نادر نظری 26 مارچ 2008

 

پاسخی به سوالات صدیقه رضایی؛ از مقاله:« شهر گرسنگان(پديدۀ فقر)»

 

خانم صدیقه رضایی در مقاله «شهر گرسنگان(پديدۀ فقر)» علاوه بر طرح سوالاتش،  یک تصویر بسیار مبهم، مُغلق و مغشوش کننده ای از فقر ارایه داده است. ایشان گرچه کوشیده است  تعریف ها و دیدگاه های متفاوتی از فقر؛ در نوشته اش پیش کش کند ولی تعریف خود ایشان از فقر نیز متاثر از دیگاه ها و جهان بینی ای است که میکوشد پدیده فقر را خارج از مناسبات و ساختار طبقاتی معرفی نماید.

ایشان بحثش را با این سوال آغاز می نماید:« آيا شما باور داريد که فقر نمونه اي از خشونت ساختاري است؟ اگر باور داريد چه تعريفي براي آن ارائه مي­دهيد؟ »

اگر منظور صدیقه جان از « خشونت ساختاری»  همان نظام سیاسی اقتصادی حاکم و مسلط بر جامعه است، که بلی ما باور داریم. و تعریف ما از فقر این است که «فقر زاده نظام طبقاتی است»  وبس. ما در پهلوی این تعریف نه عدم لیاقت و تنبلی انسانها را برسمیت می شناسیم و نه دیدگاه ها و تعریف نهج البلاغه ای را. درین میان لزومی هم نمی بینیم که فقر را به بخش ها و دسته های متفاوتی  تقسیم بندی نمائیم و درین رابطه تحریفات و توجیهاتی  نیز سر هم بندی نمائیم.

سوالات خواهر مان را دنبال میکنیم:« به نظر شما فقر داراي يک تعريف عمومي و همگاني است که با هر فرهنگ و جامعه­اي صدق مي­کند يا هر جامعه مي­بايست تعريف خاصي از فقر داشته باشد?»

خواهر ما همانگونه که علامت سوالیه را سرچپه گذاشته است، سوالاتش را نیز سرچپه مطرح میکند! بهر حال از نظر ما، فقر را با هر زبان و فرهنگی که تعریف کنیم؛در ماهیت امرش تفاوتی نمیکند. فقر؛ فقر است! اینکه فقر را از دیدگاه های متفاوتی و با فرهنگ های متفاوتی تعریف کنیم، نتیجه یکسانی خواهیم گرفت.

البته تعریف فقر از دید گاه های متفاوت به منظور سر پوش گذاشتن چهره کریه نظام مسلط بر جامعه ای است که عامل و مسبب اساسی فقر در آن جامعه محسوب میگردد. به بیان ساده تر؛ تعریف و توجیه پیرامون فقر؛ نظام حاکم را بعنوان عامل اساسی فقر بر جامعه تبرئه نموده و چنین وانمود میگردد که فقر مستقل از ساختار نظام وجود دارد.

 در قبال بخش اول از سوال تان عرض کنم که بلی  «فقر یک پدیده جهانی»  است. چرا؟ چون سلطهء ساختار مناسبات  نظام حاکم  جهانی است. خواه این ساختار و مناسبات زیر سلطه نظام سرمایه داری آمپریالیستی قرار داشته باشد، یا تحت تسلط نظام فئودالی و نیمه فئودالی. ماهیتاً تفاوتی از هم ندارند.

صدیقه رضایی ادامه میدهد:« نظر شما در رابطه با سطح ايده­آل زندگي چيست؟  آيا سطح ايده­آل زندگي درنگاه عموم مردم ما با ديگر کشورها مشابه است يا متفاوت؟»

اگر واژه «ایده آل»  را آرزوی عالی و کمال مطلوب معنی کنیم؛ نمیتوانیم این آرزو و ایده آل را از میان مردم ما و باقی کشور ها با تحلیل خر سوارانه بگزرانیم. مردم؛ کتله ای از  انسانهای را تشکیل میدهند که به طبقات تقسیم گردیده اند. بناً هر طبقه ای از مردم ایده آل خودش را دارد. مثلاً طبقه فئودال و بورژوازی کمپرادور در کشور ما؛ که بر اریکه قدرت تکیه زده اند؛ آرزو دارند طبقات پائینی و زحمتکش جامعه مطیع حاکمیت استبدادی آنها بوده و از وضع موجود راضی باشند. آنها برای رام کردن طبقات تحت ستم، به هر وسیله و ابزار سر کوب و حتی به نیروی های اشغالگر متکی و وابسته شده اند تا از منافع آنها پشتیبانی نمایند. بناً آرزو و ایده آل آنها حفظ قدرت موجود واعمال زور و سلطه گری بر زحمتکشان است.

