به شعرای عزیز کشورم
یاران را چه شد ؟
عبدالقیوم ملکزاد
سال شد تبدیل اما از گرامی شاعران
مژده یی ازرویش فصل بهاران نامده
بر کویرستان ِ عطشان امیدم ، تا هنوز
ازسحاب لطف شان یک قطره باران نامده
□
سال شد تبدیل گویی بهر تعظیمش به شوق :
یک درخت اینجا نبینی آوَرد سر را فرود
یا مگرصرصر وزید از قطب نومیدی ، کزان:
تاب پائیدن ندارد شعله ی شمع سرود
□
آرزو این بود وقتی کزسفر آید بهار
برگرامی مقدم او بشکفد گل های شعر
همنوا با نغمه های دلپذیر عندلیب
بس سرود دلکشی خواهد دمید ازنای شعر
□
سال نوشد ، لیک پرسم حافظ آسا هرنفس :
« حق شناسان را چه حال افتاد ، یاران را چه شد ؟
زهره سازی خوش نمی سازد، مگرعودش بسوخت ؟
کس ندارد ذوق مستی ، می گساران را چه شد ؟»
□
« شهریاران بود وخاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد ، شهریاران را چه شد ؟
گوی توفیق وکرامت درمیان افگنده اند
کس به میدان درنمی آید ، سواران را چه شد ؟»
□
چهارم حمل سال 1387 هجری خورشیدی
انقره - ترکیه