چرا جرأت شنیدن واقعیت ها را نداریم؟

 

(نگاهی گذرا به نوشته های آقایان محمد اسحاق فایز و نور احمد رجاء)

توسلی غرجستانی

بعد از حوادث و نا امنی های اخیر ولایت هرات، بنده مقاله ای در این مورد نوشتم که بعد از انتشار در برخی از رسانه های الکترونیکی با واکنش و عکس العمل های از سوی برخی از وطنداران گرامی روبرو گردید. آقای فایز که مستقیما به نقد مطلب بنده پرداخته است، دچار یک نوع پارادوکس و تناقض نوشتاری گردیده است. در نوشته کنونی به برخی از تناقضات که وی دچار آن گردیده است و این امر از حب ذاتی و تباری ایشان نشأت گرفته است؛ اشاره کرده و سپس به مطلب جناب آقای نور احمد رجاء که هرچند صریحا متعرض مقاله بنده نشده است اما حاوی مطالب قابل تأمل بوده و با عنوان (هرات و یاوه بافی های بی هویت ها) آغاز کرده است، اشاره خواهم کرد.

 

 آقای فایز از پریشان گویی تا فحاشی

آقای فایز! من نه در نوشته قبلی و نه در این مقال بدنبال بیان نقاط قوت و ضعف و یا منفی اسماعیل خان و دیگران نیستم چون به قول معروف " آنچه عیان است چه حاجت به بیان است" بگذریم از اینکه اسماعیل خان فرزند برومند خود را در راه چه هدفی و یا اهدافی از دست داد و با چه انگیزه های با نائب زاده و قوماندان امان الله و دهها فرد دیگری که شما از آنها به عنوان شورای متخصصین هرات یاد کرده اید، از سر ستیز وارد شد. آنچه من در مقاله ام به عنوان احتمالات عوامل نا امنی هرات در طی پنج مورد بیان داشتم، خود تان نیز در یک بخش از نوشته تان "مقرون به حقیقت" بودن آن را پذیرفته اید. به این فراز از نوشته خود توجه نمایید:

"البته همه  موارد بر شمرده توسط آقاي (توسلي دات کام) مقرون به حقيقت است و همانگونه که در بالا آوردم مورد اول اصلي تر است"  فرق برداشت من با شما از میان موارد ذکر شده این است که  شما گزینه اول را از همه اصلی تر می دانید اما بنده گزینه پنجم را مهم تر و اصلی تر دانسته ام. پس نیاز به گشودن باب اهانت و فحاشی نبود.

اما در بخشهای دیگر نوشتار تان بیشتر فرافگنی و اهانت چیزی دیگری به چشم نمی خورد. توهین و فحاشی کاری انسانهای منطقی و اندیشمند نیست. طبق آیه شریفه " و اذا خاطبهم الجاهل قالوا سلاما" را مد نظر گرفته فقط فحاشی ها و اهانت های شما را نقل قول می کنم و آن را سزاوار پاسخگویی نمی دانم تا خوانندگان گرامی منطق قوی و اندیشه و تفکر عقلانی تان را در کنار نوشته حقیر که در سایت های مختلف منتشر شده است، محک بزنند.

آقای فایز در بخشی از نوشته خود خطاب به بنده با اندیشه تفوق طلبی و تشر ضمن توهین به یک گروه قومی با عنوان قوم و تبار تعصب ساز و تعصب پرور چنین می نگارد:

"و من می گويم ، حالا که جناب عالي در پشت نام های جعلي و ساختگي  و مستعار خودرا پنهان نموده و مانند عقرب هاي ويرانه هاي خشکيده نيش مي زنيد تا غرض ها ي نا پاک تان در هرات و يا شايد هم در هرجايي که درآن قوم و تبار تعصب ساز و تعصب پرور تان موجود اند ، به امتيازي دست يابيد".

