اندر حکایت نقدهای وارده بر مقاله

"هیاهو و غوسالاری در مورد یک حکم اعدام"

غرجستانی

01/03/08

 

البته بعد از نوشتن مقاله "هیاهو و غوغا سالاری در وراء یک حکم اعدام" با توجه به نقدها و یا تأییدهای که از سوی برخی از دوستان به صورت نظر در سایت های اینترنتی از جمله شبکه اطلاع رسانی افغانستان و در وبلاگ غرجستان و یا از طریق ایمیل ارائه گردید، به هیچ وجه قصد ادامه بحث را نداشتم تا اینکه به صورت نقدگونه ای از سوی برخی دوستان و بزرگواران در سایت "کاتب هزاره" مستقلا به نشر رسید، تصمیم گرفتم نسبت به برخی از انتقادات این دوستان مطالب مختصری را برای روشن شدن اذهان خوانندگان گرامی بنویسم.

از جمله دوستان که به نقد مقاله مزبور مبادرت ورزیدند جناب آقای داکتر اسد الله حیدری و آقای بصیر احمد مهاجر هستند که ضمن تشکر از عالی جنابان؛ نکات چندی را لازم دانستم خدمت این عزیزان به عرض برسانم.

الف. آقای بصیر احمد مهاجر در نوشته خویش به مطالبی متعدد اشاره کرده است و در پاسخ به آن قسمت از نوشته اینجانب جواب داده است که اشاره به بندهای از قانون اساسی کرده بودم. وی ضمن بر شمردن برخی از تناقضات که به نظر ایشان در قانون اساسی وجود دارد؛ برخی از ملاحظات خود را تذکر داده است و عدم مراجعه خود را به قانون اساسی بخاطر مشکلات می داند که در متن و ضمیر قانون اساسی موجود است. البته این تبصره ها و ملاحظات جنبه حقوقی دارد که بهتر است حقوق دانان، متخصصین امر و شورای ملی نظر دهند. اما در یک فراز از نوشته ایشان چنین آمده است:

" آزادی بیان زمانی وجود خواهد داشت که دین حاکم نباشد و قوانین بشری باشد. یعنی ساخته بشر باشد که خالی از خطا نیست و می توان در مورد ابراز عقیده نمود و هر کسی سئوالات خود را آزادانه بگوید، پیشنهاد کند و انتقاد بدارد و به این وسیله سد راه درست و یا نادرست شود که در مقابل هم جواب بشنود. وقتی به کسی بگویم که صرف اجازه داری در این چند مورد سخن بگوی و بس، اسم این را آزادی بیان نباید گذاشت. در کشوری که اسلام حاکم باشد و مردم آن مسلمان باشد که به خداوند (ج) عقیده داشته باشد و خود را بنده خداوند(ج) بداند راه و رسم او تعیین شده و مشخص است. و این جا آزادی و آزادی بیان یعنی چی! او نمی تواند از امر خدا سرکشی کند که او بنده خدای خویش است که به آن عقیده دارد."

البته اين گفته ایشان جای تأمل و دقت می طلبد که آیا فقط آزادی بیان در چارچوب خارج از دین باید تعریف شود تا آزادی بیان صادق باشد؟. آزادی بیان از دید این دوست گرامی امر مطلق است نه نسبی، در حالیکه اگر چنین باشد حتی شما در کشور که از نظر تان کاملا دموکراسی و آزادی بیان وجود دارد، آزادی بیان مطلق منظور نیست هر کشور و هر مکتب برای خود تعریف خاصی از آزادی بیان را دارد. مگر شهروندان غربی می توانند در مورد تمام مسایل، آزادی بیان و آزادی عمل داشته باشند؟ اصولا آزادی بیان مطلق، منجر به این می شود  که برخی افراد از حق آزادی بیان خویش توسط کسانی که پول، فدرت و موقعیت سیاسی- اجتماعی دارند محروم شوند! بنابراین می توان هم متدین و پایبند به دین و شریعت بود و هم آزادی بیان داشت.

