راست مبتکر و چپ پیرو

ضرورت ایجاد تیوری ثابت برای مرکز   

      نوشتهء محمد قاسم هاشمی

05-03-08

 

 

 

بار ها شنیده و یا خوانده ایم که زمین امانتیست از نسلهای آینده.

اګر حقوقی تر صحبت نمائیم، زمین عاریتیست از نسلهای بعدی که نسل حاضر با استفادهء معقول آنرا در اختیار نسل بعدی قرار میدهد. فرق میان امانت و عاریت آنست که در اولی شخص ایمن، اکثراٌ حق استفاده از امانت را ندارد؛ در حالیکه در دومی عاری میتواند عاریه را مورد استفاده قرار داده و حتی از آن منفعت حاصل نماید.

آنچه طرفداران محیط زیست از آن دفاع مینمایند در عدم آلودګی و اثرات سوء تولید بر صحت انسانها و امکان استفادهء نسلهای بعدی از امکانات کرهء ما غرض تولید و تغذیه خلاصه میشود. اګر خواسته باشیم اهداف نهضت های طرفدار محیط زیست را خلاصه  نمائیم، همه در استفادهء مفید و پایدار از منابع طبیعی خلاصه میشود.

علم سیاست و مباحث مربوط به آن امروزه تنها در کسب قدرت و رابطهء انسان با قدرت خلاصه نمیشود برخلاف سایر علوم که روز تا روز خصوصی میشوند، سیاست علمیست که هر روز عام تر میشود و به مطالعهء هرآنچه که در جهان طبیعت قرار دارد، اعم از انسان و محیط ماحولش، قدرت و مباحث مربوط به آن، طبیعت و محیط زیستی که انسان خود را درآن می یابد و غیره پرداخته و راه های مؤثر دستیابی، کنترول و استفادهء مؤثر از آنها را به بررسی میګیرد. امروزه سیاست با فلسفه، نباتات، بیولوژی، فیریک، کیمیا و سایر علوم ګره خورده و چنان روابط تنګاتنګ با آنها قایم نموده است که از هر تغییر و تحول در یکی از شاخه ها و مباحث علوم متذکره سخت متاثر میشود.

با این مد نظرداشت میتوان ادعا کرد که دفاع از محیط زیست جزء ضروری ایست از سیاست که به تنهائی نمیتوان اسم سیاست را برآن ګذاشت؛ زیرا محیط زیست جهت کسب مشخصه ایکه برای جریانات سیاسی ضروری بوده و به تفسیر شیوه های بکارګیری قدرت و تحمیل آن میپردازد، کافی نخواهد بود.

نیکولا هیولو یکی از پیشګامان سبزها (طرفداران حفظ محیط زیست) که در جمهوری فرانسه در مقایسه با هر اکولوژیست دیګری از محبوبیت خاصی برخوردار است و انتظار آن میرفت تا خود را در انتخابات سال ۲۰۰۷ ریاست جمهوری فرانسه کاندید نماید، پس از ماه ها انتظار طرفدارانش، با اخذ امضای سایر کاندید های پست ریاست جمهوری در پای سند رعایت محیط زیست، از کاندیدای خویش صرفنظر نمود و در مقابل خانم دومینیک وانه به نمایندګی از (طرفداران محیط زیست) خود را برای احراز پست ریاست جمهوری کاندید نمود.

این موضعګیری آقای هیولو مبین جزئی بودن اکولوژی در برابر علم سیاست است. در حقیقت هر نهضت سیاسی، اعم از چپی و راستی میتوانند به سادګی اکولوژیست نیز باشد.  