در بخشی دیگر چنین می نویسد: "من اميدوارم که  غرجستاني _ توسلي دات کام ها و  هرکس ديگر تلاش نکنند تا يکي از کساني را که بايد نظام و مردم به او پاداش و تقدير بدهند، با توطئه و زبون انديشي هاي خويش هرروز در آيينه هاي تاريک و جيوه رفته بنمايانند.  انصاف چيز خوبيست که بايد آن را از کف نداد ورنه فردا خود را که هيچ چيزي هم نيستيم بجاي پيشوايان بزرگ عالم و جزو دانشمندان و خبره گان عالم جا مي زنيم."

بلی آقای فایز رعایت انصاف چیزی خوبی است آنجا که به نفع شما باشد نه به نفع دیگران! تعبیر تعصب ساز و تعصب پرور نسبت به یک گروه قومی از روی انصاف و وجدان پاک تان صورت گرفته است نه از روی جهالت و تعصب.!

 آقای فایز نسبت به نام و تخلص من حساسیت خاصی نشان داده است و با تمسخر مکرر با عنوان توسلی ها، غرجستانی، غرجستان، توکلی ها و خرجستانی، چنین نوشته است. " جناب آقاي غرجستان (بچه گگ عصري شده و نام انترنتي خودرا هم داده است تا در شناختش فرو گذاري نکينم)" و "مي بينيد که غررررررررررررررررجستاني – توسلي دات کام ، چون بينش  بيمارگونه دارد"

البته این بخش از نوشته آقای فایز لیاقت پاسخگوی را ندارد و فقط جهت ارائه به خوانندگان گرامی آورده شد و به این ضرب المثل معروف بسنده می شود که: "کافر هرکس را به کیش خویش پندارد".

اما در یک بخش از نوشته آقای فایز چنین امده است:

" من نمي دانم که توسلي ها و غرجستاني ها يي که آشکارا در حمايت از والي بي کفايت هرات آب ها را گل آلودمي کنند تا ماهي مراد خويش و کشور هاي بيگانه رابگيرند،  چرا نمي دانند که آقاي غرجستاني و توسلی و .... طالب سيه راي(روی) در پشت درت آمده است و اين بار اگر فرصت ديگري يافت، بيخ و تبارت را در مي آورد و آنگاه خواهي يافت که اسماعيل خان وهرات براي تو و همانند هاي تو تکيه گاهي بود که اورا با نيش تعصب  مسموم  نموديد".

آقای فایز اگر نوشته مرا کمی با دقت می خواندید من در هیچ جای نوشته ام از آقای انوری دفاع نکرده ام بلکه به عنوان یکی از گزینه ها (مورد چهارم) در مورد نا امنی و بد امنی هرات از والی و اطرافیانش یاد کرده ام اما شما بخاطر سوء ظن که از سراسر نوشته تان هویدا است، بیان واقعیت را جانبدارانه تلقی کرده اید. آقای فایز ظاهرا از خطری به قدرت رسیدن طالبان، خود و امثال خود را در امان می داند که تنها دیگران را از آمدن آنها می ترساند و بیخ و تبار خود را در کنف و ظل کرامانه طالبان کرام آسوده خاطر می پندارد. امیدواریم که اینگونه باشد!  

آقای فایز در فراز دیگری نوشته خود چنین ادعا می کند:

 "من نمي خواهم در اين جا بد دواري کنم و يقين دارم و مطلع هستم که حتي در ميان شوراي متخصصان هرات وساير مخالفين سر سخت آن زمان اسماعيل خان  اين انديشه پيدا شده است که: خدا کفن کش سابقه را بيامرزد!"

بلی آقای فایز اقرار به واقعیت جرأت می طلبد و جناب عالی واقعا در مورد نوشته من منصفانه داوری کرده اید و آن همه عبارات ... از روی وجدان و قضاوت منصفانه و صحیح نوشته شده است نه از بد قضاوت کردن تان. البته همین قدر جرأت اقرار به مخالفان سرسخت اسماعیل خان تحت نام "شورای متخصصان هرات" از مثل شما قابل ستایش است.

 

یاوه بافی های یک هویت دار!