اساسا آزادی بیان که مورد نظر برخی از دوستان است که باید انسان از همه چیز آزاد باشد و هیچ قانونی و آیینی وی را محدود نسازد؛ به آزادی فردی بر می گردد که زائیده تفکر سرمایه داری لیبرالیسم و یکی از اصول مهم آن است. زیرا بر اساس تئوری سرمایه داری لیبرالیسم فرد اصالت دارد نه جامعه. ( این اندیشه به فلسفه دئیسم و مکتب دئیسم بر می گردد که در اینجا جای طرح آن مباحث نمی باشد) طبق این مبنا در صورت تعارض منافع فرد و جامعه، منافع فرد بر منافع جامعه مقدم است. آزادی انسان از دید تئوری پردازان این مکتب، یعنی آزادی انسان از همه قیود و حتی از دخالت محدود دولت. اما در مقام عمل همچنانکه می بینیم دهها قید و تبصره به خاطر مشکلات و انتقادات که در ذات این قانون نهفته بود و در مقام عمل با آن مواجه گردیدند، راه را برای دخالت دولت باز نمود و آزادی فردی را در کادر خاص محدود ساختند. از تناقضات امروزی ادعای آزادی بیان در غرب با قانونی شدن شنود مکالمات تلفنی و استراق سمع،  رهگیری مراسلات و ایمیل های شهروندان و جریمه بودن اظهار نظر در مورد برخی از قضایای تاریخی را می توان نام برد، آزادی بیان را که غرب به خورد ما مسلمانها می دهند با آزادی بیان که در حال حاضر در آن کشورها وجود دارد، با هم فرسنگ ها فاصله دارد.

نویسنده محترم در بخش از نوشته خود می گوید: " من به کسی اهانت نکرده ام. اگر گفته ام ملاه صاحب ملا بودن اهانت نیست و این را فحش مخوان. اگر گفته ام که دانش او در سطح (کتاب منظره مرگ) است، این از عمل شان در مقابل دستگیری و حکم اعدام صادر کردن شان معلوم میشود. اگر گفته ام ملای مدرسه دیوبندی  این از افراطی بودن شان معلوم میشود."

ب. اما جناب آقای داکتر اسد الله حیدری به مقاله ام با دید دیگر نگریسته است. دوستان گرامی می توانند یکبار دیگر مقاله " هیاهو و غوغا سالاری در وراء یک حکم اعدام"  و " نقدی را که ایشان نوشته است" با هم بخوانند و خود در این مورد قضاوت کنند. نقدهای ایشان را می توان در موارد ذیل برشمرد:

1. آقای غر جستانی با وجود درک واقعیت های اوضاع محاکم و دستگاه غرق درفساد و دور ازعدل وعدالت حکومت امروزی افغانستان، به جای آنکه از یک جوان مظلوم که به ناحق حیاتش در خطراست دفاع نمایند، خود را در جای وکیل مدافع اهل ظلمه قرار داده اند.

جناب آقای حیدری اگر مقاله را از اول تا به آخر مرور نمایی من در هیج جای از مقاله ام، نه از حکم اعدام کامبخش حمایت کرده ام و نه و کیل اهل ظلمه که شما نام می برید، شده ام. در آغاز مقاله چنین تذکر داده شده است: "هرچند در هیچ منبعی مستقل اتهام وارده و همچنان دلیلی برای این حکم به طور مستند و مستدل ذکر نشده است که تا بتوان در مورد آن اظهار نظر کارشناسانه و مستدل کرد." در بخش دیگر مقاله چنین نوشته ام " از اکثر این نوشته ها بجز اهانت به قضات کشور که آنان نیز بر اساس تصریح قانون اساسی دارای حقوق و کرامت انسانی هستند، مگر اینکه جرم و تخلف شان با مدرک و مستندات قانونی ثابت شوند، چیزی دیگری دستگیر انسان نمی شود". آقای داکتر حیدری خوب می دانند که در صورت که اثبات جرم نشود نمی توان دیگران را مجرم دانست تازه بر فرض ثبوت جرم، مجرم نیز طبق قانون اسلام و قوانین عرفی دنیا از یک سری حقوق برخوردار است و لذا است که به ماده 31 قانون اساسی کشور اشاره کردم. بر فرض مجرم بودن و ظالم بودن قضات کشور، آیا شما برای آن مجرمان و ظالمان کرامت انسانی و حقوق مجرمان را لحاظ نمی کنید؟   

2. آقای غرجستانی معنی غوغا سالاری را نمی دانند که اگر می دانستند، با نصیحت های پدرانهء شان به دیگران، خود از آن واژه استفاده نمی کردند. ایشان اگر قبول زحمت فرموده و در فرهنگ فارسی مراجعه نمایند و درصورتکه معنی آنرا دانستند، باید از استفادهء آن معذرت بخواهند. ورنه دیگران  را به آیینهء خود نبینند.

