بايد برسرعقل آمد  

 بقلم  ديپلوم انجنيرنويد   

24-04-08

     تحليل ازنارسايي هاي اجتماعي وعقده هاي تاريخي

 

امروزما درآغاز قرن بیست یک زندگی میکنیم که اکثر کشوھای جھان به مدارج عالی از پیشرفت وترقي درعرصه  ھای مختلف زندگي  دست يافته اند ٫ رشد ساینس و تکنالوژی بیشتر از ھروقت دیگر امکانات وسیع را درجھت تامین رفا عمومی وایجاد زندگی مدرن برای بشریت آماده نموده ،علوم تجربي دستاوردهاي بزرگ را درزمينه هاي مختلف به همرا داشته چنانچه امروزاقتصاد وامنیت جھانرا عملاٞ کمپیوتراداره میکند .

از نظر اجتماعي وروند رشد سياسي ديموكراسي منحيث بزرگترين دستاورد بشردر سيتم اداره اكثركشورهاي متمدن  جايگاه خويش را منحيث بهترين روش هر روز بيشتر از گذشته تثبيت ميكند .

دیگر از قطبندی ھای سیاسی نظامی بگونه دیروزی آن خبر نيست ،جنگ سرد پايان يافت و اتحاد شوروي سابق با تمام اقمار و تيوري هاي علمي اش همه به  تاريخ پيوستند وراهي ديارگرديدند كه ازنظرتيوري تكامل تاريخ آنجايگاه را براي جهان سرمايه داري وامپرياليزم قطعاً وجبراً درنظرگرفته بودند .

 بهرصورت مرزبندی ھای سیاسي  وایدولوژیکی جهان فروپاشيد،  پیمان نظامی وارسا وديواربرلين كه به مثابه خط قرمزوديوارحايل بين بلوك شرق وغرب تصورميگرديدند امروزديگروجود بيروني ندارند وبرخلاف انتظار جھان دارد بسوی گولبالیزم اقتصادی٫سیاسی وفرھنگی به پیش میرودكه با شعاركمونيزم مبتني بر ماركسيزم ،لنينزم ماهيتناً در تضاد است واين نشانده تغيرات بنيادي يست كه كلاً سيما جهان وبنياد تيوري هاي قرون نزده وبيست را ديگرگون نموده .

و اما در افغانستان اين كشور نفرين شده چه ميگذرد؟ 

 ما از جمله محدود کشورھای ھستیم که اکثریت مطلق مردم ما ازنعمت سواد بی بھره بوده وازنظررشد اقتصادی اکثریت جامعه تحت خط فقرزندگی میکنند ٫ سه دھه جنگ تمام تارپود اقصادی واجتماعی جامعه ما را از بنیاد فروپاشانده ومردم ما حتی از ابتدايي ترين امكانات اولیه  زندگی محروم اند از نظررشد فرھنگی جامعه كاملاًبگونه بسته و سنتی آن نگداشته شده وھنوزھم تفكرات وديدگاهاي مردسالاري يعني ميراث شوم عقب ماندگی درجامعه بیداد میکند و فضای روانی جامعه را کاملاً اشغال نموده  چنانچه خواستھای انساني زنان وحتی سیستیم تربیتی اطفال جامعه كه آينده سازان اند از چنین مناسبات تاریک اجتماعی رنج میبرند و حقوق انسانی شان درھمچو یک سیتیم سنتي وبسته بشکلی طبعیی بی رنگ وپامال گردیده واما باكمال تاسف تمامي اين پديده هاي منفي كه محصول فقروعقب ماندگي اقتصادي ،سياسي واجتماعي جامعه است درطول تاريخ  با مفاهيم وازشهاي والي ديني جامعه همچنان  پيوند وگره خورده كه عملاً جلو رشد ،پویایی ودگرانديشي جامعه را گرفته و ركود مسموم  كنندهِ ناشي ازآن برفضاي روحي جامعه سنگني ميكند  .