آنچه بیش از همه در سیاست کسب اهمیت مینماید مسالهء قدرت و شیوهء تحمیل آن است آقای نیکولا هیولو، با این تصمیم موضع حقیقی اکولوژیست ها را واضح نموده و سیاسی بودن مدافعین محیط زیست را به باد استهزاء ګرفت. فقدان تیوری قدرت، مدافعین محیط زیست را در اتخاذ موقعیت در میان جریانات سیاسی دچار سردرګمی نموده تا بالاخره، با توجه به اینکه استفادهء مفید و پایدار از منابع طبیعی موجبات کاهش سطح تولید و در نتیجه کاهش منافع مالکان بزرګ را فراهم میآورد، خود را بیشتر به نهضت ها و جریانات چپی نزدیکتر احساس نموده و خود را منحیث میانه روان چپی تبارز دادند. اګر سایر جریانات در تطبیق پروژه ها و پروګرام های خویش اصول دفاع از محیط زیست را رعایت نمایند (چنانچه کاندیدان چپ و راست هردو در پای سند اکولوژیک آقای هیولو امضا نموده و هرکدام، در صورت پیروزی در انتخابات، پست معاونیت صدارت در امور محیط زیست را برای آقای هیولو نیز وعده سپردند) دیګر دلیلی برای ظهور اکولوزیست ها منحیث جریان و یا نهضت سیاسی جداګانه باقی نخواهد ماند.

باتوجه به آنچه در بالا تذکر رفت میتوان ګفت که نهضت های اکولوژیست همچون سایر جریانات میانه رو فاقد تیوری سیاسی مختص به خویش اند. فقدان تیوری ثابت موجبات تعویض مداوم را در موضعګیریهای جریانات میانه رو، بادر نظرداشت مواضع چپ وراست، فراهم می آورد.

باید در نظر داشت که با توجه به رابطه میان قدرت و سرمایه که در سه مرحلهء ناګفته از تاریخ به تفصیل به آن اشاره شد، احزاب راست بیش از هر جریان سیاسی دیګری ابتکار عمل را در دست ګرفته و تغییرات در موضعګیریهای نهضت های چپ و میانه رو را باعث میشود. تا حدیکه امروزه احزاب چپ در مواضع دفاع از همان شرایطی قرار ګرفته اند که سالها قبل احزاب راستی آنرا پیشنهاد مینمودند.

موجودیت اتحاد جماهیر شوروی سابق که منحیث قطبی از ارزشهای متفاوت از آنچه کاپیتالیسم به دفاع از آنها برخاسته بود، زمینهء تقرب جریانات سیاسی، اعم از چپی و راستی را در ګرایش به جانب مرکز فراهم آورده بود. این وضعیت پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تعقیب و پیګیری مجدانهء سیاست جهانی شدن توسط اضلاع متحدهء امریکا منحیث برندهء جنګ سرد طوری تغییر یافت که ابتکار عمل را در دست احزاب و نهضت های راست لیبرال و نیو لیبرال قرار داد. تقرب نیرو ها به جانب مرکز تا حدی بود که تغییرات ناشی از تعاطی قدرت میان احزاب، اعم از راستی و چپی، در سیاست های آخذه، چه در سطح ملی و چه بین المللی، نا ملموس و یا بسیار کمرنګ بودند.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به سرعت تفاصل موضعګیریهای احزاب  راستی از مرکز افزود، با سرعت و قدرتیکه سایر احزاب، اعم از میانه رو و چپی را باخود کشانیده، موضع احزاب چپی و میانه رو را در نقطه ای قرار داد که خود قبلاٌ در آن اخذ موقعیت نموده بود.

اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی احزاب چپ و میان رو را در برابر چالشهایی قرار داد که رهائی از آن مستلزم ارائه و دفاع از ارشهائیست که که این احزاب تا کنون فاقد آن اند. احزاب چپی دیګر از معرفی خویش منحیث مدافعین ارزشهائیکه کمونیزم از آنها دفاع مینمود ابا میورزند. تا آنجا که ترتیسکیسم به مثابهء عیب پنداشته میشود. هر هرازګاهی عده ای از چپی های افراطی از انترناسیونالیسم کارګری صحبت مینمایند؛ مګر انتقال مؤسسات تولیدی خصوصی به منظور کسب منافع بیشتر که از پائین بودن قیمت مواد اولیه و نیروی کار ارزان در کشورهای آسیائی و اروپای شرقی ناشی میشود، آنها  را در برابر سؤال ارزشهای ملی و انترناسیونالیستی و ارجحیت یکی بر آن دیګر قرار داده است. تاجائیکه احزاب راستی و لیبرال آنها را در تناقض ګوئی در رابطه به ناسیونالیزم و انترناسیونالیزم به باد استهزاء میګیرند.