البته عناوین مقالات را که من در مقاله ام آورده ام محتوای آنها نیز از عناوین شان خیلی بهتر نیست، لذا مطلبی که محمل قانونی نداشته باشد، و بر اساس دید فردی نوشته شده و متضمن اهانت به دیگران باشد، چه چیزی می توان آن را نام نهاد. مگر غوغا سالاری و هیاهو چیزی غیر از نوشتار بدون محمل و مستند قانونی است. لذا من در مقاله ام اشاره کرده ام که بهتر بود عزیزان که در این وادی گام نهاده اند به صورت حقوقی و مستند و احیانا با مراجعه به آراء و فتواهای فقهی دانشمندان مسلمان در مورد ارتداد و مصادیق و نحوه تحقق آن به کنکاش می پرداختند.

3. شعر بنده را تحت عنوان "قاضی شریح بلخ"که هرگاه شخصی کم سواد هم آنرا بخواند، آن تشبیه مغرضانهء را که آقای غرجستانی نموده اند تأیید نمی نمایند. از عنوان شعر بنده واضح است که تشبیه قاضی صادرکنندهء حکم اعدام آقای کامبخش با قاضی شریح (قاضی که با گرفتن خریطهء زر از جانب یزید فتوای قتل امام حسین علیه السلام راصادر نمود) صورت گرفته است. همچنان در شعر بنده آمده است که:

آن دین فروش قاضی دنیا خر پلید ----- همچون شریح بندهء زر نوکر یزید

نمی دانم در کجای این شعر به زعم آقای غرجستانی" تشبیه سازی کامبخش به امام حسین" صورت گرفته است؟ مگر میدانم که آقای غرجستانی با این تشبیه سازی ناروای خود می خواهد خود را حسینی جلوه دهد، درحالیکه عملاً از یزیدیان حمایت می نمایند.

آقای حیدری وقت به این بند از نقد خویش می رسد عنان سخنان از دستش خارج می شود. و تعابیر تشبیه مغرضانه و ناروا، حمایت از یزیدیان، کم سواد و... را به کار می برد. البته پر واضح است که هم مقاله بنده در دسترس خوانندگان گرامی قرار دارد و هم شعر آقای داکتر حیدری با عنوان قاضی شریح بلخ "اهدا به جوان مظلوم سید پرویز کامبخش".  در ادامه شعر بالا چنین آمده است: 

آن د یـن فـروش قاضی د نیــا خَـر ِ پـلـیـد *** هـمچــون شـریح بـنـدهء زر،نـوکـر یزید

کـو داد حکـم قتـل حسین(ع) را به کـربلا *** ا یـن بـی خـدای بـلـخ بـه پـرویــز بی گـنا

وقت انسان شعر بالا را می خواند به ظن قوی تشبیه را در هر دو مصرع و در هر دو بیت دریافت می کند. همانگونه که قاضی بلخ تشبیه به قاضی شریح شده است پرویز هم تشبیه به امام حسین (ع). در ست است که گفته اند المعنی فی بطن الشاعر اما نه به آن حد که ظاهر کلام را نیز از ظهور بیندازد. 

4. آقای غرجستانی مکنونات درونی خود را در عنوان مقاله خویش نیز تبارز داده اند."هیاهووغوغا سالاری در وراء يك حکم اعدام !" از عنوان فوق واضحاً پیداست که نزد ایشان قتل یک انسان، قتل یک جوان محصل صنف سوم دانشگاه بلخ، قتل نور چشم وپارهء جگر یک خانواده، به پشیزی ارزش ندارد وچرا باید این همه سر وصداها بلند گردد؟

بلی شاید قتل یک جوان برای کسانیکه دست شان بخون هزاران انسان بیگناه آلوده است (دور ازآقای غرجستانی باشد)، هیچ معنی و ارزشی نداشته باشد.

