متن سخنرانی خانم مهسا طایع در استهکلم سویدن در مراسم تجلیل از روز جهانی زن:

بازهم هشت مارچ وهيا هوي براي هيچ....

مهسا طایع

 

جامعه ي ما جامعه ايست كه هنوزا هنوز در پنهانگاه درون،  زن ستيز و مردكامه است. هر چند روند تازه اي در پهنه ي مناسبات اجتماعي بشارت داده مي شود اما دير زماني بايد رفت تارسيد به زمان و زمانه اي كه بين زن و مرد كه لازم وملزوم استمرار آفرينش هستند از لحاظ فرهنگي‌‌‌، اجتماعی و سياسي تفاوتي به چشم نيايد.

 در ابتدا بايد عرض كنم كه من نه نطقي آتشين در باره مردان زن ستيز دارم و نه دفاعيه اي در باب حقوق زن، بلكه مي خواهم تلاشي داشته باشم براي طرح مسأله جديد درباره زن و حضور او.

موضوع زن، به عنوان بدنه اي از جامعه انساني ، بدان پايه قابل بررسي وژرف نگري است كه انسان شايسته ی شناخت و بررسي است. شناخت زن و منزلت و مقام او ، در حقيقت شناخت انسان و كرامت اوست. اما نظرياتي كه در باره زن،  از سوي مكاتب گوناگون ارائه شده است چون ديگر ره آوردهاي فكري بشري از افراط و تفريط بيرون نيست.

 اين كه زن كانوني هستي سازيست و تداوم نسل انساني را تضمين مي كند يا مي تواند محور خانواده باشد و چون ساحلي آرام ، جامعه بزرگ انساني را آرامش و آسايش ببخشد و به جاي خود ، اما مردان همواره زنان را در مقايسه با خود و به لحاظ جسماني و عقلاني ، موجود حقير و پايین تر نشان داده اند. بي اهميت جلوه دادن زنان خيلي پيشتر از روزگار ما نيز وجود داشت و اين اعتقادات اشتباه و متعصبا نه در جامعه مرد سالار ،  از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يافت و بدين ترتيب منجر به اين باورشد كه زنان نه تنها بامردان برابر نيستند كه از آن ها كمتر اند. ارسطو مي گفت: آن جا كه طبيعت نتواند مرد بيافريند زن  را خلق مي كند و زنان را داراي كمبود دركيفيت شان مي دانست. ( ارسطو - فن شعر) يا تو ماس آكو يناس كه باور داشت زن يك مرد ناقص است . او مرد را ( صورت ) و بدين ترتيب متعالي و خداي گونه مي پنداشت و زن را ( ماده ) و در نتيجه ساكن ،  نرم و سازگار مي دانست . تنها افلاطون اندكي جرأت به خرج داده و اجازه ورود زنان را به مدينه فاضله خود داده بود. البته آن هم به اين شرط كه زنان همه ی خصلت ، احساسات و عواطف زنانه و مادرانه را از خود دور كنند. ( افلاطون - جمهوري ) دراين دوران واين زمانه ، و دربرابر اين همه وارونه گويي ، وكج انديشي و بيگانه گرايي، و دگروار تفسير كردن ملاك ها و معيار هاي ارزشي ، در روشني و آگاهي قرار بگيريم كه موضوع زن بها نه ايست براي موضع گيري عليه اسلام و باور توده هاي مردم كه هدف واقع مي شوند. كساني كه مي خواهند ستم مرد را بر زن افغانستان ،  شناسايي و آن را متوقف كنند ، پس از بيراهه وارد عمل نگردند. اگر امروز جامعه جهاني به طرف داري از حقوق زنان در افغانستان مي پردازد، از آن جايي كه زنان هرگز در جايگاه واقعي خود نبوده اند ،  و دنيا خواهان آنست كه جايگاه به حق و شايسته زنان را به آنان باز گرداند، بگذارند اول حق حيات به زن داده شود ، ساير حقوق اجتماعي را خودشان بدست مي آورند. امروز نه تنها در افغانستان بلكه در تمامي جوامع انساني ( البته به درجه هاي متفاوت) زنان داراي حقوق اجتماعي يكساني با مردان نيستند. مردان قرن ها زنان را سركوب كرده و فرصت تعليم و تربيت و كار آموزي را ازآنان گرفته و آن هارا از مراكز قدرت يعني از حوزه هاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي دور نگه داشته اند ، به طور كلي منش مسلط بر پديدارهاي فرهنگي در راستاي توجيه نابرابري زنان و مر دان شكل گرفته است. و اگر امروز درخيلي از جوامع مردان از اين حقوق برابري كه دم مي زنند و شعار فراهم كردن آن را براي زنان می دهند، موقعیتی است که تنها در حد کارکردن زیر نظر آنان و برای آنان است ، شبیه نقشی که امروز جامعه مردسالار ما به زن داده است ، زن همچو پله های نردبانی است که باید مردان بر روی آن گام بردارند تا به بالاترین جولانگاه برسند.

