محمد امين فروتن

07-03-08 

    

 

 منطق « بنی اسرائیلی »یا برخورد دوگانه ؟

 

نگاه کوتاهی  به  آخرین گفتگوئی جلالتمآب  حامد کرزی رئیس

جمهوری اسلامی افغانستا ن با رادیوBBC

 

 

گلیم بخت کسی را که  بافتند  سیاه

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد .

 

                     حضرت حافظ (رح)

 

 

قسمت دوم

 

قبل از اینکه وارد مبحث اصلی مان نگاهی به آخرین گفتگوی جلالتمآ ب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان شویم داستانی را بیان میکنم ، که مصداق عینی  تحلیل های جلالتمآب کرزی با رادیو بین المللی BBC  محسوب میشود  . میگویند دو تن که از مدت ها هم دیگر را ندیده بودند ، به دیدار همدیگر نا ئل شدند ، نفر اول پس از احوال پرسی از اینکه دوست اش یعنی نفر دوم از اینکه پسرش را زن و دختراش را  شوهر داده اظهار خوشحالی و رضا یت کرد و حال و احوال آنان را پرسید . دوست اش وقتی این سوال را شنید ، بلا فاصله گفت : داماد ام بسیار آدم خوبی است ، هر ماه یکبار دخترم را به سیاحت و سفر میبرد ، یک باب خانه و موتر آخرین مودل برایش خریده است و طبعأ یک خدمتگاری را هم به خانه آؤرده است که امور منزل را به وجه خوبی به انجام برساند . مگر امان از عروس بد جنس ام ، که روزگار پسرم را سیاه کرده ، هر روز میگوید که چه وقت مسافرت و سیاحت میرویم ؟یا منزل و موتر می خریم  ؟ یا اینکه میگوید من دیگر بسیارخسته شده ام باید خدمتگار و خادم بیاورید .

