محمد امین ( فروتن )  

05.02.08      

« درس های تاریخی از حکم یک دادگاه بدوی »

                مکثی بر حکم تاریخی دادگاه بدوی ولایت بلخ مبنی بر اعدام آقای پرویز کامبخش

                    محصل سال سوم فاکولته ژورنالیزم و روزنامه نگار نشریه« جهان نو »      

 

نه هرکه چهره بر افروخت دلبری داند

نه هرکه  آئینه  سازد  سکند ری   داند    

نه هرکه طرف کله کج نهاد وتند نشست

کلاه  داری  و ا ئین   سرو ری   داند

              «  حافظ شیرازی  »

 

امروز برخلاف آنچه « شیفتگان و دلباخته گان» معاصر  فتوی های دینی و احکام مذهبی، نه در قرون وسطی بلکه در قرن بیست ویکم که بدون  تردید  عصر علوم و تکنولوژی نیز نامیده می شود مانند« لوبیأ و نخود » به سر بازار آورده اند و همچون تازیانه های خون آلودی بر شانه های نحیف نسل جوان فرود می آورند  ، به من حق میدهد که درباره ء سرنوشت مذهب در جامعه ، نقش استعمار فرهنگی و « استبداد روحانی وسیاسی  » در تزلزل پایگاه های اجتماعی مذهب  و علل وشرائطی که مسیر حرکت زمان را از کنار مذهب دور میسازد به عنوان یک مسلمان آزاد اندیش اظهار نظر کرده مطلبی را رقم زنم .  چنانچه خبر ها حاکی است ،پر ویز کامبخش   جوان ۲۳  ساله محصل فاکولته ء ژورنالیزم  پوهنتون بلخ  بتاریخ ۲۷ اکتوبر ۲۰۰۷ میلادی از سوی مؤظفین ریاست امنیت ملی ولایت بلخ به اتهام توزیع  و پخش   مقاله ای که قبلأ  در یکی از سایت های انترنیتی به نشر رسیده بود بازداشت گردید . چنانچه قبلأ یاد آوری بعمل آمد  ، مقاله مذکور بقلم یکتن از نویسنده گان  ایرانی با داشتن  گرائیش های ضد مذهبی وتمایلات  ناسیونالیستی افراطی ، بنام« آرین» و به اسم مستعار« آرش بی خدا » ظاهرأ  در مقابله با سلطه ء چند صد ساله اعراب بر سرزمین فارس یا همین جغرافیای  ایران کنونی برشته ء تحریردرآمده است.شگفت انگیزاست که تمایُلات وانگیزه های« ناسیونالیستی افراطی وضد مذهبی » این نوع افراد وگروه ها با مسخ مختصرادیان واندیشه ها ی مذهبی موجب می شوند تا بزرگترین آشوب ها و فتنه ها را در جوامع شرقی و اسلامی بر پا سازند ؛چنا نچه نویسنده ء این مقاله ضد ارزش های انسانی و دینی بنام آرین و به اسم مستعار

« آرش بی خدا » در یک گفتگویی  تلفنی با خانم گلناز اسفندیار ی خبرنگار رادیو فردا که از پراگ پایتخت چک نشرات میکند نه تنها بر این مقاله « مؤهن و ضد اسلامی» اعتراف نموده است بلکه آنرا یکی از تأ ثیر افگن ترین آثار قلمی خود بر افکار عمومی نیز معرفی می کند !! البته مسأ له اساسی ای که امروز مطرح است و آن این است که ما به عنوان هوا داران مذهب و به مثابه پیروان اسلام در زمان خود مان و در برابر نسل جوان معاصر چه رسالتی داریم ؟  و چگونه باید بزرگترین خطرات و دهشتناکترین خطأ ها و انحراف ها و نا هنجاریها و سقوط های غیر قابل تحملی که در محیط اجتماعی و دنیای فکری و معنوی ما متوجه بنیاد های یک  تمدن  و فرهنگ اصیل  چند هزار ساله ء بشری است ،و تمامی ریشه های معنویت و دیا نت مردم و جامعه مارا فرا گرفته است،نشاندهی کنیم ؟ خوشبختانه ، از میان معتقدین به اسلام بخصوص در میان جامعه ما و نسل معاصر کنونی  برخی از شخصیت های فرهیخته و دانشمندی این چا نس را دارند که هرچند در یک محدوده ء بسیار بسته ای زندگی می کنند  در برابر حوادث و جریاناتی که در پیرامون شان واقع می شوند  آگا هانه و متعهدانه ابراز واکنش کنند ، البته این گروه قلیلی  از نخبه گان  و دانشمدانی که با رنج ها و درد های از مردم و ملتها  سر وکار دارند در برابر  مواضع سیاسی ، اعتقادی و طبقاتی قشر سنتی و به ظاهر اکثریت در جامعه که این گروه  نیز در یک محدوده ء خاصی که از محل خود شان و یک گروه اجتماعی خاص پیرامون آنها  تجاؤز نه میکنند براه اُفتیده است ؛ طبیعی است که مسؤلیت این قشرظاهرأ اکثریت درجامعه به تناسب دغدغه و احساس علمای بزرگواری درمیان ملتهای فقیر شرقی و اسلامی منجمله افغانستان  سبک است  و تمامی دنیا و جامعه برای شان رو براه است و اساسأ برای کسانی که چنین منطق و تفکری دارند هیچ گونه نا هنجاری یی پیش نیا مده است که آنها دربرابر آن احساس مسؤلیت کنند ؛ آنها مشغول کار « دین شا ن !! » اند  ! وجود بزرگترین مساجد در جامعه و کشور  که توده های ملیونی ای از مسلمانان در آن به عبادت و دعا  می پردازند و به پروردگار شان راز و نیاز میکنند و روضه و روزه می گیرند و مردم آزادانه در مراسم دینی شرکت می کنند ؛!! همه خانواده ها اعم از زن و مرد و پسر و دختربا اصول دین شان و یا رسوم و سنت های مذهبیشان سخت پا یبند اند وبرآنچه که« وظیفه مذهبی وشرعی !» شان تلقی می گردد عمل میکنند ، !!

اما کسانیکه در یک جو دیگر سیاسی و فرهنگی و نسل دیگرانسانی  پرورده وبزرگ شده اند و مذ اهب آسمانی بویژه دین مبین اسلام را به مثابه پیام مقدس «  الهی » و به زبان « وحی » برمردان بزرگ تاریخ هما نا« انبیأ بزرگوار » در جوامع انسانی و برای« رهائی و آزادی  انسان ها» این مسافران  تمامی عصرها و نسل ها   نازل شده اند تصؤ ر می کنند ، دغدغه های  دیگری و اضطرابهای جداگانه ای را   دارا اند ؛  وجود این دو تیپی از نسل بشری که بر بستر تاریخ افتاده اند و با دغدغه ها و اضطراب های جداگانه ای ارآبه ء حیات را به پیش می برند ، دارای دو بینیش و حتی دو تفکر منحصر به فرد نسبت به هستی و کائینات اند ، یکی از بزرگترین اشکالاتی نیز که ما امروز در شناخت« مذهب » بویژه اسلام و در شناخت پیغمبرگرامی آن  داریم این است که اسلام و چهره های شاخص نهضت اسلامی بخصوص پیامبر اکرم (ص) را در محدوده ء کوچک تاریخی و جغرافیاوی گذشته ارزیابی می کنند ، واین گونه بینیش نسبت به انسان (اعم از مرد و زن ) را بدون توجه به اصل شناخت ریشه ای و فلسفی انسان که رابطه ء این « خلیفه ء خداوند » در زمین را با هستی و کائینات  شامل می گردد ،  بصورت یکجانبه ،  ناقص و « دم بریده » مورد بررسی قرارمیدهند ؛ !! که بدون  تردید این گونه ارزیابی از « انسان » نه میتواند بنیاد قابل اعتباری برای شناخت و معرفت سائر شالوده های زندگی معنوی و تاریخی انسان را تشکیل دهد ؛ روی همین تحلیل های ناقص معرفتی  اند که وقتی نامدارترین فلاسفه ، محققان و جامعه شناسان در باره انسان شناسی و جامعه شناسی تاریخی تحقیقات و پژوهش های انجام می دهند ، بیشتر نمونه های « مردانه! » را به مثابه مواد خام تحقیقات و بررسی های خویش بکار می گیرند ، طبیعی است که بر مبنای این نگرش چنین اندیشه ای بوجود می آید که شاید به راستی هم برخلاف فرمائیش صریح و روشن خداوند (ج) که

