم قرار گرفتند و متفقا "روز از نو روزی از نو" گفته گور های دسته جمعی، قتل عام های بی رویه، سرنوشت دردناک معلولین، آوارگی مهاجرین و... همه را به فراموشی سپردند.