این را میگویند « منطق بنی اسرائیلی » که دنیا و عالم را بر محور منافع خود می بینند و هیچ قاعده ای راکه همزمان بر خود ودیگران حاکم باشد ، نه می پذیرد .دراین همین گونه «منطق بنی اسرائیلی »  است که  زما مداران و حاکمان در جوامع بشری با لاخص در کشور های جهان سوم و عقب مانده قواعد اخلاقی و رفتار های اجتماعی در جامعه را مستقل از منافع خود تعریف نه میکنند ، کاری را که برای خودش می پسندند ، همزمان برای دیگران نه می پسندند ؛ همچنان کاری را که جزئ از رسالت های دیگران به حساب می آورند ، برای خود شان جائز نه می دانند . دروغ و تهمت و خیانت در امانت و نقض پیمان با مردم اگرازایشان سر میزنند ، امر مقدسی است و اینگونه عملکرد های ناپسندیده و ذشتی را با همان  میتود های که « منطق بنی اسرائیلی » بر آن استوار است ،« توجیه شرعی » و قانونی میکنند ! با دقت و مسؤلیت کامل  باید گفت که متأ سفانه محتوای گفتگوی جلالتمآب کرزی با رادیو B.B.C مصداق حکایتی است که در ابتدأی این مبحث از محتوای آن به نام « منطق بنی اسرائیلی »  یاد کردم . اکنون لازم است که دنباله ء ارزیابی مانرا از سخنان جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان که در گفتگو با رادیو B.B.C ، بنگاه انتشاراتی انگلستان بیان داشته  است معطوف بداریم . چنانچه در قسمت نخست این مبحث اشاره گردید ، جلالتمآب حامد کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان در پاسخ و توضیح حاکمیت های گذشته در افغانستان مسأ له مشروعیت یک  نظام واقعأ ملی و مردمی در جامعه افغانی را وابسته به نوع ارتباط  حاکمان با زعمأ و بزرگان قوم میدانند که  برای اثبات این فرآئند اجتماعی  به عنوان یک فورمول ثابت تاریخی داستان والد مرحوم خود را بازگو میکنند که گویا « در دوران حکومت ظاهرشاه بیاد دارم که در ولسوالی پنجوائی ولایت قندهار یک نفر فرارکرده بود و حکومت نه میتوانیست آنرا باز داشت کند ، به پدر من مراجعه کردند که بزرگان ومتنفذین قوم را فراخوانید تا این شخص را پیدا کنند . پدرم بزرگان قوم را دعوت کرد ، من شاید ده یا یازده ساله بودم ، بزرگان قوم گرد آمدند و به آن شخص پیام فرستادند که بیاید ، او آمد و درمنزل ما آن شخص را به حکومت تحویل دادند ، من می پرسم آیا در آنزمان حکومت در ولایت قند هار حاکمیت نداشت ؟ » وقتی خبرنگاررادیو  B.B.C با چنین پرسش جلالتمآب کرزی مواجه می گردد ، بلا فاصله این چنین مسأ له را  با رئیس جمهوری اسلامی افغانستان در میان میگذارد : « اما در آن زمان هم دولت ها با در نظر داشت وضعیت امروزی در دیگر کشور ها ، حاکمیت چندانی نداشتند، برای اینکه دولت با همکاری بزرگان قوم اداره می شد ودولت کنترول کامل نداشت ؟ .» با دریغ و تأ سف  که جلالتمآب رئیس جمهور بازهم  به علت مشغله های که بصورت مصنوعی و نا مرئی برای وی بوجود آورده اند و از چندین سال بدینسو حصار نا مرئی مگر معلومی را به گرد اش  کشیده ا ند در باب مسأ له مشروعیت و حاکمیت سیاسی دولت ها  نیز به نوع منطق آمیخته با تضاد ها ی فراوان جامعه شناختی متوصل می شوند ، و بدون کوچکترین تأ مل و دقت لازم برای یک رئیس جمهور مسأ له را بر مبنای « اصل عدم قطعیت » Indetermination  یا " اند تر میناسیون " اینگونه پاسخ میگویند : « یعنی رئیس جمهور امریکا در کشور خود حاکمیت ندارد ؟ چون در هر ایالت جدا گانه انتخابات می شود ، والی برگزیده می شود و هر محل نهاد ها و شوراهای جداگانه ء خود را دارد . ولی چنین حکومت ، حکومت حاکم است.اگر منظور شما یک حکومت دیکتاتوری باشد که مردم هیچ سهمی در آن نداشته باشند و همه قدرت در دست سربازان و حکومت باشد این موضوع جدا گانه است . شما اگر در مورد حکومت شوروی سابق یا چنین حکومت های دیگر حرف میزنید سخن جدا است . اما ما الحمد الله چنین نیستیم . حکومت با همکاری و پشتیبانی مردم نیرومند ترین حکومت است . مثلأ « حکومت سویس و حکومت آلمان »  آیا این دو حکومت نیرومند و با ثبات است یا حکومت های که تنها به نیروی سربازان اداره می شود ؟ »   هر چند ما در نخستین قسمت و قبلأ نیز بصورت فشرده به  این مسأ له اشاره نمودیم مگر نه میتوان این مطلب مهمی را که بیشترین بخشی از آن به نوع نظام سیاسی در یک جامعه عقب مانده باالخصوص افغانستان ارتباط میگیرد از نظر بدور انداخت و به محتوای آن سروکاری نداشت ؛ ! در این جا اعتراف صریح و روشن جلالتمآب کرزی  بر ناتوانی های مدیریتی خود و همکارانش ، حتًٌٍٍی آنعده کسانی که در معادلات جنون آمیز قدرت های بزرگ جهانی که به بهانه مبارزه با تروریزم و القاعده در افغانستان حضور نظامی  و سیاسی دارند ،ُ بدون کوچکترین آگاهی بر جلالتمآب کرزی تحمیل شده اند ُ، سخت قابل تأ مل است ،و اما آنچه که میتوان در باره ء منشأ  ارتباط و موضع گیری های این مهره ها ی به ظاهر دموکرات !!،  مذهبی ! و وطن دوست که تازه از برکت حادثه ء دلخراش یازدهم سپتامبر بصورت و شمائل جدید سیاسی در آورده شده و در قلمرو جغرافیاوئی افغانستان آیام « سربازی !! » را در پست های بلند ی از خدمت  سپری میکنند ، بیان کرد ، این است که  تقریبأ از سه دهه بد ینسوو شاید هم در مسیر یک تاریخ دراز سیاسی جامعه ء ما  این دلقکان متملق  روزگار با قدرت های خارجی بویژه با شبکه های استخباراتی و جاسوسی  آنها  « آب و نمک » شده  وبه عنوان خدمتگاران راستین آنها مشغول خدمت  اند !!