زن در افغانستان با این روش های که برای ما طرح و برنامه ریزی شــــده اند نمی تواند موجــودیتی مسـتقل پیدا کند. و در نهایت چیزی بیش از آیینه تخیلات  خود ، جلوگری ها ، جاه طلبی ها و امتیاز گیری های مردانی نخواهد شد که می خواهند از زن امروز به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهداف خود استـفاده کنند.

از میان همــه ی درس های که انسان ها باید بیاموزند تا بتوانـند با نقایصــی که خواه ناخواه با وجود ایشان در این کره خاکی عجین شده است به مبــارزه بر خیزند  هیچ درسی مهم تراز این نیست که به دور از حسادت و تنگ نظری ها و پیش داوری ها سعی کـنیم واقعیت های موجود را آگاهانه تشخیص دهیم. زیرا غفلت ما وضع موجود را از این که هست بدتر می نمایند.

هر محدودیتی که برآگاهی ما تحمیل شود پر آب ترین چشمه ی خوشــبختی را می خشکاند و غنای همه ی چیز هایی را که می تواند به مقام زن معنی و ارزش ببخشد چنان فرو می کاهد که گویی اصلا" وجود ندارد.

رنج هایی که از رهگذر ســـنت ها و آداب و رسوم نصیب زنان افغانستان شده است، با این شعارها درمان نمی شود. با این هیاهوی که ظاهرا" نمی تواند نتایج مطلوبی به دنبال داشته باشد ، چاره شدنی نیست. مادامی که عقیده ای در احسـاسات مردان ریشه دوانده باشد اگر علیه آن استدلال ها و برهان های هر چند محکم هم اقامه کنیم بازهم نه تنها به آن آسیبی نمی رسد بلکه آن نیز فزونی می یابد، زیرا اگر عقیده ای در نتیجه بحث و استدلال مقبولیت یافته باشد می توان امیدوار بود که رد آن اســـتدلال در بنیاد هایش رخنه ایجاد خواهد کرد، اما مسأله زن تعصبی ریشه دار در افغانستان است. عقیده ای که صرفا" بر احساسات متکی است. هر چه در برابر آن استدلال کنیم سنگرهای جدیدی برای دفاع بر پا می شود. برای ایجاد رخنه در چنین بناه کهنی باید با هوشیاری آگاهی لازمه را از وضعیت جامعه کمایی کرد و در پی آن باعث تغییر نگرش مردان و شجاعت زنان و نهایتا" شکستن این جو سکوت شد.

نبوغ علمی و ادبی زنان در طی تاریخ به مثابه یک کارگر خانگی تنها برای پدران ، برادران ، همسران و فرزندان شان به کارگرفته شده است.

علی رغم این که محرومیت های زن افغانستان که ناشی از سنت ها و قرارداد های اجتماعیست در چــند سال اخیر دیگر خصوصی و درونی نمانده اند و به عرصه های اجتماعی راه یافته اند اما بازهم تمامی طبقات اجتماعی کما بیش تحصیل فرزند پسر را با ارزش تر از دختر می داند و ازدواج و بچه داری را حرفه نهایی زنان!

ما از چه کسانی توقع داریم که حقوق زنان را به رسمیت بشناسد؟ حــــال آن که فشارهای اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی بر اغلب اقشار جامعه آنان را به سـمت ترک تحصیل، ترک آموزش و بی هویتی و سرگشتگی در دنیایی بی رحم گذران معیشت به هر طریق می کشاند. ملغمه ای از زهر بی عدالتی و زهر فقر مادی و فرهنگی خودبه خود زمینه بیشتری را برای آسیب های اجتماعی گمشدگی  فرهنگی و انزوای اجباری زن و مرد افغانستان ساخته است .

تاریخ به ما می گوید که اگر زنان از آزادی و حقوقی که به حق برای مردان جــایز است محروم مانده است ، سهم مردان از زندگی ، رفاه ، آرامش ، زمینه رشد و تحصیل و آنچه سعادت مادی و معنوی انســان راتأمین می کند  تا چه حد ضعیف و ناچیز بوده است.

پس اگر بخواهیم به دنبال راه حلی برای بحران موضوع زنان در افغانستان باشیم لازم است همه ی سخنانی را که تا امروز برای کسب حقوق شهروندان زنان گـفته و نوشته ایم ، باید در مورد مردان هم دوباره نویسی و دو باره گویی کنیم. هر چـند این حقیقت تکان دهنده است و باعث جرحه دارشدن غرور ملی مان می گردد اما اگر قصد خدمت به زنان را داریم، باید نخست روی ذهن ، فکر ، اندیشــه و باور مردان کار کنیم .

