ازهيچ تا بی نهايت ؟!

 

ناتور رحمانی

24-04-08

 

زخم ناسورسيه روزهای هفت وهشت ثور برسينه تاريخ مان ....

=================================================

« بيچاره ترين مردم آنهای اند که تاريخ شان با خيانت و دروغ رقم خورده باشد !! »

 _______________________________________________________

 

افغانها درکشوربه ظاهر فقير شان باهمان هيچ بجا مانده از طرز اداره سلاطين و اميران عا می ، عياش ، مستبد ، مفتن خودکامه و چاکرمنش با تحمل انواع ستم و شکنجه دربار ودرباريان روی دوپای استاده ديدگان بدرد نشسته شانرا به افق های دور دور دوخته بودند به اميد فرا رسيدن صبح صادق و سپيده راستين ، آنها منتظر دميدن فجر از ژرفنای شب مستدام حاکم بر سرنوشت شان بودند ، سلحشوران پاکنهادی از تبار عاشقان انسان واز سلسله شيفتگان آزادی خاک و خانه در پيچ و خم کوره راه های سياست تزوير و تفتين به زنجير ديوان عربده کش دربارها و يا چاکران چموش شان اسير شده نورعمر وآرمان شانرا در سيه چاه های ارگ ازدست دادند بدون اينکه روشنايی آزادی و رستن توده هارا از يوغ اسارت و استبداد ببنند ... در ازمنه دگر نسل ديگری از جانثاران مشعل نيمه جان نهضت آزاديخواهی را ازهمان کوره راه های پُرازسنگلاخ سياست و اختناق حاکم برمحيط تا گردنه های آزادمنشی بجلو بردند و بسيار افتخار آميز درين راه از جان و جهان خويش مايه گزاشتند  آنها هرکدام ستاره ای شدند تابناک در آسمان مبارزه بخاطر آزادی ، ظلم جباران دوران شرم بزرگ و داغ ماندگاری شد برجبين تاريخ آگنده از دروغ .... 

ترانه آزادی سينه به سينه و نسل به نسل تا واپسين روزگار رسيد ، نهال کوچک آزادی در درازنای زمان با خون پاک و قرمز هزارها زن و مرد  فرزندان فريفته وطن آبياری وبارور گرديد ، حالا اين نهال گشن شده است که هزارها پرنده بلند پرواز در بلندترين شاخه هايش با بيقراری سرود فتح ميخوانند .

آزادی عطيه يست بس گرانبهاء در روی زمين و تنها مردمانی ميتوانند به آن دست يابند که با شجاعت وشرافت پايمردی و پايداری بدون هراس از زنجير و زندان ، مرگ و تيرباران خواهانش باشند ، گرچه رسيدن به هدف پُر از رنج است و مشقت ، مگر اين رنج های مقدس ثمرات گورا و افتخارآميزی برای نسل ها خواهد داشت .

ای دريغ ودرد ! که بار بار خون بهاء ملت جانباخته افغان ضايع شده و فرشته آزادی بدست دون همت ترين غلامان حلقه بگوش تيرباران گرديده است ، اما هنوزهم فرياد ( اناالحق ) حلاج گونه بلند است که خباثت ذاتی و پست فطرتی های دستگاه و سيستم های آبخورده از آبشخور استعمار جهانی کوشش می نمايند آنرا خفه سازند ، مگر دانشمندان و آگاهان بادرک و با مسووليت اين سپاهيان و مشعلداران آزادی نمی گزارند و نخواهند گزاشت دستگاه آلوده حاکم بر مقدرات مردم و فتنه انگيزان کوردل در مسايل سياسی به مرام پليد شان نايل گردند ، آنها به توده ها آگاهی ميدهند ، آنها چهره های صادق و کاذب بوطن را بمردم معرفی مينمايند ، با آنکه خون آشام های مرعی و نامرعی نفرت انگيز هرازگاهی عصاره روح و شخصيت آدمها را می مکند ، اما هر پيروزی کوچک آيينه لبخندی ميشود پُرازقطرات اشک و خون تا چلچراغی گردد بررواق آزادی .

