خشونت های خانوادگی؛ بزرگترین معضل اجتماعی

مهسا طایع

افزایش خشونت های خانوادگی موضوعیست که بحث های کارشناسانه و ارایه آمار دقیقی براساس محاسبات انجام شده می طلبد. اما آنچه مسلم است، بر این حقیقت پای می فشارد که افزایش بحران در خانواده های افغانستان، می تواند به عنوان بزرگترین معضل اجتماعی به حساب آید.

از نظر تحلیل های اجتماعی، این بحران از آن جا ناشی می شود که در مناسبات جدید زن می خواهد که مرد طنین و اعتماد به نفس او بشنود و مرد می خواهد همچنان به صورت نیرویی بی رقیب و با صلابت ظاهر گردد. فقدان توافق یکی دیگر از عوامل تعیین کننده خشونت در خانواده است، این حالت با بزرگترین اختلاف نظرها، باعث رفتارهای ستیزه جویانه و خودکامانه گشته و منجر به اختلافات خانوادگی می گردد.

از آن جایی که خانواده جایی امن برای حفظ اعضا و برآوردن نیازهای زیستی آن هاست وقتی تبدیل به صحنه خشونت و درگیری می گردد، در تهدید امنیت و سلامت روانی جامعه، هشدار دهنده است.

در سال های اخیر علی رغم پافشاری جامعه بین المللی برای احقاق حقوق زنان، درگیری های خانوادگی افزایش یافته و دامنة آن تا سرحد قتل های خانوادگی گسترش یافته است.

به شهادت تاریخ، فرهنگ ما «مذکر است»؛ هم در گذشته چنین بوده است و هم امروز چنین فضایی حاکم است. فرهنگی که به وسیله ی مردان و برای مردان ساخته شده و در عین حال در تمام حوزه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی ما رسوخ کرده است و در آن عطوفت و محبت و شکوفایی زن حاکم نیست.

در این جامعه بحران زده که هر سو می نگری با بحران هویت، بحران مدیرت، بحران امنیت و... روبرو می شوی، امروز باید بحران اخلاق و بحران خانواده را هم در این نمودار اضافه کرد. و نه تنها زنان که کودکان نیز به عنوان اصلی ترین قربانیان بحران خانواده، از یادها می روند و تنها این شعارهای بی مضمون تساوی حقوق است که همه جا، جار زده می شود. وقتی ساختارهای غلط سیاسی و اجتماعی در جامعه حاکم گردد، مشکلات اجتماعی رو به تزاید خواهد بود.

نگرش هایی که برای حل مشکلات اجتماعی از بالا می اندیشند، یعنی لازمه ی هرگونه تعییر و دگرگونی را، تغییر در بالای هرم جامعه یعنی قدرت سیاسی می دانند، فراموش می کنند که چنین نگرشی برای ایجاد تحولات اجتماعی در کشورهای جهان سوم بارها و بارها به شکست انجامیده است.

سیطره ی نگرش مردسالاری ریشه دار است و به سادگی متحول نمی شود. با شعارهایی که امروز در جامعه صادر می گردد، مرد احساس می کند که تداوم سیطره ی وی در خطر است و به همین نسبت به مقاومت و لجاجت می پردازد و برای ماندن برمدار قدرت خانواده، خشونت را بر می گزیند. موارد بسیاری حاکی از آن است که در سال های اخیر، زنان، دختران و خواهران زیادی توسط شوهران، پدران و برادران خود به قتل رسیده اند. مرد به خود این حق را می دهد که اعضای خانواده اش را به مجازاتی که آن را مناسب خانواده خود می داند، برساند. در جامعه ای که تنبیه زن و دختر جزیی از حقوق پدر و شوهر تلقی می شود، بروز چنین حادثاتی دور از انتظار نیست. از طرفی تهاجم فیلم های مبتذل تأثیر تکان دهنده ای در مناسبات خانوادگی گذاشته که متأسفانه از هیچ منبعی هم مورد توجه قرار نمی گیرد، که البته این موضوع بحث جداگانه ای دارد که در شماره های بعدی به آن خواهیم پرداخت.

این نوشته کوتاه مقدمه ایست تنها برای ذکر این سوال که چرا علی رغم ایجاد فضای نو سیاسی در افغانستان و گشایش روزنه های فرهنگی و اجتماعی ای که می تواند نوید دهنده مناسبات و رویکردهای امروزی تر باشد، وقوع حوادث وخشونت های خانوادگی، از کدام منابع زاده می شود که دستاورد تحولات نوین کشور است: نا متناسب بودن راهکارهای جهانی برای احقاق حقوق زنان با شرایط فرهنگی و فکری جامعه، تهاجم فرهنگ های مبتذل، افزایش بیکاری، تورم اقتصادی ... یا گسترش روز افزون اعتیاد؟!