شوروی ها رفتند اما نرفتند
بیست وششم دلو، سالروز خروج شورویها از افغانستان است که برخی ها آن را روز نجات افغانستان از اسارت بیگانه لقب داده اند. در تاریخ پر از نشیب و فراز کشور ما روزهای زیادی وجود دارند که با همین عنوان روز"نجات" مورد یاددهانی قرار می گیرند. مثلا سه بار خروج و شکست انگلیسها و نظایر آن. حتا برای برخی ها آمدن نادر خان هر چند در توافق با انگلیسها نیز روز نجات لقب گرفت وشگفت تر اینکه لیسه امانی که به نام محصل استقلال اعلی حضرت امان الله خان غازی نامگذاری شد، به تقریب ختم دوره حکومت وی و اعلام پادشاهی دشمن او، به لیسه نجات تغییر عنوان یافت. بهر حال انگلیسها رفتند اما آنچه در ظل حاکمیت آنان پرورده شده بود به مثابه میراث منحوس آنان برجای ماند تا تقاص مقاومت واستقلال طلبی ودشمن ستیزی و انتقام آزادی خواهی را از مردم افغانستان گرفته باشند. انگلیس ها رفتند اما امیر دوست محمد خان آمد و به عنوان اظهار سپاس در برابر ولی نعمتهای انگلیسی، به آنان اجازه داد از جلال آباد تا استالف به راهپیمایی بپردازند و انتقام خون مکناتن و برنس و کیوناری رابا سوختاندن "چار چته کابل" و سایر جاههایی که یادگار مقاومت مردم بود، باز پس گیرند و عقده های شکست ذلت بار شان را مداوا نمایند. این امیر با تدبیر تا آنجا پیش رفت که بنابر بعضی روایتها، پسرش وزیر محمد اکبر خان را نیز برای رضای اربابان انگلیسی وبه علامت حسن نیت و صداقت خویش قربانی کرد. دومین جنگ افغان و انگلیس نیز با به امارت رسانیدن عبدالرحمن و مشخص نمودن حدود وثغور حکومت وی توسط نمایندگان ملکه بریتانیا که امیر وی را مادر می خواند به پایان رسید وآن امیر مدبر با کشتن و زندانی کردن و تبعید غازیان ورهبران جهاد، در برابر بریتانیا ادای دین نمود، تا سلطنت در سلاله و احفادش جاودانه بماند؛ که چنین نشد بلکه نواسه او امان الله خان غازی، نه راه او بلکه راه غازیان ومجاهدان را در پیش گرفت. ولی در ازای آن، مجبور به ترک وطن شد. انگلیسها و دیگران سالیان دراز بدون حضور مستقیم نظامی، توسط عوامل و یاران نمک شناس خویش به حکومت پرداختند و همان کاری را ادامه دادند که قبلا با حضور مستقیم شان انجام میدادند.
سوگمندانه و از آنجا که به گفته نویسنده ای " اگر مردمی از گذشته خویش عبرت نگیرند، گذشته بر آنان تکرار میشود"، پس از خروج شورویها، همان درامه قبلی بر مردم ما از نو تکرار شد. شورویها از افغانستان رفتند، اما مردم افغانستان فرصت نیافتند، در ازای ایثار و اخلاص و رشادت و جانبازی شان، چیزی بدست آورند. بلکه بدتر از آن آنچه را از ایلغار وغارت وچپاول دزدان سرخ، مانده بود نیز از دست دادند. هرگز فراموش نخواهد شد آن روز هایی که مردم بیچاره افغانستان، در فرار از ترس راکت های برادرانه احزاب جهادی به محبس پل چرخی پناه می بردند. این طنز بزرگ ودر عین حال دردناکی بود که تاریخ ما هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. زیرا مردم به آن جایی پناه می بردند که قتلگاه فرزندان شان بود. جایی که جگرگوشگان شان در آنجا شکنجه شده بود. نتیجه آن شد که شعار "رحمت بر کفن کشان پیشین " برای همه قابل قبول شد و جنایات و تجاوزات بر جان ومال وشرف و نوامیس مردم چنان ابعادی به خود گرفت که در دوره حکومت خلقی ها، نمونه ی مشابهی برای آن نمیشد یافت. آنچه پس از آن آمد، جز آنکه جنایت کاران و وطن فروشان و آدمکشان گذشته را آبرو بخشد و فرصت دهد که با آرایش و پیرایش تازه ای به کار و بار و زندگی بپردازند و از گذشته با حسرت و افسوس و اغلبا با افتخار یاد کنند، عاید دیگری برای مردم ما نداشت. بنابراین هرچند شورویها رفتند، اما روشها و سیاستها و عملکردهای آنان بر جای ماند. میراث منحوس آنان، توسط کسانی که ظاهرا در تقابل کامل با آنان قرار داشتند به پیمانه خیلی وسیع و با ابعادی تازه به کار گرفته شد و هنوز هم به کار برده میشود. از این سبب به مشکل میتوان بیست شش دلو را یک پیروزی برای مردم به حساب آورد. زیرا ادبار و فلاکت و مصیبت و فقری که بر مردم ستم کشیده ما ادامه یافت و ادامه دارد، خاتمه نیافت بلکه به پیمانهی بیشتری گسترده شد.
8 صبح