اکنون راستی چرا چنین است ؟ استراتیژیی جامعه جهانی در افغانستن چیست ؟ و برخورد آن با واقیعتها و مشکلات اجتماعی که بیشتر از سیاست های قبلی و « درونی » خود شان سرچشمه میگیرند چگونه است ؟ این همه پرسش های بوده که پاسخ دقیق آن را جز به آگاهی از توانا ئی ها ، امکانات لازم در فرائند مشروعیت نظام و آن هم از نوع « جمهوری اسلامی افغانستان » و جز با تشریح و درک مواضع ، خط مشی و چهارچوبهای حرکت آن نه میتوان بطور دقیق دریافت . اما اوضاع نابسامان تقریبأ شش سال گذشته کشورو مردم افغانستان حکم میکند که « دموکراسی » و« مردم سالاری » در گفتمان اقتدار گرا و حاکم بر سرنوشت افغانستان  ، وصله ای بیمار و زائده ای تحمیلی است که حاکمان راستین جامعه ما باید در فرایند ساخت وساز های اجتماعی خودرا از شر آن برهاند . بدون شک که گفتگوی مفصل و تاریخی جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان با رادیو B.B.C  که مملو از تضاد های فراوانی است مصداق بخشی از این ساخت و ساز های اجتماعی و سیاسی به شمار میرود . چنانچه حین تثبیت نوع نظام سیاسی در افغانستان که با تصویب قانون اساسی کشور با ید تبلؤ ر می یافت شخص  جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان در اکثر سخنرانی های خود از برتری ها و فوائد نظام متمرکز سیاسی یاد می فرمودند ؛ وبرای تسلط بر افکار عامه و زمینه سازی برای ایجاد نظام دل پسند از طریق  قانون اساسی در افغانستان ، تمامی رسانه ها ی اطلاعات جمعی  مانند رادیو ، شبکه های بیست وچهار ساعته تلویزیونی ، جرائد و روزنامه ها خلاصه تمامی ابزار تبلیغاتی مافیائی  در خدمت خود گرفته بودند ، از زمین و فضای  افغانستان در توجیه  « نظام متمرکز سیاسی » و تردید « نظام پارلمانی » مطالبی بیان می گردید ، تا بالاخره« گفتمان نظام مرکزی » با« منطق بنی اسرائلی» آنزمان به عنوان« گفتمان غالب » سیاسی مبدل گردید . بطوری که حتی  مقبولیت و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی افغانستان در گرو میزان قرب و ارادت حاکمان به مناسبات ذات البینی قدرت های خارجی قرار گرفت ؛ لهذا بخوبی می بینیم قدرت و نهاد و حتی دانشمند و سیاستمداری پذیرفته و مواجه است که مورد تا ئید و قبول ایالات متحده امریکا و قدرت های شامل در ا ئتلاف جهانی مبارزه با تروریزم باشند .در این گفتمان، وابسته گی با بیگانه گان  معیار و مبنای همه امور است ، و متابعت از آن شاخص اصلی نظام سیاسی کنونی محسوب میشود .!  جالب و شیرین تر از همه این است که پس از گذشت چندین سال که بدون تردید منافع قدرت های بزرگ جهانی نه تنها در قلمرو افغانستان بلکه بصورت استراتیژیک در تمامی کشور های شرقی و اسلامی تغییر یافته است ، جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان به عنوان بزرگترین و موفق ترین مجری پروژه  توجیه  سازی  با فراموش ساختن کا مل  آن همه  توجیهاتی که حین تصویب قانون اساسی افغانستان در امر تداعی نظام متمرکز سیاسی در افغانستان از سوی آن جلالتمآب صورت گرفته بود با بیان نمونه های از رژیم های همچون « سویس و آلمان » در امر مشروعیت نظام سیاسی و اجتماعی افغانستان همین نظام حاکم بر افغانستان را نمونه کاملی از دموکراسی و مردم سالاری می دانند و هرچند رئیس امنیت ملی افغانستان در امر توضیح دست آورد های سیاسی و نظامی ای که در طی چندین سال حاکمیت نظام مافیا ئی از جنس بین المللی آن بدست آمده است پس از آنکه آقای مایکل میپلز ( Michael Maples)رئیس آژانس اطلاعات نظامی امریکا طی یک گزارش مفصلی به کمیته نیروهای مسلح  کنگره آنکشور اعلام کرد که دولت جمهوری اسلامی افغانستان تنها بر ۳۰ ٪ خاک آنکشور تسلط دارد و متباقی آن یعنی از جمله هفتاد فیصد خاک افغانستان تنها ۱۰  ٪ در دست نیروهای طالبان و ۶۰ ٪ آن  در دست رهبران قبائل و متنفذین اقوام قرار دارد ، پس از چند روز تحمل و صبراجباری همتای افغانی اش یعنی جنرال صالح  محمد رئیس امنیت ملی افغانستان در یک کنفرانس خبری اشتراک نمود و ضمن مردود دانستن گزارش آقای مایکل میپلز Michael Maples)) دست آورد های نظامی دولت جمهوری اسلامی افغانستان یکی پی دیگری بیان نمودند ، مگر بعد دیگری از این دست آورد ها ی که با هزینه کردن ملیارد ها دالر در سکتورهای اقتصادی و فرهنگی بدست آمده ، در همین گفتگوی مفصل با رادیو جهانی BBC از سوی جلالتمآب کرزی به صورت مشروح  بیان گردیده است . البته جلالتمآب کرزی همین  اوضاع تار وتاریکی را که در تمامی کشور بویژه آن بخشی از قلمرو افغانستان که  بنام بزرگان قوم  ، متنفذین و روحانیون جامعه  اداره میشود و ظاهرآ از سلطه اداره مرکزی خارج است ، مظهر نظام« دموکراتیک و مردم سالار» میداند و آن را پایه های اصلی مشروعیت  رژیم اش می شمارند ،موجبات شگفتی اینجانب و دیگر تحلیلگران را فراهم آورده است . به باور من اکثر شخصیت ها و فرهنگها در زندگی پر از فراز ونشیب شان دارای  دو مرحله اند ، مرحله تهاجمی و مرحله تدافعی ؛ هر گاهی که یک شخصیت و یاهم یک اندیشه و تفکر ، کهنه و فرسوده میشود و ازصلاحیت نگاهداری و بقای قدرت اش می افتد ، حالت تدافعی  میگیرد و در برابر حملاتی که از هر سو متوجه اش شده ا ست ، بصورت دوامدار نق میزند ، گریه و ناله می کند ، غیر از خودش همه عقلها و تمامی اندیشه های دنیا  را محکوم میکند ، هیچ گاه خود شانرا مورد شک و تردید و تجدید قرار نه می دهند و هیچ وقت نه میخواهند تا بفهمند که شاید آنچه که  وی و امثال وی بنام « دموکراسی » و