آما آقای نور احمد رجاء نوشته خود را با بی هویت خواندن دیگران و تلویحا با هویت بخشی برای خویش و امثال خویش آغاز کرده است. وی گویا نمایندگی مردم هرات را یدک می کشد و از زبان مردم با دانش و فرهنگ هرات سخن می گوید. هرکس با درک و دریافت وی و سایر اقمارش موافق نباشند، یا از جرگه هراتیان (مورد نظر وی) خارج اند چون بسان او نمی اندیشند و یا بی هویت های هستند که از کوهها و سنگلاخها تازه به شهر رسیده و اینک از منظر وی آلت دست استعمارگران گردیده اند.

آقای رجاء بنا به مصالح ذهنی و مورد نظر خویش در بخشی از نوشته اش که چون شهید افضلی دیگر نمی تواند به وی و سایر همفکرانش ضرری را متوجه سازد، قلم تمجید می کشد و اهانت به مزار آن شهید را مزورانه به گردن دیگران می اندازد. آقای رجاء همان شیوه فاشیزم تباری را که در نهان نهفته دارد با تعابیر انحصارگرایانه به تصویر می کشد و برخی از مردم افغانستان که از همتباران وی نمی باشد، به بهانه اینکه در هرات از حاصل دسترنج خویش زمینی را برای ساخت سر پناه خریده اند، بسان امیرالمؤمنین حوزه جنوب غرب بر آشفته می شود و با عنوان اجانب، قدم گذشتگان از لابلای کوهها و سنگلاخ ها به شهرها، قلعه سازان و ستون پنجم یاد می کند. طرز فکر و اندیشه آقای رجاء تداعی کننده دوران امارت امیر اسماعیل خان می باشد. به این فراز از نوشته آقای رجاء دقت شود:

 "برای مردم هرات؛ بودن ويا نبودن اميرمحمداسمعيل خان درهرات آنقدرمطرح نيست؛ آنچه حايز اهميت است اين است که فکر مردم هرات که به توسط محمد اسمعيل خان به تطبيق گرفته شده بود؛ بهمان سان مي بايد به پيش رود واگر درگذشته به هيچ کسي اجازه بناي استعماری داده نميشد؛ اين بينش در مشوره مردم قرارداشت واين مردم بودند که از محمداسمعيل مي خواستند که اجازه ندهد اراضي وطن به پول های وقف امام رضا خريداری شود."

وی در فراز دیگری از نوشته خویش چنین می نگارد:  

"بهمان اندازه که دل های براي قلعه سازی وجابجائي قلعه سازی وسکني پذيری ستون پنجم درهرات درتب وتلاش قراردارد؛ به چندين برابر آن کساني وعموم مردم هرات مخالف اين فکر وانديشه اند."

این اتهام از آقای رجاء که خود را دلسوز مردم فرهنگ پرور هرات می داند بسیار بعید است که کارهای ننگین و غیر قانونی دیگران را زیر عنوان خواسته مردم هرات و با مشورت آنان با این شعار که امیر طبق خواسته آنها از خریداری اراضی وطن با پول های وقف امام رضا جلوگیری کرد؛ توجیه می کند. راستی در کجای هرات آستان قدس رضوی زمین خریداری کرده است که آقای رجاء از آن نام می برد و نگران است؟ منظور واقعی آقای رجاء بر همگان روشن است که نیاز به بیان ندارد و متهم ساختن دیگران به عنوان ستون پنجم نهایت تعصب کور و فاشیستی وی و کسانی را که او در نظر دارد، می رساند. ادعای اینکه عموم مردم هرات چنین نظری دارند پر و پاگندی است در راستای اندیشه فاشیستی و فلسفه ماکیاوولی قدرت طلبان.    

برای اینکه محمل قانونی یا غیر قانونی بودن این طرز فکر و اندیشه انحصارگرایانه روشن شود، به ماده های از قانون اساسی جاری نظر می اندازیم تا غیر مستند و مستدل بودن "یاوه بافی های هویت داران!" آشکار گردد.