ازنظرجامعه شناسي  عقب ماندگي ويا پيشرفت وتكامل ازجمله پديده هاي  نيست كه دريك مقطع اززمان بگونه مجرد آناً زاده شوند ،ظهوروزوال آنها درعرصه هاي مختلف زندگي عمدتاً تابع عوامل متعدد اقتصادي ،سياسي واجتماعي بوده كه مقدمات وعوامل ظهورآنهانرا بايد درامتداد تاريخ ريشه يابي نمود، گرچه بعضاً حوادث غير مترقبه  ممكن است ديگرگوني هاي را درجامعه ايجادكند اما تحولات اجتماعي مقولهءِ جداگانه يست كه مرحله به مرحله بوجود ميايد يعني مقدمات هرمرحله دربطن مرحله قبلي  شكل گرفته وبعد ازمدت زماني پا به عرصه وجود ميگذارد ،اين روند كلي وقانومندي تاريخي تحولات اجتماعي اقتصاديست ، گرچه سريع ويابطي شدن اين جريان درشرايط مختلف قابل مكث است اما انكارآن نه معقول است ونه علمي .

اگرامروزدرغرب تمدني وجود دارد اين تمدن يكشبه زاده نشده بلكه رسيدن به انقلاب صنعتي وتكامل بعدي آن تاريخ ِ طولاني دارد كه همه محصول كاروتلاش  نسلها وقرنها ست، واما آنزمان كه اكثركشورهاي جهان داشتند قدم به قدم راه ترقي وتكامل را ميپيمودند كشورما به دستان اولاده تيمورشاه ازدست به دست ميگشت ودراين سرزمين جز ازجنگ بيداد وخون ريزي  ديگر خبرِنبود ، واين چه دردناك است ملتي كه پدران شان بنياد گذار بزرگترين فرهنگ ومدنيت بشري دراين منطقه  بودند واين مرزبوم  روزي چهارراه كاروانهاي تجارتي كشورهاي مختلف درامتداد راه ابريشم  محسوب ميگرديد  دراين چند قرن اخيرسرنوشت اش بدست كساني مي افتد كه جزخون وآتش ونهايت خود فروختگي وخيانت چيز ديگر دركارنامه حكومتداريهاي شان نيست . جداازاينكه آنها كوچكترين كاردرجهت پيشرفت وترقي اين كشور نكردند برعكس  تمام زمينه ها وامكانات رشدوترقي اين كشوررا آگاهانه گرفتند ، تازمان امير حبيب الله  دراين كشورحتي يك مكتبِ وجود نداشت درحاليكه توليدات صنعتي كشورهاي غربي درهمان زمان تا افغانستان وتمام كشورهاي همسايه ما چي از توليدات نظامي وغيرنظامي مانند موتر، طياره ، خط آهن ،نساجي، كمره وماشين چاپ ، انواع سلاحهاي خفيف وثقيل شان رسيده بود . روند ظلم بي عدالتي وبيغم باشي دولتمردان تقريباً تا اواخرحكومت ظاهرشاه يعني دهه ديموكراسي ادامه داشت،

ما با جاپان همزمان به استقلال رسيديم جاپانِ كه درجنگ دومي مورد حمله اتومي قرارگرفته بود وهمه چيز اش را از دست داده بود ، حالا شما افغانستان زمان محمد ظاهر را نه با جاپان آنوقت بلكه با كشورهاي عربي وايران آنزمان مقايسه كنيد،اين جا سوال به وجود ميايد كه اگرايران و ديگران نفت داشتند كه پيشرفت نموده بودند آيا ما نفت وصدها معادن ديگر نداشتيم و نداريم !؟ پس چرا به يك چنين سرنوشت شوم مواجه شديم ؟