آرزو و ایده آل طبقه کار گر، دهقان و در کل طبقات زحمتکش جامعه در قدم اول ریشه کن  شدن فقر و امتیازات طبقاتی است. آنها هیچ نفعی در موجودیت نیرو های ناتو و باقی نیروهای متجاوز گر در کشور و مرتجعینی که بر آنها سلطه دارند، ندارند. یگانه آرزوی آنها طرد  نیرو های اشغالگر، استقلال ملی مردمی و سرنگونی نظام حاکمی است که یگانه عامل و حامل فقر و بی روز گاری در کشور را تشکیل می دهد.

سطح ايده­آل زندگي در باقی کشور ها  نیز خارج ازین قاعده نمی باشد. زیرا درتمامی کشورهای جهان؛ مشتی از اقلیت حاکم است ، اما اکثریت عظیمی از طبقات زحمتکش محکوم.  هر یکی ازین طبقات ایده آل زندگی خود شان را دارند. همانطوریکه ایده آل های طبقات اجتماعی در افغانستان را مثال زدیم، در باقی کشور های نیز چنین صدق میکند. با تفاوت اینکه در کشور های اروپا، آمریکا و استرالیا و بعضی از کشور های چاق و فربه آسیا، میزان فقر و شکاف طبقاتی بدرجه کشور های جهان سومی نیست اما فقر وجود دارد.

از طرح سوالات خانم رضایی که بگزریم؛ به تحلیل او پیرامون فقر مکث میکنیم. توجه کنید:« در يک تعريف کلي ميتوان گفت: فقر مطلق عبارت است از ناتواني انسان درفراهم آوردن نيازهاي بنيادين خود جهت رسيدن به يک زندگي آبرومندانه وشايسته...»  (تکیه روی کلمات از صدیقه است.)

گرچه خانم رضایی این جملات را بعنوان یک دیدگاهی مطرح کرده که آن را؛ قضاوتها و دیدگاه فردی خوانده است اما در نتیجه گیری بحثش از فقر مطلق، رگ گــُرده اش به سمت تحلیل فوق می تپد بی بینید:« امّا آنچه در جامعه­ي ما (افغانستان)  بايد مورد توجّه قرار گيرد همان فقر مطلق است».

وقتی صدیقه جان ناتوانایی انسان را در فراهم آوردن نیاز های بنیادین مطرح میکند، فورآً چنین چیزی را در ذهن خواننده القاء مینماید که ایشان از گداگران و متکدیان کشور بحث میکند. زیرا این قشر است که توانایی رفع فقر را ندارند. اگر مشکل تنها همین باشد که دنیا گـُل و گلزار است. چرا که در هر کشوری یک قشری وجو دارد که توانایی کار و فعالیت اقتصادی را ندارد که یا بناچار و یا از روی تنبلی تن به تکدی گری میدهد. خوب اگر چنین است پس چرا افغانستان را کشوری نامیده اید که در آنجا فقر مطلق مسلط است؟ یعنی گداران از نظر کمیت تا آن حدی اند که کشور را در سراشیبی وضعیت اقتصادی فقر مطلق قرار داده است؟

مسلم است که چنین نیست. گداگران یک قشر بسیار ناچیزی را تشکیل میدهند و اگر به پاک سازی آن اقدام گردد، شرایط اقتصادی کشور از فقر بیرون نمی آید. پس عامل اساسی  فقر چیست؟ و اکثریت فقرا و بی روز گاران  را چه طبقات و اقشاری تشکیل میدهند؟ اگر بگوئیم که طبقه کار گر، دهقان و باقی زحمتکشان جامعه کتله های عظیمی جامعه فقیر ما را تشکیل میدهد، مورد خشم و بد بینی خانم رضایی قرار میگیریم. چرا که از نظر ایشان اقشار فوق توانایی فراهم آوردن نيازهاي بنيادين خود جهت رسيدن به يک زندگي آبرومندانه وشايسته را ندارند! توجه کنید: « الف: کساني که فقرشان ناشي از کم کاري و سستي و تنبلي آنان مي‌باشد و نتوانسته‌اند آن قسمت از روزي خود را که خدا برايشان تقدير فرموده است، بدست بياورند. لذا خود عامل فقر خويش هستند