« شما را از یک مرد و زن خلق کرده ایم و سپس شما را به طبقات و قبائل تقسیم گردانیده ایم تا باهم بشناسید ....» تاریخ و سازوکار آن یک پروسه مذکر بوده باشد !! لذا اکثریتی از متفکران ، تیوریسن ها و فلیسوفان و اندیشه پردازان سیاسی با چنین معرفت و تحلیل و استدلال و توجیه وبرداشت و اعتقاد خود به صورت یکجانبه ازانسان و جامعه انسانی آگاهی یافته و صاحبان تیوریی های ویژه ای درباره زندگی تاریخی« انسان » شناخته شده اند ،   آنچه که می خواهم بگوئیم اساسی ترین و اصلی ترین اصلی است و تمامی شالوده های تاریخی و فلسفی اکثر دانشمندان صاحب نام تاریخ را زیر سوال می برند همین نوع بینیش نسبت به « انسان » است ؛ طبعأ این بینیش و تفکر   خود منجر به پی ریزیی نوعی گفتمان و دیالیکتیک تاریخی شده است که در طول تاریخ گذشته بشر بزرگترین فرهنگ ها و تمدن ها را بوجود آورده اند.

آنچه که ازصدور« حکم » دادگاه بدوی بلخ بروشنی بر می آید این است که هئیا ت حاکمه به دلیل بی توجهی به « اصل دقت وغور  » کامل که  لازمه ء « مسند خطیرو سنگین مقام قضأ » در جامعه است ، قرنها ننگ و شرم این حکم سنگینی  را که مجازات آن با عمل انجام شده هیچگونه تناسبی ندارد ،  بر شانه های فرتوت و پوسیده ء خویش  حمل خواهند کرد و فریاد خشمگین و سرزنش آمیزی از اسلام  را خواهند شنید که چرا و به چه دلیل و برهانی خویش را متولیان زندگی و سرنوشت مردم ساخته بودید  ؟ من اکیدأ بر این باورم که اگر جوانان روشنفکرو آزادی خواهی که از انحطاط عقائد و باور های مردم خویش رنج می برند و برای بیداری و حرکت توده ها در جستجوی راه و تفکری و اندیشه ای اند که پاسخ گویی بسیاری از پرسش های نسل جوان ما باید باشد حق دارند به افکارو اندیشه های مخالفین نیز حرمت قا ئل شوند ، و در راه کسب اندوخته های علمی و فلسفی به فرمائیش پیامبر بزرگ اسلام ،  تا سرزمین های نیز به سفر به پردازند  که آنها را کفر وشرک احاطه کرده اند .چنانچه این امر در متون و آموزه های  دینی و آموزشی اسلام عزیز  « علم را کسب کنید هرچند درچین بوده با شد » « "اطلبوا العلم ولو في الصين"»   بصورت واضیح به مشاهده میرسد ؛

کسب و فرا گیرئی  علوم و تکنالوژی  بخاطر یافتن «  راه توحید و  حقیقت »  بالاتر از هرگونه سلیقه های شخصی و گروهی  ،به عنوان یک پدیده ای حیاتی و فطری   در سر فهرست مهمترین نیازهای  بشری قرار گرفته ا ست  ؛ مگر با کمال تواضع باید اعلام کرد که با  این« حکم دادگاه  » نه تنها از مسؤلیت علمأ و دانشمندان مسلمان کاسته نه می شود ، بلکه تمامی کسانی که امروز بر مسند مقام خطیری از  « قضأ » نشسته اند و خود را «صاحبان حیات و ممات» توده های رنجدیده و مسلمان کشور بویژه نسل پر خاشگر معاصر  می شمارند از سوی همین نسل جوانی  که به قول آقایون صادر کننده گان چنین«  فتوی های !!»  قلابی و مصنوعی از دین بری شده یا به سرعت دارد بری میشود و مستحق اشد ترین مجازات اند !! به عنوان عاملان اصلی این وضعیت معرفی خواهند شد  . !!

آری  ! وجدان بیدار تاریخ و همین نسل جوان معاصرجامعه ء افغان  شما  آقایون صادر کننده گان «احکام و فتوی ها ی شبه شرعی !!» و« مدعیان اسلام ناب محمدی!! » را با بانگ رسأ  مورد خطاب  قرار خواهند داد ، که های علمای بزرگوارو نامداری از دین مبین اسلام ! که ما را در« بدل چند دیناری وهبه ای » تکفیرکردید،ومیگوئید که امثال کتاب های چون « تاریخ تمدن » نوشته ء نویسنده ء نامدارجهانی « ویل دورانت » و دیگر آثار دانشمندان و فلاسفه ای که حین بازرسی  کلبه ء فقیرانه ام کشف و  به « غنیمت !!» گرفتید و طبیعی است که نویسنده گان و هواداران  آن آثار تاریخی  با شما هم دین و هم کیش نیستند ، کتب و نوشته های  شا نرا نیز انحرافی  می شمارید  و در ضدیت به اسلام تلقی می کنید ؛ !! آیا میدانید که من ( اشاره به پرویز کامبخش است  ) یک محصل ادبیات و ژورنالیزم هستم ، متخصص و مجتهد نیستم که تلاش به خرچ دهم تا حقائق را از سر چشمه های اصلی آن تحقیق کنم ، من یک خبرنگار آزاد اندیشم ، با جامعه شناسی ، ادبیات و اقتصاد سروکار دارم از شما علمای دین که بنام دین و از منبر دین وعظ میکنید و فتوی می دهید ، می پرسم ، که چگونه این دست های از دور همچون « خناس » وارد معرکه گردیدند و شما را با صدور این حکم سنگین و مضحکی از رسالت اصلی و حقیقی تان بدور نگاهداشتند ؟ میبینید عزیزان بزرگوار! چطور با اعتقادات ما و  ارزشهای دینی و مذهبی مان  بازی می کنند ؟ مرا که یک دانشجوو در طلب و جستجوی  علم و دانش ام چنان بزرگ میکنند و خطرناک جلوه می دهند که برای تسخیر وجود کوچکم شما را با همه ء اندوخته های دینی و مذهبی تان بسیج می سازند تا جهان و بشریت را از« شر» اندیشه های الحادی ام نجات دهند !! ، و شما را نیز با القاب « دروغین قانون و شریعت » بزرگ جلوه می دهند  تا حکم و فتوای را علیه من صادر کنید ؛ به هرحال دیدیم که « یک عدد  فتوای » بنام حکم دادگاه بدوی دولت جمهوری اسلامی افغانستان از محضر مبارک شما صادر شد ؛ ولی از آنجا که صدور هر حکم و فتوای شرعی و حقوقی  مستلزم موجودیت شرائط خاص سیاسی و اجتماعی  میباشد و بدون فراهم آوریی تمامی آن شرائط لازم صدور هرگونه احکام ، آنهم در شرائط کنونی جامعه و کشور ما افغانستان  که  بدلیل اجرای دلخراش ترین و ننگین ترین  خیانت ها ی زمامداران جامعه و مردم هیچگونه کاری رابه پیش نه میبرد نه میتواند نقش طبیعی « صدور یک حکم دادگاه » را بازی کند .، البته من به عنوان کسی که گرم و سرد این روزگار خون آلود و فاجعه انگیز  را به چشم سر دیده ام و به پوست و گوشت لمس کرده ام رسالت نسل های  آینده روشنفکری و اصلاح طلب  جامعه  و ملت ما را درراه هدایت این« قوم به حج رفته!! » دو چندان خواهند ساخت.زیرادرنزد نسل پر خاشگرفردا اسلام ، به عنوان یک اندیشه دگر گون کننده ویک رسا لت تاریخی البته نه « اسلام تاریخی » در سرتا سر بشریت ایفأ وظیفه خواهند کرد  ؛ و انسان رنج کشیده ء  معاصر نیز که نیازمند و محتاج آن اندیشه ناب است به دلیل صدورچنین احکام وفتوی های «مجهول و مجعولی »که بنام دین و بنام خدمت به شریعت غرای محمدی (ص) هرصبح و شام  همچون شلاق های خون آلودی بر گرده های نازک جوانان ما فرود می آیند ، یکی ازبزرگترین چالشهای زمان معاصربشمار می رود .اکنون باید ببینیم مقاله و یاهم نوشته  ای که تحت نام  « آیات زن ستیز در قرآن ( تازینامه )» هرچند با شیوه غیر عالمانه ، وبدور از  میتود منطق به قلم نویسنده ء سخت  عقده مند و دارای افکار و اندیشه های فاشستی ایرانی الاصل بنام « آرین » وبه اسم مستعار « آرش بی خدا » که از برکت رشد سریع دانش و  تکنولوژی بویژه در ساحه ارتباطات در یکی از سایت های انترنیتی مجهولی انتشار داده است وجوانی بنام« پرویز کامبخش »که گمان میکرد به یک «تحقیق مستند و مستدل!» و«ثقه ای » درزمینه «حقوق زن » دست یافته است و براستی هم اسلام به مثابه دینی  که دست کم دو ملیارد پیرو داشته است و از  چهار ده صد سال بدینسو بر جان ملت های مسلمان با لخصوص کشور عزیز ما افغانستان چنگ انداخته است در برابر « زن » اینگونه موضع گیری دارد !!  آن نوشته ای کاملأ