وقتی گردن کرگدن ( برتانيا ) ز يمن بازو و انديشه راد مردان کوهپايه های افغانستان شکست ، چنانی که سنگ سنگ دريای خروشان راه ابريشم آنرا بياد دارد ، اين هيولای کنفت شده و غرور باخته با سوگند هرلحظه در صدد انتقام ازهر افغان است ، او با طراحی توطيه های نو و به اجرا گزاشتن آن زريعه همتای بدتر ازخودش    

( عموسام ) و لشکر از چاکران دون همت خويش مثل دين فروشان کذاب ، مرده خوران گورستانها ، بيماران روانی واپسگرا ، کمونست های مجاهد ، مجاهدين کمونست ، روشنفکران کج انديش ، سوداگران اين جهان و آن جهان ، سياست بازان مال اندوز وگمراه خانه خانه را به ماتم می نشاند ، بويژه گروهک های دغلباز گوش بفرمان با استفاده از سادگی روان آدمها  ،  شکستگی استخوان وحدت ، آگاهی و بينش در تلاش اند تا زندگی حقارتبار خود ، فرزندان و انبازان خودرا فروغ و گرمای آنی ببخشند .

ميگفتيم : بعد متلاشی شدن و شکست لشکراشغالگر برتانيای کبير و حصول استقلال که به بهاء خون بهترين فرزندان اين وطن تمام شد ، تاج پوشان سلطنت و درباريان ( آل يحيی ) ارزش آنرا ندانسته خشتی در راه اعتلا و ترقی مُلک برنداشتند چه که بجرم صداقت بيشترين عاشقان ارتقاء و پيشرفت ميهن را به تيروتوپ بستند ويا درتاريکی های زندانهای مدهش پير ، مريض ، خسته و ناتوان ساختند ... سلطنت ستمشاهی با تبانی مفسد ترين قشر به اصطلاح روحانيون ، آن تاريک انديشه ترين افراد که چراغ را خاموش و نور را در بند می کشند تا مردم را به تاريکترين دخمه های هراس انگيز و برباد کننده هستی و زيبايی بکشانند وخود بنام کرامات و صدقات شتر با انبار بدزدند ، آنهای که گفتند و ميگويند  : « با خدا دادگان ستيزه مکنيد » يا « پای خود را برابر گليم خود دراز کنيد » يا « صبورباشيد که آن دنيا از صابرين است » يا ، يا ، يا ... آنها با هزارها تفسير وتدبير سالوسانه کشور را درحالت سترون ، عقبمانده ، فقير ، جهل زده ، گدا و مريض نگهداشته اند ، و خودشان با فراغ خاطر در بستر عيش و عشرت غنوده اند ، و هنوز که هنوز است مريدان ساده لوح و خوشباور چرک آب دست اولاده شانرا مينوشند ، زيرا سيستم کنونی در پناه آن زالو ها نفس ميکشد ، همه تاريخ زده های طفيلی درساختار دولت شريک اند ،  با اين ترتيب مردم را اغفال نموده زمينه را مساعد ميسازند تا دستگاه با استبداد ناخن از گوشت جدا کند ، که چنين کردند و چنين ميکنند ؟!

دربرهه دگر رسم کودتا برپاشد ، ( عموزاده ای ) پايه های موريانه خورده سلطنت ميراثی را شکسته درهمراهی وتبانی ناخلف ترين عناصر و ناپاک ترين افراد کودتا نموده شکل سلطنت را تغيير داد ، مگر تا خواست مضمون را تغيير دهد مجالش ندادند ، رده های بالايی حزب بد نام ( خلق و پرچم ) جيره خوران منطق سوسيال امپرياليزم دولت شوراها به دستور تزارهای نوين سر سردار و خانواده اش را سبک کردند تا ديگر خيال تمرد از فرمان کرملين را نداشته باشد .