درین کته گوری روی سخن خانم بالای متکدیان است. چون بحث من بیشتر روی طبقه مولده جامعه است، درین قسمت نمی پیچم قسمت ب را نقل میکنم:« ب: دسته‌ي دوم فقرا، کساني هستند که در راستاي کسب روزي خود تلاش فراواني انجام مي‌دهند اما از آنجا که بر روش کسب روزي اطلاع اندکي دارند، اسباب و لوازمي را که براي بدست آوردن رزق و روزي لازم است، اتخاذ نمي‌نمايند؛لذا نمي توانند به تمامي رزق و روزيي که خدا برايشان تعيين فرموده دست يابند

خانم رضایی مناسبات تولیدی و ساختار نظام طبقاتی را اصلاً نمی شناسد و بهمین دلیل فعالیت های اقتصادی افراد و اقشار جامعه را که در بطن این نظام قرار دارند، بصورت مستقل و مجزا از هم مورد تحلیل و ارزیابی قرار میدهد. تو گویی این انسانها هرگز در یک روابط اقتصادی مسلط جامعه زندگی نمیکنند بلکه در یک نظام آزادی هستند که هرچه دلش بخواهند آن کنند. این بحث را با یک مثال روشن میکنم. «محمد یعقوب کاکو» بعنوان یک کارگر مزرعه گرشک روزانه 500 گرام شیره تریاک جمع آوری می نماید. که کار کرد ده روزه او در حدود 5 کیلو گرام تریاک میگردد.  اگر نرخ هر کیلو را حد اقل یک لک افغانی محاسبه کنیم، محمد یاکوب کاکو در طول ده روز پنج لک افغانی عاید داشته است. حد اکثر یک لک اش را مصارف آن را در نظر میگیریم. باقی می ماند چهار لک. در حالیکه برای این کار گر در ده روز حد اکثر 2000 افغانی بعنوان مزد پرداخت شده است و باقی در جیب های باند های مافیایی  تریاک فروشان قرار گرفته است. سوالی که خانم رضایی باید به آن جواب بدهد این است که محمد یعقوب کا کو ماهیت این استثمار را نمیداند یا اینکه نه؛ میداند اما نمیتواند از مناسبات نا عادلانه نظام تولیدی خود را نجات دهد. حال ما دقیق نمیدانیم که آن  رزق و روزيي که خدا برايشان تعيين فرمود و دست نیافته است چرا باید در دست باند های تریاک فروشان این نظام قرار گیرد؟ لابد خدای روزی دهنده این مناسبات ستم گرایانه طبقاتی را می پسندد!

خانم رضایی این ستم گری و برخورد غیر عادلانه طبقات استثمار گر را، در پشت عدم دانستگی کار گر و عدم داشتن تخصص لازم  مخفی می نماید.

گرچه خانم رضایی در بخش بندی آخر تحلیلش تا حدودی توانسته مشکل را بداند اما یک برداشت سطحی و غیر علمی از موضوع ارایه میدهد:«  د: دسته‌ي چهارم فقرا، کساني هستند که در جامعه نسبت به آنها ظلم وستم روا داشته مي‌شود . اينان گرچه اهل تلاش و کوششند ؛اما در رقابتي نابرابر با افرادي که از مزايا و امکانات بيشتري برخوردارند و تمام فرصت‌هاي شغلي را قبضه کرده و توان رشد اقتصادي را از بقيه‌ي افراد ضعيف و متوسط سلب کرده‌اند قرار دارند و هر اندازه هم تلاش و کوشش کنند، بازهم نمي توانند به موقعيت بهتر دست يابند».