خوانندگان محترم سوء تفاهم نشود ايجا هدف اين نبشته  تحليل وريشه يابي علل عقبماني هاي جامعه ماست نه تخريب ويا توطه عليه كسي ويا قومي زيرا وقتي صحبت از علل عقب ماندگي اين كشور به ميان ميايد نميشود از نقش منفي ونهايت اسفباراميران وشاهان گذشته اين كشورچشم پوشي ويا صرف نظرنمود وپیامدهاي منفي اعمال شان را در بدبختيها و بحرانات اقتصادي ،اجتماعي وحتي رواني جامعه وعقبماندگي هاي امروزي ناديده گرفت ،از زباني بعضي ها شنيده  ميشود كه درگذشته  يك سپاهي يك قريه را باچوب دست اش  پيش مي اند اخت  گرچه ظاهراًهدف راويان بيان  صفات خوب آندوران تلقي ميگرديد بدين معني كه صلح وآرامي درآنزمان كاملاً تامين بود اماديد نقادانه وتحليلگرانه ميگويد كه آرامش آنزمان بيشربه خواب رفتگي وركود جامعه دلالت داشت نه نشانه ازيك جامعه آرام ومرفع  وسكوت آنزمان هم ناشي ازترس بود ترسيكه كه نسل درنسل درروان مردم ازاثرظلم وبيداد شاهان ودولتمردان نصب گرديده بود چنانچه  هيچ مورخ نميتواند لكه هاي سياه  بيداد و وحشتِ عبدالرحمن ها و هاشم خانها را كه  سلسلتاً نسل درنسل ادامه داشت از صفحات تاريخ اين كشورپاك كند و حتي نميشود تا به امروز علماً وعملاً اثرات وپيامد هاي منفي بيعدالتيهاي  آنها را درفضاي روحي ورواني ورابطه  يكجانبه  دولت وملت  كه چيزي جز رابطه حاكم ورعيت يعني دستور دهنده  واطاعت كننده محض نبود ناديده گرفت ،وبخصوص روند استبداد درزمان حاكميت حزب ديموكراتيك به حد اعلاي خود رسيد وهمه شاهد بوديم  كه لذت قدرت اين كشور به نقط تصادم ابرقدرتها كشانيد، وباآغاز مقاومت  و مسلح شدن مردم متاسفانه جامعه از خواب سنگين بيدار شدند وباكمال تاسف بايد گفت كه به گونه بسيار بدِ هم بيدارشدند زيرا اين بيداري،بيداري طبعيي ومحصول رشد وتكامل سياسي ،اقتصادي ويا اجتماعي جامعه  نبود بلكه با شوك جنگ وصداي راكت وتوپ وخمپاره جبراً مردم همه مليت به پا خاستند وراهي ميدانهاي جنگ وجهاد مسلاحانه شدند  ورهبران كودتاه سياست را با ميله تفنگ وزندان به مردم آموختند .

درست است كه همه مردم درجهاد عليه بيگانه سهم داشتند ونه تنها اينكشور را آزاد بلكه جهان را دگرگون  نمودند  اما متاسفانه بهاي اين آزادي براي ملت ومردم ما خيلي سنگين تمام شد، چهارده سال جنگ،خون وآتش همه چيزمان را به باد فنا داد ،وچنانچه مي بينيم كه سرطان جنگ با سرعت درتمام روابط اجتماعي وپيوند هاي زندگي با همي جامعه پيامد هاي منفي اش را ظاهرنموده وامروزانرشيزم وبي قانوني فرياد مردم را به آسمانها كشانده .