با ( کودتای ننگين هفت ثور ) برنامه های ترس آور ، وهمناک و نفرت انگيز خيمه شب بازی ها آغاز گرديد ، عروسک های بسته شده به تار های مرعی ونامرعی شوروی سابق يکی بعد ديگری به اريکه قدرت نصب گرديدند ، آسمان آبی ميهن را ابرهای سرخ پوشانيد و رگبار خون باريدن گرفت ، با نابودی هردلقک کودتاچی بخشی بزرگی از خاک و مردم نابود گرديد ، ملت جمجمه های مشبک ومرمی خورده فرزندان خودرا در گورهای دسته جمعی جستجو ميکردند ، درحاليکه رهبران شرف باخته حزب خلق و پرچم مست از باده به اصطلاح پيروزی برای تجديد سوگند غلامی هرازگاهی آدم می کشتند ....

زمان به بسيار تلخی گذشت و از آن زمامداران آلوده به شرم خلق و پرچم کسی نماند ، آنها با ننگين ترين وضع نيست و نابود شدند و نام سياه شان درتاريخ ماند ، درآن دوران مردم دربرابر بزرگترين ستم يک ابرقدرت و سياستمداران چاکر وی که کشور را به شب سياه و وهمناکی تبديل کرده بودند طبايع آفتاب گونه ای را ميديدند که برتارک مبارزات برحق توده ها می درخشيدند و اميد پيروزی های واقعی را در دلها زنده نگهميداشتند .

وقتی قشون متجاوز سرخ هزيمت نمود جفای ديگری بمراتب زشت تر و دردناکتر از اولی با هجوم خدايان تاراج ، تخريب ، تجاوز ، ترور و تخدير برملت مظلوم تحميل گرديد ، اين مرحله ( هشت ثور ) نام گرفت ، اين خودفروختگان ( چلتار و چپاتی ) يا به اصطلاح حاميان دين خدا بر بنده های خدا چه که حتا بر طبيعت خدا هم رحم نکردند ، بگونه ای که هرکوچه ميدان جنگ ، هرگذر زندان و هرخانه گور آدم هايش گرديد ، رهبران خدا  ناترس اين دوران تاريخ سياه بنام ( جهاد و مجاهد ) شهر و ده را به گورستان تبديل نموده و گليم غم در هر ويرانه مُلک هموار کردند ، جهاد را فرزندان پا برهنه و کرباس پوش سراسر افغانستان به پيروزی رسانيدند وپيکر خرس متجاوز را متلاشی ساختند ، مگر امتياز انرا رهبران به اصطلاح جهادی بردند که بنام جهاد از زنده چپن و ازمُرده کفن کشيدند ، به دوشيزگان نابالغ تجاوز کردند ، حلقوم پيرزنان وپيرمردان را بريدند و سينه کودکان نوزاد را با شمشير دريدند ، اين مجاهد نمايان بسيار نمايشی درمقابل امپريالست های شوروی بزعم خودشان ملحدين يا کمونست های سرخ صف آرايی نمودند ، چه در دوران سلطه آنها و چه بعد ازآن خاک و هوا و وجب وجب وطن را راکتباران کردند ، درين پيکار خدای جهل با ابليس ستم کاسه ليسان و جا اندازان هردو طرف مصون ماندند ، مگر هستی مادی و معنوی مردم نابود گرديد ، آنوقت هيچکس باور نداشت روزی ميرسد که ملحد و مجاهد ، چلی و طالب مثل ( سياف مجاهد ) با ( گلای زوی ملحد ) ( ملا راکتی جاهل ) با ( علومی منکر از خدا ) روی يک سجاده به نيايش پرداخته و ازيک جام باده گلگون بنوشند و برخوشباوری های مردم مستانه بخندند ... همين ( عبدالرب رسول سياف ) متعصب دوآتشه که ادعا داشت خاک کابل را تا عمق زمين بنام شهر فساد و گناه زير و رو کند و از نو کابل دگر بسازد اکنون بسيار مصون و مشعوف خاک و زمين رعيت را غضب نموده با جا خوش کردن به اصطلاح درخانه ملت به پهنای ريش و قطر شکم خويش میافزايد  ؟!!