« مجعولی » را مورد مطالعه قرار میدهد ، اگر چه هر خواننده ء با انصا فی که با ادبیات و علوم انسانی آشنائی و از ابتدائی ترین متون آن  آگاهی  داشته باشد بر ضعف عمومی این نوشتارو سطح پائین آطلاعا ت ومعلومات آفاقی نویسنده این مقاله پی خواهند برد ؛ اما ازاینکه مسأ له «حقوق زن در اسلام » به یکی ازمحوری ترین شعارهای معا ندان معاصر با« دین وآزادی انسان » مبدل شده است پرداختن عمومی و تاریخی  به این مفهوم انسانی  را خالی از فا یده  نه می دانم . لهذادر چنین بستری و زمینه ای خواننده گرامی را به شرائط تاریخی زندگی انسان در دوره های باستانی و  قبل از ظهور دین مبین اسلام معطوف میدارم و با مطالعه ء تمامی شرائط تاریخی و جغرافیاوی زندگی انسان در عهد باستان را به مرحله ء ضرورت ظهور نهضت آزادی بخش اسلامی را پیوند می دهم . البته با کمال احترام باید به یک« مغا لطة » اساسی ای که در بسیاری آثار حتی بزرگترین و نامدار ترین متفکران و منتقدان معاصردینی  نیز به مشاهده میرسد اشاره کنم ، زیرا یکی از اشکالاتی که ما امروز در شناخت مذهب بویژه اسلام داریم این است که منتقدان امروزی بدون توجه به اینکه چه مفاهیمی را  به مثابه« حقوق انسان ها بالخصوص قشر مظلوم  زنان» باید  تلقی کرد  ؟ ویا هم کدامین مفاهیم و ارزش ها را باید امتیاز برای زنان و مردان دانیست و چه عادات و سنت های را حق تلفی آنان بشمار آورد ؟ دست به تبلیغات زهر آگین و یکجانبه می زنند !! زیرا در بسیاری زمینه ها  بدلیل تعبیر ها و برداشت های زشت و نادرستی که سینه به سینه و نسل به نسل به نحو بی نظیری به میراث میرسند اینگونه تضاد ها را نیز به جا می ماند ! جالب آنجاست که همین تعبیر ها وبرداشت های نادرست و معلوم الحالی که بنام « دین» و گفتمان  حقیقی قرآن دریک  جامعه بیمارو عقب مانده  عرضه می گردد بدون کمترین توجه تحلیلی و باز شناسی مجدد  از سوی ارائیه کننده گان آن  بصورت سربسته و ناقص به خورد مردم و روشنفکران جوامع شرقی و اسلامی به شمول افغانستان  داده می شود .

چشم اندازی بر مقام زن در جاهلیت عرب  قبل از اسلام

هیچکسی نه میتوانند  از این  واقیعت درد ناک تاریخی انکار کنند که مقام و منزلت زن  دردوران  جاهلیت قبل از اسلام نسبت به بسیاری حیوانات پائین تر به شمار می آمد با زنان و دختران، مانند چهارپايان رفتار مى‏كردند و آنان را به صورت كالا در معرض خريد و فروش قرار مى‏دادند. زنده به گور كردن دختران در ميان پاره‏اى از اعراب به ويژه طايفه اسد و تميم رواج داشت. اينان، به خاطر حماقت و نادانى جنون آمیزی ُُُ دخترانشان را زنده به گور مى‏كردند. شگفت انگیز است که این عمل زشت و ننگینی را به بهانه های واهی و از ترس در اسارت آمدن دشمنان خود که مایه ء ننگ و رسوائی قبیله ، تلقی می گردید اجرا می کردند ، و باور داشتند که اگر دختران شان با افراد بیگانه ازدواج کنند ، سبب ازدیاد نفوس گشته و موجب فقر عمومی خواهند گردید ! روی همین انگیزه بوده که خداوند (ج) طی یک فقره ای از فرمان عمومی  ده فقره ای  ، که درسوره الا نعام قرآن پاک تسجیل یافته است  با صراحت  تمام اعلام داشت « و لا تقتلوا اولادكم من املاق. نحن نرزقكم و اياهم . »  در این آیه ای از قرآن وقتی پروردگار علت ها و انگیزه های قتل و جنایت را برمی شمارند به دشواری های اقتصادی نیز اشاره می کند و برای نخستین بار مبارزه با فقر و تنگدستی اقتصادی  را به مثابه ء دکتورین مهم نظام نوین اسلامی معرفی مینمایند . از جانب دیگر خدا وند بزرگ پس از نفی احکام مصنوعی و ساخته گی مشرکان که در راه  بنیا نگذاریی نخستین تهداب نظا م توحیدی مسلمانا ن سد واقع شده بودند مبادی  شالوده ء یک سیستم سیاسی و اجتماعی را که عمیقأ  نمایانگر اصلاحات ساختاری درشهر تاریخی  « مکه » بود ، طی یک مجموعه ء ده فقره ای در سرتاسر شبه جزیره عرب بویژه شهر تاریخی « مکه » اعلام داشتند ، لذا بی جهت نیست که سوره انعام را که ششمین سوره ء قرآن پاک است بیشتر بنام  سوره ء « مبارزه با شرک و بت پرستی » مسمی ساخته اند ! از سوی دیگر  هدف اساسی این سوره نیز  دعوت به اصول  سه گانه « توحید ، نبوت و معاد » است  مگر بیش از هر موضوع دیگری روی مسأ له یگانه پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی دور میزند . به هر صورت تدبر و اندیشه در باره ء محتویات و فلسفه ء اصلی این سوره که آمیخته با استد لالات زنده و روشنی است ، روح توحید و خدا پرستی را در وجود انسان زنده نموده و بدین ترتیب زیر بنای یک نظام عادلانه سیاسی و اجتماعی را بر مبنای اصول مترقی « توحید ، نبوت و معاد » پی ریزی میکند ، وبه همین خاطر نیز علی الرغم توجه به مسا ئل مهم  اجتماعی و اقتصادی موضوع پیچیده  و غامض « توحید » که ظاهرأ بر یگانه گی« ذات خدا» دلالت میکند اما در واقیعت امر، اکثریت جنبه های اقتصادی ،  ا جتماعی و فرهنگی یک نظام را احتوا میکند به مثابه موضوع مهمترین مسأ له بشریت درسر فهرست اصول زندگی جامعه معرفی می شود ، ازاینکه موضوع شناخت و پیوند انسان با هستی و نظام کائینات  نخستین و مهمترین  مسأ له تمامی فلاسفه و دانشمندان را تشکیل می دهد و بدون شناخت حقیقی انسان در هستی نه میتوان به جزر و مد طبیعت و تاریخ پی برد ،  لذا ارتباط و مطالعه  « توحید » با جامعه و تاریخ  بر این  تئوری  برخی از فقهای مسلمان خط بطلان می کشد که از  نظر آنها « توحید » تنها بر مفهوم « وحدانیت و یگا نه گی » ذات پروردگار دلالت می کند . اکنون بخاطر اینکه بتوانیم ارتباط و ضرورت آن مجموعه سیاسی و اقتصادی ای  را که به مثابه ضرورت تاریخی انسان  عصر  نخستین سال های ظهور اسلام به آن تمسک جسته بود ، با حیات پیچیده و هزار رنگ انسان باشنده ء این روز گار که به اساس یک  حرکت « خردمندانه اجتهادی » بدان متوصل می شود در یابیم ، نا گزیر ایم  به مجموعه ای از آیات سوره الانعام نیز اشاره کنیم که طی یک مبحث کوتاه و مؤجز زیر بنای فکری و عملی  یک نظام سیاسی و اجتماعی  را در شهر مکه  پی ریزی کرده اند ، از آنجائیکه نظام جدید اسلامی از متن و بطن تاریخ وفرهنگ جامعه بشری برخاسته بود و طبعأ  که مردم شهر مکه نیز دارای سیستم سیاسی و فرهنگی خاصی بودند لهذا زیر بناها و مبا دی   تشکیلاتی نظام جدید اسلامی در نخستین روزگار ظهوراسلام اینگونه وبا دستورات« تحریم » بیان گردیده است « قل تعالو ا اتل ما حرم ربکم علیکم »

