غلام سخی ارزگانی و جنایتکاران جنگ،

 

 

نوشته  : حسین علی قرغنه تو

10-03-08

 

دراین اواخرویبسایت گفتمان نقدهائی بعضی ازبرادران وهموطنان را برنوشته های آقای غلام سخی ارزگانی نشرمیکند. تاجائیکه من میدانم آقای ارزگانی درهرویبسایت نوشته هایش راچاپ میکند. روشن است که ایشان از نوشتن فقط یک هدف را دنبال میکند که مشهورشدن است. ویبسایتهائی که ازطرف عوض نبی زاده، اسد کشتمند و سایرپرچمیها و خلقیهای هزاره اداره میشوند این نوشته ها را باخط درشت چاپ میکنند. آقای ارزگانی که میکوشد مشهور شود و توجه مقامات آلمانی و امریکائی را جلب کند،به اینطریق درعمل اشتباه میکند. ایشان متوجه نیستند که سران خلقی و پرچمی هزاره در اروپا بدلایل مختلف مورد اعتماد آلمانیها و امریکائیها نیستند. حتی یکعده از کشورهای اروپائی آنها را بجرم جنایات علیه بشریت بدادگاه نیزخواسته و تا هنوز جواب پناهندگی به آنها نداده اند. رابطه با آنها اهدافی را که آقای ارزگانی از طریق شهرت پیدا کردن دنبال میکند- ضربه میزند. آقای ارزگانی،عوض نبی زاده و سایر بستگان و رهبران حزب وحدت، درعروسیها و دیگرمحافل مردم هزاره در آلمان وهالند بر سر یک میز رفته می نشینند و مانند برادران جان جانی شوخی و خنده میکنند. بنظرمیرسد که آقای ارزگانی با پرچمی ها و خلقیها وغیره آنهائیکه مرتکب جنایات ضدانسانی و نقض حقوق بشر گردیده- هیچ مشکلی ندارد. این"برادری و قومی" آقای ارزگانی با هدفی که ا واز مشهور شدن دارد- در تناقض قرار میگیرد. اگرچند تمام افکار آقای ارزگانی (تاجائیکه درنوشته هایش دیده میشود) ازامروز تا فرداعوض میشود و به ضدخود مبدل میگردد و آقای ارزگانی نمیتواند سرگردانی اش را درلای افکار و موضعگیری های سیاسی درک کند، ولی موضع تبدیل کردن او درعمل از مردم خواهی تا "قومگرائی اش" با پرچمیها و خلقیها تمام آرزوهای او را ناکام می گذارد. چنانچه دیدیم که آقای ارزگانی بسیارکوشش کرد در دولت کنونی افغانستان مدیر و رئیس شود و از طریق محمد کریم خلیلی و حاجی محمد محقق بجای حبیبه سرابی والی بامیان مقرر گردد، ولی دیدیم که اطلاعات امریکائیها و آلمانی ها واسطه  و واسطه بازی خلیلی و محقق را هم قبول نکردند. از حلقات سیاسی هزاره ها در لندن می شنویم که آقای اسد کشتمند بهنگام مسافرتش در کابل،از جانب آقای خلیلی استقبال شایانی شده و او خط برادرش سلطان علی کشتمند را که در مورد آقای ارزگانی و تقویه"اولاد قوم" بوده شخصا به آقای خلیلی داده است، و در سال 2006 و2007 مشاهده کردیم که افراد وابسته به سازمان نصر و آقای خلیلی با تمام قوا کوشیدند که حبیبه سرابی را از مقام ولایت بامیان برکنار سازند.

 

هموطنان ما که تا به حال آقای ارزگانی رانقد کرده اند- از چند جهت بوده اند ولی با وجود نقد های عالمانه آنها،هیچکدام آنها از آقای ارزگانی نپرسیده اند که با وجوداین قدر داد و فریاد عدالت خواهی ،برابری، انسانیت طلبی...وغیره که او در نوشته هایش پشت سرهم قطار میکند، چطورمیتواند با عوض نبی زاده، اسد کشتمند و سایر پرچمی ها و خلقی ها که در افغانستان مرتکب نقض حقوق بشر شده اند- دوست و همدم باشد؟ یگانه دلیلی که آقای ارزگانی برای اینکار دارد اینست که این افراد فقط هزاره هستند. و هزاره بودن در نزد آقای ارزگانی آنقدر مهم است که جنایت علیه بشریت را زیر شعاع میگیرد. او قوم دوستی دیگران را محکوم میکند و آنرا ضد انسانی و ضد بشری میخواند ولی خودش تا اندازه ای قوم دوستی میکند که با آنهائیکه رسما از جانب دادگاه کشورهای اروپائی به اتهام جنایت علیه بشریت متهم اند- برادری و دوستی دارد.

