سـیدهاشم سدید

12.04.2008  

 

 

"شناخت دستوری ما از زبان در چه حد است؟ "

 

شناخت دستوری اکثر ما افغانان از زبانی که به آن مینویسیم یا صحبت میکنیم، به استثنای آن عده از کسانی  که  تحصیلات اکادمیک در این  رشته دارند، اگر ملاحظه کاری ها  یا شرم  حضور یا مراعات خاطر دوستان را کنار بگذاریم، یا اینـکه من به تو نمیگویم که تو به من نگوئی و در نتیجه هردو از گزند انتقاد در امان بمانیم، یا اینکه من ترا تائید میکنم و تو مرا برای اینکه هر دو تائید شویم،  بپذیریم یا نه پذیریم، کمی ها و کاستی های دارد که باید  در رفع آن ها بکوشیم.  

در زبان شفاهی، و هم  در نوشته های  ما، از هر دهنی که خارج گردد و به هر  قلمی که نوشته شود، درهرسطح  فکری ـ  تحصیلی که گوینده یا نویسنده باشد،  حتی اگر برخی ها خود را فیلسوف زمان هم بدانند،  بدون تردید، در هر صحبت و هر نوشته، اگر کمی دقت کنیم، ده ها غلطی دستوری یا املائی  شنیده یا دیده میشود. اینکه مقالات از لحاظ مضمون یا محتوا، آنچه  که گوینده یا  نویسنده برای گفتن دارد،  در چه سطح  و با چه منطقی و چه نوعی ازاستدلالات و استنتاجات نوشته می شود، فعلاًَ  به آن کاری نداریم؛  که البته به این مسئله هم باید جداًَ در جای خودش توجه شود.

من در این جا قصد نوشتن دستور آموزش زبان فارســی را ندارم؛ زیرا این امر از حیطه

کارمن، اگر چه من مدرک ( پروفیشنسی ) زبان و ادبیات انگلیسی را از کمبریج بدســـت دارم، خارج است. این کار را میگـذارم به اهل این کار؛ یعنی به آنانیکه در رشتهء  زبان، تاریخ و ادبیات زبان فارسی تخصص  دارند.  از چنین افرادی  با کمال احترام  توقع دارم تا  دراین زمینه با مسئولیتی که به عنوان یک معلم یا استاد زبان یا ادبیات احساس میکنند، آنچه را که لازم میبینند برای رهنمائی مردم بگویند و بنویسند.

زبان موضوع   پیچیده و گستردهء است که به مهارت ها و توانمندی های نیاز دارد.  آقای

داریوش آشوری با همنوائی اندیشمندان پست مدرنیزم،  در رابطه  به اهمیت زبان تا جائی

پیش میرود که زبان را عامل شناخت انسان بشمار مییآورد و مینویسد: هر چه انسان دارد از زبان دارد ( اگر چه من با این عقیده همساز نیستم).

تا جائیکه من به خاطر دارم در حدود پنجاه و شش نوع جملات شـرطی، از لحاظ زمان و

نوعیت و نتیجهء حاصله از یک " اگر " وجود دارد که اگر روی آن بحث صورت گیـرد

سر انسان را به دوران خواهد انداخت.

یک  موضوع که به نظر ما شاید بسیار پیش پا افتاده باشد،  موضـوع به کار گرفتن نشانه

ها یاعلامات میباشد. معمولاًَ دیده میشود که دوستان، مثلاًَ، در اخیـر یک جمله پرسشی یا سوالیه به جای گذاشتن یک سوالیه چندین علامت سوالیه را بکار می برند. یا در جمـلات عاطفی یا  تعجبی بجای استفاده یک علامت ندائیه که کافی است مکنونات قلبی یا منویات

شان را به خوبی منتقل کند، گاهی بیشتر از ده  تا علامت ندائیه را پشت  سر هم  قرارمی دهنـد.  توجه تان را به یک  مورد از این نوع نوشته ها جلب می کنم: "  مذاکره با طالبان یک نیاز ملی است !!!!!!!!!!! ..."  یا : " خلیل زاد از سیاست به تجارت !!!!!!!!! ..."

من یقین دارم که تعجب این دوست در این زمینه خیلیها زیاد، و کاملاًَ به جا است، یا سوال هائی که دراین مورد، یا موارد دیگرخلق می شوند کاملاًَ به جا و تعجب برانگیز است،اما دستور زبان چیزیست ثابت و مطابق قواعد و قانونمندی های که باید مراعات شـود. چنین شیوهء  کاربرد نشـانه ها در هیچ زبانی، چه در زبان فارسی، چه زبان های اروپائی، کـه برخی از قواعد را در زبان خویش از این زبان ها گرفته ائیم، رواج ندارد.

بکاربردن علامات ندائیه وسوالیه با هم در اخیریک جمله:  در چنین جملات کافیست یک

علامت ندائیه و یک علامت سوالیه بکاربرده شود. اینکه کدام یک اول و کدام یک دوم به کاربرده میشوند، بستگی به این دارد که، نظر به برداشت یا طرز دید شما به مسئله، کدام یک، سوال یا تعجب، اولتر به ذهن  شما خطور میکند؛ یا کدام یک برای شما با اهمیت تر یا قوی تر است. در چنین موردی  قانونمندی یا علت رعایت چنین امری در منطق اندیشه

و تفکر نهفته است و نه  در زبان یا در چیزی  دیگری. غالباًَ، اگرکمی توجه کنید، ولی تا  جائیکه دیده میشود، همواره، انسان اول تعجب می کند و بعد از آن سوال؛  به معنی دیگـر غالباًَ تعجب است که سبب برانگیختن سـوال میشود.  ولی عکس این  موضوع هم  بعید از امکان نیست. 

به هر حال توقع این است که، بخصوص قلم بدستان ما هر قدر هم که تجربه داشته باشند، به این نکته توجه کنند و چنین فکر نکنند که به اوج کمال رسیده اند. چنین امری کار می

خواهد و ممارست. به قولی بنویس و بنویس تا شوی خوش نویس.

در ضمن اینکه این را باید داشته باشیم، نباید فراموش کنیم که شکل باوجود اهمیت آن، با

وجود تآثیرآن بر مضمون، از اهمیتی اصلی برخوردار نیست. مهم مضمون است. به این مسئله باید زیاد توجه شود.

امیدوارم دوستان این نوشته راخصمانه تلقی نکنند. فقط خواستم این مشکل را، که گریبان همه ما ها را گرفته است، بشکل بسیار، بسیارمختصر، به امید اینکه من کم گویم تو بسیار دان، به عرض برسانم.