باقی سمندر

22جنوری

 2008-01-22

 

 

اظهار تسلیت به همه عزیزان

 یاد ناجیه جان وشریف جان گرامی باد !

 

خبر استخوان سوز، جانکاه، باور نکردنی و غیر قابل پیشبینی ای کشته شدن و به شهادت رسیدن رفیق های مهربان، دوست های عزیز و ارجمندم ناجیه جان شریف و شریف جان شریف را صبحگاه بیست و دوم جنوری سال دو هزار و هشت میلادی شنیدم و سخت تکان خوردم .

 مسعود جان قانع این یار دیرینه، ارجمند و گرانمایه ام با گلوی پر از گریه خبر کشته شدن دو تن از عزیزانم ناجیه جان و شریف جان زنده یاد را به من داد و هر دوی ما باهم دیگر و جدا از همدیگر تمام روز را گریستیم و به یک دیگر تسلیت گفتیم.

اینک به همه عزیزان ایکه ناجیه جان وشریف جان را میشناختند و به دختر نازنین،عزیز و یگانه بازمانده ناجیه جان و شریف جان و تمام اعضای خانواده ناجیه جان و شریف جان در همه گوشه و کنار دنیا به شهادت رسیدن و کشته شدن یارانم را تسلیت میگویم.

ناجیه جان و شریف جان را کشتند !

ناجیه جان و شریف جان دیروز بیست و یکم ماه جنوری توسط آدمکشان حرفوی و قاتل و یا قاتلین نامرد مورد لت و کوب کشنده قرار گرفته بودند.

نخست پیش از چاشت ای دیروز شریف جان را در فروشگاه اش که خراسان نام داشت مورد لت و کوب قرار داده ؛ کشتند وبه شهادت رسانیدند و در شامگاه همان روز بساعت پنج یا پنج و نیم ناجیه جان را در خانه شان در شهر فرانکفورت المان کشتند و به شهادت رسانیدند.

شریف جان تمام عمر نازنین اشرا با مردی و جوانمردی گذشتاند و نمونه ای فروتن و برده بار از کاکه های عیار ده نو یکی از ده های چهاردهی کابل بود و یاد عیاران خراسان را همیشه زنده و پاس میداشت .

او در ده نو به نزدیکی های کوته سنگی بیشتر از پنجاه و اند سال پیش دیده بدنیا بگشود.

دوران کودکی و جوانی را با سرفرازی و کاکه گی در ده نو سپری کرد و در لیسه غازی درس خواند و از همان لیسه غازی در کابل فا رغ شد.

 در زمان سلطنت محمد ظاهر پادشاه متوفی و سابق افغانستان مانند صد ها محصل دیگر برای ادامه تحصیلات عالی روانه کشوری شد که آن زمان آن کشور را شوروی می گفتند.ا و درآن کشور درس خواندو در جریان درس ها به شناخت بهتر و دقیق تر از همان نظام و سیستم رسید و آن نظام را سیستم تزاران نوین کریملن می گفت و در فعالیت های سیاسی و صنفی محصلین افغانستان در آن کشور سهیم بود . از آنجائی که با سیستم و نظام نام نهاد شوروی در اختلاف شدید قرار داشت و در داخل افغانستان نیز کودتا شده و داود به حاکمیت رسیده بود، شریف جان به آلمان غرب آمد و به زودی در فعالیت های سیاسی ملی دموکراتیک سهم گرفت و تا جائیکه من میدانم عضو اتحادیه ملی دموکراتیک فرانکفورت که عضو اتحادیه عمومی محصلان افغانی بود، گردید. شناخت دقیق ای که شریف جان ازآن کشور داشت ؛ کریملن نشینان را تزاران نوین کریملن گفته و روابط شوروی را با افغانستان بعد از جنگ دوم جهانی و بعد از نیمه دوم قرن بیستم رابطه استعمار نوین کریملن میدانست و آغاز این حرکت استعماری را سفر خروشف و بولگانین بعد ازسالهای 1953 میخواند.

 شریف جان با شناخت دقیقی که ازجامعه و امپراطوری استعمار نوین شوروی داشت، کماکان طرح های سیاسی اقتصادی، فرهنگی و نظامی گروه های " پرچم و خلق" را در خدمت استعمار نوین کریملن و در جهت وابسته شدن بیشتر افغانستان به آن امپراطوری میدانست و مخالفت شدید با کودتا و کودتاچیان هفت ثور داشت.

شریف جان بعد از تجاوز شوروی در ششم جدی 1358 به شذت تمام تربا قاطعیت در پیشاپیش تمام تظاهرات و اعتصابا ت و راه پیمائی ها در المان بر ضد تجاوزگران شوروی و ایادی آنها گام میگذاشت و طرفدار یک افغانستان مستقل، آزاد، آباد شگوفان و مترقی بود.