ماری ژورژ بوفه رهبر حزب کمونیست فرانسه و دومینیک وانه، کاندید اکولوژیست های در مبارزات انتخاباتی ۲۰۰۷ فرانسه جهت احراز پست ریاست جمهوری، زمانیکه در صفحهء تیلویزیون ظاهر میشوند، ژورنالیتان انترناسیونالیست بودن آنها را با توجه به تلاش و اصرار ایشان مبنی بر جلوګیری از انتقال مؤسسات تولیدی خصوصی مورد سؤال قرار میدهند، هرکدام، درحالیکه خود را از ارائهء پاسخ مقنع عاجز می یابند، از ارائهء پاسخ طرفه میروند. این در حالیست که باکمی تعمق میتوان جواب ګفت :

اول اینکه انترناسیونالیسم جدید را میتوان انترناسیونالیسم سرمایه خواند که طی آن فقط به دفاع از سرمایه و مالکان بزرګ سرمایه های خصوصی تاکید میشود، نه به تضمین آیندهء کارګران و مزد بګیران و بیکارانیکه روزتاروز بالاثر تطبیق ګلوبالیزاسیون به تعداد آنها افزوده میشود. بدینګونه میتوان از آن انتقاد کرد.

دوم اینکه مارکسیسم و کمونیسم، که اکثر احزاب چپی افراطی در پیروی از آن خود را متعهد میدانند، خود چنین شکل ګیری و انکشاف سرمایه های خصوصی را غرض ګزار به جامعهء کمونیستی ضرور میپندارند. در اینصورت نمیتوان از شکل ګیری شرایط اجتماعی ـ اقتصادی طوریکه است انتقاد کرد؛ زیرا اتحاد پرولتاریا در سطح بین المللی، در قدم نخست مستلزم اتحاد سرمایه ها در سطح بین المللیست.

شعار «کارګران جهان متحد شوید» دیګر جذابیت خود را از دست داده است. تا نیمهء دوم قرن حاضر، اګر وضع به همین منوال ادامه یابد، ضرورت تعویض شعار فوق به «بیکاران و فقرای جهان متحد شوید» احساس خواهد شد.

سرعت حرکت جنبش های راست به جانب افراط ناشی از عدم احراز موقعیت ثابت از جانب احزاب میانه یا مرکز استکه خود باعث عدم توازن نیرو های چپی بر اساسات پذیرفته شده از جانب آنهاست.

میشل روکر صدراعظم فرانسه در زمان ریاست جمهوری فرانسوا میتران و برنارد کوشنر فعالٌ وزیر خارجهء فرانسه که هر دو از شخصیت های سرشناس حزب سوسیالیست فرانسه اند، در جریان رقابت های انتخاباتی سال ۲۰۰۷ برای پست ریاست جمهوری فرانسه، دقیقاٍ یک هفته قبل از انتخابات، اتحاد حزب دموکرات مسیحی تحت رهبری فرانسوا بایرو را، که از احزاب میانه رو راست ګراست، با سګولن رویال کاندید حزب سوسیالیست ممکن دانسته، هردو به اتحاد این دو نیرو غرض پیروزی در برابر نیکولا سارکوزی کاندید راست ها توصیه نمودند.

تذکر این مطلب از آن جهت ضروریست تا خوانندهء محترم از عمق شرایطی که رابطهء جدید سرمایه و قدرت ایجاد نموده و بر مبنای آن موضعګیریها و موقعیت های احزاب سیاسی را متزلزل ساخته است، وارد شود.