اگرامروز خيانت ورشوت وچوروچپاول ملكيتهاي عامه وجود دارد اگرامروز بيعدالتي بيداد ميكند ،اگرامروز قانون را قانون گذاران زيرپاه مي نهند اگرامروزخودفروختگي درمقابل بيگانگان امرعادي شده ،اگر امروزبعضي ها بخاطر  رسيدن بقدرت حاضراند دست به هركاري زنند،علت اين همه بدبختيها ونهادينه شدن چنين اعمال درعقده ها وبعدالتي هاي تاريخي اين كشوربرميگردد  نه اين كه يكشبه زاده شده باشند، بتاريخ زندگي رهبران اين كشورنگاه كنيد كه چگونه عمووعموزادگان يكديگر شانرا ازتيغ ميكشيدند برادر برادررا كوركرد، پدرپسروپسر پدررا بخاطرقدرت كشتند واين همه قصاوت حتي با فاميل هاي خودشان سنت عادي رسيدن به قدرت درتاريخ وگذشته اين كشور ميباشد  .

اگردرگذشته اين كشور كار مفيد صورت ميگرفت امروزهمه اين مصيبتها يكجا بسراغ مردم بيچاره ما نمي آمد اگر ظاهر شاه چهل سال عمراش را درخواب و عياشي  نمي گذراند وشايد  اينكشور جولانگا قشون سرخ قرار نميگرفت ،

 ودرعوض شايد ما جامعه روشن وپيشرفته ميداشتيم ، نگويد تنها رهبران كودتاه ثور وطن فروش بودند  معامله گري برسراين وطن بخاطررسيدن به قدرت ويا حفظ آن براي اكثررهبران گذشته اين كشوركاري عادي بشمار ميرفت چنانچه سرحدات كشورگواه حرفماست ، نگويد كه تنها رهبران مجاهدين اين كشوررا بخا ك يكسان نمودندبلكه مقدمات تباهيها ونابوديها از سالها قبل با تجاوزشوري وقت توسط دستگاه هاي استخبارتي كشورهاي ذيدخل درمسله افغانستان پي ريزي شده بود ، نگويد امروز زمين هاي دولتي بوسيله زورمندان غصب گرديده  بلكه اين گونه عمل كرد هاي زشت ميراث حكام گذشته اين كشوراست است كه با حاتم بخشي ها مال ملت را دربدل خوشخدمتي قوماندان هاي كه  درتحكيم حكومتهاي شان نقش داشتند يعني با سركوب اقوام ديگر منحيث امتياز بدست مي آورند . اگر درولايتي يك قومي ويا يك فاميل هزاران  جريب زمين ميراثي دارد  برويد بپرسيد كه پدران شان اين همه زمين ها را درگذشته چگونه وبه فرمان كدام شاه بدست آورده اند و درمقابل كدام خدماتِ براي  شان توزيع شده ،البته سوء تفاهم نشود مقصد من مخالفت با كدام قوم ويا مليتي نيست من عقيده دارم كه تمام مليت هاي ساكن افغانستان برادرهم اند اينجا هدف بيان واقعيت هاي تلخ تاريخي يست كه به وسيله زمامدارن با سياست تفرقه اندازي پايه هاي حكومت شان را تاسيس ميكردند باوجود اينكه تمام شاهان واميران اين كشوراز يك قوم بودند اما كوچكترين خدمتي حتي براي اقوام واعشاير خود هم نكردند چنانچه ميزان بلند بي سوادي وعقبمانده گي، فقر وبيچارگي درمناطق پشتون نيشين گواه اين مداعا ماست .