شریف جان در آغاز دهه هشتاد میلادی از خطر تبدیل شدن افغانستان به میدان جنگ رقابتی و نیابتی میان پکت وارشا و ناتو هوشدار میداد.همانطوریکه نقاب از چهره ستون پنجم شوروی برداشته بود ؛ نقاب عده ای راکه زیر نام دین به تجارت سیاسی مشغول بودند و نه برای مردم افغانستان بلکه برای سردمداران دیگر که در جهت تبدیل کردن افغانستان به وابستگی کشورهای دیگر بود، تپ و تلاش مینمودند، در نظر وعمل از چهره هایشان بر میگرفت و سینه را در مقابل شان سپر کرده بود.

او درمبارزه بر یک تجاوزگر تکیه بر تجاوزگران دیگر و بر ضد یک جنایت تکیه بر جنایت کاران دیگر هرگز ننمود و سرفراز برضد هرنوع اسارت و اسارتگران ایستاد.

او در همه سیمنار های و محافل سیاسی – علمی و فرهنگی شرکت مینمود و هیچ گاه چشم به عقب نداشت.

هرباری که دارودسته های اوباش و خود فروخته به سر و روی محصلین افغانی تاخت و تاز مینمود، اگر شریف جان در آنجا میبود، سینه اش را سپر میساخت و با زبان و هیبت جوانمردی اش از حق و حقوق مردم بلادیده و درد کشیده و قربانیان جنگ حمایت میکرد.

شریف جان نه تنها مدافع مبارزه مردم افغانستان برای حق تعیین سرنوشت اش و ایجاد یک افغانستان مستقل و آزاد و آباد و مترقی بدست خود مردم افغانستان بود، بلکه از هر گام ترقی خواهانه و ضد استبدادی بسیاری از خارجی ها و آلمانها در فرانکفورت و آلمان دفاع و پشتیبا نی مینمود.

در روز هائی که دکانداران سیاسی دیگر نمیتوانستند بنام های گویا مبارزه علیه کفر و الحاد شانرا منسجم سازند و جنگ های قومی و اتنیکی را سامان دادند و پیش بردند. بازهم شریف جان در پیشاپیش بسیاری قرار گرفته و برضد تفرقه افگنان لحظه ای چشم پوشی نکرد و ارتباط بسیار نزدیک و روز مره با صد ها نفر ی در اوفن باخ و فرانکفورت داشت که با زبان های مختلف صحبت میکردند و پیرو مذاهب مختلف بودند و بسیاری از دوستان نزدیک از هر گوشه افغانستان و دنیا بودند.

شریف جان نمونه ای مجسم از یک انسان بود. انسان والا و نمونه ای از جوانمردی و عیاری.

انسانی که به عزت و شرف هر انسان دیگر حرمت میگذاشت و در غم وشادی عزیزانش شرکت مینمود. غم دیگران غم او بود . شادی دیگران شادی او.

اگر ده صفحه در باره شریف جان وسجایای انسانی او بنویسم بازهم کم است وامیدوارم همه عزیزان و دوستانی که شریف جان را میشناختند، در مورد شریف جان بنویسند تا جوانان کشور ماتم کشیده افغانستان خوبی ها و نیکی های شریف جان را شناخته و پاس دارند .

کوتاه ومختصر اینکه :

شریف جان نمونه از شجاعت و جوانمردی بودو مردانه زیست و عیارانه سرافراز به شهادت رسید.

ناجیه جان همسر نازنین و برده بارش همچنان در غم وشادی مردم خود شریک بود و در یک آسایشگاه به پرستاری مشغول بود.

 شریف جان در تمام مدت از کودتای هفت ثور 1357 تا اشغال نظامی افغانستان توسط قوای شوروی و بعد از آن با قاطعیت طرفدار استقلال افغانستان و تامین آزادی، دیموکراسی و عدالت اجتماعی بود و برضد مستبدین واشغالگران به وسیله قلم و قدم ودرهم می رزمید.

در دهه هشتاد میلادی با ناجیه جان ازدواج نمود. ناجیه جان در افغانستان شغل قابله گی را داشت و در زایشگاه کابل مشغول کار بود تا اینکه بعد از کودتای هفت ثور و تجاوز شوروی افغانستان را ترک گفت و به جمهوری فدرال آلمان غربی پناهنده شد.

نا جیه جان با شریف جان ازدواج نمود و از انها یک دختر نازنین به يادگار مانده است.

 

نامردان و نمک ناشناسان ای نمک حرام در روز دهم محرم در روز عاشورا در اوفن باخ جرمنی در داخل مغازه شریف جان که خراسان نام داشت، شریف جان را کشتند و به شهادت رسانیدند و شام همان روز به خانه وی در فرانکفورت رفته و دروازه اش را زنگ زدند وقتی ناجیه جان و دختر شان دروازه را باز کردند ؛ با لت وکوب مواجه شدند. انها ناجیه جان را با دختر شان در تاه کوی یا زیر خانه منزل برده ودست های شان را بسته به لت وکوب مشغول شدند.

نامردان پول ها و زیورات ناجیه جان راگرفته و

بعد از لت وکوب تا سرحد مرگ کلید موترشان را گرفته فرار کردند.

