شهر گرسنگان(پديدۀ فقر)

 

صديقه رضايي

 

25-03-08

 

اينجا شهر گرسنگان است، ازدحامي از آدم­هاي فقير

تمام سرک­ها و کوچه­هاي اين شهر گرسنه­اند

و امّا عجيب­تر اين که

 انسان­هايي در گلوي اين ازدحام شوم گير کرده­اندکه از دنيايي ديگرند

آنهايي که برق کفش­هايشان چشم گرسنگان را کور مي­کند

اينجا مرموزترين شهر دنياست

کمک کمک...يک روپيه ....!!!

شيون و ناله از سپيده تا شام در حنجرۀ غبار گرفته­ي شهر مي­پيچد

و در نفس­هاي همان انسان­هاي عجيب نفوذ مي­کند

امّا در دلشان... هرگز!!!

 

       آيا شما باور داريد که فقر نمونه اي از خشونت ساختاري است؟ اگر باور داريد چه تعريفي براي آن ارائه مي­دهيد؟             

به نظر شما فقر داراي يک تعريف عمومي و همگاني است که با هر فرهنگ و جامعه­اي صدق مي­کند يا هر جامعه مي­بايست تعريف خاصي از فقر داشته باشد? نظر شما در رابطه با سطح ايده­آل زندگي چيست؟ آيا سطح ايده­آل زندگي در نگاه عموم مردم ما با ديگر کشورها مشابه است يا متفاوت؟

      متأسفانه فقر اين زشت­ترين چهرۀ جوامع انساني همچون ميراثي ماندگار در ميان مهمترين ياخته­هاي جامعه­ي ما (خانواده­­­­­ها)حضور خود را با تمام اقتدار تثبيت کرده است و در کنار تمام تلخي­هاي زندگي ، فقر تلخ­ترين تقديري است که با هستي مردم ما اجين گشته، عاملي که پيوند­هاي اجتماعي را مي­گسلاند، دام­هايي خطرناک در مسير کودکان و نوجوانان مي­گستراند، استعداد­ها و فضايل انساني را به مسلخ مي­کشاند و مانع شکوفايي کمالات اخلاقي مي­گردد. در شرايطي که بشر امروز هر لحظه به سوي ترقي و آسايش پيش مي­رود ديدن انسان­هايي که از تأمين ابتدايي­ترين نياز خويش عاجز مانده­اند و با گرسنگي هر روز در پيکارند بسيار دردآور است و اين حقيقتي است که بوجود آمدن وضعيت اَسف­بار فعلي در کشور، نتيجه­ي نابرابري­هاي ممتد اجتماعي در طول زمان­هاي بسيار دراز است.وقتي بخش عظيمي از افراد جامعه­ي ما با فقر مطلق دست و پنجه نرم ميکنند سخن راندن از آزادي­هاي فردي و مشارکت در تصميم­گيري­هاي سياسي و اجتماعي واقعاً بيهوده و دست­يابي به توسعه پايدار در کشور سرابي بيش نيست.

      در يک تعريف کلي ميتوان گفت: فقر مطلق عبارت است از ناتواني انسان درفراهم آوردن نيازهاي بنيادين خود جهت رسيدن به يک زندگي آبرومندانه وشايسته که اين مفهوم را فقط مي­توان درقالب قضاوتهاي فردي و محيطي شناسائي کرد و ترديدي نيست که درهر اجتماع و از هرديدگاه تعاريف متفاوتي از فقر را مي توان ارائه نمود. فقر  از دو ديدگاه مطلق ونسبي مورد ارزيابي قرار می­گيرد. فقر نسبي مفهومي مقايسه اي و راه حل عالمان اجتماعي است براي غلبه بر انعطاف ناپذيريِ اندازه گيري فقر مطلق؛ در تعريف فقر نسبي افرادي  فقير شمرده مي­شوند که نتوانند به استاندارد زندگي در جامعه خود دسترسي پيدا کنند بنابراين فقر نسبي استانداردهاي زندگي در يک جامعه خاص را در يک زمان معين مشخص مي کند امّا آنچه در جامعه­ي ما (افغانستان)  بايد مورد توجّه قرار گيرد همان فقر مطلق است.