قابل تذکر اینکه تا هنوز قانونی از ناحیه قانون اساسی و از طرف شورای ملی یا هر نهاد قانونی دیگر وضع نشده است که خرید زمین در هرات برای عده ای از مردم افغانستان جایز نباشد پس مستمسک آقای رجاء و همفکران وی را باید درجاهای دیگر جستجو کرد. با این تمثیل به سراغ مواد از قانون اساسی می رویم تا حقیقت بیشتر نمایان گردد.

خوش باشد گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد.

ماده بيست و دوم
هر نوع تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است.
اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون داراى حقوق و وجايب مساوى مي باشند.

ماده بيست و سوم
زندگي موهبت الهي و حق طبيعي انسان است. هيچ شخص بدون مجوز قانوني از اين حق محروم نمي گردد.
ماده بيست و چهارم
آزادى حق طبيعي انسان است. اين حق جز آزادى ديگران و مصالح عامه که توسط قانون تنظيم مي گردد، حدودى ندارد.
آزادى و کرامت انسان از تعرض مصون است. دولت به احترام و حمايت آزادى و کرامت انسان مکلف مي باشد.

ماده سي و نهم
هر افغان حق دارد به هر نقطه کشور سفر نمايد و مسکن اختيار کند، مگر در مناطقي که قانون ممنوع قرار داده است.
هر افغان حق دارد مطابق به احکام قانون به خارج افغانستان سفر نمايد و به آن عودت کند.
دولت از حقوق اتباع افغانستان در خارج از کشور حمايت مي نمايد.
ماده چهلم
ملکيت از تعرض مصون است.
هيچ شخص از کسب ملکيت و تصرف در آن منع نمي شود، مگر در حدود احکام قانون.

آقای رجاء در آخرین فراز از نوشته خود نیت اصلی خود را عریان تر می سازد و با انگ اتهام بستن به دیگران و تبرئه خود و رهبران مورد نظر خویش از ویژگی مورد ادعا چنین می نویسد:

"در اين شهر به اندازه سازش کاری های رهبريت پرننگ ديگران قاطعيت واستواری بکار رفته است؛ در اين شهر محل بود وباش زندگي برای تمام مردم کشورما است ؛ اما يک ميلي متر جای بود وباش دست پروردگان استعمار ومزدوران آن نيست؛ چه اين مزدور و وابسته هراتي باشد وياهرکسي ديگر."

البته قاطعیت مورد ادعای آقای رجاء معلوم است که در مقابل چه جریانهای بوده است چنانکه در لابلای این نوشته به برخی از آنها اشاره گردید. باید به آقای رجاء یاد آور شد که دیگر زمان رجز خوانی های بیهوده سپری گردیده است و دیگر حوزه جنوب و جنوب غرب تحمل حاکمیت امیر المؤمنین از قماش ملا عمر و امیر صاحب را ندارد!. اندیشه امارت اسلامی مورد نظر را بهتر است در کتاب خاطرات خویش حک نمایید تا برای آیندگان به یادگار بماند.

در آخر این نکته را باید متذکر شد که تمام نوشته های از این دست در راستای احیای سلطه مجدد دگم اندیشان و در راستای تلاش برای محق جلوه دادن قدرت طلبان صورت می گیرد و الا مردم شهید پرور و با فرهنگ هرات از این سوژه تراشی ها مبرا بوده و در گذشته از آن طرفی نبسته اند و در آینده هم نخواهند بست و تنها از نام آنها برای رسیدن به نان و نوا استفاده می شود و لو این امر به ضرر قاطبه مردم هرات تمام شود و به افول قدرت دولت مرکزی بیانجامد.

و نکته دیگر اینکه از پیشگاه خوانندگان گرامی پوزش می طلبم اگر واژه ها و تعابیری نامناسب در پاسخ به نوشته های بالا بر قلمم جاری شد زیرا هر چه اندیشیدم بهتر از واژه ها و تعابیر بالا به ذهن قاصرم نرسید.   

9 حمل 1387                                                    Tavassoli86@gmail.com