خلاصه ازنظر رواني شناسي اجتماعي انحصارقدرت وبي عدالتي هاي اجتماعي سياسي باعث عقده هاي خطرناك تاريخي در بين اقوام واقشارمختلف اين كشوركثيرالمليتي گرديده و حتي روان جامعه ما را مريض ساخته ، پس اين تصادفي نيست كه حتي احزاب سياسي و روشنفكران جامعه ما درمقاطع مختلف تاريخي بجاي اين كه به سراغ آگاهي بخشيدن وبيدارسازي ملت ومردم بروند از اثرموجوديت عقده ها درضميرناخودآگاه شان، همه دنبال كودتاه وسرنگوني دولتها رفتند درهمين چهل پنجاسال اخيرهمه شاهد ده ها باركودتاه هاي موفق وناموفق بوديم  كه درهمه اين گونه حركتها نظاميان وسلاحهاي شان حرف اول وتعين كننده را زده اند وهمه رهبران رتبه ويا مقام نظامي  داشتند يابعداً كسب نموده اند  هرمبارزي وروشنفكراين كشورتا پا درعرصه سياست گذاشته  متاسفانه تشخيص اش اين بوده كه چگونه دنبال كودتاه برود در تاريخ مبارزات سياسي افغانستان تا پيروزي مجاهدين بلااستثنا همه از راس مخروط شروع كرده اند هيچ حزب سياسي اهداف اصلي ومحوري مبارزات اش را عملاً دربين توده هادنبال نكرده وتقريباً همه دنبال كسب قدرت رفته اند،  فراموش نكنيد وقتي كه احزاب چپ قدرت سياسي را با كودتا گرفتند بعداً اصطلاح صفوف حزب شان مصداق بيروني پيدا كرد آنهم باجلب وجذب هاي اجباري، باوجود كه جريان چپ ماهيت روشنفكري داشت اما چپيها هيچگاه سراغ توده ها را نگرفتند با تقليد از سنت هميشگي تاريخ  دنبال كودتاه و كودتاه ها رفتند وبعد پيروزي خود را انقلاب معرفي نمودند نه اين كه واقعاً انقلابِ دراين كشور به وقوع پيوسته باشد  آنها با شعارهاي خشك ايدولوژيك كه با نفرت، وخشونتها وعقده هاي تاريخي جامعه گره خورده بود درحقيقت روي صحنه آمدند ديديم نه تنها براي مردم كاري نكردند بلكه افغانستان رامركزجنگ بين ابرقدرتها ساختند، بنام منافع توده هاي محروم عملاً عليه آنها قرارگرفته  وتاحدِ درحفظ قدرت ازخود بي خود شدند كه صدها راكت اسكارت را كه قدرت تخريب اش بالاتر ازدهها راكت سكرو ديگر وسايل نظامي  دست داشته مجاهدين بود براي تدوام قدرت شان بالاي مردم خودشان استفاده نمودند ودر چهارده سال حاكميت كمونيست ها يك روز هم مردم اين ديار خواب آرام نداشتند وجامعه درعمق بحران اقتصادي وسياسي فرورفت وبلاخره ديديم  كه به اصطلاح همان روشنفكران وكسانيكه به گفته خودشان علمي فكرميكردند تا تاريخ را به عقب برنگشتاندند وجهان سوسياليزم را همرا با خود به ديار نيستي نكشانيدن  قدرت را رها نكردند .

واما با آمدن مجاهدين متاسفانه زمينه وفرصت ها ديگربگونه رقم خورده بود كه استخبارات كشورهاي منطقه وهمسايه در اكثراحزابي جهادي ودولت آنوقت نفوذكرده بود وارزشهاي جهاد مردم بيچاره مان را به وسيله عُمال شان به يغما بردند ودرنابودي افغانستان با يك تيرچند نشان زدند واين كشوررا به خاكروبه مبدل نمودند تابلاخره پاكستان آخرين مهره سناريورنابودي افغانستان يعني طالبان را روي صحنه آورد .

   واما امروزبلاخره باتمام بدبختي ها براي اولين بارمردم راي گيري وانتخابات را تجربه نمودند، پس تصادفي نيست كه به مرحله دوم انتخابات نرسيده، آقاي كرزي درفاكولته حقوق دربين  فارغ تحصيلان واستادن بدون اينكه فكر كند حرف هاي اش چه قدرت بدآموزي دربين نسل جوان دارد ميگويد اينبا ر ديگر (رها نخواهم كرد ) يعني قدرت را  .