 

من که از بسیار وقتهاست که آقای غلام سخی ارزگانی را می شناسم و نوشته هایش را میخوانم کوشش کرده ام بفهمم که ایشان چه می خواهند و بکدام راه روان است، و میبینم که او با باد شرق بسوی غرب خم میشود و با بارش برف زمستانی باخرس همخانه میگردد. وقتی به ویبسایت گفتمان میرفتم ومیدیدم که هیچ یک ازاهل ادب و دانایان تاجک، پشتون،ازبک ودیگربرادران اورا نقد نمیکند، تعجب میکردم. اما می فهمیدم که قلم بدستان مردم هزاره بدلایل مختلف او را نقد نمیکنند. به همین دلیل بود که من هم نمیتوانستم یاد داشت هایم را در مورد او به ویبسایت گفتمان بفرستم. اما در این اواخربرادر ما آقای ساحل زمانی بااین جملات زیبا او را نقد میکند. "بعدا ز خواندن چن دنوشته تان در"گفتمان"نتوانستم بفهمم که شماچه اهدافی رامیخواهی دبه خوانندگان صفحه گفتمان ارائه دهید".برادرما آقای زمانی رک وراست به آقای ارزگانی میگوید که:

ای که راه را خود ندانی                راهنمائی کی توانی

آقای ساحل  زمانی در این نوشته اش غلام سخی ارزگانی را متوجه میسازد که او حتی همان مطالب ابتدائی را که یک متعلم دوره متوسطه مکاتب افغانستان میداند- نمیداند. بطور مثال اگر همبستگی مذهبی میتوانست وجود داشته باشد-اینقدرمذهب دراسلام وجود نداشت. اگر از این شعار قرون وسطی برای وحدت و یگانگی مردم بگذریم

وجیب آخندها را بار دیگرپرنکرده و بر قدرت آنها نیافزائیم،میبینیم که آقای ارزگانی با اینگونه شعارها توجه مردم را از اوضاع سیاه و تاریک کنونی بجای دیگرمعطوف میکند. کسی که واقعا دلسوز مردم باشد آیا میتواند تلف شدن صدها انسان بیچاره و فقیر را از سر مادر افغانستان فراموش نموده و بفکرهمبستگی مذهبی چیزیکه نه ممکن است و نه ضرور بیافتد؟ کسی که دلش بحال مردمش بسوزد آیا هزاران هزار گدا وبد بخت کنار سرک را در کابل، قندهار، هرات،...و غیره از قلم مانده بفکر کار ناممکن می افتد؟ امروز در افغانستان یک اوضاع جنگی برقرار است.نیروهای ناتوهموطنان مارا در هلمند، قندهار،  وولایات شرقی و جنوبی کشور بمباران میکنند و هیچکسی زبانش را باز نمیکند و نمیپرسد که چرا مردم ما را با این وحشت و بربریت به زیر آتش میگیرید؟ نفاق اندازهای تاجک، هزاره و ازبک میگویند که گپ نزنید بگذارید که امریکائیها و انگلیسها پشتونها را بمباران کنند. هر قدر که آنها کشته شود خوب است. نفاق اندازان پشتون میگویند که اگر ما امدفعه قدرت را گرفتیم با شماهزاره ها، تاجک ها و ازبک ها میفهمیم. روشنفکران قلم بدست ما از ده کتاب و حدیث نقل میکنند و ویبسایت آریائی و گفتمان را از چه تاریخ هائی که نیست، پر میسازند ولی یک آدم پیدا نمیشود که بگوید باید همبستیگی ملیتهای افغانستان را تقویه کنیم و متحدانه از امریکائیها و انگلیسها بخواهیم که به چه حق خانه دهقان و چوپان ما را در موسی قلعه، گرشک، زمینداور، سنگین، سپین بولدک،...وغیره با خاک برابر و باخون می شوئید؟

 

من بحیث یک فردی که در دامان مردم هزاره تولد شده و در افغانستان بزرگ گردیده و دو کاکایم را طالبان بدون هیچگونه جرم و خلافی کشته اند، مادرم را یک طالب بالگد زده ، میخواهم بگویم که من بین طالبان و سایر برادران پشتونم همان خط را میکشم که بین آقای مزاری، محقق و اکبری و مردم هزاره کشیده ام. همانطور که مردم پشتون جوابگوی جنایات طالبان، تره کی،حفیظ الله امین،گلبدین حکمتیار،سیاف، مولوی خالص و دیگران نیستند و مردم تاجک پاسخگوئی کشتاریکه احمدشاه مسعود و برهان الدین ربانی انجام داده نیستند، همبستگی تمام این برادران را در یک فضای برابری و برادری میخواهم. من از صمیم قلبم از تمام قلم بدستان افغانستان میطلبم که برای وحدت مردم افغانستان بر اساس یک"مادر وطن داشتن"بنویسند نه برای همبستگی مذهبی و زبانی، منطقوی و قومی.

 

من بواسطه این نوشته مراتب تسلیئت و دلسوزی ام را به هموطنان عزیزم در موسی قلعه،سنگین، گرشک، زمینداور،چوره،سپین بولدک، وولایات شرقی وجنوبی افغانستان انتقال میدهم و به آنها میگویم که هرصدای تیریکه آرامش طفلک شما را برهم میزند وهر غرش هواپیمائیکه شما را مجبورمیکند پناهگاه بجوئید آتشی را در مغز قلب من بر پا میکند.

 

نه طالب و مجاهد و نه نیروهای ناتو.

افغانستان به مردم آن تعلق دارد.