تزلزل و لغزش نیرو ها از یک موقعیت به موقعیت دیګری را باید در عدم موجودیت موقعیت و موضعګیری ثابت تیرو های میانه یا مرکز جستجو نمود؛ زیرا عدم ثبات نیرو های مرکز زمینه را برای حرکت سریع نیرو های راستی به جانب افراط موجب میشود. تاریخ احزاب سیاسی به وضاحت مبین آنست که احزاب مرکز به اساس موضعګیریهای مبتکرانهء احزاب راست و چپ مشخص میشوند. یعنی ګذشتهء احزاب و نیرو های راستی نه تنها آیندهء احزاب میانه یا مرکز؛ بلکه، چنانچه در سالهای اخیر به ملاحظه میرسد، آیندهء احزاب چپی نیز بوده است.

منافع فرد و اجتماع، طوریکه در سه مرحلهء ناګفته از تاریخ به آن اشاره شد، دوعنصر عمدهء جامعهء انسانی را تشکیل میدهند و ترجیح هرکدام نسبت به آندیګر زمینه های اتلاف حق را تا سرح افراط فراهم میآورد. تشخیص منافع فرد و اجتماع و دفاع از آن دریک زمان ایجاب طرح تیوری دقیق را مینماید که تنها از طریق جریانات و نهضت های میانه یا مرکز میتوان به آن برداخته ب برای نجات فرد و اجتماع بشری آنرا پیشنهاد نمود.

طرح چنین تیوری دوام و ثبات اعتدال و میانه را در موضعش تضمین نموده، از ګریز لجام ګسیختهء تیرو های راستی به جانب افراط جلوګیری مینماید. دریغا که تا کنون تیوریس ایکه بتواند به میانه یا مرکز هویت ثابت بخشیده و راست و چپ را به اساس فاصله از آن تعیین نمایند وجود نداشته است؛ بلکه همواره راست و چپ با ابتکار و حرکت خویش به مرکز یا میانه هویت متغیر بخشیده اند.

امروزه نیرو های چپی در ساحهء اقتصادی و تضمین های شغلی با روحیه محافظه کارانه برخورد میکنند؛ در حالیکه نیرو های راستی قبل از هر وقت دیګر سیاست مبتکرانه ایرا که تنوع و تغییر در عرصهء اقتصادی و شغلی را تضمین مینماید، اتخاذ نموده اند. در جوامع سرمایه داری مترقی دیګر کارګر بودن، برخلاف تصور و پیشبینی های مارکسیستی، در مقایسه با فقرا و بیکارانیکه هر روز و به سرعت به تعداد آنها افزوده میشود، امتیاز پنداشته میشود. امتیازیکه کارګران خود نمیخواهند آنرا به سادګی در برابر خواب ایجاد دولت کارګری از دست دهند.

پیشنهاد میشل روکر و برنارد کوشنر بیشګامان حزب سوسیالیست فرانسه مبنی بر اتحاد سوسیالیست ها با میانه روان مبین باوریست که دیګر نمیتوان در روابط میان فرد و اجتماع با ترجیح یکی بر آندیګر عدالت اجتماعی و ثبات جامعهء بشری را تضمین نمود. هرچند عده ای این پیشنهاد را سازش به منظور کسب قدرت عنوان مینمایند، مګر با آنهم میتوان نسبت به آن به عنوان نقطهء آغاز جهت دستیابی به راه ها و شیوه های معقولی غرض نجات بشریت از کاپیتالیسم لجام ګسیخته خوشبین بود. مګر این اتحاد بدون طرح تیوری ثابت که در آن منافع فرد و اجتماع طوریکه باید تضمین ګردیده باشد، ناممکن است. تیوری ایکه تعاریف حق، وجیبه، فرد، اجتماع، قدرت و سرمایه را مجدداٌ مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده، شیوه های مناسبی را برای نجات بشریت ارائه نماید.

نسل ما شاید آخرین نسلیست که هنوز امکان رهائی از قید و بند های را که سرمایه در برابرش قرار داده است در خود میبیند. هر امروز نیز خیلی دیر شده است؛ زیرا نسل ما جهت رسیده به عدالت اجتماعی به موانعی روبرو خواهد شد  که عبور از آن صبر یعقوبی را لازم خواهد داشت.     

    

 

 

.