       در حقيقت خانواده­هاي فقير بر لبه­ي پرتگاهي زندگي مي­کنند که احتمال سقوط آنها حتمي است چرا که آسيب­هاي فردي و اجتماعي فقر همچون سموم کشنده­اي فضاي اين جامعه­ي فقر زده را آلوده کرده و اين آلودگي در دوزخ پايتخت با هجوم اقشار مختلف اجتماع از روستاها و شهرهاي دور و نزديک، اشکال غريبي از مشاغل کاذب و تکدي­گري را خلق نموده است.

     بايد اذعان نمود آسيب­هاي اجتماعي ناشي از عدم برنامه ريزي درست در شاخصه هاي كلان عدالت اجتماعي، پديده فقر را در افغانستان به صورت يک معضل لاينحل درآورده که در لايه­هاي اين جامعه نامتوازنِ شهري قابل مشاهده مي­باشد. اين فقراي شهر نشين به علّت آسيب هاي ناشي از فقر از مفاهيمي چون آزادي، حقوق شهروندي، كيفيت زندگي و... ذهنيتي ندارند و با اين واژگان کاملاً بيگانه هستند. چرا که  فقرمطلق يعني ناتواني در تأمين حداقل معيشت معين، به منظور ادامه­ي بقاء، براي تأمين سه نياز جسماني اصلي (خوراک، پوشاک و مسکن)؛  انسان­ها را درتکاپوي زنده ماندن قرار ميدهد نه چگونه زندگي کردن.

        ايچنين افراد فقير در هرجامعه­ا­ي ممکن است مربوط به يکي از گروه­هاي ذيل باشد:
الف: کساني که فقرشان ناشي از کم کاري و سستي و تنبلي آنان مي‌باشد و نتوانسته‌اند آن قسمت از روزي خود را که خدا برايشان تقدير فرموده است، بدست بياورند. لذا خود عامل فقر خويش هستند.
ب: دسته‌ي دوم فقرا، کساني هستند که در راستاي کسب روزي خود تلاش فراواني انجام مي‌دهند اما از آنجا که بر روش کسب روزي اطلاع اندکي دارند، اسباب و لوازمي را که براي بدست آوردن رزق و روزي لازم است، اتخاذ نمي‌نمايند؛لذا نمي توانند به تمامي رزق و روزيي که خدا برايشان تعيين فرموده دست يابند.کسب درآمد و معاش خصوصاً در جهان معاصر همانند ساير علوم ديگر، تخصّص خاص خود را مي‌طلبد و براي رسيدن به اهداف مادي و اقتصادي، بايد از تخصّص لازم در اين زمينه بر خوردار بود و با يک سري اقدامات خودسر و بي‌برنامه نمي‌توان ره به جايي برد. کمتر کساني را مي توان يافت که در راستاي کسب روزي و درآمد خويش، با وجود پيمودن راه و روش صحيح ، به هدف خويش نايل نگرديده باشند.
ج: دسته‌ي سوم از فقرا، کساني هستند که فقرشان ناشي از عدم احساس مسئوليت ديگران است. بدين معنا که خداوند قسمتي از روزي آنان را به سعي و تلاششان وانهاده و قسمتي ديگر از آن وچه بسا همه­ي آن را بر دوش ديگر مسلمانان توانا و بر دوش سرپرستان جامعه قرار داده است.  که عامل فقر اين دسته از فقرا، حکومت غير متعهد و ناکارآمد مي­باشد.

د: دسته‌ي چهارم فقرا، کساني هستند که در جامعه نسبت به آنها ظلم وستم روا داشته مي‌شود . اينان گرچه اهل تلاش و کوششند ؛اما در رقابتي نابرابر با افرادي که از مزايا و امکانات بيشتري برخوردارند و تمام فرصت‌هاي شغلي را قبضه کرده و توان رشد اقتصادي را از بقيه‌ي افراد ضعيف و متوسط سلب کرده‌اند قرار دارند و هر اندازه هم تلاش و کوشش کنند، بازهم نمي توانند به موقعيت بهتر دست يابند.  