اولاً صدیقه رضایی قادر  نیست یک تحلیل طبقاتی ارایه بدهد و روشن کند که چه کسانی و چه طبقه ای نقش اساسی تولید اجتماعی را بدوش دارند. وی صرفاً از اشتغال و اقتصاد صحبت میکند اما یک بار هم از «کار» و «کارگر» چیزی نمی نویسد. هر آنچه وی تکراری بر مکررات نموده  و اصرار میدارد تلاش و کوشش است. وی نمیداند که اقتصاد هر کشور و بقول ایشان هر مردمی از تلاش و کوشش بوجود نمی آید بلکه از «کار» بوجود می آید. هر کار را میتوان با پسوند تلاش و کوشش توصیف کرد اما هر کوشش و تلاشی کار محسوب نمیگردد. هیچ جامعه ای با کوشش و تلاشی که در آن کار صورت نگیرد، رشد اقتصادی ببار نمی آورد. اگر قرار باشد فقر را صرفاً با تلاش و کوشش ریشه کن کنیم باید ما فعلاً کشور شکوفا داشته باشیم. چرا که در شرایط فعلی  اقشار مختلفی تلاش و کوشش بخرج میورزند تا وضعیت اقتصادی شان را رونق ببخشند. باند های مافیایی مواد مخدر،قاچاقبران انسان و اسلحه، دزدان سرگردنه و دوایر دولتی، نیروهای چپاولگر اموال مردم و دولت، نیروهای اشغالگر، اختلاص و رشوه و غیره همگی را میتوان تلاش و کوشش نامید اما چون دارای واژه تعریف کار نیست، نه تنها بهبودی در وضعیت اقتصادی مردم ندارد بلکه شیرازه اقتصاد کشور روز بروز به سوی نا بودی و بربادی به پیش می رود.

خواهر ما رضایی باید بداند که فقر دامن گیر 90 % از جامعه ماست. این 90% نه کسانی اند که بخاطر سُستی و تنبلی مبتلا به فقر شده باشند و نه کسانی اند  که نقش تکدی گری و گداگری را بدوش دارند. اگر بخش کوچکی از گدایان و متکدیان را شامل این فقر میدانیم؛ باز هم بخاطر سُستی و تنبلی آنها نیست بلکه بعلت مناسبات حاکم و مسلط ارتجاع و امپریالیزم است که آنها قربانی این سیاست های ستمگرانه شده اند، وگرنه سرنوشت گدا کردن و خیرات خواستن در پیشانی آنها نهفته نبودند.

نظام استثمار گرانه طبقاتی آنقدر نهادینه شده که 90% از طبقاتی که در کار و تولید اجتماعی سهیم اند و نان آور کشور و جامعه شان هستند، در بد ترین شرایط استثمار می شوند. خواهر ما باید مشاهده کند که کار و خلاقیت تولیدی آنها نه تنها مبین سُستی، عدم لیاقت، نا آگاهی و بی کفایتی آنها را نمی رساند؛ بلکه کاملاً بر عکس دید گاه شما، درست 180 درجه در جهت مخالف تحلیل شما صحیح است. مثال میزنم. من اکنون در کی بورد کامپیوتر لب تاب تایب میکنم. کارگرانی که این کامپیوتر را در چین و تایوان ساخته اند نه تنها بی لیاقت، سـُست و بی

کفایت نیستند بلکه از دانش تکنیک و مهارت قابل ملاحظه ای برخوردارند. اما این کارگران درین نظام که بر بهره کشی استوار است، فکر نمیکنم خود صاحب کامپیوتر باشند و یقیناً از مشکلات فقر رنج میبرند. حال شما تقصیر را به گردن روزی دهنده و یا عدم تلاش و کوشش کارگران می اندازید یا  بگردن نظام نا برابر و غیر عادلانه سرمایه داری؟

تازه در افغانستان از برکت سلطه ارتجاع؛ کارگران قادر به فروش نیروی کار خود نیز نیستند و سرمایه داری دلال میخواهند ازین وضعیت بیکاری و بی روز گاری مردم؛ استفاده کنند.

بنا بر این خواهر ما می باید به محور اساسی عامل فقر و بد بختی جامعه که فاکت های مزبور است؛ اشاره میکرد.