بلي خوانندگان عزيزاين است جامعهِ عقبمانده ما  جامعه كه هيچگاه فرصت رسيدن به مرحله روشنفكري را پيدا نكرده و هنوزهم درطب عقب ماندگي ميسوزد جامعه يكه هيچگاه به مرحله تفكرجمعي وحفظ منافع جمعي نرسيده و درمتن تمام فعاليت هاي اجتماعي سياسي آن استفاده جويي هاي شخصي بيداد ميكند ،گرچه از نظرزماني ما درقرن بيست يك قرار داريم اما تفكر جامعه بسيار عقب مانده تر اززمان ماست وحتي شخص آقاي كرزي كه شخص تحصيل كرده ومرد جهان ديدهي هم است وچنانچه دراول مزياي  هم نسبت به ديگران دروجود اش احساس ميشد وبگفته خودش با وجود كه خواب رياست جمهوري را هم نديده بود حالا ميگويد ديگررها نخواهم  كرد اين حرف را متاسفانه  تاريخ  بردل ودماغ تمام  سياست بازان جامعه ما حك نموده  چنين طرزتفكر درحقيقت رسوبات تاريخي حفظ قدرت است كه اگر يكبار بدست گرفتيم ملكيت شخصي ما ميشود وديگر رها نخواهيم كرد .

بلي خونندگان عزيز ما درچنين يك شرايط زندگي ميكنيم وفقط يك انتخاب بيش نداريم وآن اينكه  بايد برسرعقل آمد

 چون ديگرانحصار قدرت درآينده افغانستان نه ممكن ،نه معقول ونه عملي ، پس بخاطررسيدن به صلح وثبات بايد از خواب هاي قومي وفرقه يي بيدارشد ومتاناسب با زمان با فكرجديد كه با معيارهاي زمان مطابقت داشته با شد وارد ميدان شويم زيراتا صلح درجامعه تامين نشود نميتوانيم با جهان وجهانيان درجهت پيشرفت وترقتي همگام شويم پس بايد دقيق ومنطقي فكركرد وبرعليه عقده ها و كمبود رواني كه محصول بدبختي هاي تاريخي و اقتصادي ، سياسي جامعه ماست كه نسل درنسل درما انتقال يافته براي زدودند آنها با منطق وتفكر به خود درماني اجتماعي خويش بپردازيم واين خود درماني اجتماعي چيز نيست جز مبارزه با منيت هاي قومي وگرويي يعني تازمان كه ما از قالب هاي تلقيني خود بيرون نشويم وواقعيت هاي موجود جامعه را آنطور كه هست نبينيم ودرك نكنيم  هچگاه كوچكترين دست آورد درتحقق خواب هاي خوب خويش هم  نخواهيم داشت ،وزمان اين خوابهاي خوب ما تحقق ميبابد كه تعبير جمعي از خواب هاي خود داشته باشيم وآغوش خود را براي همديگر خويش بازكنيم وتازمانيكه ضوابط را جانيشن روابط نه سازيم محال است كشتي شكسته افغانستان به ساحل نجات ديموكراسي و شايسته  سالاري هدايت كنيم  .  