۱  توحید :   اینکه هیچ چیزی را شریک و همتای خدا قرار ندهید     ( الا تشرکوا به شیئا )

۲ اصل خانواده :  نسبت به پدر و مادر نیکی کنید   ( و بالوالدین احسانا )

۳ مسأ له اقتصاد و مالکیت : فرزندان خود را به خاطر فقر و تنگدستی نکشید ( ولاتقتلو ااولادکم من املاق ) زیرا روزی شما و آن همه به دست ما است و ما همه را روزی میدهیم .   ( نحن نرزقکم و ایاهم )

۴  مسأ له امنیت :« به اعمال زشت و قبیح نزدیک نشوید ، خواه آشکار باشد ، خواه پنهان » یعنی نه تنها انجام ندهید بلکه به آن نزدیک هم نشوید   ( ولاتقربواالفواحش ما ظهر منها و مابطن )                                                             

۵ موضوع جلوگیری از جرائیم :  « دست بخون بی گنا هان نیا لائید و زنده جانی را که خداوند محترم شمرده و ریختن خون آنها مجاز نیست به قتل نرسانید مگر اینکه طبق قانون الهی اجازه کشتن آن داده شده باشد .   ( ولاتقتلو النفس التی حرم الله الا بالحق)

جالب ودر عین حال  شگفت انگیز است که خداوند (ج) به دنبال  بیان این فرامین پنجگانه که زیربنا ها و شالوده های یک نظام اجتماعی وسیاسی را می ریزند برای تأ کید و التزام  بیشتر چنین می فرمایند : ( ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون ) یعنی اینها اموری است که خداوند به شما توصیه کرده ، تا دریابید و از ارتکاب آنها خودداری نمائید . پیوست با این زیربنا های نظام سیاسی و اجتماعی ، حل مسأ له اقتصادی و فرهنگی را با اهمیت دیده و آنرا دربسترهمین نظام به مثابه  مسؤ لیت تاریخی و انسانی مسلمانان چنین بیان می کند

۶  : « هیچگاه جز به قصد اصلاح نزدیک مال یتیمان نشوید ، تا هنگامی که به حد بلوغ  برسند »

( ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده ). 

۷ : « کم فروشی نکنید و حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید »

 (واوفواالکیل و المیزان بالقسط لا نکلف نفسأ الاوسعها )

۸ « به هنگام داوری یا  شهادت و یا در هر مورد دیگری که  سخن می گوئید عدالت و انصاف را رعایت کنید ، و از مسیر حق خارج نشوید ، هرچند در مورد خویشاوندان شما باشد و داوری به زیان آنها تمام گردد » ( و اذا قلتم فاعدلو ا و لو کان ذاقربی ) .

۹ « به عهد الهی وفا کنید و آنرا نشکنید » ( و بعهد الله او فو ا ) . دراینکه هدف و منظور از « عهد الهی »

چیست ، مفسران و قرآن شناسان معاصر  احتمالات گونا گونی را بیان کرده اند مگر از مفهوم این آیه برمی آید که تمامی پیمانهای الهی اعم از پیمانهای « تکوینی » و « تشریعی » را شامل می شود ، وپس ازاعلام این دستورالعمل با کلیمات والفاظ دقیق وروشن به عنوان آخرین حجت بر«انسان» این جانشین برحق  خدا در زمین خاطر نشان می سازد که « ذلکم وصا کم به لعلکم تذکرون » این ها اموری اند که خداوند به شما توصیه می کنند ؛

۱۰  : « و ان هذا صراطی مستقیمأ فاتبعوه ولا تتبعو االسبیل فتفرق بکم عن سبیله »  این راه مستقیم من ، راه توحید ، راه حق و عدالت ، راه پاکی و تقوا است ازآن پیروی کنید و هرگز در راه های انحرافی و پراگنده گام نه نهید ، که شما را از راه خدا منحرف و پراگنده می کند و تخم نفاق و اختلاف را در میان شما می پا شد ، خدا وند بزرگ در پایان ارا ئیه و عرضه ای  این دستورالعمل  برای چندمین بار آنگاهی که میفرما یند « ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون »  محتوای فرامین خود را  به عنوان وصیت مهم خود تلقی میکند .