        به هر حال فقر هر علّتي داشته باشد به گفته نهج­البلاغه  ره آورد شوم آن، مرگ در عين زنده بودن است(حضرت علي (ع):فقر مرگ بزرگي است).
        واقعا"ريشه هاي فقر در کشور ما کدام عامل مي­تواند باشد؟آيا عدم وجود منابع فراوان در کشور و پوشش يافتن بيش از 70 فيصد سطح کشور توسط کوه­هاي خشن و فقدان زمينِ کافي زراعتي و منابع غني علّت اين فقر گسترده است؟ يا نوع نظام اقتصادي، چرا که همواره با خشم و احساسات علّت فقر مردم را نظام اقتصادی معرفی می­کنند
      شايد عامل جمعيت ريشه اين فقر باشد مسئله­اي که به دليل بي­توجّهي، در بلندمدت آشكار شده و تأثير خود را گذاشته است از آنجا که هرچه جمعيت بيشتر باشد امكانات بين عده زيادي توزيع مي شود و به افراد سهم كمتري مي رسد.     
          اما ممکن است جغرافيدانان بر عامل آب و هوا به عنوان يكي از عواملي كه بر فقر تاثير مي گذارد تأكيد نمايند چرا که آب و هوا اولا:ً به طور مستقيم بر سلامتي و فعاليت افراد اثر دارد. ثانياً به طور غيرمستقيم از طريق نوع غذا، انگلها و ميكروبها و نيز شيوه زندگي بر افراد اثر مي گذارد. ثالثاً اين عامل مي تواند قوي ترين عامل براي مهاجرت، اختلاط نژادي و گزينش طبيعي باشد .

         البته در جامعه­ي سنتي ما مردم مي­پندارندكه علّت فقر افراد اين است كه سرنوشت الهي آنان چنين رقم زده شده كه فقير باشند. شايد هم برخي نقص و عدم كارآيي انسان­ها را علّت فقر آنها بدانند که در اين صورت بايد گفت اين انسان­ها سزاوار فقر هستند که روانشناسان نيز بر همين عامل تأکيد مي­ورزند. جمع کثيري نيز معتقد هستند ارزش هاي اضافي جامعه ما توسط مالكين يا سرمايه داران غارتگر چپاول مي شود فقري اينچنين گسترده بوجود آمده لذا اين نوع فقر ادامه مي يابد زيرا هرآنچه كه به دست مي آيد به جيب صاحبان ثرمايه و شهرت سرازير مي شود.   
        به هر حال علّت­هاي مهم فقر در جوامعي چون جامعه­ي ما تمام عوامل ذکر شده مي­تواند ­باشد امّا دو عامل
كمبود – مالكيت شايد در این ميان نقش کليدي داشته باشد بدين معني كه منابع به قدر وفور در کشور ما وجود ندارد و تقاضا بيش از عرضه است، در نتيجه هرچه كه براي زندگي ضروري و كمياب است ارزش اقتصادي پيدا مي كند و به محض اين كه ارزشمند مي شود عده­ي قليلي آن را تصاحب مي كنند و عده­ي كثيري از آن محروم مي گردند به دنبال اين امر كساني كه امكان دستيابي به اين مواد و اشياء نادر را ندارند نسبت بدان احساس فقر مي كنند.
      حال اگر دولت و نهادهاي بين­المللي و مسئولين بخواهند اين معضله را در سطح کشور مورد بررسي قرار دهند شناسايي‌ تهيدستان‌ و ارزيابي‌ امكانات‌ و توانايي‌هاي‌ جامعه نخستين‌گام  در راه‌ ريشه‌كني‌ فقر، به‌ شمارمي‌آيد. براي‌ شناسايي‌ فقرا بايد ملاك‌ مشخصي‌از فقر ارائه‌ شود و سپس‌ تهيدستان‌ از نظر تعداد، عمق‌ فقر، منطقه‌ و ... موردشناسايي‌ قرار گيرند. بدين‌ منظور معياري‌ با عنوان‌«خط‌ فقر» معرفي‌ شده‌ است‌كه‌ بر اساس‌ آن‌، فقراي‌ يك‌ كشور و ميزان‌ فقرآن‌ها را مورد شناسايي‌ قرارمي‌دهند. اقتصاددانان‌، در معرفّي‌ خط‌ فقر،به‌طور عمده‌ به‌ فقر مطلق‌ توجه‌مي‌كنند. معيار خط‌ فقر مطلق‌، بر اساس‌ نيازهاي‌ اصلي‌ انسان‌ و اغلب‌ بر حسب‌منابع‌ مورد نياز براي‌ حفظ‌ سلامتي‌ و تأمين‌ كارآيي‌ جسماني‌ تعريف‌ مي‌شود.فقر مطلق‌ يا معيشتي‌ از طريق‌ قيمت‌گذاري‌ نيازمندي‌هاي‌ اساسي‌ زندگي‌ افراد در سه‌ محور ذيل اندازه‌گيري‌ مي‌شود :