« مردم سالاری » میدانند و به خورد مردم ناتوان نیز میدهند برداشت های  ضعیف از دموکراسی و آزادی  اند ، این است که میبینیم تمامی کسانی که در برج عاج قدرت نشسته اند یا دموکراسی را نادرست فهمیده اند یا اساسأ مفاهیم بزرگ و مهمی چون  دین ،  دموکراسی ، جامعه مدنی و آزادی را بصورت کج و ناقصی تلقی کرده اند و دریک  حالت  شدید  تدافعی از زمان و تاریخ عقب افتا ده اند . و بجای اینکه خود شانرا مورد تجدید نظر قرار بدهند و قضاوت راستین و دقیق بکنند و پیش از همه خود را محکوم کنند ومهمتر از همه ، برای درست فهمیدن و دریافت حقیقت دین و دموکراسی در یک جامعه جنگ زده تلاش کنند ، بجای اجرای این پروژه مهم فکری تمامی دنیا و عموم روشنفکران عالم را محکوم میکنند ؛ و به این شکل سخت در تلاش اند تا نواقص کار و عمل خویش را به گردن دیگران بیا ندازند و بدین ترتیب رسوائی های طبیعی و حتمی ای  که در راه اجرای برنامه های عمل آنها قرار دارند جبران کنند . !! شاید جلالتمآب رئیس جمهور کرزی نه میداند ویا هم نه می خواهند بدانند که  مشروعیت هرنظام سیاسی در با خود بالیدن و سر دادن  شعار های میان تهی نیست ، بلکه به تأ مین آزاد ی حقیقی در جامعه و رعایت حقوق بشر در کشور است .  که نوع و چگونگی  فاصله میان سطح زندگی اقتصادی حاکمان و سائر  شهروندان ، نخستین و  بزرگترین ملاک وجود و یا هم تحقق  اینگونه  جامعه  به حساب می آید . متأ سفانه جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری افغانستان بخاطر سرپوش گذاشتن بر واقیعت های  درد ناک و غم انگیز در جامعه افغانی با یک ژست حساب شده و به مثابه یک زعیم واقعأ  ملی ! و مردمی ! بر ظواهر یک آزادی مصنوعی و پیشرفت های تجملی اشاره میکند ، ودرطی این گونه فعل وانفعالات حساب خود راازحکومت ها و رژیم های دیکتا توری که به قول جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان مردم در آن سهمی نداشته باشد کاملأ جدا میکند !! همچنان جلالتمآب کرزی ضمن بیان تقریبأ شش سال دست آورد ها ی اجتماعی و اقتصادی ، ایجاد زمینه های صحی ( بهداشتی ) برای هشتاد در صد مردم افغانستان ، همچنان گسترش برنامه انکشاف دهات را که به گفته ء جلالتمآب کرزی بیشترازنیمی ازسی وهشت هزار دهات را تحت پوشش قرارداده است" برهان قاطع" برای اثبات اصل حاکمیت بر تمامی افغانستان  دانسته و گستردگی این پروژه عمرانی و سیاسی  را دال بر حاکمیت « دولت اسلامی افغانستان » بر قلمرو افغانستان می شمارد . ایجاد و گسترش پروژه های تعلیمی و تربیتی در دور ترین مناطق افغانستان را سند دیگری برای اثبات حاکمیت دولت افغانستان  و مردود دانستن آماری که از سوی آقای (مایکل میپلز( (Michael Maples)  رئیس بخش استخبارات نظامی ایا لات متحده امریکا مبنی بر کنترول تنهاسی فیصدازسرزمین افغانستان ازسوی دولت جمهوری اسلامی افغانستانبکاربرده است.

