نگاهی به سیاه روز هفت ثور وپیامدهای آن درسی سال گذشته :           

 

                                            از : ش . آهنگر

24-04-08

 

افسانه ی اندوه

 

وقتی کرگسان

با بال افسون د یو سرخ

و نقاب عاریتی عقابها

بر فراز مرغزاران پر کشیدند

د یو سرخ رویای فتح لانه ی عقابها را

در چکاد هندوکش  و بابا  مید ید .

کرگسان با دم دود آگین و آتشبار د یو سرخ

مرغزار و باغستان را به آتش کشیدند

شکوفه ها را پرپر کردند . . .

و ارغوان ها را لگد کوب

قناری ها را به سیخ کشیدند

بلبل و چکاوک را دهن دریدند . . .

و سینه ی کبک دری را شکافتند . . . ،

      *     *    *    *

و آنگاه مرغ  توفان

سرود مرگ کرگسان را زمزمه کرد

و توفان آغازیدن گرفت

و مسیحا گونه  همه  جا دمید

نه  تنها  پرندگان

بل که

باغ و جنگل و صخره ها جان گرفتند

تا به مصاف د یو سرخ بروند.

دشت و صحرا

 کوه و برزن

نبردگاه لاله ها و شقایق ها با د یو سرخ گردید

د یو سرخ در دامی که به عقابها گذاشته بود

گیر افتاد .

   *    *    *     *

شیطان  را

که باری در تجاوز به دلتا ها

و برنج زار ها

به مرداب افتاده بود

و به گمانش ،

د یو سرخ نیز بر او لگدی کوفته  بود

وسوسه ی انتقام گرفت .

شیطان جغد را به میدان کشید

و چنگال و منقارش را

تیز تر و زهر آگین ساخت

و او را سبزینه  پوش کرد

تا همرنگ چمن زار شود

جغد که خود را در مرغزار یافت

با سپر کردن شقا یق ها

و پر پر کردن هزارانش

چنگی بر کرگس می انداخت

و خواستار طعمه  می شد .

  *    *    *    *

و آنگاه  که نهیب مرغ طوفان

نه تنها در مکان ، در همه جا

که در بینهایت زمان  پیچید

خواب سنگین د یو سرخ را سترد .

و کرگسان خود ستیز و در آویز شدند .

جغد زاده ی شیطان  نیز

چنگ و منقارش

به سنگ  خورد .

گرداب رسوائی د یو و شیطان دهن گشود

تا این فشرده های خباثت را فرو بلعد .

چکیده های  خباثت به  هم  پیوستند

و پرده ی دیگر بالا رفت

و شیطان  زاده گان  سبزینه پوش

بازیگر دیگر تراَژیدی  تاریخ  گشتند .

شیطان  زاده گان

شاخه ها را هم شکستند

و رقابت حول انگیز

تبر زدن بر ریشه ی تناور درخت را

در پیش گرفتند .

پیکر تنومند درخت را سوراخ ، سوراخ کردند .

شیطان که د یو سرخ را زخم خورده  دید

و تبر بدستان  پرورده ی  خویش را نابکار

خفاش کور و شب پرست را از نهانگاه بدر آورد

و آنرا برای میکدن خون پرندگان نیمه جان و محصور

بیرون اندخت .

و با افسون شیطانی اش

روز سیاه را شب تار ساخت

تا خفاش فرصت پرواز بهتر یابد .

تاریکی شب نهانگاه ، و ویرانکده جولانگاه انواع شب پرستان شد .

همه جا بوی خون و مرگ می آمد

شب پرستان خون مکیدند ومکیدند

تا خونباره  شدند

و شیطان آنرا به  نظاره  نشست

خفاشی کور بر شاهرگ شیطان چسپید

و آنرا گزید

شیطان به خشم آمد

و با دم  زهر آگین و آتشینش

ویرانکده را به آتش کشید

خفاش از پرواز افتاد و به  بیغوله ی مجاور خزید .

اینبار شیطان دست در دست شیطان زادگان نیمه جان

باغ را زیر و رو کردند

وبر افسانه ی اندوه ، فصلی دگر فزودند

واین فصل نیز اندوه گین است و. . .

 

   *    *     *      *

 

 تا آنگاه  که

خورشید خاوران طلعی خویش سر کند

و شیطان نیز

 با جغد و شب پره ها

                                                          زیر رگبار نیزه ی نورش

به جایگاه شان

به  بیغوله های تاریک  تاریخ  پرتاب شوند

وافسانه ی درد انگیز اندوه  پایان  یابد

و بهار مژده دهی هستی

مژده ی هستی به ارمغان آرد .