بيايد متناسب با شرايط زمان خود را عيارنموده و احصارها وزنجير هاي را تاريخ برتفكر وروان ما افگنده بشكنيم و با عقلانيت در ميدان مبارزه سياسي مخالفت هاي سياسي خويش را حل نمايم وازخشونت عليه يگديگر بپرهيزيم وبيايد اين باور را درجامعه ايجاد كنيم  كه ما هم ميتوانيم منطق را جانيشين جنگ و عقلانيت را جانشين احساسات نمايم بيايد به جهانيان نشان بدهيم كه با وجود اينكه نسل  قرباني شده هستيم ، آنچه زمان درما ايجاد كرده جزمحروميت وكمبود چيزي ديگر نيست اما ما با درك رسالت انساني خويش همه با هم دست برادري داده واين كشور جنگزده وبلاكشيده خويش را آبا د خوايم كرد بيا يد  با سهم گيري آگاهانه درانتخابات بيا موزيم كه ديگرانحصار قدرت نه ممكن است ونه معقول، بيايد عادات وسنت هاي جامعه سنتي را كه درآن من هاي قومي و گرويي اولويت  دارد بشكنانيم بيايد از پهلوهاي مثبت كاروان تمدن جهاني بياموزيم چون ديگر هيچ كشور نميتواند مجزا از كشورهاي ديگرجهان درمحدوده جغرافيايي خويش تنها زندگي كند بيايد با مثبت نگري فضاي اجتماعي جامعه را براي همديگرخويش مطبوع ودرجهت تحقق ديموكراسي و تساوي حقوق مليتها فكركنيم بيايد فراموش كنيد كه پدران كدام قوم  زودتر وياديرتربه اين  سرزمين مسكن گزين شده اند حقوق شهروندي و انساني همديگر را با كمال حُسننيت پذيرفته وبدان احترام كنيم كه ديگر زمان هرگونه تفوق طلبي گذشته ،وما ديگر راهي جزكنار آمدن  وبه آغوش كشيدن يكديگر خويش نداريم .

 تا به كي بايد قوم وقبيله بگويم؟ تا به كي بايد به جنگجوبودن پدران خود افتخار كنيم ؟ اگر ما درعصر زندگي ميكنيم كه داشتن منطق و تفكر انساني وحفظ ارزشهاي نوع بشر از بزرگترين افتخارات عصر وزمان ما است پس افتخار به جنگجو بودن ديگر افتخار معقول نخواهد بود ،ارزشهاي گذشته را به گذشته بسپاريد  اگرمسلمانيم وباورمند به ارزشهاي  اسلامي هستيم پس آيه شريفه ياايها الناس اناخلقناكم من ذكرا و انثي ... چه معنا ميدهد ؟ اگر دين باوري نداريم وداد از ديموكراسي وحرف ازحقوق بشر ميزنيم و نيم عمر خويش درامريكا سپري كرديم  پس درجهت  تحقق ديمكراسي  بايد از باور هاي ناسيوناليستي ،  وقبيله يي پا فرا ترنهم والي جز بازي باحساسات مردم كاري ديگر نكرده ايم ،ومردم اينبار ديگر اشتباهات ما نمي بخشند ،صفحات تاريخ اين كشوربه قدركافي با رنگ سرخ رنگين شده واين ديگر براي ما كافي است  اگر از جهان متمدن صدها سال عقب مانده ايم  ضرور نيست صدها سال انتظار بكشيم كه با جهان درسطح مساوي قرار گيريم ، يكي از مفاهيم انساني و بزرگ جهاني شدن درعرصه رشد تكامل، درست همين مسله است كه  ساينس وپشرفت تكنالوژي براي انسان ودرخدمت همه  انسانها بايد قرارگيرد علم انسانِ سياه وسفيد ،پشتون وتاجك را نمي شناسد، علم زبان خودرا دارد زبان دگرگوني وپيشرفت است زبان علم درك واقعيت هاي اجتماعي زمان ماست واما ما باوجود كه دركشور كثيرالااقوام زندگي ميكنيم هنوزهم بنام زبان فارسي وپشتو درجنگ ايم ،مگر وزيرفرهنگ مان ديگر كاري ندارد وتوانسته همه مشكلات جامعه ومسوليت هاي وظيفوي اش را ختم كند كه دنبال پاكسازي واژه برآمده وخود آنقدرسواد هم ندارد كه بداند مشكل دركجاست ، زبان اگرغناي علمي ازنظرواژه يي نداشته باشد خود بخود كنار گذشته ميشود اين را چه بخوايم وچه نخوايم ديگر نميشود با زورچوكي ويا دولت برمردم تحميل كرد اگرميخواهيد زبان مورد نظر شما حضورزنده درجامعه داشته باشد بايد به غناي علمي آن افزده شود تاظرفيت مصرف پيدا كنيد يعني زبان مورد نظرتان را با  زبان علم آشنا بسازيد نه اينكه چون حكومتها بزور تحميل اش كنيد ، بيايد باايجاد فكرنواز پشتونيزم ، تاجكيزم بگذريم كه ديگرهيچ كدام دوا درد مانيست .