متأ سفانه جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان به این اصل جامعه شنا سی تاریخی توجه خود را مبذول نه فرموده است که ساختار قدرت و توسعه اقتصادی مفاهیمی هستند که همیشه در جوامع بشری مباحث داغی را بر انگیخته است و در بسیاری مواردی هم سخت " وهم انگیز " بوده اند . در کشور های عقب نگهداشته شده بویژه جوامع پس از جنگ مانند افغانستان که دارای  نظام های عنعنوی اند و قدرت مصنوعی و به ظاهر مرکزی را بصورت خارق العاده  به مافیائی جهانی زیر نام دولت واگذار شده است ، تحولات و توسعه اقتصادی جامعه به شمول سکتور تعلیم و تربیه ، بدون توجه به تغییرات بنیادین ساختارقدرت،چنان تعبیه شده است که تصمیم گیری های اساسی و کلان در ساخت قدرت سیاسی ممکن نیست . از آنجا که رفتار جامعه متأ ثر از اتحاذ سیاست های نا بخردانه حاکمیت بر پایه عقل و منطق استوار نیست ، لهذا توانا ئی های آن نیز مصرف مقاصدی می شود که بزرگترین موانع در راه توسعه و تکامل اجتماعی محسوب می شوند . لهذا به واسطه همین ساختار قدرت در کشور است که هدف و طرح های اساسی نا روشن و ناممکن جلوه میکند . در حوزه اقتصادی در جامعه افغانی ما شاهد نابسامانی های هولناک و خطرناکی هستیم که بدون شک عوارض ناشی از  آن در شیوع فقر عمومی در جامعه نقش اساسی دارند . همچنان در حوزه حقوقی نیز بسیاری از شاخص های این سکتور مانند آزادی بیان و قلم ، آزادی احزاب و انجمن ها ، حفظ احترام به حریم خصوصی افراد جامعه و ده ها مورد دیگری که در فرهنگ کنونی ملت ها به مثابه یک مجموعه سربسته زیر نام احترام به حقوق بشر مطرح می گردد رعایت نه میشوند . انتظار میرفت با گذشت شش سال و چند ماهی که از تشکیل دولت جدید در افغانستان سپری میشود این اهداف در مسیر بهبود این شاخص ها باشد ، متأ سفانه در هریکی از این زمینه ها نه تنها به آنان نزدیک نشده ایم بلکه با گذشت هرروز از آن هدف ها فاصله گرفته و این چالشها عمیق شده است . سوال اساسی اینجاست که چرا با گذشت شش سالی که از تشکیل اداره جدیدی سپری میشود ، این شاخص ها محقق نشده است ؟ و آیا میتوانیم با انجام و ترتیب این نوع گفتگوهای متضاد نیاز های اصلی  جامعه و مردم ما را که اجرای  اصلاحات ساختاری و اساسی در حوزه های مختلفی هستند بر آورده سازیم ؟ راستی چگونه و بر مبنای کدامین استراتیژئی اساسی میتوان بر این لانه ای از بحران ها که همچون مار های مهلکی بر فرهنگ و تمدن ما نیش میزنند فائق آمد و آنرا در سینه ای از  تاریخ خونین  کشور ما مدفون ساخت  ؟

                                                                  ادامه دارد