 خدمت خواننده گان ارجمند خود باید به عرض برسانم ازاینکه بحث  دولت و جامعه در قلمرو دین  و یاهم هر اندیشه دیگر انسانی  نیاز مند یک ارزیابی و پژوهش دقیق وهمه جانبه میباشد،و هیچ دانشمند  و فلیسوفی نه میتوانند  ادعا کنند  که به تنهائی خود قادر به در یافت پاسخ دقیق ، همه جانبه و واقعبینانه خواهند بود ؛ زیرا سیر تکامل طبیعت و کائینات چنا ن سریع به راه افتیده است  که کمتر انسان ها بویژه در محدوده عمر محدودی که دارند  نه  میتوانند به گرد آن برسند ؛ لذا من نیز که خود را شاگرد و مبتد ئی این وادی حساب میکنم و خود را هم طبقه ای  از نسلی میدانم که خیلی از به ظاهر معتقدان به دین سنتی و موروثی موجود ، بر برداشت ها ی ما ایراد می گیرند ، نه تنها به تلقی ها و تحلیل های که امثال من در باره ء مذهب داریم ، حتی حق صحبت کردن و نظر دادن در باره مسائل کوچکی را  نیز بر ما نه میبخشند  . علت اصلی این فاجعه در عقائد مذهبی اکثر هوا دارن به قول معروف « سینه چاک مذهب»  نهفته است که با درد و دریغ هنوز هم و در قرن بیست و یکم  مانند قرون ؤ سطی زند گی میکنند وبر معیار ها و اندازه گیری های شان نیز نشان های  همان  دوران قدیم حک زده شده اند  . اگر فرصت دست داد و زندگی یاری کرد به عنوان کسی که مفهوم حیات را در « اختلاف امتی رحمه» می دانم جلوه های ناچیزی از برداشت هایم از مذهب و نقش آن در زندگی سیاسی و فرهنگی جوامع بشری بیان خواهم کرد ، اما اکنون به مسأ له مقام زن در جاهلیت قبل از اسلام بر می گردیم ،

پيش‏فروشى  دختران  در زمان جاهليت                                          
اعراب، حتى دختر را پيش از تولد، شوهر مى‏دادند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در حجةالوداع مشغول انجام مناسك حج بود. روزى مردى در حالى كه سوار بود و تازيانه‏اى در دست داشت،سرراه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را گرفت و عرض كرد: يا رسول‏اللَّه!از مردى به نام« طارق» شكايتى دارم. سالها پيش، در دوران جاهليت، من و «طارق بن مرقع» در جنگى شركت داشتيم. طارق احتياج به نيزه‏اى پيدا كرد و فرياد زد: هر كه نيزه‏اى به من بدهد، پاداشش را خواهم داد.
من گفتم: اگر به تو نيزه بدهم چه پاداشى مى‏دهى؟ گفت: قول مى‏دهم، اولين فرزند دخترم كه به دنيا آمد، براى تو بزرگ كنم. من پذيرفتم و نيزه را دادم سالها گذشت تا اينكه اخيراً اطلاع يافتم، او داراى دخترى شده است. به نزدش رفتم و قصه را به يادش آوردم و مطالبه دَيْن خود كردم، ولى او زير بار نمى‏رود و مجددا درخواست مَهْريه مى‏كند. اكنون آمده‏ام تا حقّم را بگيرم. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: دختر در چه سنى است؟ عرض كرد: بزرگ شده و حتى تارهاى مويش سپيد است.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: بگذار دختر، سرنوشتش را خود تعيين كند و در انتخاب همسر آزاد باشد

نمونه اي از سنگدلي در زمان جاهليت                                                  
نوعى نكاح در ميان اعراب رواج داشت كه آن را نكاح «شغار »مى‏ناميدند. شغار، معاوضه دختران بود، يعنى اگر دو فرد، دو دختر بالغ داشتند، با يكديگر معاوضه مى‏كردند و هر يك از اين دختران مهر و صداق براى ديگرى به شمارمیرفت و پدر هر يك از آن دو، ديگرى را تزويج مى‏كرد.
اعراب جاهلى، روزگار خويش را با قتل و غارت مى‏گذراندند و منتظر كوچكترين بهانه‏اى بودند تا بتوانند، آتش جنگ بيفروزند. مثلا اگر يك شاعر در اشعار خود از افتخارات قبيله‏اى سخن به ميان مى‏آورد و در ضمن آن اشعار كنايه‏اى به قبيله ديگر میزد ، ميان دو قبيله بر سر همين شعر، جنگ و خونريزى واقع مى‏شد و گاه نيز به خاطر تنگدستى و فقر به قبايل اطراف خود حمله مى‏كردند و آنان راغارت مى‏كردند .

 نوع دیگری ازازدواج که در دوران جاهلیت قبل از اسلام میان قبائل شبه جزیره ء عربستان رواج داشت و زنان برای یک زمان مؤقت در اختیار مردان قرار می گرفتند بنام « نکاح متعه » یاد میگردید ، در این نوع ازدواج زن برای مدت کوتا هی به همسری شخص معینی در می آمد و هنگامی که آن مدت معین پایان می یافت جدائی و طلاق نیزمیان زن و مرد حاصل می گردید ، البته دراین ازدواج نیزازسوی مردمهریه معینی پرداخته می شد و فرزندانی نیز که در نتیجه این پیوند حاصل می شدند از حق « میراث » بر خورداربودند البته این نوعی از ازدواج و پیمان زناشوئی تا نخستین طلوع آفتاب نبوت پیامبر اکرم (ص)نیز ادامه پیدا کرده است ، مگر فسخ این نوع نکاح از سوی خلفای چهار گانه اسلام تاهنوز هم یکی از موضوعات اختلافی میان پیروان مذاهب اسلام است،

« فما استمتعتم به منهن فأ توهن اجرهن فریضه ...» سوره نسأ آیه ۲۴ هرچند برخی از معتقدان به این نکاح « متعه » به این باور اند که این گونه مجوز در شرائط خاصی از اسلام و جامعه آن روزگار از سوی پیامبر گرامی اسلام و با توجه به برداشتی که از آیه ۲۴ سوره نسأ قرآن پاک مبنی بر حلال بودن « متعه » صدور یافته بود با گذشت روز گار حتی در همان نخستین دوره ای از اسلام از سوی خلفای بزرگوار اسلام ملغی اعلام شده  است . با آنهم ، راجع به این مسأ له شرعی ومذهبی پژوهش های بی شمار صورت گرفته است وهنوز هم ادامه دارد .

چنانچه کمتر زندگی اعراب و بادیه نشینان بدون فتوحات ، لشکرکشی ها  و جنگ ها ی خانمان سوزی سپری شده است ، هرگاه از مردان عرب در جنگ با دشمنا نش زنی را به اسارت می گرفت مرد عرب اختیار داشت که به آن زن ازدواج کند و آن زن هم هیچگونه حق اعتراض و سر پیچی را نداشت ، چون آن زن جزو دارائی های به غنیمت گرفته ء وی محسوب میشد ، لهذا از دواج با چنین زنان بدون پرداختن مهر و بستن هرگونه قرار دادی انجام می گرفت .نوعی از ازدواج که به اسم

« شغار » نامیده می شد و با دریغ و درد که تاهنوز هم آثار و رسوبات آن  در برخی از مناطق عقب مانده و دوردست سرزمین ما افغانستان  به مشاهده می رسد ؛ چنانچه که شخص دختر و یا خواهر خودرا به عقد دیگری می آورد و به جای اخذ «مهریه » ، متقابلأ دختر یا خواهر او را زن خود می ساخت ، در این میان تنها رضأ یت و تمایل مردان از اهمیت برخوردار بود و زنان حق هیچگونه اعتراضی را نداشتند و هم چون کالا ی مبادله میشدند ؛ قابل ذکر است که زن مورد معامله « شغار »  هر کسی از نزدیکان میتوانیست باشد ، دختر برادر ، دختر خواهر ، خواهر ، دختر و غیره .. نوع دیگری از ازدواج که در متون تاریخی و جامعه شناسی اعراب  بنام ازدواج « بدل » نیز مسمی می گردد ازدواج معاوضه ای بود  که زن  بصورت مبادله و معاوضه از سوی شوهراش با همسر مرد دیگری شکل می گرفت ، هر مردی که از زن شخص دیگری خوشش می آمد آداب و رسوم محیط به او این اجاز رامی داد که به شوهر اصلی آن زن ،  پیشنهاد معاوضه و مبادله را بنماید

بدین معنی که زن خویش را در اختیار او قرار میداد و زن وی را در اختیار خود می گرفت ؛ این ازدواج همانگونه که یا د آوری نمودیم از راه معاوضه و مبادله کردن بدون پرداخت « مهریه » صورت می گرفت ، تنها به مرد دیگری می گفت که « انزل لی عن امرأ تک و أ نزل لک عن امرأ تی »

ششمین نوع ازدواج که بنام « استبضاع » یاد می شد ، نوعی از زنا شویی به مقصد باردار شدن بود که طبق قرار دار این نوع زنا شوئی اگر مردی تمایل به د اشتن فرزندى با خصايص و ويژگى‏هاى خاصّى بود مثلاً مايل بود كه فرزندى دلاور و نترس و شجاع و بى‏باك يا شاعرى نيكو سخن و يگانه داشته باشد و... و خود از آن خصايص و كمالات محروم بود، زن خود را تا مدّت معيّنى طبق قرار داد در اختيار مردى كه بر خوردار از آن صفات بود قرار مى‏داد تا از وى باردار شود. وقتى كه زن از حيض پاك مى‏شد، شوهرش به وى مى‏گفت: «نزد فلانى برو و در اختيار او باش تا زمانى كه از وى باردار شوى طفلِ حاصل از اين پيمان متعلّق به شوهر اوّلىِ زن بود و در مدّتى هم كه زن در نزد مرد دوّم بود هيچ ارتباطى بين او و شوهر پيشينش نبود و پس از باردار شدن بود كه شوهر نخستين هر زمان كه اراده مى‏كرد مى‏توانست به زن خويش رجوع كند .