این که آزادی به همه استعدادهای زنان بال و پر می دهد، خرد و احساسات آنان را تقویت می کند و انجام وظیفه را در چشم اندازی آرامترو گسترده تر قرار می دهد و زن را در مقام موجودی اخلاقی و اجتماعی و معنوی در جایگاهی بلند تر می نشاند، همان قدر که در باره زنان صادق است، در باره مردان نیز صدق می کند.                                                                                                                                                        اگر بخواهیم با توسل به فشار های جهانی با احساسات و گرایش های مردان به مبارزه بر خیزیم و پس از آن انتظار داشته باشیم که آنان احساسات خود را فرو بگذارند و بر نیروی عقل و خرد تکیه کنند و اصولی را که بر اســـاس آن نشو و نـما یافته اند، یکسره از آن دست بشویند و تسلیم حرف و منطق ما گردند که امری محـال است.

مردی را در نظر آورید که از کودکی با این اعتقاد پرورش یافته است که بدون هیچ شایسـتگی یا کار و تلاشی ، فقط به صرف این واقعیت که مذکر زاده شده است ، بر نیمی از جمعیت کشور سروری دارد و این سروری به قوت خــود باقی می ماند حتی اگر در میان کل کشور سطحی تر و تهی تر و بی احساس تر از او پیدا نشود،  این نگرش هست که باید تغییر پیدا کند. باید فرزندان ما یاد بگیرند که از پدر و مادر خود به یکسان اطاعت کنند و اجازه نداشته باشند به خواهران خود تحکیم کنند و نیز عادت نکنندکه خود را مقدم بر خواهران خود ببینند، محاسن احساس مردانگی باید امکان رشد یابد و برجسته شود اما سلطه طلبی نباید در تربیت فرزندان مان امکان بروز پیدا کند.

هر چقدر پسران بزرگتر و قوی تر می شوند این احساس در وجود شان بیشتر قوت می  گیرد که نسبت به زنان برتری دارند.

من به فرهنگی از بنیان متفاوت با فرهنگ امروزی معتقد هستم ، یعنی فرهنگی که موجب تربیه صحیح نسل بعدی گرد ، فرهنگی که در آن زن و مرد فضایل و ارزشمندی های خاص خودرا داشته باشند و اصالتا همچون یک انسان قابل ارزش و احترام گردند. و تنها از طریق فرهنگ سازیست که بافت های این گونه روابط و ساختارهاو فرایند هایی که بتواند ما را به اهداف والای انسانی نزدیک کند، تثبیت و ماندگار می شود.

هدف ما باید وحدت ، خودباوری ، امیدآفرینی و افزایش آگاهی زنان و مردان باشد. همه ی ما در غفلت ها و انتخاب های ساده خود گناهکاریم. انتخاب کرده ایم که با غفلت و ناآگاهی به ظلم همیشگی که علیه ما صورت می گیرد ، چشم ببندیم.

چرا به سیاست مداران امروزی هشـدار نمی دهیم که به ما دروغ نگویند و به استفاده ابزاری از زنان پایان دهند.

امروزه خشونت علیه زنان در جامعه مان بسیار گسترده است و اگر قراراست روز جهانی زن را بر گذار کنیم، شاید بهتر باشد که به طرح مسایل اساسی تر و مشکلات آنان بپردازیم.

بیایید عزم مان را جزم کنیم تا با برگذاری کارگاه های مختلف در آیـنده برای دستیابی به استراتیژی های عملی و نهایتا ، ایجـاد گروه های کاری برای کاهش خشونت خانگی طرح کنیم.

با گفتگو در مورد خشونت خانگی علیه زنان و یافتن راهکارهایی برای کاهش آن ، گام های عملی برداریم. بیایید امسال به جـای شعاردادن، از همه ی ظرفیت های موجود در جامعه به ایجاد شرایطی بپردازیم که بابه رسمیت شناختن برابری زن و مرد در همه امور شــهروندی ، گشودن راه و رود زنـان به همه مشاغل احترام برانگیز و بر خوردار ساختن زنان از آموزش هایی که آن ها را برای پذیرفتن چنین مشاغلی آماده می  کند، گردد. بر نامه ریزی های آموزش از حوزه های بهداشت  ، تنظیم خانواده ، تعلیم و تربیت، اشتغال زایی و سوادآموزی تا برنامه های فرهنگی ، کتابخانه ای و کتابخوانی ، روش هایست که بیش ازهمه سبب تغییر نگرش و شجاعت زنان می گردد.

زنی که از دام بی سوادی نجات یابد ، می تواند بخواند ، لذت ببرد ، اظهار نظر کند  ، انتخاب کند ، و مصائب و مشکلات حیات اجتماعی و فرهنگی خویش را با نگاهی نو به چالش طلبد.

