همگام آتش

 

پيشکش به يار دبستانی ام چکاوک

 

با دستانم،

تمام سال

در اجاق مفلوک قرون

شناسنامه ای کهنه خواهم سوخت

و بر شانه هايم

نان فرزندان اعداميان را

خواهم کشيد

و نستوه تر از هر دلاوری

تا زبانم را نبريدند

سکوت ساکنان شب را بر خواهم آشفت.

 

آنک چراغی

چراغی آنک

که پيشاپيش قافله می سوزد

و دوشادوش هم، مردانی

که موج پر طلاطم دريا ها

از نام شان همت می طلبد.

 

کليد هزار قفل

در دست ها شان

وشمشير های زنگار گرفته ای در نيام

که چون استخوان اميران

در گور مفلوک قرون پوسيده است.

و من همگام آتش

با دستانم -

 تمام سال

در اجاق مفلوک قرون

شناسنامه ای کهنه خواهم سوخت

 

21.01.08

مهرآيين دهی