الف‌) تغذيه‌ كه‌ بر اساس‌ عواملي‌ مانند كالري‌ و پروتئين‌ دريافت‌ شده‌اندازه‌گيري‌ مي‌شود.

ب‌) سرپناه‌ كه‌ بر اساس‌ بهاي‌ مسكن‌ و ميزان‌ ازدحام‌ تعيين‌ مي‌شود.

ج‌) سلامتي‌ كه‌ بر اساس‌ عواملي‌ چون‌ ميزان‌ مرگ‌ و مير اطفال‌ و كيفييت‌تسهيلات‌ پزشكي‌ در دسترس‌ اندازه‌گيري‌ مي‌شود.

       براساس‌ مطالعات‌ انجام‌ شده‌، خط‌ فقر درآمد سرانه‌يي‌ است‌ كه‌ بتوان‌ با آن‌حداقل‌ نياز بدن‌ به‌ غذا را كه‌ برابر 2250 كالري‌ مي­باشد، تأمين‌ كرد؛ البته‌ چون‌ غذا تنها نياز انسان‌ نيست‌، خط‌ فقر در مرز داشتن‌ درآمد سرانه‌يي‌ به‌اندازه‌ي‌ دست‌كم‌ سه‌ برابر مقدار پول‌ لازم‌ براي‌ خريد مواد غذايي‌ عادي‌ترسيم‌ مي‌گردد.

        به هر حال فقر گاه عده­ی قليلي از افراد را گرفتار می­سازد و گاهي همچون جامعه­ي ما گريبانگير عده­ی كثيري از افراد مي گردد در اين حالت فقر تنها جنبه فردي و خانوادگي ندارد، بلكه ابعاد قومي، نژادي، گروهي، منطقه اي و حتي ملّي به خود مي­گيرد. در کشور ما اكثر كساني كه گرفتار فقرند، از دگرگون كردن مقام و موقعيت اقتصادي خود عاجزند. به طور كلي اين اشخاص با توجه به سن و سال و اوضاع و احوال اجتماعي، محل سكونت، درجه تحصيلات و امكانات شغل­يابي اگر حداكثر تلاش خود را هم بنمايند باز درهاي خوشبختي به روي آنها بسته است. شما هم حتما" موافقيد که فقر راهي نيست كه آدم به ميل خود برگزيده باشد. هم داده هاي آماري و هم مشاهدات شخصي و عيني اين موضوع را براي ما مسلم داشته است كه فقرا از آن حيث فقيرند كه امكان تناول از خوان نعمت جامعه را ندارند. در ميان فقيران تعدادي انگشت شمار وجود دارند كه در صورت جهد و كوشش مي توانند خود را از منجلاب فقر برهانند اما اكثريت آنها سخت كوش و زحمتكش هستند و با اين وصف فقير مانده اند.

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جايي نرسد فرياد است