مختصر ، که به هيچوجه مختصر نخواهد بود جفا وستم ، خيانت و جنايت اين سوداگران دين ، آيين ، اخلاق و فرهنگ قصه پُرغصه دراز و شرم آگينی دارد که همه ميدانند .

تاريخ ورق ميخورد ،  و در دور دگر امريکای آتش بجان در يک بازی دگر سياسی افغانها را در ماتم بزرگ و مصيبت سترگی می نشاند ، اوجاهل ترين و مکروب زا ترين جرثومه های تاريخ زده را از انبان قرون ازياد رفته برون کشيده بنام ناجيان مردم و حاميان دين خدا بر سالاری می کشاند ، کور نابخردی بنام ( اميرالمومنين ؟! ) به امر و دستور اجانب و دشمنان افغانستان معنويت را معدوم ، هنر و دانش را محکوم و هوا را مسموم ساخت ، او و دارودسته اش با تعصب از گرده ملت تسمه کشيدند ، درين سيه روزگار سياسی بيشترين ادبار و بدبختی نصيب زن افغان شد که وی را در زمره انسان حساب نمی کردند ، اين دجالان وقتی در ورزشگاه عمومی به فرق زن با گلوله ميزدند ، يا با سنگسارکردن بنام قانون شرعيت وی را بسيار دردناک بکام مرگ ميکشاندند ، يا درچهار راه و چهارسوق پروپايش را تازيانه باران می کردند ، ويا ، ويا ... دنيا سکوت کرده بود و نهاد های دفاع از حقوق انسان بويژه دفاع از حقوق زن شعار های عوام فريبانه و ميان تهی شانرا عقب شيشه مغازه های فروش سلاح می چسپاندند ، همه ساکت ، همه خاموش بودند و ما به شمارش دردها ، شکنجه ها ، بدبختی ها ، آوارگی ها ، گرسنگی ، اشک ، ماتم ، توهين ، تحقير و ديدن تابوت های سياه عادت کرديم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

هزارها عمل فجيع دگر درين دوران پُراز اختناق صورت گرفت که زبان خامه توان بازگو ندارد ... اين وضع ادامه داشت تا آنکه برج وباره همزاد تجارتی امريکا باژگون گرديد ، يا به تحليل دگر فکر منفعت و قصه تيل امريکای حريص و جهانخوار را برآن واداشت تا منابع سرشار نفتی اقمار جدا شده از پيکر شوروی سابق را قبضه کند ، به اين اساس متوجه افغانستان گرديد ، زيرا افغانستان کوتاهترين وارزان ترين راه رسيدن به هدف بود ، و همچنان امريکا فکر کرد که ميشود افغانستان را به يک پايگاه مستحکم نظامی در منطقه تبديل نمود ، همان بود که يال و کوپال تکانده به بهانه جنگ با ( تروريزم ) گرچه خود بزرگترين و بدنام ترين ( تروريست ) جهان است ، آشيل وار آن حشرات موذی را پراگنده و متواری ساخت ، و خود با همدستی هم پيمان های تا دندان مسلح و راه جوری چاکران خانه زاد وبومی اش کوچک مرد ناتوانی را از موزه خويش برون کشيده براورنگ شاهی نشانيد ، اين سالار يا اين غلامک فرمانبر راه معامله و سازش را پيشه کرده نظر به اذعان و دستور بادار بازار تفنگ ، ترياک ، تجاوز ، ترور و تهديد را گرم نگهداشت ، بدتر اينکه اين آدمک به امر ارباب همه تشتگان خون افغانها  ازهر قماش ( ملحد ومجاهد ، طالب و طرار ) را دور برکه  خون ريخته از حلقوم ستمديده هرافغان جمع کرده و برای دلگرمی بيشتر شان مارکيت چپاول را بنام دولت تأسيس نمود ، اين خفاش های کهنه کار مشغول مکيدن آخرين قطره خون و آخرين رمق حيات هر افغان استند؟! آدمها در ديار خون و خاکستر درگير فجايع مصيبتبار کودتا ها بوده اند که از دور ی به دور دگر بدبخت ها بدبخت تر ، بدبخت تر ها بدبخت ترين شده اند ، درهمه اين ادوار و روزگاران تباهی و ترس غلام ها و غلام زاده های شرف باخته درهر گوشه مُلک سياهی وسکوت را پاسداری کرده اند ، ازآنزمان تا امروز کسی به نان و سرور به ايمنی و آزادی نرسيد ، زيرا حرف حرف گلوله است و سخن سخن خون ، به اين ترتيب مردم از هيچ به نهايت درد و فاجعه رسيدند ....