۷ : ازدواج « مقت » ( ضیزن ) : یکی دیگر از زنا شوئی های دوره جاهلیت چنین بود که اگر شخصی وفات می کرد زنش نیز مانند سائر اموال و ثروت به جای مانده به وارثان وی میرسید ، که این میراث (زن ) در مرحله نخست به پسر بزرگ اش تعلق می گرفت ؛ ( در صورتی  که آن زن نامادری پسرش می بود ) . وقتی که مردی می مرد پسر بزرگش لباسی را بروی خانم پدرش می انداخت و بدین سان همسر او را به میراث میبرد  . اگر این زن ،  جوان و زیبا  بود و پسری که صاحب میراث پدرش محسوب میشود در خود میل و رغبتی به آن زن که نا مادری اش نیز به شمار می آمد ، احساس می کرد از او بهره مند می شد ، در غیر آن ، با مهریه جدیدی وی را به عقد یکی از بردران خود در می آورد ؛ قابل ذکر است که اگر این زن در بدل مهریه به عقد یکی از برادران اش در می آمد ، این « مهریه » با پسر بزرگ تعلق داشت . اگر از « میت » هیچ پسری باقی نه مانده بود ، در این صورت زن به مردان فامیل تعلق می گرفت که درصورت تمائل هرکدامی از آنان به عنوان اظهار این گونه  تما ئل و رغبت پیشتر از دیگران پارچه و تکه ای را بسوی زن پرتاب می کرد و یا هم بر سراش می انداخت و بدین ترتیب در عقد وی می درآمد . شگفت انگیز است که این داستان غم انگیز  با این سادگی و تشریفات معمولی پایان نه می یافت ، بلکه کسی که صاحب این زن محسوب می شد ، اگر می خواست او را به همسری خود برمیگزید ، اگر نه وی میتوانست و حق مسلم خود میدانست که این زن بیچاره را از ازدواج با دیگران نیز محروم کند و این وضعیت تا پایان عمر یک زن ادامه پیدا میکرد . اگرچه برخی از محققین و جامعه شناسان عرب بر این نظر اند که نکاح « ضیزن » بر ازدواجی اطلاق می گردید که در آن مردی با خانم پدرش که وفات کرده بود  ازدواج  می کرد . ۸ ازدواج « رهط » : ازدواج گروهی بود که در آن تعدادی از مردان با رضایت و توافق همدیگر با زنی رابطه زنا شوئی برقرار می کردند و در مقابل مخارج زندگی او را تأ مین میکردند ، تعداد این مردانی که اقدام به ازدواج مشترک می کردند از ده تن تجاؤز نه میکرد و فرزندی که در نتیجه چنین ازدواجی متولد می شد در صورتیکه پسر می بود با انتخاب مادر نوزاد به یکی از آن مردان می رسید . به ترتیبی که چند شب پس از تولد نوزاد ، مادر نوزاد یکا یک آن مردان را می طلبید و سپس به یکی از آنان خطاب می کرد و با اسم او را صدا میزد و میگفت : این فرزند از آن توست ، با انجام چنین  تشریفات  پدر کودک را انتخاب می نمود . مرد منتخب نیز مطابق با رسوم و آداب معمول حق هیچگونه اعتراضی نداشت . البته اگر نوزاد ی که تولد یافته است دختر میبود ، هیچکسی به عنوان پدر وی انتخاب نه می سد ، زیرا هیچ کدام از مردان حاضر نبودند پدر یک دختر باشند . !! ۹ ازدواج « خدن » : در این نوع ازدواج مرد و زن ارتباط محرمانه ای برقرار می کردند که این نوع ارتباط محرمانه و پنهانی نیاز تعیین هر نوع مهریه و نفقه را مرفوع ساخته بود ، در واقع نوعی رابطه ء مبتنی بر دوستی و علاقه متقابل ، بدون اعلام رسمی دا شتند که این نوع زنا شوئی در عین حالیکه یک زنا شوئی معمولی و عادی نبود بر نوعی ریشه های عمیق فرهنگی جامعه ء جاهلی بادیه نشین اتکأ داشت چنانچه می گفتند « ما أ ستتر فلا بأس و ما ظهر لؤم»

هرچیزی که در خفأ باشد مانعی ندارد ولی آنچه که آشکار گشت مایه عار و ننگ است .

۱۰  ازدواج « جمع » :  یکی از سنت های عرب جاهلی این بود که توسط زنان و کنیزان به جمع آوری مال و ثروت می پرداختند و به همین منظور هم در شهر ها و بازار های عرب خانه های مهیا می ساختند و پرچم خاصی به عنوان علامت « ورود همه گانی  آزاد  » بالای بام خانه های یاد شده نصب میکردند ، عده زیادی از مردم جمع می شدند و به ان خانه ها می رفتند . زنانی که در این خانه ها جای داشتند « بغایا » نامیده میشدند ، در آن  روزگار جاهلیت نه تنها این عمل را محکوم نه میکرد بلکه اگر یکی از آن زنان « بغایا » حامله می شد  ، قیا فه شناسان( فال بینان) را دعوت می کردند وبه کمک آنها ، کودک را به کسی که بیش از دیگران به کودک شباهت داشت ملحق میکرد ند و اورا پدر آن کو دک می دانستند . برخی از تاریخ نگاران ، نوع دیگری از ازدواجها ی مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذکر شده اند که در آن ، همه برادران با هم  به یک زن مشترک اکتفا می کردند و با او رابطه ء زنا شوئی برقرار میکردند ، آنان می گفتند : برادران در همه چیز با هم شریک اند !!، چه مال باشد و یا هم همسر ! در این نوع پیمان نیز ریاست گروهی از برادران به دوش بردر بزرگتر بود و همین امر سبب شده بود تا زن برای همیشه با وی هم بستر باشد و برادران دیگر که هریکی از آنها « عصای » مخصوصی را با خود حمل میکردند ، هر وقت یکی از آنان می خواست با « زن » خلوت کند ، عصای خودش را بر در ب خیمه می گذاشت تا علامتی باشد برای دیگر برادران که بفهمند یکی از آنها در داخل خیمه است و داخل نشوند . یکی از زشت ترین سنت های جاهلی قبل از اسلام در جامعه عرب ازدواج یک مرد با دو خواهربود که ازدواج با دوخواهر  به طور همزمان را اصلأ حرام نه میدانستند وهمچنان  میتوان گفت که زنان در آن روزگار جاهلی هیچگونه ارثی را نه میتوانیستند بدست بیاورند . در اینجا است که یک  فریادی از گلون بریده شده «زن» برخاسته  و به مثابه سوال برانگیز ترین صدا  ، نا گهان و همچون پتکی بر مغز آدمی فرود می آید ، مغزی که تا اینجا بزرگترین درد  بشر را بیان کرده است و با تفکر دقیق و موشگافانه ء منطقی و روشن همه جنبه های فاجعه را بررسی کرده و مرحله به مرحله آمده است و بالاخره بر چهار راهی تاریخ توقف کرده و درجستجوی راه حل و علاج این همه دردها و رنج ها در دهلیز تاریک تاریخ می پیچد  ، و میگوید ، من از جانب خدا آمده ام که خدا وند اراده کرده است تا بر همه برد ه گان ،  کنیزان و بیچاره گان زمین منت بگذارد و آنان را پیشوایان جهان ووارثان زمین قرار دهد ، شگفتأ ! چگونه است که خداوند با کنیزان و بیچاره شده گان سخن می گوید و به آنها مژده نجات می دهد ، هیچکسی باور نکرد ! و گفتند که او نیز همچون دیگر پیامبران دروغین در شبه جزیره عرب و هندو چین یک شاهزاده است که به نبوت مبعوث شده است تا با زور گیران و قدرتمندان هم پیمان شده و قدرت تازه ای را به نمائیش بگذارند !! می گویند او با دیگر پیامبران کاذب فرق دارد ، زیرا او یتیمی بوده است و همه دیده که درپشت کوه گوسفندانی را می چرانیده است ، عجبا !!   چطور شده که خداوند فرستاده اش را از میان چوپانان برگزیده است ، گفتند او آخرین حلقه سلسله چوپانان است و اجدادش از شوق یا هراس  بر خود می لرزیدند که برای نخستین بار از میان ما پیامبری برخاسته است ، یکبار دیگر تمامی رنج های که در سرزمین عربستان من و نسل داغدیده من را می رنجاند همچون دانه های خون آلود تسبیح برلوح خاطرات ما گذشت ، دچار شگفتی شده بودیم ، که چگونه ممکن است تا وارث این همه تاریخ غم انگیز پنجهزار ساله و فاجعه آفرینی را  که نامدار ترین فرستاده گان خدا همچون ابراهیم و عیسی و موسی و هزاران رسا لتمند دیگر ی قربانی آن شده اند ،چوپان فقیرو تهی دستی را بسازد ؟!