 دخترنازنین ناجیه جان وشریف جان توانست بعد از فرار قاتلین شیشه را شکستانده و به خانه همسایه پناه ببرد تا از زخمی شدن و لت وکوب مادرش از دست جنایتکاران به همسایه و پولیس خبر دهد وهمسایه به پولیس تیلفون نموده تا که پولیس آمده و از جریان مطلع میگردد.

هنوز پولیس در حال پرسان وجویان از دختر ناجیه جان و شریف جان بود که یک تن از قاتلین دوباره برگشته تا شاید

 آن دختر را مانند پدر ومادرش بکشد اما یک تن ازقاتلین در همان محل و دم دروازه همسایه شناسائی شده و گرفتار گردید.

تا هنوز من به همین اندازه میدانم و با نوشتن این جملات خودم را تسلیت میدهم.

در بین ما  تبعیدی ها و آواره ها با تاسف رسم براین شده است که تامرگ یک عزیز و دوست ورفیق خود از حال همدیگر بی خبریم و در خود بیگانگی بسیار عجیب وغریب بسر میبریم اما خود را ناف زمین وزمان میدانیم وبه زمین میگوئم منت دار باش که ما به رویت پا می گذاریم. اما غافل از اینکه وقتی یک تن از عزیزان ما از میان ما رفت اشک میریزم وگریه میکنیم وآن وقت میدانیم که دیر شده است.

من میشرمم.شرمم باد!

من ناجیه جان و شریف جان و دختر نازنین شان را در جشن ومحفلی که ناجیه جان بعد از عملیات قلبی شریف جان به بهانه تولد دوباره اش برای وی در پایان سال دوهزار وشش میلادی گرفته بود، برای آخرین بار دیدم . بسیار خجالت میکشم ومیشرمم که بعد از آن نتوانستم آنها را ببینم و جویای احوالشان باشم. من از سفر آمده بودم و در جشن و محفل شرکت کردم و بعدا به سفر رفتم و اینک از کشته شدن شان خبر میشوم که بازهم پا در سفر دارم.

امید است که باردیگر خبر مرگ عزیزی را نشنوم و خودم در جهان نباشم چون توان شنیدن مرگ عزیزان را ندارم.

شریف مردانه زیست و سرافراز بود اما نامردان اورا کشتند. شریف به شهادت رسید و چون خون ناحق پوشیده نمی ماند همان روز یک تن از قاتلین با پای خود آمد تا دختر شان را نیز به قتل برساند که همسایه و دختر شریف جان وی را شناخت ویک تن از قاتلین توسط پولیس گرفتار گردید.

هموطن عزیزم !

خواننده ارجمند و گرامی !

 این جنایت در قرن بیست ویک در جرمنی اتفاق افتیده است. قاتل و قاتلین در کشوری زندگی مینمایند که در اینجا قانون و دولت قانونی وجود دارد. در یک کشور مدرن و متمدن به شکل بسیار مدرن جنایتی سازمان داده میشود. جنایت مدرن و سازماندهی مدرن و قتل و کشتن مدرن دو تن از عزیزانم در یک روز عاشوا را هرگر فراموش نخواهم کرد.

این جنایت در روز عاشور و در کربلا در 1400 سال پیش نبود بلکه یک هزار وچهارصد سال بعد از آن روز بارهم در روز عاشورا یک خانم و شوهرش را در المان به خون کشاندند تا تداوم خط یزید را نقش نموده باشند، اما طرف دیگر خط ایست که باخون ترسیم شده است. خون ناجیه جان وشریف جان.

خون پدر ومادری دخترک یتیم شان.

داستان خون ریز این عاشورا را هرگز فراموش نخواهم کرد.

من به همه عزیزان تسلیت می گویم و آرزو دارم تا خبر کشته شدن ناجیه جان و شریف جان همه را تکا ن داده باشد و همه به خود بیایند که درجریان زنده گی همدیگر را ببینند و جویای احوال همدیگر باشند نه اینکه در وقت جنازه و فاتحه ای عزیزی به همدیگر تسلیت بگویند و منتظر باشند تا بازهم عزیزی بمیرد و باز یک دیگر را ببینند.

زندگی همین است و باید به رسم ورواج که میگویند :

در زنده گی ات نکنم یاد

در مرده ات کنم فریاد

برای همیش خط بطلان بکشیم و به سراغ انسانها در زندگی شان برویم ووقتی همدیگر را در سر قبر ها و ادای جنازه وفاتحه میبینیم از خود بپرسیم :

زندگی یعنی چه و چگونه بایست زندگی نمود؟

مردی ومردانگی و عیاری را از شریف جان بیاموزیم !

من به همه عزیزان و به خودم در این شب تار تسلیت می گویم و غمم را ناگزیر به نیرو تبدیل مینمایم و آرزو دارم تا شاهد افغانستان مستقل آزاد و آباد بوده و درراه تحقق و تامین دموکراسی و عدالت اجتماعی گام بگذارم و روح وروان ناجیه جان و شریف جان را شاد سازم.

روان شان شاد باد.

امیدوارم که قاتلین ناجیه جان و شریف تماما گرفتار شده و به دست قانون سپرده شوند و به کیفر اعمال شان برسند.