اما دير نخواهد پائيد و ما بيش ازين در زمره مطرودين وطن ، يتيم های دوران ، تشنگان عدالت و تبعيد شدگان ميهن خود نخواهيم بود ، روزی حيات رقتبار دولت سهامی و کمپنی گونه يونيکال کرزی و برادران ، کرزی و شرکاء بسر خواهد رسيد ... آنگاه مردم ما از اسارت همه گونه و تزوير سياست بازان مزدور آزاد خواهند شد .  حرارت و تابش نور حقيقت نقاب های قلابی شرافت و دينداری ، وطنپرستی و مردم دوستی يک يک شياد بی عفت را مثل موم آب کرده و از رخ شان دور خواهد نمود ، وقتی چهره های بی نهايت زننده ، وقيع و کريه شان برملا گردد آنگاه ملت بيشتر به عمق افکار سالوسانه و خاينانه آنها پی برده بی مايه بودن زهد ريايی و دين باوری های کاذب ، نوعپروری های فريبکارانه ، دلسوزی های بی ريشه ، وطندوستی های ساختگی و اشک تمساح ريختن های سازشکارانه اين اراذل را جاودانه بخاطر خواهند سپرد  .

ميگويند : وقتی زمامدار يک مُلک پسرناخلف وريزه خوارغير باشد ، فرشته ها انتحار ميکنند ، مردان خدا بنام خدا قدسيت را ميفروشند ، قاضيان با روسپيان شهر همبستر ميشوند ، عارفان دغل پيشه ميگردند ، پاسبانها بچه های دزد بدنيا مياورند ، فقر شرافت را لکه دار ميسازد ، حرامزاده ها در خرابه های مُلک به جشن تير باران عاشقان خاک ميروند ... ودر يک غروب خونين رنگ جلادان چپ و راست روی گورهای دسته جمعی سرود ناسيونال خواهند خواند ؟!

چرا ازين لجن زار گلی نمی روئيد ؟ اين گودالهای پُرازخون چرا به باغچه های پُرازگل تبديل نمی گردد ؟؟

کي ميتواند دوباره لبخند را به لب های مردم جراحی کند ؟؟؟ چه وقت سيلاب اشکها می خشکد و امتداد خط تابوت های سياه پايان میابد ؟؟؟؟

اين همه زشتی های دلخراش و ناراحتی های هول انگيز مثل کنه به همه جای زندگی مان چسپيده است ، تا نفير تفنگ از تبيره ترياک ، تجاوز و ترور بلند است وقدرت درخدمت اوباشان حکومتی ، پارلمانی وقضايی باشد ، تا وقتی همت قوم درخميرنان بند است ويا زير زنجيرتانک عساکر بيگانه خرد وخمير می گردد شايد وضع چنين باشد ؟! 