خانم رضایی در بخش اقتصاد نیز صاحب نظر است؛ مشاهده کنید:« به هر حال علّت­هاي مهم فقر در جوامعي چون جامعه­ي ما تمام عوامل ذکر شده مي­تواند ­باشد امّا دو عامل كمبود – مالكيت شايد در این ميان نقش کليدي داشته باشد بدين معني كه منابع به قدر وفور در کشور ما وجود ندارد و تقاضا بيش از عرضه است، در نتيجه هرچه كه براي زندگي ضروري و كمياب است ارزش اقتصادي پيدا مي كند».

من متاسفانه  اصطلاحات خانم را خوب نمیفهمم؛ لابد منظور از منابع؛ همان منابع طبیعی و مواد خام است. اگر چنین است این تحلیل آنقدر بی پایه است که به بحثش نمی ارزد. چون منابع طبیعی یا مواد خام بقدر کافی در کشور وجود دارد. اما منظور ایشان شاید کالا باشد. چون از عرضه و تقاضا بحث کرده است. اگر از عرضه و تقاضا بحث میکند؛ دو عاملی که آن را کمبود و مالکیت معرفی کرده است؛چیست؟

ایشان استدلال میکند که هرچه براي زندگي ضروري و كمياب است ارزش اقتصادي پيدا مي كند. این حرف غلط است. خیلی چیز ها برای  زندگی ضروری و کمیاب میگردد اما ارزش اقتصادی پیدا نمیکند. مثلاً انسان به آب احتیاج دارد اما تا زمانیکه آب برای مصرف خصوصی شخص استفاده گردد ؛ارزش اقتصادی ندارد؛ بلکه ارزش مصرف دارد. آب در مقطعی ارزش اقتصادی یا ارزش مبادله پیدا میکند که آن را به فروش برساند و از مبلغ مبادله آن مایحتاج دیگری را تامین نماید.

ثانیاً عرضه و تقاضا هیچ ربطی به بحث فقر ندارد.  عرضه و تقاضا یک مکانیزم بازار سرمایه داری است. چون نظام سرمایه داری یک نظام انارشیزم و هرج و مرج است؛ لذا تولید آن نیز بدون پلان و بشکل انارشیزم عمل مینماید. شیوه تولید انارشیستی سرمایه داری خود میکانیزم عرضه و تقاضا را بوجود می آورد.

جامعه افغانستان یک جامعه مستعمره و نیمه فئودالی است. در یک جامعه نیمه فئودالی، تولید سنتی نقش عمده را بازی می نماید. البته تولید کالای وارداتی سرمایه داری با وجودیکه نقش اساسی را بعهده دارد، اما در شرایط فعلی این نقش تولید سنتی است که تعین کننده است . بناً عرضه و تقاضا در شرایطی میتواند نقش ایفا کند که تولید کالایی سرمایه بر جامعه حاکم و مسلط باشد.

فقر بعنوان یک پدیده تاریخی نظام طبقاتی؛ زاده این نظام است. طبقات ارتجاعی ای که وسایل تولید را در دست دارد و مناسبات استثمار گرانه را بر نیروهای مولده اعمال می نماید؛ ثمره و  حاصلی جز فقر و بردگی نمیتواند داشته باشد. فقر زمانی از جامعه رخت برمی بندد که طبقات از میان برود و جامعه بدون طبقه و بدون ستم و استثمار استقرار یابد.

بحث «فقر» در عین حالیکه یک بحث کاملاً روشن و شفاف است اما چون طبقات استثمار گر این بحث را به انحراف کشانیده و یک تصویر بسیار گنگ و مبهمی  ارایه نموده اند، به یک بحث مغلق و بغرنجی تبدیل شده است. چون این بحث ریشه در مناسبات زیر بنایی جامعه دارد، فکر نمیکنم گزینه خوبی تمرین کردن مقاله نویسی برای خواهر ما باشد. من بعنوان یک گارگر آگاه از حضور خواهران ما در عرصه های سیاسی- فرهنگی استقبال می نمایم. اگر این فعالیت در عرصه مبارزات فمنیستی ادامه یابد، اینجانب یکی از مشوق کننده او هستم اما فکر میکنم طرح مسایل اقتصادی برای وی خیلی سنگین است و ما مجبوریم تحریفات بورژوایی  وی را که از اقتصاد دارد نقد کنیم.

 

آدرس وبلاگ: www.azadiandeshe.blogfa.com

آدرس کتبی: rooshbin@yahoo.com