آقای حیدری در این قسمت نیز از احساسات کار گرفته است نه از منطق و استدلال. آنچه در نتیجه گیری مقاله ام آورده بودم این بود که "باید دادگاه صادر کننده حکم به موجب قانون رعایت قانون را بنماید و برای متهم حق دفاع و حق وکیل گرفتن را بدهد و بعد از برگزاری دادگاه به صورت علنی و منصفانه، مستندات و دلایل صدور حکم را  به صورت علنی اعلام دارد در غیر این صورت حکم صادر شده فاقد وجهه قانونی است و باید متهم آزاد گردد." بنا براین اگر آقای کامبخش گناهکار باشد و مجرم بودن شان اثبات شود، باید مجازات شود و حکم الهی و قانون اسلامی در مورد وی اجرا شود (فرق نمی کند بعد از اثبات جرم و ثبوت آن، مجرم محصل باشد یا نه، نورچشم کسی باشد یا خیر، پاره جگر خانواده ای باشد یا نه، چون فکر نمی کنم که مجرمی در دنیا پیدا شود که نورچشم کسی نباشد، پاره جگر خانواده ای تلقی نشود!) و اگر گناهکار نباشد باید طبق تصریح قانون اساسی بی درنگ تبرئه و آزاد گردد. (البته نیک می دانم که باز برخی بدون در نظر گرفتن فروض «اگر» به جرم نوشتن این فروض بر من انتقاد خواهد کرد که چرا حکم اعدام این جوان معصوم را تأیید می کنی! لازم است به فروض مطرح شده توجه شود و بعد نقدی بر آن حک گردد).  

5. آقای غرجستانی بی خبرند ویا چشم دید و گوش شنوای آن را ندارند که امروز در محاکم چه می گذرد، دزدی، رشوه ستانی، اختلاس و بیعدالتی چه بیداد می کند، با آنهم ایشان درموضع دفاع از قضات محترم بر آمده و دل پرخون و صد پارهء محکومین، مظلومین وبیچارگان رانمی بینند. (قضات محترم دارای اهلیت، علمیت و وجدان پاک هیچ وقت درصف آنها قرار ندارند).

اینجا نیز آقای حیدری مثل موارد قبل اشاره به موارد متعدد از ناهنجاریهای موجود در دستگاه حکومت را مطرح می کند که به زعم ایشان بنده از آنها بی خبرم یا عمدا نادیده می گیرم. باید در جواب این دوست گرانمایه گفت که شما می توانید مطالب متعدد را که در این زمینه نوشته ام و در سایت کاتب هزاره و در تارنگار خودم (غرجستان) منتشر شده است بخوانید تا با نحوه دید و نظر من نسبت به این قضایا آشنا شوید. اما همانگونه که گفته شد من در هیچ جای از این مقاله و مقالات دیگر وکیل قضات، زورمندان و غیره نبوده و نیستم اما آنچه مایه تأسف است این است که چرا ما در مورد یک صنف حکم کلی بد بودن یا خوب بودن را بدون استثنا مطرح کنیم. در همین نقد آقای حیدری مدعی است که (قضات محترم دارای اهلیت، علمیت و وجدان پاک هیچ وقت در صف آنها قرار ندارند) آیا واقعیت و حقیقت همین گونه است که ایشان حکم کلی و عمومی صادر کرده است؟!  

6. آقای غرجستانی بطورکلی درموضع دفاع ازدیموکراسی وارداتی قرار گرفته اند که جداً قابل انتقاد است، زیرا دیمکراسی وارداتی وگروپ طرفدار آن کاملاً رسوا شده و کارآئی خود را ازدست داده اند. ایشان ازدیموکراسی ناکام  ورسوای که با زور دالر و مافییای بین المللی وسرکوب کردن مردمان بیگناه، تمثیل  می شود، و با جملات پر آب وتاب از حقوق مدنی و قانون اساسی که چون ملعبهء دردست چند شیاد قرار گرفته است دفاع می نمایند.