حرف آخر چيست ؟ ما همه برای کشف يک حقيقت درتلاش استيم ، ما ميخواهيم بفهميم چرا همه چيز درسرزمين بلاخيز ما داغ باطله و قلابی دارد و چرا دولتمردان در کشورما بسيار بيشرمانه همه را باطل ساخته اند ، ازمهربه مردم تا عشق به ميهن ، ازعدالت تا شرافت و خدمت بخدا و خلق را ، آنها چپ وراست دروغ ميگويند  و ديده به دانسته همه مقدسات را مسخ مينمايند ... برخلاف آنهای که دلشان آگنده ازعشق بمردم و روح شان سرشار ازمحبت است درکشاکش روزگار ، ستم ستمروايان وچوکی نشينان  با انفجار و انتحار شاهرگ حيات و رشته عمر شان قطع ميگردد و يا درحصار زندانهای مدهش از نهايت درد لب های شانرا با سوزن ميدوزند ، رنج و اندوه ، بدبختی و ستم به اجبار تحميل شده بيشترين مردم را دچار غده های سرطانی روحی وجسمی ساخته است ، فشاراين درد های استخوانسوز تبسم را از لب های شان ربوده و زندگی شانرا به جهنم تبديل کرده است ، از دل آتش گرفته اين مردم هردم ناله های يأس انگيز ( چکنم ، چطور ميشود ؟؟ ) بلند ميگردد ، فريادهای پيچيده درگمراهی ، ضجه های آميخته باسرگردانی وکابوس ....

مردم در ديارما بار شيشه دارند وجاده های عمرشان پُرازسنگلاخ است ، سنگلاخ سياهی وسياسی که سوگمندانه هرلحظه شيشه ای عمری درديار سنگ فروشان میشکند ، اجرای قوانين در ماتمکده بنام افغانستان بالای افراد عام تطبيق ميگردد ، مگر قانون گزاران  قانون شکن اند ،  وبرريش هرچه اصول است ميخندند ، افغانستان شبيه جزيره شده که درآن تمام شياطين و شيادان دنيا لانه کرده اند ، تفنگ سالاران قهار ، آدم کُشان حرفوی ، فساد پيشه های مادرزاد ، خيانتکاران زبردست ، قاچاقچی ها وهروئين فروش های دولتی ، سياست بازان رياکار ومنفعت طلب ، معامله گران دين ، روحانيون ترفندباز ، چاکران دنائت پيشه ، خودفروشان وجدان مُرده هفت وهشت ثور ، دجالان طالبی ، چيزنويسان و تکنوکرات های فرصت طلب و ... همه وهمه عنکبوت وار در رواق رواق اين جزيره تارتنيده اند ، اين قاتلين روح ، جسم ، انديشه وعقيده مردم درکشور نابودشده ها ازهرنوع مجازات مصون اند ، بازخواست ، محاکمه وعدالت به نظرآنها مسخره جلوه ميکند ، آنها هرنوع قانون دفاع ازحقوق انسان را به استهزاء ميگيرند ....

بشريت طرفدارعدالت اجتماعی منتظر روزی اند که حاکميت مردم برقرار گردد ، آنگاه بدستور حکومت مردمی  اين غلامان دست نشانده و معامله گر، جانيان ومجرمين جنگی ، لاشخوران طفيلی ، ايجادگران گورهای دسته جمعی ، چپاولگران هستی مادی و معنوی ، ويرانگران شهرها وروستا ها ، دزدان ناموس ، مخربين هنروفرهنگ ، جلادان علم وانديشه نوين ، تفرقه اندازان وحدت شکن وغيره و غيره مجازات گردند ، تا قطرات اشک دردناک و هميشه جاری  هزارها يتيم ، بيوه ، معيوب ، ملول و برباد رفته افغانستان خشک گردد ....

نبايد نا اميد شد که جوشش خشم ونفرت از حاميان ستم وسلاح در دل ها آتشفشانی گرديده ، لحظه انفجار خشم زنجير شده در شاهرگ ها فرا ميرسد ، آنگاه هزارها شمشير برهنه در صدای مردم آزاديخواه نعره خواهد کشيد : آزادی ، آزادی ، آزادی ، 

« آيا بی نهايت فاجعه وستم به هيچ تبديل خواهد گرديد ؟ »

 

(  آنکو  بسلامت  است و نانی  دارد -------  وز بهر نشستن  آشيانی  دارد )

( نه خادم کس بود و نه مخدوم کس ----- گو شاد بزی که خوش جهانی دارد )

                                                                                  « خيام »