زنانی که حق آموزش و اشتغال و حیات وممات آنان در گرو اجازه پـدر و سرپرست و شوهرشان است ، انتظار داریم که مستقل و باتکیه بر توانایی های خود رفتار کنند؟ پدری که شــاید آنان را در برابر شیر بهایی ناچیز به همسری مردی در می آورد که او نیز زن را شئی قابل خرید و فروش می داند؟

به عقیده من اصلی که روابط اجتماعی میان زن و مرد را تنظیم می کند، و بر مبنای آن یک جنس تحت القیاد قانون جنــس دیگر قرار می گیرد، از اسـاس نادرست است.

کافی است مردان به یاد بیاورند که پشت سر گذراندن طفولیت ، یعنی زمانی که تحت قیومیت و نظارت بزرگتر هایی هر چند دلسوز و مهربان بودند ، گام نهادن به دوران بلوغ و قبول مسئولیت برای آن ها چه معنی داشت؟ آیا مانند آن نبود که بارسنگینی را فرو می گذارند یا بندهای هر چند نه دردناک ، را از دست و پایشان می گشایند؟ آیا مردان تصور می کنند که زنان فاقد چـــنین احساساتی هستند؟

اگر زنان اجازه یابند آزادانه شغل خود را انتخاب کنند و همه ی عرصه های فعالیتی که به روی مردان باز است به روی آن ها نیز گشوده شود وآن ها بتوانند از پاداش ها و تشویق هایی بهره مند شوندکه نصیب مردان می گردد ، در این صورت مجموع قابلیت های ذهنی ای که در خدمت جامعه قرار می گیرد ، دو برابر خواهد شد. اگر امروز یک نفر می تواند در مقام معلم یا مدیر یا فـلان بخش از امور دولتی در خدمت جامعــه قرار گیرد، در آن زمان دو نفر صلاحیت چنین کارهایی را خواهند داشت. امروز در همه ی عرصه ها قابلیت های ذهنی برتر بسیار بسیار کمتر از حد نیاز است.

به خدمت نگرفتن استعداد های نیمی از جمعیت ، لطمه بسیار شدیدی به جامعه بشری وارد می آورد. مردانی که خواستار کمال در زندگی مشــترک هستند خوب می دانند داشتن همسری که با داشتن یک نفر خدمت برای آنان تفاوتی ندارد، نه تنها موجب کمال نمی شود که موجب انحطاط خواهد بود.حتی مردی که از ویژگی های واقعاً برتر نسبت به همسرش بهره مند است، اگر با زنی نشست و برخاست کند که از نظر سواد و معلومات و غنای شخصیتی بی بهره باشد ، رفته رفته در مسیر انحطاط قرار خواهد گرفت.  در نتیجه مرد با زنی زندگی می کند که نه رشد او را سبب می گردد نه بر انگیـزه اش می افزاید و به همین دلیل است که می بینیم مردان جوانی که به نظر می رسند آینده بسیار امید بخش دارند، معمولاًهمین که ازدواج می کنند، نه تنها پیـشرفت شان متوقف می شود که رو به انحطاط نیز می گذارند. اگر زنی به پیشرفت همسرش کمک نکند بی تردید به پسرفت او کمک می کند. حال آن که روابــط زن و مرد باید به گونه ای باشد که هر یک بتواند با افتخار به دیگری بنگرد و گاهی زن مرد را در مسیر پیشرفت راهنمایی کند و گاهی مرد زن را.

در پایان چند نکته را قابل ذکر می دانم که موضوع زن هم مثل هزاران مسأله دیگری که باید در بین خود افغان ها حل شود، می باید راه برون رفت از مشکلات زنان، با توجه به شرایط جامـعه خودمان طرح ریزی شود. نمی توان خواست دنیای بیرون را در قالب های اجتماعی خودمان ریخت، تلاش برای انجام چنین کاری درست و منطقی نمی نماید.

اگر روز زن را تجلیل می کنیم، باید این روز را به روز اتحاد علیه نابرابری، جنگ، خشونت و ترورتبدیل کــنیم. به روز همبستـگی علیه حملات تروریستی ای که در افغانستان صورت می گیرد، زیرا امروز هر گـلوله ای که رها می شود هدف آن قلب یک مادر است.

ما اگر می خواهیم زندگی را با تمامی ظلمت ووحشتش، پیروز مـــندانه در آغوش بگیریم و علــی رغم تمام رنج ها و ترس هایش به آن (بلی) بگوییم، توانســته ایم با رویکردی واقع گرایانه و نگاهی پیروزمندانه به زندگی بنگریم.

گفتم این باغ در گل سرخ بهاران بایدش                                       گفت صبری، تا کران روزگاران بایدش