این فراز از نقد آقای حیدری نیز عجیب به نظر می رسد. من نه در این مقاله و نه در مقالات دیگر، نه از دیموکراسی به اصطلاح وارداتی دفاع کرده ام و نه نظر به براندازی چارچوب فعلی را دارم زیرا به نظر من چارچوب فعلی با تمام کاستی ها و نقایص که دارد بهتر از هر نظام دیگر گذشته برای مردم مظلوم و رنجدیده افغانستان می باشد. البته برای بهتر شدن وضعیت فعلی نیاز به برنامه، راهکارها و انتقادات سازنده می باشد تا وضعیت موجود را به سمت وضعیت مطلوب تغییر دهیم. مردم طعم سموم حکومت های قبلی از ظاهر شاه تا خلقی ها و پرچمی ها و از حکومت مجاهدین بخصوص آقای ربانی و احمد شاه مسعود تا رژیم فاشیزم طالبان را در زیر لوای مدعی حکومت خدا بر زمین خدا را تجربه کرده اند. پس از باب انتخاب بین بد و بدتر عقلایی است که انسان عاقل بد را ترجیح می دهد نه بدتر را.    

7. آقای غرجستانی در موضع دفاع از قانون اساسی ساخته و پرداختهء "سیا" و موافق با تمنیات کسانیکه با حمایت امریکا، آزادی، رفاه، قدرت و شأن و شوکت خود را مدیون آن می دانند، قراردارند.

تعبیر که آقای حیدری در مورد قانون اساسی به کار برده است واقعا تأسف برانگیز است و در واقع توهین به مردم افغانستان که نمایندگان آنها در لوی جرگه قانون اساسی، قانون مزبور را به تصویب رسانده است. بهتر است منتقدان از جمله آقای حیدری نقاط ضعف و قوت قانون اساسی را مورد نقد و کنکاش کارشناسانه قرار دهند نه اینکه تحت عنوان قانون اساسی ساخته و پرداخته "سیا" یک حکم کلی در مورد آن صادر نمایند. اگر منصفانه بنگریم از میان قوانین اساسی که در گذشته وجود داشته اند، قانون اساسی فعلی در عین اینکه دارای برخی نقاط ضعف می باشد، از بهترین قانون اساسی افغانستان تلقی می شود.   

8. آقای غرجستانی آگاهانه و یا ناخود آگاه تفکرات قرون وسطائی را صحه  می گذارند. اما فراموش کرده اند که در عصرتفتیش عقاید قرون وسطائی قرار نداریم و آن اندیشه و عملکرد با ادعای دیموکراسی خواهی شان در تضاد قرار دارد.

آخرین نقد داکتر حیدری به تفکرات قرون وسطایی بنده اشاره دارد! درست است که در قرون وسطا قرار نداریم و تفتیش عقاید از طرف هر کس و هر حکومت از دید ما نیز محکوم است. اما راستی در کجای مقاله مزبور بنده به تفکرات قرون وسطایی صحه گذاشته ام؟ آیا مستند کردن مطلب به قانون اساسی یک کشور صحه گذاری بر اندیشه قرون وسطایی است؟ آیا پیشنهاد بحث مستدل و مستند و بررسی نظرات فقهی دانشمندان در مورد ارتداد و نحوه تحقق و مصادیق آن؛ تأیید اندیشه های قرون وسطایی است؟ آیا حفظ حرمت و کرامت انسانی ولو مجرمان، مهر تأیید بر تفکرات اندیشه قرون وسطایی است؟ یا بیان وظایف قضات، مجرمین و دادگاهها در نحوه رسیدگی به جرائم تأیید اندیشه قرون وسطایی است.!

در آخر این بحث را با این تمنا به پایان می برم که دوستان گرامی یکبار دیگر هم مقاله بنده را ملاحظه بفرمایند و هم نقد آقای حیدری را تا داوری درست انجام شود. «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولو الالباب. کسانیکه که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند. سوره زمر آیه 18».

* از مدیریت سایت وزین کاتب هزاره نیز سپاسگزارم که زمینه این بحث را فراهم نمود.  

1/12/1386                                                                    tavassoli86@gmail.com