 من باآن آقاي كه خود با فاميل اش در اروپا زندگي  ميكند وهنگام كه عقب ميكروفون يكي از تلويزيونها قرار ميگريد ،و درآتش حسادت هاي قومي ميسوزد كه ميگويد افغانستان شصت مليون نفوذ دارد كه سي مليون آن اين طرف ديورند وسي مليون آن آنطرف ديورند زندگي ميكند ميگويم كه بس است به اندازه كافي ملت ومردم خويش را با احساسات بيچاره نموده ايم  معني حرف شما اينست كه ، قاضي حسين احمد،جنرال حميدگل ، مولوي سميع الرحمن ها و...  كه پشتون تبار اند ،پس افغان اند !؟؟اما مليت هاي ديگرداخل افغانستان بجرم اقليت بودن مثلاً حق ندارد درمورد آينده ورهبراين كشورفكر كند ، اين چه است جزدرگذشته زندگي كردند وچون كرم درخود پيچيدن ، بيايد سياسي بيانديشيم نه قومي وگروه يي  وبه اين آقايان بگويم كه شما ديگر به آخرخط رسيده ايد واين حرف هاحتي ديگر درموزيم هم جاي ندارد همچو تلاشها جزتداوم جنگ وكوچكترين ارمغان ديگر نخواهد داشت چون دراين زمان ديگر كنجايش تفكرتفوق  قومي دركشور كثيرالمليتي باقي نمانده زيرا سه دهه جنگ با وجود تمام بدبختي هاي اش لااقل عملاً افاده كننده اين مسله است كه ديگر هيچ قوم ومليتي هيچ نوع برتري برديگراقوام ومليت ساكن اين كشور ندارد پس بيايد درشرايط جديد تجديد فكري وذهني هم بخود بدهيم والي ديگر هيچگاه اين فرصت را نخواهيم يافت ، وهوشدار من منحيث نسل كه دربين خون وآتش زيست نموده به هموطنانم اينست كه نگذاريد بيش از اين تداوم جنگ وخشونت عليه يكديگر افغانستان را به سرحد تجزيه بكشاند وسوال من از اين آقايان قوم گرا اين است كه عدالت اجتماعي وديمكراسي را با امتياز طلبي هاي قومي چگونه ميتوانند توجيه كنند  آقايان بايد بدانند كه زمان ديگر تغير نموده  بايد با زمان به پيش رفت نه اينكه درخوابهاي گذشته زندگي كنيم بيايد گذشته را فراموش كنيم زيرا راه نجات اين كشور برگشت بسوي معقول انديشي و احترام متقابل به حقوق همه ساكنين و شهروندان اين كشور است وبس ،ديگر به نمايندگي  يك قوم ومليت داخل ميدان شدن جزتداوم جنگ وانرشيزم حاصل  نخواهد داشت . بيايد از خوبي وارزشي والاي كشور هاي  پيشرفته  جهان بياموزيم ودروازه هاي كشور را بروي ديمكراسي و حقوق بشر بگشايم و با تن دادن به عدالت اجتماعي حقوق انساني تمام  شهروندان كشور را با پيشاني باز بپذيريم تا بتوانيم با جهان وكاروان تمدن جهاني بي پيونديم و مردم بيچاره مان را دراين قرن بيست يك كه از كوچكترين امكانات زندگي مدرن ورفا اجتماعي  محروم اند  آگاه  بسازيم ومبارزه ورقابت خويش را درجهت بازسازي افغانستان سوق دهيم و ديگرتوانمندي هاو پوتانسيال هاي انساني جامعه خويش در برتري طلبي هاي جاهلانه دراين عصر پيشرفته هدر ندهيم . تمام