به او ایمان آوردیم ، زیرا تمامی شکنجه دیده گان عالم  که برادران « رنج » بودیم و رنج ها هویت مشترک مان بود به دوراو دیدیم ، ابوذر فقیر در مانده گمنامی از صحرا ، بلال برده ء برده زاده از پدر و از مادر بیگانه ، سالم غلام زن« حذیفه » این بیگانه ارزان قیمت ، برده سیاه پوست ، اکنون پیشوای همه یاران دوران مظلومیت شده است ، باور کردیم و ایمان آوردیم چرا که کاخ اش تنها چند اتاق گلی بود و خود در گل و خاک کشیدن اش شرکت کرده بود ، بارگاه و تخت اش تکه چوبی بود انباشته از برگها ی خرما ! این همه دستگاه اوبود ، آری ! او پیام آزادی بخش از نظام موبدان و اشراف  تبار های بزرگ که همواره برای جنگها و قدرتها به برده گی مان می کشیدند ، بود که نه تنها انسان اسیر  آن زمان را نجات داد بلکه روح آزادی خواهی و استقلال طلبی تمامی نسل های  آینده بشری را با زمزم تفکر اسلامی و اندیشه ناب مذهبی که موتور آن بر « اجتهاد خرد گراو پویا » ی انسانی  به حرکت افتیده است ،  شستشو نمود  ؛ اکنون سوالی پیش می آید که چرا این همه عشق ها و احساس ها واشک ها و تنه های لبریزاز ایمان به خداوسرشاراز جلالت انسان که قسمت بزرگی ازمردم جهان عاشق آن همه است ،هیچ ثمری نه می بخشد ؟! دین، دین نجات ، مذهب ، مذهب عدالت ، و روشنفکر ، مسؤل و مردم ، مؤمن ، مقصر کیست ؟ در یک کلیمه ! این عالم دین که با براه انداختن چنین  افکار کهنه و عقیم در راه رسیدن به  شناخت حقیقی درخدمت استعمار قرار یافته است ، چنانچه ما اصلأ اگر ایمان داریم از آگاهی مؤ منانه بی بهره ایم ، اگر «عشق» با انسان را دارا ایم  ، شعور و معرفت نداریم ، و راز این "معمأ" ، که این دین حیات بخش به ما وتمامی انسان های ستمدیده حیات نه می بخشد، این است که مردم ما به آن ایمان دارند اما «آگاهی» ندارند ، و کسانی که این آگاهی را باید در رگ های یک فرهنگ و تمدن جوامع شرقی ترزیق میکرد ، «دانشمندانی »اند که حرمت گذاشتن به «مخا لفان خویش» رادر سر لوحه ء اندیشه ها و افکار اش قرار داده باشند ، که در اسلام  یک عالم و دانشمند دا ننده ء بی تعهد و دارنده ء مشتی یا خرواری یا خرمنی دانستنی نیست . علم و آ گاهی در مغز او ، انبوهی از اطلاعات فنی و تخصصی نیست ، بلکه در د ل او پرتوی از« نور» است که با شعله های زرین خود دهلیز تاریکی از تاریخ بشررا منورمی سازد. وقتی ما به موضوع«هویت»هردو بال تاریخ  یعنی « مرد و زن »  می پردازیم لاجرم ما به این پرسش روبرو می شویم که نگاه فلسفی ما در مورد این پدیده ها چگونه است ؟ و همچنان ما باید به مقوله  مسیر« تاریخ» با یک نگاه علمی و واقعبینانه بنگریم که دامن تمامی تاریخ را بدون« دم بریده گی های ذهنی » و فارغ ازآلوده گی های سیا سی حاکمان جوامع بشر، تنها براصل « خدا محوری » و برخاسته ازیک  بینیش و اندیشه « توحیدی» مورد مطالعه و ارزیابی  قرار گیرند . که بسیاری از محققان و فلاسفه نامور در تاریخ بشر معیار قضا وت ها راجع به انسان شناسی و ارتباط آن با هستی و کائینات را که یکی از حیاتی ترین  و مبرم ترین موضوعات راجع به شناخت آن به شمار می آید تنها در قلمرو حیات خود به بحث گرفته اند ، که این نوع دیالوگ در ذات خود ، علی الرغم کسب  جایگاه رفیع  علمی و پذیرفته شده میان برخی حلقه های علمی و تحقیقاتی در جامعه انسانی  ، ناقص  شمرده میشوند ، از سوی دیگر این گفتمان فلسفی و تاریخی از آنجهت نیز متزلزل و ضعیف جلوه میکند که درباب  پژوهش ها و احکام تاریخی فلسفه ء تاریخ ودربسیاری حوزه ها بر منابع ومأ خذهای غیردقیق وحتی«جعلی »مزئن گردیده است . ازهمین جهت است که هر مؤرخ و روشنفکرتحول طلب  این روز گار باید به نوسازی اندیشه ها ی « انبیأ بزرگ » بپردازند که بدون شک موثق ترین کتیبه ها و منابع قابل اعتبارتاریخی و تحقیقاتی  به حساب می آیند . مورخ و روشنفکر این روزگار باید بدا نند ،  به هر آنچه که به مثابه ارزش های خلق شده در تمامی مسیر جوامع انسانی آفریده شده اند ، نقادانه  ببینند ، که بدون رعایت این اصل  اگر هرقدر زور هم می زنند نه تأ ثیری می گذارند ونه خود به جای می رسند ! علت اش  اولأ نداشتن آن جوهر اولیه فلسفی است که برای انسان منجمله « زن » قا ئل است ، و ثا نیأ  فقدان میتو د تخصصی و تخنیکی  تحقیقاتی است که برای شناخت و اکتساب یک فرهنگ و اندیشه ای که در بوجود آوردن بزرگترین تمدن ها ی انسانی ضرور تلقی می شوند . من بر این باورم که هیچ مؤرخ و روشنفکری نه میتواند و حق ندارد نام مؤرخ و روشنفکری را بخود بگیرد مگر آنکه خلاقیت یک اندیشه راهم از لحاظ محتوی وهم ازلحاظ شکل ، هم از نظر« مقتدأ » ، وهم ازنظر « مقتدی»هم از لحاظ « زبان » کسانی که آفریننده بزرگترین آثاری در تمدن بشری اند و هم ازنظر ظرفیت های که آن « زبان » برای قائم ساختن ارتباط با جوامع بشری دارا ی آن است . ویا باید داشته باشند ، عمیقأ مورد مطالعه قرار دهند . اکنون در عین حالیکه قبلأ در برخی زمینه های لازم اشاره بعمل آمده است با آنهم مختصرأ به وضعیت زنان در صدر اسلام  اشاره میکنم .چنانچه هر مذهبی ،هرنهضت و هر مکتبی برای ظهور خود در جامعه و حرکت خود درتاریخ نیاز به انگیزه دارد ، به باور من یکی از انگیزه های اصلی و مهمی که  با ثر مطالعه ء وضعیت تاریخی و اجتماعی دوران قبل از اسلام بدست محققین قرار دارد ، مسأ له حقوق بشر و عدالت اجتماعی بوده است که نبود آن در حوزه قدرت جامعه قویأ  احساس می گردید ، دین مقدس اسلام و محمد (ص)  پیامبر گرامی آن که کار شان تبئین ، شناساندن و راست کردن  این گونه  کجروی ها ی تاریخی در مدنیت بشر بوده است ،لهذا آگاهی بخشیدن به مردم است . و نهضت بزرگ اسلام نیز به قول دانشمندی اندام زنده ای است که با مغز دانشمندانش می اندیشد و با قلب مردمش عشق می ورزد . در جامعه ای ، اگر ایمان و اخلاص و عشق و فدا کاری کم است ، مسؤل مردم اند ، و اگر یک جامعه از کمبود  شناخت درست ، بینائی و بیداری و آگاهی رنج ببرند مقصر دانشمندان آن اند . بدون هرگونه تردید « زن » نخستین سمبول و نمایان ترین نشانه ای از بربریت و بی عدالتی در جامعه بشری بویژه شبه جزیره ء عرب بوده است و همین سمبول سبب به وجود آمدن بزرگترین حرکت اجتماعی بنام اسلام شده است  که علمبردار  شعار های آزادی ، استقلال و برابری ، زن و مرد در تاریخ بشر  شمرده شد . قرآن به مثابه میثاق ابدی  برای رهنمائی انسان باشنده هرکجای تاریخ و هرنقطه ای از جغرا فیا آنگاهی که « مؤبدان » و « اهریمنان  » نشسته در معابد  گوناگون مذهبی خون نسل بشر بویژه « زن » را می مکید اعلام کرد :« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر.»  سوره حجرات آیه ۱۳ای مردم ! من شمارا ازیک مرد و زن آفریدم ُ ، شما را به طبقات و قبیله ها منقسم ساختم تا شناخت و هویت یابید ،بدون تردید گرامی ترین شما در نزد خدا  پرهیزگار ترین تان است . ازمحتوای این آیه قرآن پاک بخوبی هویدا وروشن میگردد که خداوند (ج) در آیه های فوق مسأله خلقت را که موضوع «فلسفه توحیدی  تاریخ» است وسپس پدیده ء « هویت » را به یکی در پی دیگری به مثابه بنیاد های یک تمدن معرفی می کند و آنگاهی که نوبت به مسأ له حقوق  می  رسد   « تقوی » را « البته نه به شکل مروج و ریا کارانه ء کنونی آن  که با اجرای مراسم "  شبه  مذهبی  " در اکثر کشور ها وجوامع اسلامی رونق یافته است و بهترین و تأ ثیر گذارترین منبع در آمد  اقتصادی گشته  است !!» ملاک رسیدن به خدا می داند . مگر قبل از بیان و پایه گزاری این اصول خدا وند جهت ترغیب و تشویق انسان ها برای حفظ و نگهداریی حرمت و کرامت انسانی در آیه شماره ۱۰ همین سوره اینگونه خطاب می کند : یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرا منهم ولا نساء من نساء عسی ان یکن خیرا منهن ولا تلمزوا انفسکم ولا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان ومن لم یتب فاولئک هم الظالمون ُ ، چنانچه از فحوای این دستورالعمل بر می آید خدا وند بزرگ برای رهنمائی بشریتی که از شرک و ستم رنج میبرد ریشه های این پدیده زشت و ناپسندیده ای  را در نبود و کمبود  « اخلاق » و « تربیت  معنوی » محسوب میکند . اي كساني كه ايمان آورده‏ايد هيچ قومي حق ندارد قومي ديگر را مسخره كند چه بسا كه آنان از ايشان بهتر باشند ، هيچ يك از زنان حق ندارند زناني ديگر را مسخره كنند چون ممكن است آنان از ايشان بهتر باشند .

از آنجائیکه مسأ له حقوق زن در اسلام  یکی از اصلی ترین موضوعات تفکر اسلامی بویژّه در عصر حاضر که استعمارجهانی و عروسک های کوکی و بومی آنها ، همان طوری که ماده پلاستیکی را با خمره های گنده وارد میکنند و بعد هر چیزی که بخواهند از آن درست میکنند و به بازار می دهند ، اسلام شناس های دروغین و حتی فاشیست و بی خدایی که از سوی  شبکه های استخباراتی دنیای به ظاهر متمدن کنونی هر روز لقب اسلام شناس و علامه و آیت الله و مولانا را بدست می آورند ُ، مشغول مسخ حقیقت اسلام و قرآن شده اند خود به اندازه ء اطلاعات ناچیزم که به عنوان یک شاگرد تاریخ اسلام و جامعه شناسی  دارم به این مسأ له مهم خواهم پرداخت .

در نوشتن این مقاله ازاین  آثار و مأ خذ ها استفاده شده است .

تفسیر المیزان  از  ء علامه طباطبائی

تفسیر تفهیم القرآن از علامه مرحوم ابوالاعلی مودودی

زن در حقوق ساسانی اثر ی از کریستیان با رتلمه ترجمه ناصرالدین صاحب الزمانی – چاپ اول تهران

تاریخ تمدن نوشته ویل دورانت ، ترجمه مهرداد مهرین انتشارات اقبال 1337

روح القوانین اثری از منتسکو ، ترجمه علی اکبر مهتدی چاپ چهارم تهران

تاریخ ملل شرق ویونان نوشته  البر ماله و ژول ایزاک ترجمه عبدالحسین خان هژیر

بلوغ الارب فی معرفًَة احوال العرب ، سید محمود شکری آلوسی چاپ مصر

المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام  ، جواد علی ، چاپ اول بیروت ،

اسلام شناسی ( مجموعه آثار ) از دکتور شریعتی انتشارات الهام

شریعتی : آزادی ، انسان و دموکراسی  نوشته ء امیر عباس سعیدی پور نشر پردیس

پرتوی ازقرآن  مرحوم آیت الله طالقانی

نقدی بر قرائت رسمی ازدین ( بحرانها ، چالشها ، راه حل ها ) محمد مجتهد شبستری

کتاب مقدس ترجمه ء تفسیری چاپ International BIBLE Sosity

انجیل عیسی مسیح (کتاب عهد جدید ) انتشارات ایلام

تورات ( عهد عتیق ) ترجمه تفسیری

« مذهب علیه مذهب »مرحوم دکتور شریعتی  

وغیره آثار گوناگونی که برای  نگاشتن این اثر بر آن مرور کرده ام

۳ فبروری ۲۰۰۸  هالند